انديشگان کاستن از شتاب اُفت کارايي سرزمين و مهار جريان ويرانگر بيابانزايي در ايران
پس از گراز و راکون و تشي ، اينك نوبت به سمور آبي رسيد!
قصهي غمانگيز انقراض سمور آبي (Lutra lutra) يا شنگ در تالابهاي گيلان، تازهترين نشانزد نگاه توسعهگر و تماميتخواه آدمي به زيستبوم است. سمورها شكار ميشوند و ميميرند، زيرا همانند گرازها، گرگها، تشيها، پلنگها، راكونها و ... زيستگاهي براي زندگي ندارند و اين بار بهانهي مرگ سمورها، استخرها و حوضچههاي پرورش ماهي سردآبي در حاشيهي رودخانهها و تالابهاي استان گيلان است؛ حوضچههايي كه صاحبانش به سمور، همان نگاهي را دارند كه صاحبان مرغداريها و روستائيان به روباه!
سمورها، پستانداراني بسيار زيرك و در عين حال محافظهكار و محتاط به شمار ميروند كه ميليونها سال است بر روي اين كرهي خاك ميزيند، آنها يكي از دشمنان طبيعي جوندگاني نظير موش آبي بوده و در تنظيم شمار جمعيت اين جانداران نقش به سزايي برعهده دارند. اين پستاندار معمولاً در شب به شكار ميپردازد و به دليل همسطح بودن استخرهاي پرورش ماهي، اغلب براي صيد ماهي به درون آنها رفته و اسير ميشود. امّا اين مشكل چارهاي بسيار آسان دارد! به گفتهي كامران زلفينژاد، مديركل محيط زيست استان گيلان: بيشتر استخرهاي سردآبي در كنارههاي رودخانهها و مماس بر زيستگاه اين گونهي بينظير ساخته شدهاند، درصورتي كه اگر در مهندسي سازههاي شيلاتي ارتفاع سطح آب از لبهي حوضچهها افزايش يابد، حيوان به دليل تشخيص اين كه پس از پريدن در استخر، توانايي برگشتن از آن را نخواهد داشت، وارد حوضچهها نميشود. كما اين كه در كشور آلمان هم اكنون اين امر اجرا ميشود و به توصيهي پروفسور هايدمن، در ايران هم قابل اجراست.
خوب است جناب مجابي كه – اگر اشتباه نكنم - هماكنون مسئوليتي نيز در سازمان شيلات ايران برعهده دارند، به دليل پيشينه و دغدغههاي زيستمحيطيشان، اين موضوع را با جديت پيگيري كرده و از انقراض كامل اين حيوان زيبا و ارزشمند كه در چك ليست سرخ IUSN نيز قرار دارد، جلوگيري كنند.
يادمان باشد، همانگونه كه پيشتر هم اشاره كردهام، ناميدن زيستمندان عالم با صفتهايي از قبيل جاندار زيانكار يا علف هرز، نشانهي هيچ چيزي نيست، جز خودخواهي، آزمندي و حماقت بشر؛ بشري كه گمان ميكند بر ارابههاي پهنپيكر فناوري فرامدرن هزارهي سوّم نشسته و ميتواند مغرورانه اين اسب سركش آزمندي را به هر سو كه خواست، بي مهاباي فرداها بكشد.
و اين درست همان بلايي بود كه نسل كريستف كلمب بر سر سرخپوستهاي آمريكايي آورد و آنها را جاندار مضر تشخيص داد و صراحتاً اعلام داشت: .»
«سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است ننگي كه تا ابد بر تاريخ كشف ينگه دنيا سنگيني خواهد كرد.
بياييم از تاريخ عبرت بگيريم و به خود اجازه ندهيم اگر مزيتي را براي يكي از زيستمندان اين عالم درنيافتيم، به راحتي فرمان مرگش را صادر كنيم.
به قول بايزيد بسطامي: اگر موجودي در درگاه خداوند به جان ارزد، در خانهي بايزيد حتماً كه به نان ارزد.
اين سخنان و شيوهي سلوك انديشمندان اين بوم و بر، پشتوانههاي فرهنگي و از افتخارات يك ملّت است كه به سادگي از آن ميگذريم و غناي فرهنگ زيستمحيطي نهفته در آن را فراموش ميكنيم.