بازار و ساختارشهر
ساختاراصلي شهراصفهان برمحوربازار استواربوده و بازارقلب تپنده ي شهر محسوب مي شده و مي شود؛و تداوم بخشيدن زندگي اقتصادي-فرهنگي، سياسي و اجتماعي و مذهبي رابرعهده دارد و با شبکه اي از دسترسي هاي بسيار منظم، تمام عناصر شهري را به نحوي در بر گرفته است. در حقيقت، شهر اصفهان بر روي محوري استوار است که بازار آن را تشکيل مي دهد و همين مکان جغرافيايي ست که به واسطه ي تمرکز فعاليت هاي اقتصادي و مبادلات اجتماعي به وجود آمده، اين حرکت به بازار هويت خاصي بخشيده است و بي دليل نيست که اغلب نويسندگان، ساختارشهري را مبتني بر اصول مکانيزم بازارمي دانند.[عابدين در کوش، سعيد/1364 /40]
ميدان شهر،مسجد جامع و کاخ سلطان نيز به عنوان سه عنصر مهم ديگر - نمادهاي قدرت،اقتصاد و مذهب- در امتداد محور بازار،درست در مرکز آن استقرار يافته اند. قرارگيري اين مجموعه در محور بازار و پيوند خوردن آن با بازارشهر، در حقيقت محوراصلي توسعه و ستون فقرات شهر اصفهان را تشکيل مي دهد که فعاليت هاي اقتصادي،اجتماعي،فرهنگي ، سياسي و مذهبي اين شهر را به خود جاي داده است.به اين ترتيب،ستون فقرات شهر در حقيقت شبکه اي ست درهم تنيده از دسترسي ها، که کليه ي عناصر و مجموعه هاي شهر را به يکديگر پيوند داده وتار و پود آن در شهر اصفهان تا انتهايي ترين نقاط شهري بر اساس سلسله مراتب خاصي از تقسيمات شهري امتداد مي يابد.
بازار اصفهان دسترسي به نواحي خارج از شهر را نيز ميسر مي کند و انتهاي خطوط مواصلاتي آن،اغلب دروازه هاي شهر بوده است که دراصفهان عصر صفويه به دوازده دروازه مي رسيد.هنوزبراي ما روشن نيست که آيا ارتباطي بين تعداد دروازه هاي شهرو تشيع اثني عشري که خاندان صفوي حامي آن بودند،وجود دارد يا خير؟ در هر حال، نقشه ي ما نشان مي دهد که تمام دروازه هاي شهربه بازار ختم مي شدند.
نقاط دسترسي چنين بوده است که براي پيدا کردن خانه اي دراصفهان و حتي در هر شهر سنتي ايران،فرد جست و جوگر اغلب از ميان بازار مي گذشت تا به گذر يا راسته و بعد به کوچه و اگر لازم بود به بن بستي که خانه ي مورد نظر در آن قرار داشت، مي رسيد.[خيرآبادي، مسعود/1376 /4]
ذکراين نکته لازم است که بازار اصفهان، محورتوسعه ي شهراصفهان را قرن ها بر عهده داشته،به طوري که تا عصرصفويه، تنها محورتوسعه ي شهر را بازار تعيين مي کرد؛ اما ازعصرشاه عباس اول به بعد(1000 ه.ق.)محور توسعه ي چهارباغ نيز که از فعاليت هاي عمراني و شاهکارهاي شهرسازي آن دوره بوده است، به آن اضافه شد.
اين دو محور شهري که از يک طرف محلات مسکوني شهر را به طور مستقيم يا از طريق محورهاي فرعي تر به بازار متصل کرده اند و ازطرف ديگر ارتباط شهرو بازار را با محوطه هاي خارج از حصار، از طريق دروازه هاي شهر فراهم کرده اند و بدنه ي اصلي اين محورها را عملکردهاي عمومي تشکيل داده و پراکندگي فعاليت ها را در سطح شهر تأمين مي نمايند.
محلات مسکوني که واحدهاي پايه اي شهر محسوب مي شوند،از طريق ستون فقرات محوري خويش به محورهاي شهر و در نهايت به بازار و دروازه هاي شهر متصل مي گردند. دروازه هاي شهر، يعني ورودي هاي شهر، امکان نفوذهاي بيروني به شهر و برعکس را از طريق محورهاي شهر تأمين مي کردند.محل دروازه ها در انتهاي محورهاي اصلي شهر و در ارتباط با آن ها شکل مي گرفتند.(1)[سلطان زاده، حسين/1372 /142 ].آخرين عنصر شهري را حصارشهرتشکيل مي داد که در واقع،تمام ساختارشهري را دربرمي گرفت و آن را يکپارچه مي گردانيد.
و سرانجام بايد گفت که ساختاراغلب شهرهاي سنتي ايران، يادگار عصر صفويه است، اما ساختارشهر اصفهان الگويي ست که ازعصرسلاجقه به ميراث مانده و شهر سازان عصرصفويه با آن که تقليدي از اصول شهرسازي آن عصر را در پيش گرفتند[شفقي، سيروس/1380 /281]،به مرحله اي ازشکوفايي و کمال دست يافتند که به خاطرجنبه هاي کاربري آن،چون بازار،هنوزآثارزيادي ازآن ها زنده و پايدار مانده است.
![بازار بزرگ و قيصريه اصفهان (2)](/userfiles/Article/1389/07%20bahman/05/32155 (1).JPG)
پيشينه ي تاريخي
شهراصفهان به واسطه ي اهميت تاريخي که ازقرن دوم هجري قمري پيدا کرد و در سه دوره ي تاريخي آل بويه،سلاجقه، صفويه مرکزحکومتي بوده و به واسطه ي اهميت سياسي-اقتصادي،پيوسته محل زندگي دانشمندان و نويسندگان بوده است که منابع باارزشي ازخود با يادگار گذاشته اند.اسناد و متون تاريخي،زمان احداث بازاراصفهان را به طوردقيق معلوم نمي کنند،زيرا تحول و شکل گيري بازار از صورت ابتدايي به يک بازار تکامل يافته ي سرپوشيده،امري نيست که در يک دوره ي تاريخي صورت گرفته باشد؛بلکه قرن ها طول کشيده تا استخوان بندي و شبکه هاي در هم تنيده ي آن، به صورت بازار فعلي در آيد. از طرف ديگر، بازار اصفهان مانند بازار ساير شهرهاي اسلامي با توسعه شهر و افزايش يا نقصان جمعيت و حتا تغيير عملکردها گسترش يافته و يا زماني به واسطه ي بي نيازي مردم و حتي پيشامدهاي سياسي، وسعت و اهميت خود را از دست داده است. چنان که در عصر قاجاريه به واسطه ي از رونق افتادن شهر و نقصان جمعيت (50000 نفر در عصر ناصرالدين شاه) شبکه هايي از بازار، به واسطه ي نبودن کارکرد براي آنها، به تعطيلي کشيده شد و درنتيجه با فروريختن آن ها، کارکردشان تغييريافت که آثار بي شمارآن در بازاراصفهان قابل مشاهده است.ازجمله فاصله ي بين بازارحسن آباد و چهارسوي نقاشي واقع درجنوبي ترين قسمت بازاراصفهان به مسکن هاي انساني تبديل شد.
نخستين بازارهاي مسقف در شهرهاي اسلامي از قرن دوم ه.ق. درشهرهاي کوفه و بغداد ساخته شدند.[احمدبن يحيي بلاذري/1346 /217] و حتي بستن دروازه هاي بازارکه ازآداب و مديريت بازارهاي مسقف اسلامي ست،ازاواخر قرن سوم مرسوم [wirth.E 1975 / 265] گرديد در قرن چهارم بسياري از شهرهاي بزرگ اسلامي داراي بازارهاي بزرگ بودند [سلطان زاده/1364 /217]و اصفهان نيز يکي از آن ها مي تواند شمرده شود. درعصر ديالمه و خاندان کاکويه ( 398 ق تا 443 ق=1007 م تا1061م)در مورد فعاليت و آباداني بازار اصفهان سخن بسيار رفته است و از کالاهايي که درآن بازار عرضه مي شد،ياد شده است.( ناصر خسرو/135 /117 ). در عصر سلاجقه و به ويژه دوران حکومت ملک شاه سلجوقي (465-485ه.ق)اصفهان به عنوان مرکز حکومت امپراتوري سلاجقه انتخاب و بر عمران و آباداني آن افزوده شد و ثروت امپراتوري سلجوقي به اصفهان سرازير گرديد و شهر بازارهاي پررونقي پيدا کرد. ناصر خسرو در قرن پنجم به سال 444ه.ق در سفري به اصفهان درباره ي بازار اصفهان مي نويسد:«... واندرون شهر همه آبادان و هيچ از وي خراب نديدم و بازارهاي بسيار،و بازاري ديدم ازآن صرافان،که اندراو دويست مرد صراف بود و هر بازاري را دربندي و دروازه اي.» بازاراصفهان همچنان به توسعه و تکامل خود ادامه مي داد، به طوري که در قرن هفتم ه.ق.با تجمع وادغام عناصر و اجزا در يک مجموعه، ساختماني با معماري يک دست و خاص (بازار) که بي شباهت به معماري مساجد ما نبود،پديد آمد که داراي درو دربندي و اغلب خالي از مساکن انساني بود و پيوستگي و هماهنگي بين خرده فروشي و عمده فروشي و پيشه وري ايجاد گرديد.درحقيقت، قرن هفتم دستاوردهاي بزرگي ازتکامل و تحول در بازارشهرهاي اسلامي را به همراه داشت؛ به طوري که هرگزازتحول و روبه کمال رفتن نايستاد.دراين دوره،کاروان سراها در داخل شهرقرار گرفتند
[ wirth.E.1978/60 Gaube.H.und]
و به همين ترتيب،عناصربازار تکامل يافتند و امرتجارت درمکاني صورت گرفت که به نام «بازار»معروف بوده است.
از قرن نهم،شبکه ي راه هاي درهم تنيده و به هم پيوسته ي بازارپديد مي آيد.دردوره ي آق قويونلوها به خصوص عصر اوزون حسن(حسن قدبلند)بازاراصفهان توسعه مي يابد،به طوري که بخش شمالي بازار به دروازه ي طوقچي منتهي مي شد،واز طرف جنوب نيزبازارتا دروازه ي جنوبي شهر توسعه يافت که هنوزهم قسمت قابل توجهي از همان بازار،پديدارو به نام بازارچه ي حسن آباد معروف است.يعني تا قبل از آمدن شاه عباس به اصفهان،بازار شهر به صورت خطي با جهتي شمالي-جنوبي دروازه ي شمالي يعني طوقچي ( به طرف شهرري)را به دروازه ي جنوبي يعني دروازه ي حسن آباد (به طرف فارس، کرمان و سواحل جنوب)وصل مي کرد. شاه عباس اول به واسطه ي موقعيت سوق الجيشي و ژئوپولتيکي شهر اصفهان، که از مرز دشمنان شمال غربي و شرقي دور بود، از سال 1000 ه.ق. تصميم گرفت پايتخت را از قزوين به اصفهان انتقال دهد؛ اما انجام اين کارعملاً از سال 1006ه.ق صورت گرفت.اصفهان آن عصر با اين که شهري بزرگ و آبادان بود، شايسته ي مرکزيت امپراتوري بزرگ خاندان صفوي نبود. ازاين رو شهرسازان و معماران کارآزموده را با توجه به آگاهي هاي شهرسازي به کمک طلبيدند،وحکماي آن دوره تصميم گرفتند تا شهرآن عصر را چنان ماهرانه به سمت جنوب توسعه دهند که ضايعات و مشکلات شهري بزرگي دربر نداشته باشد. اين حرکت علمي را بايد در رديف بهترين اصول و برنامه ريزي هاي شهري دانست. توسعه ي مزبور چنان آگاهانه و استادانه صورت گرفت که حتي امروزه هم با حرکات و توانايي هاي شهرسازان قرن ما قابل مقايسه است. توسعه ي اصفهان عصر شاه عباس، آن را به يک شهر دوقلو تبديل کرد. [ شفقي، سيروس/1379 /35] و به اين ترتيب شهرنه تنها در دو طرف عنصر اصلي و مرکزي شهرگرديد.دراين دوره، هم زمان با ايجاد چهارباغ،ميدان جديدي در مقابل ميدان کهنه احداث گرديد که نقش اقتصادي، اجتماعي، سياسي و مذهبي مهمي را بر عهده داشت که به نام ميدان نقش جهان يا ميدان نو مشهورشد؛و چون ساخت آن، به دستورشاه عباس اول صورت گرفت، به نام «ميدان شاه» نيز معروف است و امروزه به افتخاررهبرانقلاب اسلامي به نام ميدان امام (ره)معروف گرديده است.
درقسمت جنوبي ميدان ،مسجدي بزرگ با طرحي بسيارزيبا احداث نمودند که به نام مسجد جامع عباسي معروف گرديد، اين حرکت درحقيقت تقليدي ازاصول شهرسازي عصرسلاجقه يا دوران قبل از صفويه بوده که اين مسجد را در مقابل مسجد جامع عتيق شهرساختند.با فروريختن کاخ هاي سلاطين در کنار ميدان کهنه، کاخ عالي قاپو و بناهاي ديگرحکومتي در کنار ميدان نقش جهان احداث گرديد.
اما در اين حرکت عقلايي،شهرسازان عصر صفوي در برنامه ريزي شهري خود به توسعه ي مراکز اقتصادي اصفهان بيش از پيش توجه داشتند.زيرااصفهان آن عصر ازمراکز مهم تجاري دنيا به حساب مي آمد. از همين روبه توسعه ي بازار در سمت جنوب توجه شد و به اين ترتيب، کاروان سراها، سراها، بازارها، و ساير عناصر اقتصادي در کنار يکديگرپديد آمدند.به اين موضوع بختيارنيز در مقاله ي خود چنين اشاره مي کند:«بين مسجد جامع و مسجد شاه،مسافت چند کيلومتري وجود داشت که به وسيله ي مناره ها و آرامگاه ها و مساجد مشخص شده بود و منطقه ي بازار که کاربري تجاري براي فلات مرکزي ايران را دارا بود.»
[Bakhtiar Ali/1974/Part/320 ]
![بازار بزرگ و قيصريه اصفهان (2)](/userfiles/Article/1389/07%20bahman/05/32155 (2).JPG)
شهرسازان آن دوره به شبکه هاي دسترسي بسيارمنظم که تمام عناصر شهري را به نحوي دربرگرفته باشد،توجه داشتند. آن ها درمسيربازاربه ايجاد مجتمع هاي فرهنگي- ديني چون مدارس،مساجد و مراکز بهداشتي(دارالشفاء) پرداختند[شفقي، سيروس/1378 /63] تا بر رونق آن بيفزايند و به اين ترتيب،شبکه هايي از بازار،درجنوب بازارقديم پديد آمد که کارکردهاي آن ها با نيازجامعه هماهنگي داشت. درضمن اتصال بازارهاي جديد به شبکه ي اصلي بازارقديم چنان استادانه صورت گرفته است که در طول چهار قرن بخش قديمي بازار از رونق نيفتاده و تا امروزپاي برجا باقي مانده است.
در مطالعات ساختار شهر،به ويژه بخش بازار اصفهان، جهت گيري ميدان نقش جهان (شمالي -جنوبي) مسيرمعابر عمومي، گذرها و خيابان هاي آن عصر را به دنبال داشت و به شدت آن ها راتحت تأثير قرارداد.دراين راستا اعتقاد برخي از کارشناسان براين است که شهرسازان آن عصر به واسطه ي مشکلات مالکيت هاي شخصي که با مردم داشتند،درامور شهرسازي داراي امکان حرکت و اقدامات محدود بودند و در حقيقت نمي توانستند خواست و سليقه هاي خويش را در طراحي شهري به راحتي اعمال نمايند.به نظر مي رسد که جهت ميدان از بازار قديمي شهر که از ميدان کهنه با جنوب شهر به صورت خطي و از شمال تا جنوب، از شرق ميدان نقش جهان مي گذشت و شريان اصلي بازار را تشکيل مي داد و قسمتي از جنوبي ترين بخش آن به نام بازارچه حسن آباد هنوز پاي برجاست،تبعيت کرده است.اين مسير راه ارتباطي است که اصفهان را به بلاد جنوبي کشور،يعني فارس و سواحل خليج فارس و درياي عمان وصل مي کرد.ازعناصر و آثار بازارقديمي که به موازات ضلع شرقي ميدان وجود داشته،آثاري نمانده است؛که علت آن را،بايد دراحداث بازار ضلع شرقي ميدان نقش جهان دانست که احتمالاً کارکنان آن به بازارجديد التأسيس نقل مکان کرده و مسير قبلي بازارقديمي به تأسيسات ديگري، چون کاروان سرا و مساکن انساني تبديل گرديده است.
اکنون موقعي که سخن از بازاراصفهان به ميان مي آيد و يا بخواهيم فرد بيگانه اي را به بازار هدايت نماييم،به ورودي بازار اصفهان راهنمايي مي کنيم.به همين دليل، در اين مقاله تنها به معرفي ورودي بازار تا شمالي ترين قسمت آن، که به بازار دارالشفاء ختم مي شود،مي پردازيم:
ورودي بازار بزرگ اصفهان(به نقشه ي 4 مراجعه نماييد)
ورودي بازاراصفهان واقع درشمال ميدان نقش جهان، ما را به بازار بزرگ يا بازار شاهي هدايت مي کند که به نام قيصريه معروف است.بناي آن به دست معمار معروف عصرصفويه،استاد علي اکبر اصفهاني به سال 1011 ه.ق=1602م. صورت گرفته است.سر در قيصريه با زيبايي خاصي بنا گرديده است و در ورودي چوبي کهنه ي آن حکايت از گذشت چهار قرن دارد.بربالاي اين در چوبي، آثار هنري قابل توجهي انسان را به خود جلب مي کند؛ازجمله نقاشي هاي بالاي در و سقف مقرنس ويا قسمت بالاي سردر و گوشه هاي راست و چپ آن با کاشي کاري معرق(2) داراي زيبايي خاصي ست که جذابيتي ويژه براي هنرمندان و هنردوستان دارد.
تابلوهاي نقاشي سر در قيصريه،جنگ ها و فتوحات شاه عباس اول را با ازبکان نشان مي دهد که شاه سوار بر اسب و به جنگ مشغول است ويا اين نقاشي ها، شاه عباس را در حال شکارو همچنين اروپاييان مقيم دربارصفوي را نشان مي دهند که زن و مرد برسرميزنشسته اند و جام باده به دست، مشغول عيش و نوش مي باشند [شاردن/1345/جلد130/7 ]. تمامي اين نقاشي ها،نمونه هايي از سبک نقاشي آن دوره را نشان مي دهد.متأسفانه همه ي آن ها در مقابل فرسايش آب و هوايي رنگ باخته و هواي آزاد به ويژه باد و باران و آفتاب در طول چهار قرن آثارنقاشي هنرمند معروف عصرصفويه،به نام رضا عباسي را محو کرده و به زحمت قابل رويت است؛اما نقاشي هاي جبهه ي غربي سر در که شکارگاه شاه عباس را به نمايش گذاشته، قابل نگه داري است و قسمتي از تابلوهاي مزبورازسوي کارشناسان مرمت شده است.اين نقاشي هاي رنگ و رو رفته به اعتقاد مفسران هنرو منتقدان تابلوهاي نقاشي معناو مفهوم عميقي را در بر دارد:« به اعتقاد مردم آن زمان که شاه را (شاه عباس) نماد خودشان و کشورشان مي دانستند،به يک تعبيراين جنگ نماد دلاوري ايران براي حفظ قدرت و ثروت و مملکت و آن صحنه ي شکار،نماد فراغت و نشاط و شادماني است.»[موسوي فريدني، محمد علي/1378 /77]رضاعباسي،نقاش معروف اين دوره به جزنقاشي سردر قيصريه،تصاويرعمارت عالي قاپو و بعضي از نقاشي هاي عمارت چهل ستون از کارهاي اوست.البته به اين نکته نيز بايد توجه داشت که اين هنرمند غيرازعليرضا تبريزي است که بعدها به نام عليرضا عباسي معروف شد و خطاط معروف عصر شاه عباس اول است و ازکارهاي معروف او اغلب کتيبه هاي مسجد شيخ لطف الله و کتيبه ي ثلث سردرمسجد جامع عباسي است.
دربالاترين قسمت سردر قيصريه کاشي معرقي ديده مي شود که سالم و بدون رنگ باختگي مانده است که صورت فلکي طالع(3) [موفقيت/1380/27 ]شهر تاريخي اصفهان(برج قوس)را نشان مي دهد.حکماي مشرق زمين احداث شهر تاريخي اصفهان را در برج قوس مي دانند. البته اين آداب و سنن متداول اقوام متمدن و با فرهنگ و پيشرفته بوده که يونان و روم نيز ازآن جمله اند و نقوش فلکي آن را همان طوري که مشاهده مي گردد،برابنيه ي مهم و بناهاي ملي،به ويژه سردرها نقش مي کردند که طالع اصفهان برج قوس بوده است که درآسمان به همين صورت که در کاشي کاري سردرقيصريه ديده مي شود،نمايان مي شده است.درديوان شعراي معروف بارها سخن ازطالع رفته که به چند نمونه در پي نوشت اشاره مي کنيم.(4) دراين تصوير کاشي کاري، صورت نيم تنه ي تيرانداز جواني ديده مي شود که با لباس عصر صفويه و با تنه ي ببرو يا شير که با اشکال اسليمي تزيين يافته و دم حيوان به صورت دهان اژدهايي ست که به سوي تيرانداز گشوده، و توجه هرانساني را به خود جلب مي کند و در حقيقت صحنه ي مبارزه اي است که تيرانداز با دم حيوان افسانه اي دارد. دورا دور کاشي کاري افسانه اي با گل و بوته و شاخ و برگ رنگارنگ تزيين يافته است. خوشبختانه کاشي کاري مزبور رنگ خود را کاملاً حفظ کرده است. آيا اين تصويرافسانه اي با اسم اصفهان که با سپاه و سپاهي گري درارتباط است ،ربطي دارد يا خير؟ اين نکته قابل مطالعه است. بر فراز ايوان، ساعت بزرگي نصب بوده که از غنائم جنگي شاه عباس در جنگ با پرتغالي ها به اصفهان آورده شده است.
در دوره ي سلطنت ناصرالدين شاه قاجار، به دستور ظل السلطان، حکم ران اصفهان يک حاشيه کاشي کاري درامتداد سه جانب سردربه عرض 30 سانتي متر به تزيينات سر دراضافه شد و به اين مناسبت کتيبه اي نصب شد که به خط نستعليق سفيد بر زمينه ي کاشي خشت لاجوردي تاريخ سال 1298 هجري بر آن ديده مي شود. در ضمن خطوط بنايي دردو طرف جلوخان سر در قيصريه در سمت راست در قيصريه ( بازار قنادها)و بازار کفاش ها در سمت چپ سر در،دردو شکل مربع به خط بنايي لاجوردي رنگ برزمينه ي آجري دو بيت شعر به شرح زير آمده است:
غرض نقشي ست کز ما باز ماند که هستي را نمي بينم بقايي
مگر صاحب دلي روزي به رحمت کند درکار مسکينان دعايي
![بازار بزرگ و قيصريه اصفهان (2)](/userfiles/Article/1389/07%20bahman/05/32155 (3).JPG)
در چوبي قيصريه به بازارشاهي باز مي شد که آن را بازارچيت سازها نيز مي گويند؛ چرا که درآن جا انواع و اقسام قلمکار و پارچه هاي مختلف به خريداران عرضه مي شد.اما امروزه محل فروش انواع کارهاي دستي اصفهان است.در قسمت وسط بازار قيصريه،چهارسوي زيبايي وجود دارد که يکي از مهم ترين و زيباترين چهار سوهاي بازاراصفهان است.
پي نوشت ها :
1-سلطان زاده دراين مورد چنين مي نويسد:« دروازه ها و فضاهاي پيرامون آن ها از فضاهاي مهم شهري به شمار مي آمدند و به سبب موقعيت و نقش ارتباطي خاصي که داشتند،مکان استقرار و جريان بعضي ازفعاليت هاي اجتماعي ،اقتصادي بودند.البته همه ي دروازه هاي يک شهر داراي خصوصيات کالبدي و کارکردي يکسان نبودند؛بعضي ازآن ها دروزاه هاي اصلي شهر را تشکيل مي دادند که به محض ورود به داخل شهر بازار را در بر مي گرفت و يا بعضي ديگرکم اهميت بودند و از طريق راه هاي فرعي به مزارع و باغات و روستاهاي اطراف شهر منتهي مي شدند. از ويژگي هاي مشترک دروازه هاي شهر، در امتداد مسير راه هاي اصلي قرار گرفتن آن ها بوده است.
2- معرق کاري از قرن 6 هجري (دوره ي سلاجقه) به سمت کمال رفت و بسيار متداول گرديد. در قرن هشتم هجري هنرمندان معرق کار به مراتب از هنرمندان عهد سلجوقي جلو افتادند.دراين قرن موفق شدند اجزايي را که اشکال معرق از آن ها تشکيل مي يابد، کوچک تر کنند و لطيف تر و زيباترين اشکال بنايي و هندسي را در مجموعه اي از رنگ هاي زيبا درآورند. صنعت معرق کاري در قرن نهم ودهم هجري به منتهاي ترقي خود رسيد.دراين دوره مراکز مهم معرق سازي شهرهاي اصفهان، يزد، کاشان،هرات، سمرقند، و تبريز پر رونق بوده اند.
3- طالع به معني صعود کننده، طلوع کننده، بخت ، شانس، اقبال است. در اصطلاح احکاميان جزوي از منطقه البروج که بر افق شرقي است. برخي که هنگام ولادت يا وقت سوال چيزي که از افق شرقي نمودار باشد و اثر هر طالع از بروج دوازده گانه در نحوست و سعادت عليحده است. گذشتگان براين اعتقاد بودند که با تولد هر انساني يک ستاره در کهکشان هستي متولد مي شود،به عبارت ديگر هر انساني يک ستاره ي همزاد دارد که مي توان آن را ستاره ي سرنوشت او ناميد. ستاره سرنوشت هر فرد در طول عمر جاودانه هر انسان که ما آدم ها عادت داده شده ايم، شروع آن را لحظه ي تولد بگيريم، تا ابديت بر مسيرتقديرخود شرکت مي کند و از طريق علائم و نشانه هايي که مي توان آن را زبان ستارگان ناميد با همزاد انسان خود تماس مي گيرد.ستاره ي ما نگران ماست و هميشه چندين گام جلوتر را مي بيند. او دوست دارد ما نيز مانند او از آينده خود باخبر باشيم و بدانيم که سرپيچ جاده زندگي، چه اتفاقي منتظر ماست. شعراي ما نيز توجه خاصي به طالع نموده اند:
زطالع زبون گشته اين اخترم زسرگشته گردون روان برترم
و گر طالع تيرفرخنده شير خداوند خورشيد سعد دلير
چو کرد اختر فرخ ايزد نگاه
کشف ديد طالع خداوند ماه
وزان پس چنان بد که شاه اردوان زاختر شناسان روشن روان
بياورد چندي به درگاه خويش
همي باز جست اختر و راه خويش
سه روزاندرآن کار شد روزگار
نگه کرده شد طالع شهريار
چو گنجور بشنيد آوازشان
سخن گفت ازطالع رازشان
«فردوسي »
فلک در طالعم شيري نموده ست
و ليکن شيرپشمينم چه سود است
«نظامي »
چو طالع نباشد هنرهيچ نيست.
«عبيد زاکاني »
4-اززمان ناصرالدين شاه چون در جنگ و تمرين هاي جنگي، آلات موسيقي اروپايي معمول شده بود، نقاره خانه ها کم کم از شغل اصلي خود افتادند و جنبه ي تجملي به خود گرفت.به طوري فقط دراعياد و صبح و عصر،کارسابق خود را انجام مي دادند. در مسافرت ها هم البته عده اي از آن ها هميشه با اردوي ناصرالدين شاه بودند و صبح وعصر، نوازندگي خود را در استقبال و بدرقه ي خورشيد معمول مي داشتند. موسيقي نظامي ما تا دوره ناصرالدين شاه که آلات بادي اروپايي به ايران آمد،همان اسباب و افزاري بود که در نقاره خانه ها به کار مي بردند.
منبع:نشريه دانش نما ،شماره 169-167 ادامه دارد... /ع