مقدمه
از ديدگاه اسلام به طور عام، و در نگاه امام على (عليه السلام) به طور خاص، مديريت و مسئوليت در حکم امانتى است که به مدير سپرده مى شود تا براى مدتى معين به عنوان مجرى يا امانتدارى در آن جايگاه انجام وظيفه کند.
مديريت و مسئوليت، امانت گرانسنگى است که بايد به اهلش سپرده شود، زيرا آنچه موجب گردش درست امور و سلامت و صلابت کارها مىشود، آن است که مشاغل مديريتى از يک سو امانت تلقى شود، و از سويى ديگر به افراد شايسته و توانمند واگذار گردد. اين نوع نگاه به مسئوليت باعث مىشود که در انتخاب افراد براى مديريت و يا هر شغل ديگر، شايستهسالارى مراعات شود، و افرادى شايسته براى به دست گرفتن آنها انتخاب شوند.
امام على (عليه السلام) در نامهاى به يکى از کارگزاران خويش، امانت بودن مسئوليت و مديريت را متذکر شده و مى فرمايد:
و ان عملک ليس لک بطعمة و لکنه فى عنقک امانه : (کارى که در دست توست ، طعمه نيست ، بلکه امانتى است بر گردن تو.)
کسانى که بدون توجه به اصل امانت بودن مديريت، و بدون برخوردارى از شايستگىها و توانايىهاى لازم، مديريت و مسئوليتى را مى پذيرند، و نيز کسانى که چنين افرادى را انتخاب مىکنند، مرتکب خيانت شدهاند اما علي (عليه السلام) به رفاعه، يکى ديگر از کارگزاران خويش مىفرمايد:
و اعلم يا رفاعه ان هذه الامارة امانة فمن خانه فعليه لعنة الله الى يوم القيامه: اى رفاعه! بدان که اين امارت و مديريت، امانتى است که هر کس به آن خيانت کند، لعنت خدا تا روز قيامت بر او باشد.
بنابر اين بررسي مديريت از ديدگاه اين امام همام بسيار موثر و کاراست.
اين مختصر به بررسي اين مساله به طور کلي و به بررسي برخي از ابعاد مديريت علوي به طور جزئي مي پردازد .
در مواردي برخي از مباحث به ضرورت تکرار شده تا پيوند مطالب ، حفظ شود و به اصل آنها لطمه اي وارد نشود.
اميد آنکه اين وجيزه مورد توجه و استفاده و از همه مهمتر عنايت مولا امير المومنين عليه السلام قرار گيرد.
مديريت علوي دريک نگاه
برنامهريزى
برنامهريزى از ارکان مديريت و از جمله وظايف اصلى مديران است، و نقشى اساسى در موفقيت و پيشرفت سازمانها دارد. ضرورت برنامهريزى قبل از هر گونه اقدام و اهميت ويژه آن مسئلهاى عقلى است، و تبيين و استدلال چندانى نياز ندارد. روشن است که اقدام به هر کاري، بدون بررسى جوانب مختلف آن و قبل از برنامهريزى لازم، بيانگر نقصان عقل و يا عدم بهرهگيرى مناسب از اين نعمت بزرگ الهى است و پيروزى و موفقيت در کار را ارزانى انسان نخواهد کرد.
حضرت على (عليه السلام) عقلى بودن مسئله برنامهريزى را مورد تاکيد قرار داده و مى فرمايد: ادل شى ء على غزاره العقل حسن التدبير (بهترين دليل بر کمال عقل ، خوب برنامه ريزى کردن است.)
در برخى روايات نقل شده از امام على (عليه السلام) به بعضى از آثار مثبت برنامهريزى اشاره شده است، مانند جلوگيرى از اشتباه، افزايش بهرهورى، مقابله با تهديدات، کمک به تصميمگيرى اثر بخش، ايجاد آرامش درونى، کمک به حل مشکلات سازمان و مصونيت از پشيمانى.
البته بايد توجه داشت که صرف برنامهريزى، موجب موفقيت سازمان نمى شود، بلکه برنامهاى مىتواند مقدمات موفقيت و پيشرفت سازمان را فراهم کند که اصولى، منطقى و متناسب با امکانات و شرايط سازمان طراحى شده باشد. برنامهريزى غير اصولى و نامتناسب، نه تنها کمکى به پيشرفت سازمان نمىکند، چه بسا باعث شکست، ناکامى و حتى فروپاشى سازمان شود.
امير مؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد:
سوء ا لتدبير، سبب التدمير (بدي برنامه ريزى کردن، موجب هلاک و فرو پاشى است.)
سازماندهى
يكى از اساسى ترين وظايف مديران در سازمان ها سازماندهى است.
به كمك سازماندهى است كه اهداف كلى و ماموريت اصلى سازمان در قالب هدف هاى جزئى تر، و وظايف و فعاليت هاى ريزتر و مشخص تر، تعريف مى گردد، و دستيابى به اهداف سازمان امكان پذير مى شود. در سازماندهى، وظايف، اختيارات و مسئوليتهاى واحدها و افراد مختلف مشخص شده و نحوه هماهنگى و ارتباط بين آن ها معين و مشخص مى گردد.
سازماندهى بايد به گونه اى باشد كه معلوم كند وظايف هر فرد در سازمان چيست، و چه كسى مسئول نتايج مورد انتظار است. در اين صورت موانع ناشى از ابهام و عدم اطمينان در مورد وظايف و مسئوليت ها بر طرف مى گردد، و از لوث شدن مسئوليتها جلوگيرى خواهد شد.
اساسا هيچ جامعه اى بدون سازماندهى و هماهنگى قادر به انجام دادن امور نيست.
اميرمؤمنان- عليه السلام- در سازماندهى كلان مجموعه مديريتى خويش، همواره به اين اصل مهم توجه داشته و با تقسيم كار و ايجاد هماهنگى، به سازماندهى امور اهتمام ويژه داشتند. آن حضرت در توصيه به فرزند بزرگوار خود حضرت حسن- عليه السلام- مى فرمايد:
وَ اجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلًا تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلَّا يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِك؛ براى هر يك از كاركنان خود، كارى را تعيين كن، تا او را نسبت به همان مورد مواخذه كنى. اين كار باعث مى شود كه آنان كارها را به يكديگر واگذار نكنند.
نظارت و كنترل
از عناصر حياتى مديريت در همه سيستم ها، اصل نظارت و كنترل است. اهميت و ضرورت اين اصل مهم در سازمان هاى مختلف، غير قابل انكار است.
نظارت و كنترل، ضامن حركت سازمان در مسير اهداف تعيين شده، و در نتيجه تضمينكننده بقاء و تكامل آن مى باشد؛ و اصولا هيچ سازمانى بدون داشتن نظامى مناسب و قدرتمند در بعد نظارت و كنترل نمىتواند بقا، دوام و پيشرفت خود را تضمين نمايد.
بنابراين، سازمان هاى مختلف، اقدام به طراحى ساختارهاى نظارتى گوناگون مى كنند تا از انحراف سازمان و زير مجموعههاى آن، و در نتيجه دور افتادن از اهداف تعيين شده پيشگيرى نمايند، و در ضمن از درستى حركت همه عوامل سازمان در جهت انجام دادن وظايف مربوط، به منظور دستيابى به اهداف مورد نظر اطمينان حاصل كنند.
حضرت على عليه السلام در زمينه نظارت و مراقبت بر اعمال و رفتار كارگزاران و كاركنان تحت مديريت خود بسيار دقيق و هشيارانه عمل مى كرد، و به اين امر اهتمام ويژه داشت. همچنين به كارگزاران ارشد و عالى رتبه خويش دستور اكيد مى داد كه افراد تحت سرپرستى خود را به دقت زير نظر داشته و مراقب اعمال و رفتار آنان باشند. ايشان در نامه معروف خود به مالك اشتر، در مورد نظارت بر عملكرد كارگزاران مى فرمايد:
ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّة؛ با فرستادن مأموران مخفى كه اهل راستى و وفادارى هستند، كارهاى آنان را زير نظر بگير، زيرا بازرسى مداوم و پنهانى تو سبب مى شود كه آنان به امانتدارى و مدارا با مردم ترغيب شوند.
حضرت عليه السلام علاوه بر سفارش در مورد ضرورت نظارت بر عملكرد افراد به ويژه كارگزاران حكومتى، و نيز دستور اكيد به كارگزاران ارشد حكومتى در مورد نظارت بر عملكرد زير دستانشان، خود نيز از نظارت بر اعمال و رفتار كارگزاران خويش غفلت نمى كرد و همواره سعى مى نمود از طريق نظارت بر عملكرد آن ها، از نقاط قوت و ضعف عملكرد آنان مطلع شود، تا بتواند نقاط قوت را تقويت كند و نقاط ضعف را از بين ببرد.
با بررسى اجمالى سخنان و سفارش هاى حضرت على عليه السلام به كارگزاران ارشد خود، و همچنين سيره عملى آن حضرت در نظارت و كنترل، اين نتيجه به دست مى آيد كه نظارت از ديدگاه ايشان به دو شكل:نظارت آشكار، و نظارت پنهان تقسيم مى شود.
ذكر اين نكته نيز ضرورى است كه شدت و دقت نظارت و كنترل آن حضرت بر عملكرد كارگزاران خود تا به اندازهاي بود كه شركت يكى از كارگزاران ايشان در يك مهمانى اشرافى، از نظر آن حضرت مخفى نماند.
خود كنترلى
يكى از عناصر حياتى مديريت سالم و كار آمد، وجود نظامى كامل و دقيق براى نظارت و كنترل است. نظارت بر اجراى هر چه بهتر برنامه ها و وظايف كاركنان، ضرورتى است كه بخش عمدهاى از وقت مديران را به خود اختصاص داده است. از سوى ديگر كنترل عملكرد كاركنان از سوى مديران، اصولا باعث بروز مقاومت از سوى كاركنان شده و ديوارى از بى اعتمادى را ميان مديران و كاركنان ايجاد مى كند. هر گاه بتوان در كاركنان مراقبتى از درون خودشان ايجاد نمود، مىتوان اميدوار بود كه اين پيامد به وجود نيايد و در عين حال عملكردها نيز مورد نظارت قرار بگيرند. اين جاست كه مسأله خود كنترلى شكل مىگيرد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
اجْعَلْ مِنْ نَفْسِكَ عَلَى نَفْسِكَ رَقِيبا؛
قرار بده از نفس خود بر نفس خود نگاهبانى.
خود كنترلى به معناى نظارت و مواظبت فرد بر اعمال و رفتار خويش، و در نتيجه انجام دادن وظايف به نحو مطلوب و پرهيز از انحراف و تخلف شغلى و ادارى ميباشد.
اين روش در مقايسه با روش نظارت بيرونى (نظارت سازمان بر عملكرد كاركنان ) كم هزينه تر است، و كاركردى بهتر و كارآمدتر دارد. نظارت بيرونى در صورتى اثر بخش خواهد بود كه همراه با خود كنترلى كاركنان باشد؛ زيرا در نظارت بيرونى، چه بسا مواردى از عملكرد و رفتار فرد از ديد ناظران مخفى بماند و هيچ گاه مورد ارزيابى قرار نگيرد؛ در نتيجه نظارت اعمال شده، ناقص خواهد بود.
از سوى ديگر، معمولا در نظارتهاى بيرونى اين دغدغه وجود دارد كه آيا نظارت به عمل آمده از اعتبار و صحت كافى برخوردار است يا آن كه شائبهها و غرض ورزىها و دوستىها و دشمنىها در آن نقش داشته است. از اين رو، همواره بايد بر ناظران نيز نظارت كنندگان ديگرى گماشت تا مراقب نظارت آنان باشند و به اين ترتيب ناظران مرحله بالاتر نيز محتاج ناظران ديگرى هستند؛ اما در صورتى كه ناظران خود داراى عامل بازدارنده درونى و باصطلاح خود كنترلى باشند، اين دغدغه و نگرانى به ميزان قابل توجهى كاهش مىيابد، و گزارشهاى آنان از ضريب اطمينان بالاتر و صحت بيشترى برخوردار خواهد شد.
ارزشيابى
ارزشيابى شايستگى كاركنان و سنجش عملكرد آنان، يكى از وظايف مديران به ويژه مديران منابع انسانى است. به طور كلى در هر سازمان عدهاى تعهد بالايى نسبت به سازمان داشته و براى دستيابى به اهداف مؤ سسه از هيچ كوششى فروگذار نمىكنند. در مقابل اينها، تعدادى نيز تعهد چندانى در اين زمينه ندارند و تلاش قابل قبولى براى دستيابى به اهداف سازمان از خود نشان نمىدهند.
از وظايف مهم يك نظام ادارى مؤثر و كارآمد، تفكيك بين اين دو گروه از كاركنان سازمان است؛ زيرا يكى از عوامل اساسى كه انگيزههاى ارزشمندانه را در افراد تحكيم كرده و رشد مىدهد، ارزش گذارى كار آنان و رفتار مناسب و معقول با آنها نسبت به عملكرد آنان مىباشد.
حضرت على- عليه السلام- در عهدنامه خود به مالك اشتر، وى را به ارزشيابى كاركنان و فرق گذاشتن ميان آنان بر مبناى عملكردشان ترغيب مىكند، و عواقب ناخوشايند تفكيك قائل نشدن ميان كاركنان خوب و بد را متذكر شده و مىفرمايد:
وَ لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ كُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَه؛
هرگز نبايد افراد نيكوكار در نيكىهايشان بىرغبت شوند، و بدكاران در عمل بدشان تشويق گردند؛ و هر كدام از اينها را مطابق كارش پاداش بده.
اگر در سازمان، نظام درست و كارآمدى براى ارزشيابى افراد وجود نداشته باشد و يا عملكردها و فعاليتها به صورت صحيح و دقيق ارزشيابى نشوند، كاركنان سازمان انگيزهاى براى تلاش و كوشش براي دستيابى به اهداف سازمان نخواهند داشت؛ در نتيجه سازمان از دستيابى به اهداف و انجام دادن مأموريتهاى خود باز خواهد ماند. البته وجود هر نوع نظام ارزشيابى نمىتواند براى سازمان مناسب باشد؛ بلكه مطلوب و مناسب نبودن سيستم ارزشيابى نيز مشكلاتى براى سازمان به وجود خواهد آورد؛ به طورى كه اگر مشكلات آن، بيشتر از فقدان ارزشيابى نباشد، كمتر از آن نخواهد بود؛ بنابراين، نظام ارزشيابى براى اثربخش بودن، بايد داراى ويژگىهايى باشد. در نگاه حضرت على،- عليه السلام- برخى از ويژگىهاى نظام مطلوب براى ارزشيابى كاركنان را مىتوان اين موارد دانست: ارزشيابى دقيق و عادلانه باشد؛ تلاش و كوشش هر فرد، به همان مقدار كه هست محاسبه شود، نه كمتر و نه بيشتر؛ سعى و اهتمام افراد به يكديگر نسبت داده نشود؛ ارزشيابى، فراگير و شامل همه اعضاى سازمان باشد؛ در ارزشيابى، هم نقاط قوت آنان مورد نظر باشد و هم نقاط ضعف؛ و سرانجام اينكه شخصيت افراد بر ارزشيابى آنان تأثير نگذارد، بلكه عملكرد واقعى هر شخص ملاك اصلى ارزشيابى باشد.
وَ لَا يَدْعُوَنَّكَ شَرَفُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلَائِهِ مَا كَانَ صَغِيراً وَ لَا ضَعَةُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلَائِهِ مَا كَانَ عَظِيما؛
همانا شرافت و آبروى كسى باعث نشود كار كوچك و كمارزش او را بزرگ و پرارزش بشمارى و حقارت و كوچكى كسى موجب نگردد خدمت پرارج او را كوچك به حساب آورى.
گزينش و انتخاب
از وظايف اصلى و مهم مدير، گزينش و انتخاب منابع انسانى كارآمد براى سازمان است. انتخاب درست و مناسب افراد براى مشاغل مختلف در سازمان ضرورتى انكارناپذير است؛ چرا كه نيروهاى انسانى بازوان فكرى و اجرايى سازمان، و ركن مهم دستيابى به اهداف هستند، و موفقيت در انجام دادن وظايف و مأموريتهاى مورد نظر با استفاده از خدمات افراد شايسته و توانمند امكانپذير است، بنابراين، در صورتى كه گزينش و انتخاب كاركنان به صورت مناسب انجام نشود و افراد بدون شايستگى و توانمندى برگزيده شوند؛ نه تنها سازمان را در دستيابى به اهداف و انجام دادن وظايف سازمانى يارى نمىدهند؛ بلكه خود مانعى بزرگ بر سر راه موفقيت سازمان خواهد بود. و باعث به هدر رفتن فرصتها و هزينههاى ارزشمند سازمان مىشوند.
اهميت گزينش و نقش ويژه نيروهاى انسانى در سازمان، تا آن جاست كه حضرت على- عليه السلام- شايستهسالارى را ركن اساسى و محور اصلى گزينش مطرح كرده، و معيار انتخاب افراد را تخصص و تعهد آنان مىداند، و از گزينش افراد بر اساس وابستگىها نهي شده است. كارگزار بودن در حكومت اسلامى، امانتى است كه بايد به اهلش سپرده شود، به كسانى كه شايستگى و توانمندى آن كار را داشته باشند. آن حضرت به مالك اشتر مىفرمايد:
فَوَلِّ عَلَى أُمُورِكَ خَيْرَهُم؛پس كارها را به بهترين آنان واگذار كن.
بهترين، و شايستهترين فرد براي احراز مشاغل مختلف از نگاه حضرت على، – عليه السلام- كسى است كه از يك سو تخصص لازم در آن شغل را داشته باشد، و از سويى ديگر، از ويژگىهاى مثبتى مثل ديندارى، پاكى و صلاحيت خانوادگى، حيا و امانتدارى بهره مند باشد. آن حضرت در اينباره مىفرمايد:
وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِي الْإِسْلَام؛ از ميان آن ها افرادى را كه اهل تجربه، و حيا و پاكدامنى، و از خانوادههاى شايسته بوده، و در اسلام پيشگام ترند، انتخاب كن.
بر اساس توصيههاى مؤكد حضرت على- عليه السلام- مديران و مسئوولان نظام اسلامى حق ندارند مشاغل دولتى را بر اساس وابستگىهاى خانوادگى يا سياسى تقسيم كنند. آنها مجاز نيستند امور اجرايى مردم را به كسانى واگذارند كه اصالت خانوادگى ندارند، و از فضايل و كرامتهاى اخلاقى به دور هستند. همچنين حق ندارند از كسانى كه از توانايى، تخصص، تقوا و تعهد لازم برخوردار نيستند، در كارها و مشاغل مختلف سازمانها و نهادهاى نظام اسلامى بهره گيرند؛ زيرا مديريت و مسئوليت امانت بسيار مهمى است كه بايد به افراد شايسته و متخصص سپرده شود. كسانى كه بدون داشتن شايستگىهاى لازم، خود را در مقام اداره امور قرار مىدهند، و يا آنها كه افراد فاقد شايستگى و اهليت را براى اداره كارها انتخاب مىكنند، خيانت بزرگى مرتكب شده و اسباب نابودى خود و سازمان را فراهم مىآورند.
ويژگيهاي منحصر به فرد مديريت علوي
? مديريت ، تکليف است :
از ديدگاه اسلام ، مديريت تکليف است نه حق . مديران پرورش يافته در مکتب آسماني اسلام ، خدمت در منصب مديريت را تکليف شرعي خود ميدانند و معتقدند که مديريت ، وظيفه است نه سودجويي .
انديشمندان بزرگ اسلامي و حقوقدانان مسلمان ، هر کدام پيرامون حق و تکليف از جنبههاي مختلف بحثهاي مبسوط و مفيدي نمودهاند.
ما در اينجا جهت روشن شدن مطلب، تنها به شرايط حق و تکليف اشاره مينماييم تا مشخص شود که چرا مديريت، تکليف است .
الف ) شرايط حق :
1) حق امري ثابت و پابرجاست ( چه صاحب حق قدرت بر احقاق آن داشته باشد و چه نداشته باشد).
2) بالغ و نابالغ ، بزرگ و کوچک ندارد.
3) عاقل و مجنون ندارد.
4) علم و آگاهي نيز نميتواند در حق تأثير بگذارد.
5) اختيار و آزادي و يا اجبار و اکراه در حق مؤثر نيست.
ب) شرايط تکليف:
1) بلوغ : رشد لازم جسمي
2) عقل : رشد لازم عقلي
3) علم : آگاهي به موضوع و موارد تکليف
4) قدرت : داشتن توانايي بر انجام تکليف
5) اختيار : زمينه مناسب و آزادي لازم براي انجام تکليف
با توجه به شرايط مذکور ، به خوبي روشن ميگردد که مديريت ، تکليف است نه حق و آنان که در مناصب اجتماعي ، پست و مقام را وسيله سودجوييهاي خويش قرار ميدهند و در واقع مديريت را حق خويش ميدانند از اين حقيقت آشکار غافلند.
همچنين اين که در روايات از مديريت به عنوان امانت ياد شده است و خداوند نيز در قران فرمان داده که « امانتها را به صاحبانش برگردانيد ».نيز به خوبي بيانگر اين است که مديريت ، تکليف است زيرا اگر حق بود ، برگرداندن آن به صاحبانش معنايي نداشت !
امام علي ( ع ) وقتي مسئوليت اداره سرزمين پهناور مصر را به مالک اشتر نخعي ميسپارد او را متوجه تکليف بودن مديريتش مينمايد و به او توصيه ميکند : « مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار داده و با همه ، دوست و مهربان باش . مبادا هرگز چونان حيوان شکاري باشي که خوردن آنان را غنيمت داني ، زيرا مردم دو دستهاند : دستهاي برادر ديني تو و دسته ديگر همانند تو در آفرينش ميباشند .
از بيان امام به خوبي برميآيد که مدير هرگز حق ندارد که با زيردستانش هر گونه که ميخواهد و دوست دارد ، رفتار نمايد و مکلف است با آنان رفتاري انساني ، دوستانه و صميمي داشته باشد . چنانچه در نامه ديگري که به يکي ديگر از فرماندارانش به نام « اشعث بن قيس » نيز مينويسد اين نکته را صريحاً خاطر نشان ساخته ، ميفرمايد : « مديريت و حکمراني براي تو طعمه نيست ، آن مسئوليتي است بر گردن تو و کسي که از تو بالاتر است ، از تو خواسته که نگهبان آن باشي و وظيفه نداري که در کار مردم به ميل و خواسته شخصي خود عمل کني و يا بدون ملاک معتبر و فرمان قانوني ، به کار بزرگي دست بزني » .
? مديريت خدمت است :
مديريت در اسلام ، قبل از اين که رياستمداري باشد ، خدمتگزاري است و مدير در اين منصب ، بايد با تيغ تيز مديريت در جهت خدمت به خلق خدا ، اقامه عدل و داد و رفع ظلم و تبعيض و بيعدالتي قيام نمايد .
مدير نبايد مسند مديريت را وسيله افتخار و نردبان نخوت قرار دهد ، زيرا آن دسته از مديراني که ، مديريت بر يک تشکيلات را ، زمينه تجلي خصلتهاي نارواي شيطاني ميدانند و اين ميدان را بهترين عرصه براي تاخت و تاز غرورها و شيطنتهاي خود به حساب ميآورند، هرگز مدير اسلامي و انساني نيستند .
اين گونه مديران ، هيچ گاه قادر به خدمت نخواهند بود زيرا اينان مديريت را براي خدمت به ديگران انتخاب نکردهاند بلکه آن را وسيلهاي براي ارضاي اميال شخصي و نفساني خويش نمودهاند و اين که در روايات از « رياست » به شدت انتقاد شده است ، اشاره به اين گونه مديريت دارد .
مولاي متقيان حضرت علي ( ع ) در مذمت « رياست » ميفرمايد : « رياست ، هلاکت و نابودي است » .ا لبته همانطور که اشاره شد ، منظور از رياست در اين گونه روايات ، ارضاي هوسها و خواستههاي نفساني و شيطاني در پوشش مديريت است.
مردي خدمت حضرت امام رضا ( ع ) درباره شخصي که مديريت را وسيله خودخواهيهاي خويش ميدانست ، سخني به ميان آورد و عرض کرد : او در مسند مديريت ، « رياست » را دوست دارد نه خدمت به مردم را ، امام رضا ( ع ) زيان چنين مديراني را براي جامعه در يک تمثيل زيبا و رسا بيان نمود و فرمود : « چنين رياستي براي ديانت و اعتقاد مسلمان ، زيانمندتر از اين است که دو گرگ گرسنه در ميان گله گوسفندي بيفتند که چوپان نداشته باشد » .در واقع امام رضا ( ع ) در اين بيان پر معناي خود ، مدير را حافظ و نگهباني براي منافع مردم به حساب ميآورد و هر گاه مدير به جاي چوپاني امانتدار و خدمتگزار ، گرگي گرسنه باشد ، بزرگترين زيان و فاجعه براي جامعه اسلامي به وجود ميآيد.
در حکومت علوي ، مديريت تنها از آن جهت ارزش و اعتبار دارد که وسيلهاي براي خدمت به خلق و احقاق حق و رفع ظلم و دفع باطل باشد چنانچه امير المؤمنين علي ( ع ) ، خطاب به عبدا … ابن عباس ميفرمايد : « به خدا سوگند ، اين کفش کهنه پر از وصله ، در نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است و من اگر اين حکومت را پذيرفتهام ، فقط به خاطر اين است که حقي را ثابت کنم و باطلي را از ميان بردارم » .
بنابراين در حکومت اسلامي ، خدمت نبايد وسيلهاي براي حاکميت و رياست باشد بلکه به عکس حکومت بايد وسيلهاي براي خدمت باشد.
سعدي ، شاعر محبوب و بلند آوازه ايراني در حکايتي زيبا اين مطلب را به خوبي تبيين کرده و ميفرمايد : « درويشي مجرد به گوشه صحرايي نشسته بود ، پادشاهي بر او بگذشت ، درويش از آنجا که فراغ ملک ، قناعت است سر برنياورد و التفات نکرد . سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است ، برنجيد و گفت : اين طايفه خرقه پوشان بر مثال حيوانند و اهليت آدميت ندارند ! وزير نزديکش آمد و گفت: اي جوانمرد ، سلطان روي زمين بر تو گذر کرد ، چرا خدمتي نکردي و شرط ادب بجا نياوردي ؟ گفت : سلطان را بگوي ، توقع خدمت از کسي دار ، که توقع نعمت از تو دارد و ديگر بدان که ملوک از بهر پاس رعيتاند ، نه رعيت از بهر طاعت ملوک !
پادشه ، پاسبان درويش است گر چه رامش به فرّ دولت اوست
گوسپند از براي چوپان نيست بلکه چوپان براي خدمت اوست .
? مديريت ، امانت است :
مديريت از ديدگاه اسلامي امانتي است که به مدير سپرده ميشود و او بايد از اين مقام که به عنوان امانت در دست دارد ، شديداً مراقبت نمايد و امانت داري صالح و شايسته باشد و آن را به شايستگي به ديگري بسپارد .
قران کريم در مورد امانت و امانت داري ميفرمايد : « همانا خداوند شما را فرمان ميدهد که امانتها را به صاحبانش باز گردانيد .»
علامه طباطبايي (ره ) در تفسير الميزان ، امانت را اين چنين تعريف کرده است : « امانت ، چيزي است که براي نگه داري به ديگري سپرده ميشود تا بر آن محافظ باشد و پس از محافظت به امانت گذار باز گرداند .»
در يک نظام اسلامي ، همه سمتها و مقامها و کليه پستها و منصبها ، امانتهاي خاص الهي هستند که به وديعه در اختيار مسئولان قرار ميگيرند و حفظ آنها از گزند افراط و تفريط ، از وظايف حتمي صاحبان آنهاست و احترام به امانت و پاسداري آن از آسيب تطاول و گزند چپاول ، از دستورات ضروري دين مبين اسلام مي باشد .
مولاي متقيان علي عليه السلام در برنامهاي که به نماينده و فرماندار خود در آذربايجان بنام « اشعث بن قيس » مينويسد ،چنين ميفرمايد : « مديريت و حکمراني براي تو طعمه نيست آن مسئوليت در گردن تو ، امانت است و کسي که از تو بالاتر است ، از تو خواسته که نگهبان آن باشي و وظيفه نداري که در کار مردم به ميل و خواسته شخصي خود عمل کني و يا بدون ملاک معتبر و فرمان قانوني ، به کار بزرگي دست بزني . اموالي که در دست توست از آن خداوند ميباشد و تو خزانه دار آنها هستي تا آن را به من بسپاري اميدوارم که براي تو بدترين فرمانرواها نباشم . »
همچنين در نامه ديگري که به يکي از فرماندارانش نوشته است ، فرموده : « به من درباره تو گزارش نامطلوبي رسيده است که اگر چنين خبر تأسف باري درست باشد ، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرماني و در امانت خود ، خيانت کردهاي . »
همانطور که ملاحظه ميشود از ديد مولا علي عليه السلام ، مناصب و مديريتها تنها امانت الهي ميباشند و بايد به دست کساني سپرده شوند که امانت داري صالح و شايسته باشند و اين شرط ، از مهمترين ملاکها و شرايط احراز مديريت در حکومت علوي است.
ارزش و اهميت اين صفت در مديريت و حکومت داري تا بدانجاست که حضرت علي ( ع ) آن را « اساس ايمان » و « سر فصل اعتقادات انسان » معرفي ميکند.
مدير جامعه اسلامي بايد بداند که منصبي که در اختيار اوست ، يک وديعه الهي است که خيانت به آن ، خيانت به خداوند محسوب ميگردد . که گناهي نابخشودني است و سرانجام بايد روزي اين امانت را به ديگري بسپارد ، بنابراين پايدار و ماندني نيست و چنانچه خردمندان گفتهاند : « چيزي که نپايد دلبستگي را نشايد » . پس شايسته نيست که مدير به پست و مقام ومنصب دل ببندد و خود را براي هميشه مالک و صاحب اختيار آن بداند.
حضرت علي ( ع ) در کلام زيبايي اين حقيقت را بيان نموده و ميفرمايد : « اگر مقام ماندني بود ، به تو نميرسيد » .
? مديريت در محدوده قوانين الهي است :
در بينش اسلامي ، مديريت تا آنجا نافذ است که تضادي با احکام الهي نداشته باشد و مدير در اين نظام ، هرگز نميتواند در اعمال مديريت ، از شيوههايي استفاده کند که با قوانين و احکام الهي مغايرت داشته باشد .
مدير ، در نظام اسلامي بايد قوانين و احکام الهي را به خوبي بشناسد و کليه فرامين و دستوراتش را مطابق با قوانين و حدود الهي باشد.در غير اينصورت ، اوامر و فرامينش لازم الاجرا و قابل اطاعت نيستند . چنانچه پيامبر اکرم ( ص ) ميفرمايد : « اطاعت براي اجراي فرمان مخلوق نيست در صورتي که معصيت خالق را موجب شود » . بنابراين امر و فرمان مدير در صورتي قابل اجراست که مطابق با فرامين الهي و در راستاي اطاعت از خالق باشد .
اگر به تاريخ نيز مراجعه نماييم ميبينيم که شورشها و اعتراضات مسلمين در مقابل حکام و زمامداران ، زماني صورت گرفته که از مجراي عدالت و حق خارج شدهاند و به ظلم و جور پرداختهاند .
مطالعه پيرامون بعثت انبياء نيز اين حقيقت را روشن ميسازد که يکي از علل بعثت پيامبران ، حذف مديريتهاي طاغوتي و استقرار مديريت و ولايت خدايي ميباشد . چنانکه حضرت علي ( ع ) در يکي از سخنان خود ، علت بعثت پيامبر اکرم ( ص ) را چنين بيان مينمايد : « خداوند حضرت محمد ( ص ) را به حق و راستي برانگيخت تا بندگان خدا را از بندگي کساني همانند خودشان برهاند و به پرستش و بندگي خدا رهنمون گردد ، از فرمانبرداري بندگانش به فرمانبرداري خويش و از حوزه مديريت بندگان به حوزه مديــريت و ولايت خود بکشاند» .
اين مسأله در اسلام به قدري حائز اهميت است که حتي امام و رهبر جامعه نيز اگر به خلاف حکم و فرمان الهي دستور دهد ، اطاعتش واجب نيست و معصيت محسوب ميشود و هر نماينده و مسئولي نيز که از جانب ولي و رهبر جامعه تعيين گردد ، موظف است که فرمانش در راستاي فرامين و دستورات الهي باشد . حضرت علي ( ع ) وقتي مالک اشتر را به عنوان نماينده و حاکم مصر به آن سرزمين ميفرستد ، در نامهاي خطاب به مردم مصر ميفرمايد : « پس اي مردم مصر ، سخن نماينده علي را بشنويد و فرمانش را اطاعت کنيد در چيزي که هماهنگ با ( حق ) باشد » .
بنابراين از نظر اسلام ، متابعت از رهبر ، رئيس ، مدير ، مسئول و … . مطلق نيست بلکه مقيد به هماهنگي با « حق » ميباشد و هر گاه اين قيد حذف شد ، لزوم اطاعت نيز از بين خواهد رفت . پيامبر گرامي اسلام ( ص ) در حديثي گهر بار ميفرمايد : « همانا فرمانبرداري در کارهاي نيک است پس کسي که به معصيت فرمان داد ، متابعتش نکنيد ».
مديراني که از مجراي حدود الهي خارج شده و بر خلاف دستورات الهي ، امر و نهي ميکنند بايد بدانند که با اين کار ارکان و پايههاي مديريت خويش را متزلزل نموده و زمينه سقوط و نابودي خويش را فراهم ساختهاند زيرا قوانين الهي ، منطبق با فطرت انساني است و مخالفت با فطرت انساني ، ثمرهاي جز سقوط ندارد و کارکناني که به خاطر ترس و جهل از اوامر غير الهي پيروي ميکنند نيز بايد بدانند که با اين کار خشم و غضب خالق را در مقابل رضايت و خشنودي مخلوقي متزلزل خريدار شدهاند و فرجام شومي در انتظارشان ميباشد .
کارمندي که به منظور خوش خدمتي و جلب نظر مدير به دروغ و حيله و نيرنگ متوسل ميشود و حق را ناحق جلوه ميدهد ، بايد بداند که خويشتن خويش را قرباني جاه طلبي و سودجويي فردي خودخواه ساخته و با بالا بردن او ، خود را به چاه افکنده است و در جرم و جنايت او شريک است .
لذا در حکومت اسلامي ، نه مدير حق دارد حکم و دستوري بر خلاف قوانين و احکام اسلامي صادر نمايد و نه زيردستان و مرئوسين حق دارند از چنين دستوري اطاعت نمايند و همگي در برابر خالق قادر و توانا مسئولند که کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْوؤلٍ عَنْ رَعيَّتِهِ .
مديريت ژاپني و مديريت علوي :
يكي از نظريههاي مديريتي موفق كه مربوط به عصر حاضر است و تحولات شگرفي را در مديريت ايجاد نموده است ، «نظريه مديريت ژاپني» است .
آمار رسمي نشان ميدهد كه رشد بهرهوري صنايع ژاپن از سال 1960 تا 1978 بر مبناي مديريت ژاپني چهار برابر شده است، درحاليكه در همين مدت ، آمريكا ، انگليس و آلمان كمتر از نصف اين مقدار رشد بهرهوري داشتهاند و اين نشان دهنده تفوّق و برتري مديريت ژاپني بر مديريت غربي بوده است.
در بررسي اصول و مباني مديريت ژاپني به چهار ويژگي و خصوصيت ممتاز در اين مديريت برميخوريم كه عيناً اين چهار ويژگي در مديريت علوي نيز وجود دارند . آن ويژگيها عبارتند از :
1- اعطاي امنيت شغلي به كاركنان با استخدام مادام ا لعمر و قدرداني از تلاشهاي آنان .
2- وجود نظام ارشدّيت كه بر مبناي آن ملاك ارتقاء كاركنان ، تجربه و ابتكار افراد است .
3- مديريت از پايين به بالا ، در مقابل مديريت از بالا به پايين .
4- وجود شوراهاي كارگري و اخذ تمامي تصميمات سازماني در اين شوراها.
به طوركلي ميتوان محورهاي اصلي مؤسسات و سازمانهاي ژاپني را بدين صورت بيان كرد :«از كاركنان، بوسيله كاركنان وبرايكاركنان».
در مديريت علوي ، در انتخاب افراد براي پذيرش مسئوليت نهايت دقت و حساسيت صورت ميگيرد و پس از انتخاب ، فرد از امنيت شغلي برخوردار است اما اين امنيت شغلي تا زماني است كه فرد در حيطه مسئوليت خويش خطا نكند و از آنچه خدا و فرستادگانش فرمودهاند تخطّي ننمايند كه در اين صورت از مسئوليت ساقط ميشود اما اگر در راستاي فرمان الهي حركت كند نه تنها از امنيت شغلي برخوردار است بلكه از بهترين تشويقها و پاداشها نيز بهرهمند است .
چنانچه امام علي (ع) وقتي كه توصيههاي لازم را در انتخاب قاضي به مالك اشتر مينمايد، ميفرمايد : « پس از انتخاب قاضي ، هر چه بيشتر در قضاوتهاي او بينديش و آنقدر به او ببخش كه نيازهايش برطرف گردد و به مردم نيازمند نباشد و از نظر مقام و منزلت ، آنقدر او را گرامي دار كه نزديكان تو ، به نفوذ در او طمع نكنند».
چنانچه ملاحظه مي شود امام علاوه بر تشويق و پاداش مالي به پاداشهاي روحي و معنوي نيز توجه دارد .امام همچنين در انتخاب افراد براي پستهاي بالاتر (نظام ارشدّيت) عامل تجربه و سابقه را بسيار مهم ميداند تا آنجا كه ميفرمايد : « تجربه پيران از آمادگي رزمي جوانان برتر است » .
در جاي ديگر فرمودهاند : «حفظ و به كارگيري تجربه ، رمز پيروزي است»و در جاي ديگر زيان استفاده نكردن از تجربيات ديگران را چنين بيان ميكنند : «آن كس كه از آزمايشها و تجربيات ديگران سودي نبرد ، از هيچ پند و اندرزي سود نخواهد برد و كوتهفكري دامنگير او خواهد شد تا آنجا كه بد را خوب ، و خوب را بد مينگرد».
لذا در مديريت علوي نيز عامل «تجربه» نقش كليدي در گزينش و انتصاب افراد (نظام ارشدّيت) دارد . ويژگي ديگري كه در مديريت علوي وجود داشته و امروزه به عنوان يكي از رموز موفقيت مديريت ژاپني نيز محسوب ميشود ، مديريت از پايين به بالا ميباشد . در مديريت علوي ، مردم نسبت به حاكم بيتفاوت نيستند و حاكم ، مستبد و خودرأي نيست لذا حضرت علي (ع) به مالك توصيه مينمايد : «نبايد بگويي من مأمورم و معذور ، دستور ميدهم پس بايد اطاعت كنيد ، اين شيوه مغرورانه دل را فاسد ، دين را بيحرمت و نعمت را زايل ميسازد».
از سوي ديگر حاكم (مدير) وظيفه دارد كه در كليه امور با اهل خرد و مردم دانا به گفتگو و مشورت بنشيند و بهترين رأي و نظر را برگزيند . امام در سخن زيبايي ميفرمايد :« هيچ پشتيباني همچون مشورت نيست».
و در جاي ديگر فرمودهاند : « هر كس خودرأي شد به هلاكت رسيد و هر كس با ديگران مشورت كرد، در عقلهاي آنان شريك شد».
لذا عالي ترين شكل مديريت مشاركتي را ميتوان در مديريت علوي يافت و شوراهاي كارگري در مديريت ژاپني، امروزه با بهرهگيري از اين اصل به توفيقات شگرفي نايل آمدهاند .
از مقايسه تطبيقي نظريههاي مذكور با مديريت علوي به خوبي استنباط ميشود آنچه پايه و مايه موفقيت و كاميابي مديريت امروز محسوب ميشود ، به كاملترين شكل در سيزده قرن پيش در مديريت اسلامي و علوي آمده است و حال اينكه چرا با وجود داشتن چنين گوهرهاي گرانبهايي جامعه اسلامي ما از رشد و پيشرفت و ترقي آن چنان كه شايسته آن است ، محروم مانده ، سؤالي است كه بايد پاسخ آن را در وجود خود بيابيم، چرا كه :
اسلام به ذات خود ندارد عيبي هر عيب كه هست از مسلماني ماست
مديريت علوي نياز عصر جديد
مديريت در جهان از عظيمترين و باارزشترين سرمايهها و ارکان هر جامعه محسوب مىشود. بنابراين پرورش و آموزش مديرانى کارآمد، فعال و خلاق در تمام سطوح جامعه يکى از وظايف جوامع بشرى است. زمانى مىتواند يک جامعه به سوى تکامل پيش رود که مديران لايق و کاردان در آن به فعاليت مشغول باشند. هرگز نمىتوان بدون وجود سياستمداران، برنامهريزان و مديران آگاه و توانمند به توسعه مطلوب دست يافت. امروزه مديران بايد به حکم ضرورت از آخرين يافتههاى علمى اطلاعات کافى داشته باشند. اگر مديران افرادى ناآگاه يا بىاطلاع و غيرخلاق باشند جامعه را به سوى تباهى سوق خواهند داد. به گفته مولاى متقيان در نهجالبلاغه “اينان محور مرکزي، نگهدارنده سنگ آسيا و عمود برپا دارنده خيمه زندگى اجتماعىاند.”
تعريف مديريت
مديريت همانند عشق و زيبايى مقولهاى است که هرکس وجود آن را درک مىکند اما نمىتواند آن را تعريف کند. تعريف مدير دشوار است اما وقتى آن را ببينيد، مىشناسيد. مديريت مقولهاى است در علم جامعهشناسى که بيشترين مطالعات روى آن انجام شده و کمترين درک از آن وجود دارد. در اين زمينه مىتوان چهار راهبرد يا چهار شاخص يا چهار نوع مهارت انسانى مشترک در مديران را تعريف کرد؛
1- مديريت متمرکز بر هدف و داراى چشمانداز راهگشا
2- مديريت معنابخشى و جهتدهى به چشمانداز
3- مديريت اعتماد و اعتمادسازي
4- مديريت خويشتن و جستجو براى آگاهى و عزتنفس
مديران چگونه در راه تحقق روياهاى خود معنا مىآفرينند؟
هدف مدير تنها توضيح يا آشکارسازى نيست، بلکه خلق معناست. يکى از عوامل ضرورى در مديريت ظرفيت تاثيرگذارى و ايجاد معنا براى اعضاى سازمان است. انسانها نيازمند هدفهاى بامعنا هستند. هدف نهايى نبايد چندان کهنه و قديمى باشد که از برانگيختن و بهشوق درآوردن کارکنان باز بماند، بلکه بايد بامعنا و پرطنين باشد. کار مديران اين است که جهت حرکت را مشخص کنند و به کار معنا بدهند. اگر هدف و معناى کار را به کارکنان گوشزد کنيم، کارايى و بهرهورى آنها تقويت مىشود. انسانها نه تنها دنبال هدف هستند، بلکه مىخواهند در محيط کار نيز حکمت و معناى کار براى آنها معلوم باشد. محيط کار بسيارى از کارکنان را سرگرم مىکند، اما دل و جان آنها را درگير نمىکند. رضايت شغلى و بامعنا بودن محيط کار با هم خيلى فرق دارند. از نظر بيشتر افراد رضايت يعنى پيروى از معيارها. مىتوانيم آنچه را از ما مىخواهند و توقع دارند، انجام دهيم اما معنادار بودن اين نيست. در محيط هدفمند و بامعنا، کمتر پاى بايدها و توقعات در ميان است و بيشتر به رسالت و خشنودىها پرداخته مىشود. انسانها دوست دارند کار خوب انجام دهند. مىخواهند حاصل چند ساعتى که در محيط کار مىگذرانند بيش از آن چيزى باشد که توليد مىکنند. با چربزبانى و شيرين سخنى نمىتوان افراد را از کار عادى به جهاد واداشت.
جايگاه مديريت خويشتن و خودشناسى کجاست؟
مديريت خويشتن عبارت از شناخت مهارتهاى خود و بهاجرا گذاشتن موثر آنهاست. مديريت خويشتن مقولهاى بسيار حساس است و بدون آن رهبران و مديران بيشتر صدمه خواهند زد تا اينکه کار خوب انجام دهند. يک مدير ناوارد، درست مثل يک پزشک ناوارد، زندگى را تلخ مىکند. پايه و اساس مديريت، خودشناسى است.
خودشناسى از کجا آغاز مىشود؟
ما همگى براى کشف توانايىهاى ذاتى خود، شناخت خود و بازگشت به خويشتن، در طول زندگى با چالشهاى زيادى مواجه هستيم. اولين قدم در راه خودشناسي، فهم نقاط قوت و ضعف خويش است. هيچکس جز خود فرد نمىتواند به او ياد دهد که خودش باشد و خودش را تشريح کند. يکى از مهمترين درسهاى مديريت، گوش دادن به نداى درون است، اما در عين حال درسهاى ديگرى نيز براى خودشناسى وجود دارند مانند توجه به اين نکات که هرکس بهترين معلم خود است، بايد مسئوليتپذير بود و از هيچکس گله نکرد. شما مىتوانيد هرچه را که مىخواهيد ياد بگيريد. درک حقيقي، انعکاس تجربههاى شماست.
مديران افرادى هستند که قادرند خود را کاملا توصيف کنند، يعنى مىدانند که هستند، نقاط قوت و ضعفشان چيست و چگونه نقاط قوت خود را بروز دهند و نقاط ضعف خود را جبران کنند. آنها مىدانند که چه مىخواهند، چرا مىخواهند و چگونه بايد ارتباط برقرار کنند و به هدفهايشان دست يابند. افرادى که نمىتوانند خود را بيابند يا بازگشت به خويشتن داشته باشند مجبورند ايدههاى دست دوم داشته باشند و نقشى را که ديگران براى آنها نوشتهاند، بازى کنند.
شخصيت يا منش مدير
يکى از مهمترين عنصر مديريت، شخصيت و منش است. منش، لباس عاريتى نيست بلکه هويت انسان است. منش اسلوب و روشى سطحى و ظاهرى نيست. مديران بايد نسبت به زيردستان خود صداقت و همدلى داشته باشند و به تعهدات و وعدههاى خود پايبند بمانند و گفتار و کردار آنها بر هم منطبق باشد. در مديران راستين بين حرف و عمل فاصلهاى نيست. منش، صداقت در گفتار و کردار است. مديران راستين کسانىاند که شخصيتى نيرومند دارند و در اصول خود ثابتقدم هستند. کسب منش و آموختن قضاوت درست از هر کار ديگرى مشکلتر است.
آيا مديران مدير به دنيا مىآيند يا ساخته مىشوند؟
اين گفته را که مديران، مدير به دنيا مىآيند نه اينکه ساخته مىشوند و اينکه بعضىها مىگويند مديران با نيرو و نبوغى خارقالعاده که در آينده به کار مديريت آنها مىآيند، پا به جهان مىگذارند باور نکنيد. حقيقت آن است که ظرفيتهاى مديريتى را مىتوان فرا گرفت. البته ياد گرفتن آسان نيست، فرمول سادهاى وجود ندارد که مثل کتاب آشپزى راه را نشان دهد، بلکه مدير شدن طى فرآيندى عميق، انسانى و پر از سعى و خطا و پيروزى و شکست حاصل مىشود. يادگيرى مدير شدن تا حدى شبيه ياد گرفتن پدر شدن يا عاشق شدن است. بنابراين مديريت قابليتى اکتسابى است نه فطري. در بدن انسان هيچ ژنى وجود ندارد که خاصيت مديريتى داشته باشد. هنر مديريتى اصولا حين کارآموخته مىشود. هيچکس هنر مديريتى خود را در اثر گذراندن چند واحد درسى دانشگاهى يا در اثر گرفتن مدرک کارشناسى ارشد يا دکتراى مديريت به دست نياورده است. مديران اين هنر را عمدتا از روساى در سازمان چه خوب و چه بد ياد مىگيرند.
مديران امروزي
در اين زمانه نوع مديريت عوض شده است. کسانى که گمان مىکنند يک تنه مىتوانند همه کارها را روبهراه کنند، به خطا مىروند. پيدايش گروه، تيم، انجمن و مطرح شدن عناوينى نظير شرکت و مشارکت، همکارى و همياري، نشانه پايان يافتن عصر “مردان بزرگ” است. گوهر اين زمانه مشارکت و همکارى دستهجمعى است. بايد اين فکر را کنار گذاشت که اعتبار همه دستاوردهاى بزرگ، حاصل کارهاى شخص اول سازمان است.
گاه تصور مىشود که مهارتهاى مدير مقولهاى فطرى و ذاتى است و با تولد آدمى همراه است، يعنى مديران مدير به دنيا مىآيند، نه اينکه ساخته مىشوند. اين نظريه “مرد قهرمان”بود وقتى اين نظريه در توضيح مديريت شکست خورد، نظريه ديگرى جايگزين آن شد که معتقد بود حوادث بزرگ مديران را مىسازد.
مهرورزى
مهرورزيدن و دوست داشتن ديگران يکى از بزرگترين راز کاميابى هر مدير است.
قدرت عشق و قانون محبت و نيک خواهي، گرهگشاى هر مشکل و گرفتارى است.
چند نکته پيرامون شيوه مهرورزيدن و رسيدن به آرامش در مديريت؛
-در همه کارهايتان تعادل داشته باشيد. در هيچ کارى نه افراط خوب است و نه تفريط.
-اولين و مهمترين خصوصيت شخصى که به لحاظ عاطفى پخته است، داشتن تصويرى خوب از خويشتن در ذهن است. وقتى شخص خود را پذيرفت، مىتواند ديگران را نيز بپذيرد و به کار و حال و وضع آنان توجه کند (جوينپر 1376.)
يک انسان بالغ و يک مدير کاردان، آماده پذيرش راههاى جديد است. او سازمان يافته است، اما اسير روشهاى خود نيست و آمادگى دارد که بگويد: “نمىدانم” يا “اشتباه کردم”.
موفقيت، ثروت وقدرت گاهى به انسان کمک مىکنند نه هميشه.
-وقتى يک مدير هوشيار و دانا بداند که هرچه بينديشد، مىتواند خلق کند، پس هر چه را جستجو کند، مىيابد. مدير عزيز! بلند شو و از خود شروع کن. بگو اول خودم را تغيير مىدهم، در خودم سازندگى روحى و اخلاقى ايجاد مىکنم و منيتهايم را از بين مىبرم، سپس به دنبال چگونه بهتر زيستن مىگردم.
-يکى از راههاى کاميابى و رسيدن به آرامش، استفاده از واژه نعمتآفرين “چگونه” به جاى واژه اعتراضآميز “چرا”ست. مثلا بهجاى اين که بگويى چرا اين کار را نکرديد؟ چگونگى انجام آن کار را به ديگران بنمايانيد.
همانگونه که مىانديشيد عمل کنيد. وقتى در انديشه خود نسبت به ديگران منفىنگرى و پيشداورى داريد، چگونه مىتوانيد محيطى آرامشبخش داشته باشيد. (کاکيا 1383)
-پژوهشها نشان مىدهند که فرسوگى از کار، در بسيارى از مديران مدرسهها با انديشههاى منفى آغاز مىشود و پيامدهاى نامطلوبى بهدنبال دارد.
-براى اينکه بتوانيم به خوشبختى و آرامش که هدف همه مديران سازمانها و در کل هدف همه انسانهاست برسيم بايد با توکل به نيروى لايزال الهى و تکيه بر معبود ياس را به اميد و کينه را به محبت تبديل کنيم. خداى رحماننجات بخش ما انسانها و بهترين يارىدهنده است.
-دانا و آگاه بودن در زمينهاى که بر آن مديريت مىکنيم، از اصلىترين شرطهاى برنده شدن در فعاليت مديريتى است. بالا بردن دانايي، وظيفه اصلى هر مديرى است. مطمئن باشيم که اگر از موضوعى درک درستى نداشته باشيم، نخواهيم توانست در مديريت آن موفق شويم. براساس اين اصل بايد بخشى از فعاليتهاى روزانه ما به گسترش دامنه آگاهىهايمان اختصاص يابد.
-مديران موفق که دائم به برنده شدن فکر مىکنند، از لحاظ فکرى سختگيرترين انسانها هستند و اين سختگيرى را ابتدا از خود شروع مىکنند. آنها همواره خود را در برابر سوالات سخت قرار مىدهند و دهها راه با پاسخ براى پرسشهاى خود رديف مىکنند. اگر به دنبال رسيدن به هدف و نيز خودشناسى هستيد و مىخواهيد در راه برنده شدن گام برداريد، مطمئن باشيد که با طرح سوالات سخت و دشوار و صرف وقت براى پاسخ به آنها موفق خواهيد شد.
هرچند ممکن است از لحاظ فکرى بر خود و ديگران سخت بگيريد، ولى در رفتار با همکاران خود انعطاف را فراموش نکنيد. شما مدير هستيد در جاهايى که لازم است خود را به همکارانتان نزديک کنيد و در جايى ديگر در حد نياز از آنها دورى جوييد. در واقع انعطاف مدير تشابه فراوانى باگرماى آتش دارد. اگر بيش از حد لازم به همکاران خود نزديک شويد، گرماى شما آنها را اذيت خواهد کرد واگر بيش از حد از آنها دور شويد، سرما بر دلها حاکم خواهد شد.
مديريت مولاى متقيان علي(ع)
مولاى بزرگ عالم بشريت علي(ع) ضمن انتصاب مالک اشتر به ولايت مصر، فرمانى به ايشان عطا نمودند که طى آن وظايف يک مدير را براى ايجاد محيطى سالم کاملا مشخص فرمودند که رعايت اصول آن مىتواند در تمامى زمانها ايجاد بهداشت روانى يا “بهرهوري” مفيد را در پى داشته باشد.
در اينجا به جملاتى از اين بزرگوار اشاره مىشود؛
1-ارزشيابى موقعيت حال و گذشته
در ابتدا ايشان توجه مديران را به ارزشيابى موقعيت و وضعيت حال و گذشته محلى که مسئوليت رهبرى آن به عهدهشان گذاشته مىشود جلب مىنمايد؛
“اى مالک بدان من تو را به شهرهايى مىفرستم که دست خوش دگرگونىها شده است گاهى بر مردم عدل و داد جارى شده و گاهى ظلم.”
2- توجه به نظرات افراد تحت نظارت
توجه ايشان به نظريات و ديدگاههاى افراد تحت نظارت از ديگر امور مربوط به مديريت است؛
“و مردم در کارهاى تو نگاه مىکنند همانطور که تو در کارهاى مسئولان قبل از خود مىنگري.”
3- توجه به قضاوتهاى افراد تحت نظارت
ايشان به نقش واهميت قضاوتهاى افراد تحت نظارت تا حدى که رضاى خداوند بستگى زيادى به رضايت خلق او دارد توجه دارند؛
“و مردم درباره تو آن مىگويند که تو درباره آنان مىگويى و به درستى که صالحين و نيکوکاران به آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مىنمايد شناخته مىشوند.”
4- خودسازى و جهاد اکبر
اشاره بعدى ايشان به اهميت دادن يک مدير سازنده و موفق به جهاد اکبر، خودسازى عمل صالح و در اختيار گرفتن هواهاى نفسانى است؛
“پس بهترين ذخيره خود را عمل صالح بدان، هواى نفس خويش را در اختيار گير و بر نفس خود بخيل باش در آنچه براى تو حلال نيست زمام آن را کنترل کن.”
5-عشق و محبت و رافت بر افراد تحت نظارت
يک مدير بايد قلبش مملو از محبت و عشق ورافت به افراد تحت نظارت خود باشد؛
“قلب خود را از مهربانى و محبت بر زيردستان و دوستى ورزيدن با آنان و لطف و مهربانى کردن با همگان سرشار ساز.”
6- عدم ترور شخصيت و انتقامجويى از افراد تحت نظارت
هدف يک مدير در هيچ شرايطى نبايد انتقامجويي، ترور شخصيت و سرکوبى افراد تحت نظر باشد؛
“مانند جانور درندهخو نباش که خوردن(نابودن کردن) ايشان را چون شکارى غنيمت شمارى زيرا مردم دو دستهاند: دستهاى برادر دينى تو هستند و دسته ديگر در آفرينش با تو همساناند.”
7-داشتن گذشت واغماض و تعامل
گذشت داشتن و روحيه اغماض و عفو بايد يکى از صفات بارز مديريت باشد؛
“اگر گناهى از آنان سرزد يا علتهايى بر آنان عارض شود و به نحو عمد يا سهو خطايى از دست آنان سرزند از خطا و گناهش درگذر، همانطور که تو دوست دارى خدا تو را ببخشد و گناهت و خطايت را عفو کند، چون تو مافوق آنانى و آن که بر تو ولايت دارد از تو برتر است و خدا از آن که تو را ولايت داد نيز بالاتر است.”
8- توجه به حق تعالى در کليه لحظات
يک مدير بايد هر لحظه خود را در محضر خدا بداند تا ضمن استفاده مفيد از تمامى لحظات خود صبر و استقامت در کار را پيشه سازد؛
“خداوند انجام امورآنان را از تو خواسته و آنان را وسيله آزمايش تو قرارداده.”
9- عطوفت با افراد تحت نظارت
ايشان کم صبرى و عدم گذشت با افراد تحت نظارت را تا حد محاربه با خداوند سبحان جرم و گناه دانسته و بر عطوفت بر مردم تاکيد فرمودهاند؛
“و خود را آماده جنگ با خدا مکن چون از کيفر او در امان نخواهى بود و در عفو و بخشش از او بىنياز نخواهى بود.”
10- تصميمگيرى با تعمق
تاکيد بر تصميمگيرى با تعمق و عدم شتابزدگى بخصوص در هنگام خشم که از آفات بزرگ موفقيت در امر مديريت است؛
“به بخشش پشيمان مشو و بر کيفر و عقوبت مردم شادى مکن. به خشمى که مىتوانى خود را از آن برهانى شتاب مکن.”
11- نفى شيوه ديکتاتوري
مديريت مبتنى برزور و فشار ومديريت فرعونگونه از ديدگاه امير مومنان(ع) به کلى نفى شده و مديريتى مقبول است که مبتنى بر تسلط بر قلبها باشد. روشى که کرامت انسان رادرراس قرار مىدهد و معتقد است اصل انسان است و سود و بهرهورى فرع اوست. روشى که پيامبر اعظم (ص) و معصومين پيرو آن بودند نه مديريت با روش فرعونى که از روش تحقير و ارعاب استفاده مىکرد و موفق هم بود چرا که مردم او را اطاعت مىکردند. ولى کسانى که به اين روش تن در مىدهند از کرامت انسانى خود خارج مىشوند و کسى که از محتواى انسانى خود خارج شود فاسق است. اگر ما در مديريت، کرامت انسانها را بشکنيم ممکن است به هر گناهى تن در دهند و اين بدترين روش اعمال قدرت است؛
“و مگو به من امر شده و من نيز امر مىنمايم و اطاعت بىچون وچرا مىکنم و بايد اطاعت امرم بشود چون اين کار باعث مىشود اولا دل خودت سياه شود، ثانيا دين را تباه کني، ثالثا اوضاع دگرگون شده باعث نزديکى بلا و آفت شود.”
12-انتقادپذيرى و عدم خودبزرگبيني
مبارزه با غرور و خودبزرگ بينى نيز از مسائل مهم در امر اداره امور است چرا که اين امر سبب مىشود مدير نتواند به نواقص کار خود پى ببرد؛
“وهرگاه از قدرتى که دارى کبر و نخوتى در تو پديد آيد که خود را بزرگ بشماري، بزرگى حکومت خد راا که برتر از توست نگاه کن”.
“ و نگاه کن بر قدرتى که او بر تو دارد و تو آن قدرت را ندارى واين چنين نگريستن سرکشى وغرور تو را مىخواباند.”
13- عدل و داد و ميانهروى در امور
رعايت در برقرارى عدل و داد وانجام امور مطابق دستورات الهى با ميانهروى و در نظر داشتن رضايت مردم نيز از ديگر وظايف مديريت است؛
“و بايد از کارها آن را بيشتر دوست داشته باشى که ميانهروى در حق باشد (نه افراط و تفريط) و فراگيرتر در عدل وباعث رضايت مردم و رعيت باشد.”
“چون نارضايتى عموم مردم خشنودى افراد خاص را بىاثر مىکند و خشم افراد خاص به خشنودى عامه مردم زيانى نمىرساند.”
از بيانات آن امام بزرگوار مىتوان چنين استفاده کرد که آنچه از نظر ايشان در درجه اول اهميت قراردارد حفظ بهداشت روانى جامعه است و اين امر امکان پذير نيست مگر اينکه مديرانى آگاه، ثمربخش و موفق امور را در دست گرفته جامعه را در راستاى اين اهداف متعالى سوق دهند.
عملكرد امام علي (ع) در عزل و نصب کارگزاران
1- عزل كارگزاران نالايق : امام علي (ع) در اولين اقدامش در زمينه اصلاحا ت اداري، آن استانداران را كه فقط بر اساس روابط منصوب شده و داراي ضوابط ذكر شده نبودند، عزل نمود.
2- انتخاب كارگزاران شايسته : اميرمؤمنان علي (ع) تمام تلاش خويش را بكار گرفت تا بر اساس اصل مهم رعايت اهليت يا شايسته سالاري، كارگزاران شايسته اي را براي انجام امور بگمارد.
3- مشخص نمودن دقيق وظايف كارگزار :علي (ع) هرگاه فردي را جهت انجام مسئوليتي بر مي گزيد، طي فرماني وظايف او را بطور دقيق مشخص نموده از كوتاهي و خيانت در انجام امور بيم مي داد و بدينوسيله امكان هر گونه بهانه جويي را سلب مي نمود.
4- و اگذاري مسئوليت: واگذاري مسئوليت بر اساس توانائي و دادن اختيارات بر اساس مسئوليت را بنا نهاد. چون معيار واگذاري مسئوليتها لياقت و توانايي است، لذا در حكومت علي (ع) حتي استانداردهاي حضرت وظايف و اختيارات يكساني نداشتند. آن عده از يارا ن حضرت كه كاملاً مورد اعتماد بوده و از لحاظ توانايي هاي فكري و اجرائي در حد بالايي بودند، به سمت استانداري مناطق حساس و بزرگ منصوب گشته و حضرت تقريباً تمام اختيارات خويش را به عنوان ولي امر مسلمين در آن مناطق به ايشان تفويض مي نمود.
5- تأمين مالي و رفاهي كارگزاران :سياست مالي امام علي (ع) در قبال كارگزاران دولتي، دو وجه داشت : مخاطب يك وجه آن مديران ارشد نظام بودند و مخاطب وجه ديگر آن مابقي كارگزاران دولت . امام (ع) در تأمين حقوق کارگزاران و تلاش جهت بهبود وضعيت معيشتي ايشان به مالك اشتر چنين دستور مي دهند: "سپس به ايشان (کارگزاران) حقوق فراوان بده، زيرا اين كار ، آنها را در اصلاح خويش تقويت مي كند و به دنبال خيانت و رشوه نمي روند و از خيانت در امو ا لي كه در اختيار آنهاست بي نياز مي سازد . به علاوه، چنانچه از دستور تو سرپيچي كردند و در امانت خيانت ورزيدند، حجت بر آنها تمام است و مي تواني متخلف را تنبيه كني " . اما سياست علي (ع) در قبال مديران ارشد نظام ((ان الله فرض علي ائمه العدل ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره.)) بود. يعني خداوند بر پيشوايان دادگر واجب گردانيده است كه زندگي خود را با طبقه ضعيف تطبيق دهند كه رنج فقر ، مستمندان را ناراحت نكند.
6- نظارت مستمر و دقيق بر عملكرد كارگزاران و اطرافيان:درنظر ايشان نظام بازرسي و بازرسان ، چشم حكومت محسوب مي شوند و حكومتي كه نظام بازرسي صحيح و مطمئن نداشته باشد، همانند كوري است كه معايب را نمي بيند و در منجلاب عيوب و مفاسد غوطه ور مي شود.
7- برخورد با كارگزار متخلف :سياست امام علي (ع) در برابر كارگزارانش ، سياست پيشگيري از جرم است. لذا تمام شرايط پيشگيري (گزينش ، مشخص كردن وظايف، تأمين مالي، بازرسي دقيق و ...) را بكار مي گيرد. حال اگر با تمام اين شرايط كسي تخلفي مي كرد، ديگر هيچ بهانه اي براي عدم برخورد با او وجود نداشت .
رانت خواري و مديريت علوي
اصطلاح رانت خوارى كه به تازگى در ادبيات كشورمان به كار برده مى شود، به معناى استفاده مادى و معنوى از ارتباطات ويژه اى با مديران و مسئولان داشته و از نزديكان و خواص آنان به شمار مى روند، انتظارات خاصى از آن ها دارند و سعى مى كنند از اين قرابت و موقعيت ويژه استفاده كرده ، و از منابع و امكانات سازمان بيش تر از ديگران استفاده كنند، و منافع مادى و معنوى فراوانى براى خود جلب كنند.
امام على (ع ) با توجه به اين خصلت اطرافيان ، به مالك اشتر توصيه مى كند كه مراقب اطرافيان باشد و امتياز ويژه اى در اختيار آنان قرار ندهد؛ به طورى كه ديگران از اين كار متضرر شوند. ايشان مى فرمايد:
و لا تقطعن لاءحد من حاشيتك و حامتك قطيعة و لا يطمعن منك فى اعتقاد عقده تضر بمن يليها من الناس فى شرب اءو عمل مشترك يحملون مؤ ونته على غيرهم فيكون مهنا ذلك لهم دونك ، و عيبه عليك فى الدنيا و الآخرة ؛ و به هيچ يك از اطرافيان و بستگان خود زمينى از اراضى مسلمان وا مگذار؛ و بايد طمع نكنند كه قرار دادى با آن ها منعقد سازى كه مايه ضرر ساير مردم باشد، خواه در آبيارى يا عمل مشترك ديگر؛ به طورى كه هزينه هاى آن را بر ديگران تحميل كنند، كه در اين صورت سودش براى آن هاست و عيب و ننگ آن براى تو در دنيا و آخرت .
از اين سخن مولاى متقيان امام على (ع ) مى توان استنباط كرد كه سلوك و سيره عملى مدير يا مسئول بايد به گونه اى باشد كه اطرافيان طمع نكنند و انتظار نداشته باشند كه او به نفع آنان و به ضرر ديگران كارى را انجام دهد. مدير و مسئول بايد به طورى رفتار نمايد كه نزديكان و اطرافيان او بدانند و يقين داشته باشند كه او مرتكب كارى نخواهد شد كه به نفع نزديكان خود باشد و ساير مردم از اين امر متضرر گردند. بنابراين ، مدير بايد با سلوك و روش عملى خود از انتظارات و طمع هاى بيجا و بى مورد نزديكان و اطرافيان خود پيشگيرى نمايد؛ و طورى رفتار كند كه آنان چنين توقعاتى از او نداشته باشند.
نمونه هايى از مراقبت و برخورد امام على (ع ) با اطرافيان
امام على (ع ) نه تنها به كارگزاران ارشد خود توصيه و سفارش اكيد مى كرد تا مواظب اطرافيان خود بوده و مانع زياده خواهى و امتياز طلبى آنان شوند، كه خود نيز در اين مورد نسبت به نزديكان و اطرافيان خويش اين گونه بود، و بسيار سخت مى گرفت . در منابع و متون روايى و تاريخى ، موارد متعددى از برخورد آن حضرت با اطرافيان خويش و پرهيز ايشان از دادن هر گونه امتياز ويژه به آنان وجود دارد. به عنوان نمونه ، به چند مورد اشاره مى كنيم :
از موارد برخورد سخت گيرانه آن حضرت در مقابل زياده خواهى و امتياز طلبى نزديكان ، برخورد آن حضرت با برادرشان عقيل است . آن حضرت در يكى از خطبه هاى خود اين گونه تعريف مى كند:
و الله لقد راءيت عقيلا و قد اءملق حتى استماحنى من بركم صاعا وراءيت صبيانه شعث الشعور، غبر الاءلوان من فقرهم كاءنما سودت وجوهم بالعظلم وعاودنى موكدا و كرر على القول مرددا، فاءصغيت اليه سمعى فظن اءنى ابيعه دينى واتبع قياده مفارقا طريقتى . فاءحميت به حديدة ، ثم اءذنيتها من جسمه ليعتبر بها، فضج ضجيج ذى دنف من المها و كاد ان يحترق من ميسمها، فقلت له : تكلتك الثواكل يا عقيل ! اءتئن من حديدة اءحماها انسانها للعبه و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه ! اءتين من الاءدى ولا اءئن من لظى ؟! ؛ سوگند به خدا همانا عقيل را ديدم كه به شدت فقير شده بود و از من مى خواست كه يا صاع (سه كيلو) از گندم هاى شما را به او ببخشم .
كودكان او را ديدم كه از گرسنگى موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته ، گويا صورتشان با نيل رنگ شده بود. عقيل باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار نمود. من به او گوش فرا دادم . خيال كرد من دينم را به او مى فروشم و به دلخواه او قدم بر مى دارم و از راه و رسم خويش دست مى كشم ! (اما من براى بيدارى و هشيارى او) آهنى را در آتش گداختم ، سپس آن را به بدنش نزديك ساختم تا با حرارت آن عبرت گيرد. ناله اى همچون بيمارانى كه از شدت درد مى نالند، سر داد و چيزى نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد. به او گفتم : اى عقيل ! زنان داغديده در سوگ تو بگريند، از آهن تفتيده اى كه انسانى آن را به صورت بازيچه سرخ كرده ، ناله مى كنى ؛ اما مرا به سوى آتشى مى كشانى كه خداوند جبار با خشم و غضبش آن را بر افروخته است ؟! تو از اين رنج مى نالى و من از آن آتش سوزان نالان نشوم ؟!.
يكى ديگر از اين موارد، داستان دختر امام على (ع ) است . على بن ابى رافع اين داستان را چنين نقل مى كند:
من خزانه دار و كاتب على بن ابى طالب (ع ) بودم . در خزانه بيت المال گردنبند مرواريدى بود كه در جنگ جمل به دست آمده بود. روزى دختر على بن ابى طالب (ع ) به من پيغام داد كه شنيده ام كه در بيت المال امير المؤ منين (ع ) گردنبند مرواريدى است ، و آن در دست توست . من دوست دارم كه آن را به من امانت بدهى تا در ايام عيد قربان با آن زينت نمايم .
به او پيغام دادم كه اى دختر امير المؤ منين ! آيا به صورت امانت مضمونه مردوده (امانتى كه بايد برگردانيد و اگر از بين برود شما ضامن آن هستيد) مى خواهيد؟ فرمود: آرى ، به صورت امانت مضمونه مى خواهم و پس از سه روز بر مى گردانم . سپس آن گردنبند را در اختيار ايشان قرار دادم
روزى امير مؤ منان (ع ) آن گردنبند را ديده و شناخته بود. به دخترش فرمود: اين گردنبند چگونه به دست تو رسيده است ؟! گفت : از على بن ابى رافع ، خزانه دار بيت المال امير مؤ منان ، عاريه گرفته ام ، تا هنگام عيد خود را با آن زينت كنم سپس به او برگردانم .
امير مؤ منان ، كسى را دنبال من فرستاد، و من خدمت ايشان رسيدم . به من فرمود: اى پسر ابى رافع ! آيا به مسلمانان خيانت مى كنى ؟! عرض كردم : پناه مى برم به خدا از اين كه به مسلمانان خيانت كنم !.
فرمود: چگونه گردنبندى كه در بيت المال مسلمانان بوده ، بدون اجازه من و بدون رضايت مسلمانان به دختر امير المؤ منين عاريه داده اى ؟!.
عرض كردم : يا امير المؤ منين ! او دختر شما است و از من خواست كه آن را به صورت عاريه به او بدهم تا بر خود زيور آويزد، و من آن را به صورت عاريه مضمونه مردوده ، به او داده ام ، و خودم نيز از مال خويش آن را ضمانت كرده ام ؛ و بر من است كه آن را سالم به جايش برگردانم .
فرمود: پس همين امروز آن را برگردان ، و مبادا ديگر چنين كارى را تكرار كنى كه در آن صورت ، از طرف من تنبيه و عقوبت خواهى شد!.
سپس فرمود: سوگند ياد مى كنم كه اگر دخترم اين گردنبند را به صورت عاريه مضمونه مردوده ، نگرفته بود، او اولين زن هاشمى بود كه به خاطر دزدى دستش را قطع مى كردم !.
اين سخن حضرت به گوش دختر امام رسيد. به پدر عرض كرد: اى امير مؤ منان ! من دختر تو و پاره تن تو هستم ، چه كسى شايسته تر از من كه از اين گردنبند استفاده كند؟!.
امير المؤ منين (ع ) به او فرمود: اى دختر على بن ابى طالب ! خود را از جاده حق منحرف نكن ، آيا همه زنان مهاجرين مى توانند در اين عيد با مثل چنين گردنبندى خود را بيارايند؟!.
على بن ابى رافع مى گويد: گردنبند را از او گرفتم و به جايش برگرداندم .
تصميم گيري و مديريت علوي
تصميم گيري ، فراگردي است كه طي آن ، شيوه عمل خاصي براي حل مسأله يا مشكل ويژهاي ، برگزيده ميشود. ( استونر ، 1982)
امروزه بخش مهمي از وقت و كار مديران صرف حل مشكل و تصميم گيري ميشود به طوريكه ميتوان گفت وظايف اساسي برنامهريزي ، سازماندهي ، رهبري و كنترل نيز مستلزم تصميمگيري است . بر اثر تصميم ، خط مشيها ، جريان امور و اقدامات آتي مشخص شده ، دستورات لازم صادر ميگردند بنابراين تصميمگيري چهارچوبي براي عملكرد كاركنان سازمان فراهم ميسازد و از اين رو ، نقش بسيار مهمي در مديريت ايفا ميكند . اين اهميت تا بدانجاست كه سايمون ، تصميمگيري را مترادف مديريت ميداند و معتقد است كه فعاليت و رفتار سازماني ، شبكه پيچيدهاي از فراگردهاي تصميمگيري . همچنين يكي ديگر از صاحبنظران مديريت به نام گريفيث ، تصميمگيري را قلب سازمان و مديريت تلقي ميكند و معتقد است كه تمام كاركردهاي مديريت و ابعاد سازمان را ميتوان بر حسب فراگرد تصميمگيري توضيح داد.او معتقد است تخصيص منابع، شبكه ارتباطي ، روابط رسمي و غير رسمي و تحقق اهداف سازمان به وسيله مكانيسمهاي تصميمگيري كنترل ميشوند . از اين رو ، تصميمگيري به منزله كليد فهم پيچيدگيهاي سازمان و عملكردهاي مديريت است.
در مديريت اسلامي نيز توجه بسياري به امر تصميمگيري شده است تا آنجا كه امام علي (ع) تصميم فرد را برابر با ميزان عقل و انديشه او ميداند و در جاي ديگر ، تصميمي را كه بر مبناي عقل و خرد اتخاذ شده باشد ، نجات بخش معرفي مينمايد.
در قران ، سه مرحله براي تصميمگيري بيان شده است : 1- مشورت 2- اتخاذ تصميم 3- توكل بر خداوند.
مطالعه زندگي پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار عليهم السلام ، نشان ميدهد كه حتي با داشتن علم سرشار الهي و ارتباط با سرچشمه جوشان وحي ، هرگز در امور مهم بدون مشورت تصميمگيري نميكردند . خود پيامبر (ص) به اين مطلب تصريح فرمودهاند كه : « خدا و رسول او از مشورت بينيازند اما خداوند آن را وسيله رحمت براي امت من قرار داد ، زيرا كسي كه به مشورت بنشيند ، به پيشرفت و سعادت ميرسد و هر كس آن را ترك نمايد ، گمراه و سرگردان ميشود .
امام علي (ع) در لزوم مشورت قبل از تصميمگيري ميفرمايد : « كسي كه استبداد رأي داشته باشد ، هلاك ميشود وهركس با مردان بزرگ مشورت كند ، در عقل و دانش آنها شريك شده است .
از آنجا كه يكي از مهمترين مراحل فرايند تصميمگيري ، گردآوري اطلاعات جامع و موثق براي اخذ تصميم ميباشد ، مشورت و نظرخواهي از ديگران به خصوص صاحبنظران و افراد مجرب ميتواند كمك بزرگي در گردآوري اطلاعات باشد و شخصي كه اين گونه رفتار ننمايد ، قطعاً دچار سرگرداني و پشيماني خواهد شد . چنانچه امام علي (ع) ميفرمايد : « مخالفت با نظر و مشورت دانشمندان با تجربه ، موجب سرگرداني و حيرت بوده و سبب پشيماني خواهد شد » .
در مديريت اسلامي ، تصميمگيري تنها با اتخاذ تصميم پايان نميپذيرد بلكه پس از اتخاذ تصميم بايد به خدا توكل كرد و از درگاه لايزال الهي مدد خواست و امور خويش را بدو واگذار نمود البته پرواضح است كه اين واگذاري امور ( توكل ) پس از بررسي كامل اسباب و عوامل عرفي و عقلايي و تلاش فكري و عملي خود و ديگران (تصميمگيري) خواهد بود .
گاهي در تصميمگيري ممكن است فرد يا گروه تصميمگيرنده به سبب مخاطرات ناشي از تصميم ، ترس و وحشت داشته باشند و يا در نتيجه مردد باشند . توكل بر نيروي بيكران الهي ، ترس و وحشت و ترديد را از بين ميبرد و دل انسان را آرام ميسازد و اين از ويژگيهايي منحصر به فرد تصميمگيري در مديريت اسلامي است .
به طور كلي علل و عواملي كه سبب ضعف در تصميمگيري ميگردند عبارتند از : ترديد و دودلي ، ترس و وحشت از نتايج تصميمات ، تسويف (كار امروز را به فردا انداختن ) ، عدم اعتماد به نفس ، پيروي از وسواس و هواي نفس و احتياط بيش از حد كه تمامي موارد مذكور را ميتوان با توكل بر نيروي بيكران الهي برطرف نمود . بنابراين اگر خالق حكيم ميفرمايد : « هر گاه به تصميم رسيديد به خداوند توكل كنيد ، به اين علت است كه از عوامل ضعف تصميمگيري و نگرانيها و ناآراميهاي ناشي از آن در امان باشيم و بتوانيم تصميماتي قاطع و استوار بگيريم .
قاطعيت در تصميمگيري ، يكي از خصوصيات لازم براي مديران ميباشد و مدير با اين خصوصيت ، با برداشتن مشكلات از سر راه ، كاروان سازمان را هر چه سريعتر به سر منزل مقصود ميرساند . البته نبايد شلوغ كاريها ، بيگدار به آب زدنها ، استبدادها ، خشونتها و از موضع ديكتاتورها برخورد كردن را قاطعيت به حساب آورد . اينها تفاسير غلطي است كه از قاطعيت شده است و در مديريت اسلامي جايگاهي ندارد .
ميتوان گفت آن گاه كه مطالعات لازم براي انجام كاري صورت گيرد و پيشنهادها و نظرات ديگران جمعآوري شود و زمينه اجراي عمل از هر جهت فراهم شود ، تصميم برخاسته از همه اين تلاشهاي آگاهانه را با جديت و جرأت ، در چارچوب قانون اجرا كردن ، «قاطعيت» نام دارد .
امام علي (ع) ميفرمايد : « قاطعيت در تصميمگيري ، نتيجه دورانديشي است »
تحقيق و بررسي در سيره حكومتي امام علي (ع) به خوبي مشخص ميسازد كه او حاكمي دلير و مديري قاطع بود و در اخذ تصميم ذرهاي هراس و ترديد به دل راه نميداد و در انتخاب واليان و حاكمان ولايات و سرزمينهاي اسلامي نيز ، چنين كساني را برميگزيد لذا آن روز كه مالك اشتر را به عنوان فرمانرواي سرزمين مصر انتخاب مينمايد ، او را چنين معرفي ميكند : « همانا مالك ، در برندگي و قاطعيت ، چون شمشيري از شمشيرهاي خداوند است كه تيزي آن كند نميشود و به هر جا كه فرود آيد ، ضربت آن بي اثر نيست .
سلوك مديريت از ديدگاه اميرالمومنين (عليه السّلام)
اهميت مديريت از ديدگاه امام علي (عليه السّلام): امير المومنين علي (عليه السّلام) مديريت را محور و قطب مي دانند، تمام مسايل را در جامعه اسلامي بر محور مدير و مديريت خلاصه مي كنند و مي فرمايند: «تدبير و مديريت خود سرمايه اندك را افزون مي كند، اما مديريت و تدبير سوء و ضعيف سرمايه انبوه را نيز نابود و زائل مي سازد.» امام علي (عليه السّلام) در جاي ديگر مي فرمايند: «رجعت و سير قهقرايي چهار علت عمده دارد كه مهمترين آن سوء مديريت است.»
وظايف عام مديريت اسلامي از ديدگاه امام علي (عليه السّلام)
1- ايمان و تقوا
يك مدير در درجه نخست بايد همانند هر انسان ديگر ايمان و تقوا داشته باشد. مدير مومن، مطيع فرامين الهي است و مي داند كه اگر در جريان كارها شرايط سخت و دشواري برايش پيش آيد و يا زمينه كارها بسيار آماده باشد و امور به سهولت در برابرش پديدار گردد، در هر دو حالت روحيه خود را نباخته و خود را در مسير اجراي فرامين الهي مي بيند و با وقار و اطمينان خاطر كار را ادامه مي دهد. توصيه اميرالمومنين علي (عليه السّلام) به مالك اشتر در اين خصوص شنيدني است؛ «اي مالك، مالك نفس خويش باش و آن را به دست هوي مسپار، نفس خويش را با ترك خواهش ها بكش و به هنگام سركشي، عنانش را بكش كه نفس پيوسته به بدي فرمان مي دهد جز آنكه خداي رحم كند و در اجابت نفس در نارواها بخل بورزد و بدان كه همانا بخل ورزيدن نسبت به نفس، مراعات انصاف است در آنچه كه براي آن خوشايند يا ناخوشايند است.
2- اعتصام و اعتماد به خدا و نصرت الهي
اعتصام و اعتماد به خدا و نصرت الهي يكي از ابزارهاي معنوي است كه يك مدير اسلامي مي تواند براي انجام وظيفه خطير مديريت از آن استفاده كند تا از انجام كارها خسته و افسرده و مايوس نشود و سختي هاي بزرگ او را متزلزل نسازد. امام علي (عليه السّلام) در اين خصوص مي فرمايد: «كسي كه بر خدا توكل كند، ناهمواري ها و سختي ها بر او هموار و دستيابي به ابزار و امكانات رسيدن به هدف براي او آسان مي شود.»
3- رعايت عدالت و انصاف
رعايت و برقراري عدالت يكي از مهمترين وظايف يك مدير اسلامي است؛ عدالت مبناي همه حركت هاي صحيح مديريت است كه در اثر وجود عدالت همه چيز در جاي خود قرار مي گيرد و هر كس كارش را به درستي انجام مي دهد. مراعات بي طرفي بر مدير واجب است و بايد صرفنظر از اينكه يكي از دو طرف دوست صميمي يا خويشاوند نزديك اوست و اگر حق را به او ندهد ممكن است از وي رنجيده شود بايد به دقت بررسي كند كه حق به جانب كدام است. اميرالمومنين علي (عليه السّلام) در خصوص اين وظيفه مديريتي مي فرمايند: «كسي كه عادل باشد، دستور و حكمش نافذ خواهد بود.»
4- پرهيز از غرور و خودپسندي
يكي از بيماري هاي مهلك مديريت، گرفتار عجب و خودپسندي شدن و اينكه به محض منصوب شدن به مديريت، خود را بالاتر از ديگران ببيند و به افراد به ديده حقارت بنگرد و به همين دليل تماس خود را با مردم قطع كرده و از آنان دوري گزيند.
مديري كه دچار خودپسندي مي شود از جستجوي مرحله بهتري براي كار خود و بالا بردن سطح آن باز مي ايستد و هم از ديدن و پذيرفتن نوع بهتري از كار مورد نظر باز مي ماند و نيروي كمال گراي عقل خويش را فرو مي نهد.
حضرت علي (عليه السّلام) در نامه خويش به مالك اشتر مي فرمايند: «اگر قدرت و مقامي كه به دستت رسيده برايت خودپسندي و عجب آورده و كبريا و عظمتي براي خود پنداشتي، ملك خداي را بالاي سرت بنگر، بينديش كه قدرت هايي كه تو در حق خود نداري او درباره تو دارد … كه خدا هر جباري را ذليل گرداند و هر گونه فخرفروشي را زبون سازد.»
5- پرهيز از استبداد و ديكتاتوري
خطرناك ترين روحيه اي كه مدير در اثر ابتلاء به خودپسندي و تكبر پيدا مي كند روحيه ديكتاتوري و استبداد اوست. در چنين حالتي مدير همه معيارهاي حق و منطق و ملاك عدل و اخلاق را زيا پا مي گذارد و براي كسب قدرت بيشتر و اعمال آن به هر عمل نادرست و ظالمانه اي دست مي زند.
وظيفه مدير ايجاد شرايطي است كه افراد، داوطلبانه و آگاهانه از دستورات و قوانين پيروي كنند. زيرا انسان در برابر هر گونه ظلم و زور به طور آشكار يا پنهان، مقاومت مي كند. زورگويي و استبداد از نشانه هاي ناتواني است و به تعبيري آنجا كه منطق نباشد، از زور استفاده مي شود.
امام علي (عليه السّلام) مي فرمايند:« مبادا بگويي، من نيرومندم، امر مي كنم و دستوراتم اجرا مي شود، زيرا اين روش موجب فساد فكر، تضعيف دين و نزديك شدن به انحراف است.»
اميرالمومنين علي (عليه السّلام) شخص مدير را به توجه دائم به اينكه او خود زيردست رده هاي بالاتر از خود است و مديران بالاتر از او نيز در قلمرو فرمانروايي و حاكميت الهي قرار دارند، دعوت مي كند و به مالك مي فرمايند: «پس هر آينه تو بالاتر از آنهايي و ولي امر تو بالاتر از توست و خدا بالاتر از كسي است كه تو را به مديريت و فرماندهي و فرمانروايي گمارده است.»
و باز در جايي ديگر حضرت مي فرمايند: «تواضع آدمي را بالا مي برد و تكبر انسان را كوچك و پست مي كند.»
6- دوري از دنياپرستي و طمع
يك مدير اسلامي بايد مراقبت كند تا مال و مقام او را شيفته دنيا نسازد و او را از توجه به آينده و روز مرگ باز دارد و باعث انحراف و تباهي وي گردد. امام علي (عليه السّلام) در مورد دنياپرستي مي فرمايند: «محبت دنيا عقل را فاسد مي كند و گوش را از شنيدن مطالب حكيمانه ناشنوا مي سازد.»
و از سخنان گهربار آن امام علي (عليه السّلام) در مورد طمع همين بس كه حضرت مي فرمايند: «آنكه طمع را شعار خود گرداند خود را كوچك نماياند.»
7- صبر و شكيبايي
اهميت صبر در مديريت زماني روشن مي گردد كه بدانيم صبر واسطه اصلي در تحقق اهداف، به ويژه در رسيدن به هدفهاي بزرگ است و اين سنت قطعي الهي است كه بدون آن پيامبران هم نمي توانند اهداف مديريتي خود را محقق سازند. پس يك مدير اسلامي براي موفقيت در اهدافش بيش از هر چيز بايد به زيور صبور آراسته باشد. امام علي (عليه السّلام) در اهميت صبر و شكيبايي در كارها مي فرمايند:« نقش صبر در كارها همچون نقش سر در بدن است. همان طور كه با جدا شدن سر از بدن، بدن فاسد مي شود وقتي صبر را از كارها جدا كنيم كارها تباه مي شود.»
و در جايي ديگر حضرت مي فرمايند: «شكيبا، پيروزي را از دست نمي دهد هر چند زمان درازي چشم به راه بماند.»
8- تواضع و حلم
يكي از ابزارهاي مديريت تواضع و حلم است؛ با توجه به اينكه مدير مي خواهد به واسطه انسانها كاري را انجام دهد، بايد بتواند در برابر رفتارهاي گوناگون آنان واكنش مناسبي داشته باشد و با حلم و تواضع، رفتارها و گفتارهاي نامطلوب آنان را (در حد متعارف) تحمل نمايد. البته اين رفتار زماني مناسب است كه مسايل شخصي مدير مطرح باشد ولي اگر در ارتباط با وظايف سازماني و مصالح جمعي باشد، وظيفه مدير برخورد قاطعانه خواهد بود نه گذشت و بخشايش.
اهميت حلم و سعه صدر به حدي است كه امام علي (عليه السّلام) آن را ابزار كار مدير مي دانند مي فرمايند: «ابزار مديريت، سعه صدر است.»
9- گشاده رويي
يكي از ارزشهاي اخلاقي در نظام اسلامي، اين است كه مدير اسلامي با خوشرويي با مردم برخورد نمايد و بخاطر كاري كه براي آنها انجام مي دهد بر آنها منتي نداشته باشد. طبيعي است كه مدير يك سازمان در هر شرايطي قادر به حل كليه مشكلات مراجعين نيست ولي مي تواند با گشاده رويي با آنان روبرو شود و به سخنانشان توجه كند تا بدين وسيله از آلام و دردهاي آنان بكاهد و خوشي از خود به يادگار گذارد. اميرالمومنين علي (عليه السّلام) به مالك مي فرمايند: «براي رعيت بالت را فرود آور و پهلويت را برايشان هموار دار و با آنان گشاده رو باش.»
10- امانت داري
مسند مديريت، امانتي است كه به كارگزار سپرده مي شود و او بايد به نحو احسن از آن نگهداري كند و آن را بعد از خود به اهلش بسپارد. امام علي (عليه السّلام) در نامه اي كه به فرماندار خود در آذربايجان به نام اشعث بن قيس مي نويسند، مي فرمايند: «پست و مقامي كه به دست تو افتاده براي تو طعمه نيست بلكه امانتي در گردن تو است و خواسته اند كه تو نگهبان باشي براي كسي كه از تو بالاتر است. … »
11- ساده زيستي
يكي از مواردي كه اسلام همواره به آن سفارش فرموده است، ساده زيستي مديران جامعه است. امام علي (عليه السّلام) نيز مديران اسلامي را به ساده زيستي توصيه مي فرمايند: «خداوند بر پيشوايان دادگر واجب نمود خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا فقير را به هيجان و طغيان در نياورد.»
12- خدمت عاشقانه و توجه به محرومين
پس از پذيرش هر مسئوليتي مدير بايد تمام حسابگري هاي نفساني را به كناري نهد و با تمام وجود خود را وقف انجام وظيفه نمايد و بر خلاف كساني كه تصور مي كنند، مديريت يعني دست از كار كشيدن و تنها نظاره گر بودن، و لذا آن را مقدمه تن پروري و راحت طلبي مي پندارند، مدير اسلامي بايد در راه انجام مسئوليت خطيري كه بر عهده گرفته همه هستي اش را در طبق اخلاص بگذارد. مدير اسلامي بايد بيشتر عشق و محبت خويش را متوجه مردم و محروميني نمايد كه بدون هيچ توقعي بار مشكلات جامعه را به دوش مي كشند و پايه هاي نظام اسلامي برا دوش آنان استوار است و در هنگام هجوم دشمنان ايثارگرانه جان خود را نثار مي كنند. امام علي (عليه السّلام) در فرمان خويش به مالك اشتر مي فرمايند: «مهر و محبت و احسان به رعيت را در دل بپرور، (تو كه در لباس چوپاني) براي آنها درنده شكاري نباش كه خوردن آنها را غنيمت داني، آنها دو گروه بيش نيستند: يا با تو برادرند در دين يا در خلقت با تو برابرند.»
و باز در جايي ديگر مي فرمايند: «اگر مدير نيت پاك داشته و مردم از او آسوده خاطر باشند، تمامي اوقات روزش براي خدا صرف مي شود و عبادت به شمار مي آيد.»
13- پيشگامي در كارها و تسريع در امور مردم
از جمله كارهايي كه مدير بايد در آن پيشگام باشد، سرعت عمل در كار مردم و برطرف كردن مشكلات آنهاست. اين امر علاوه براي اينكه موجب موفقيت و پيشرفت كارهاي مدير شده و از انباشته شدن امور جلوگيري مي نمايد، بلكه باعث جلوگيري از دلسرد شدن و نارضايتي و نااميدي مردم نيز مي شود. امام علي (عليه السّلام) به مالك اين گونه سفارش مي كنند: «از وظايف اختصاصي تو زمامدار و والي اين است كه نيازمنديهاي مردم را در همان روز كه به اطلاعت مي رسد مرتفع سازي.»
14- حافظ بيت المال بودن
يكي از مهمترين وظايف مدير اسلامي اين است كه حافظ بيت المال مسلمين باشد. امام علي (عليه السّلام) در اين باره مي فرمايند: «بخشش زمامداران از خزانه مسلمين ستم و فساد است.»
15- وفاي به عهد
يكي ديگر از وظايف و ويژگي هاي مهم مدير وفاي به عهد است. امام در منشور خود به مالك مي فرمايند: «اگر دشمن در پيكار و كشاكش جنگ پيشنهاد صلحي پسنديده داد هرگز رد مكن … اگر مشكلي رخ داد كه ناچار شدي با دشمن صلح برقرار كني يا عهد يا ميثاقي ببندي بايد به پيمان خود وفادار باشي، قرارداد را با كمال درستي محترم شماري و جانت را سپر پيمان سازي.»
16- متين و ساده سخن گفتن
يك مدير اسلامي بايد در هنگام سخن گفتن، آنچنان ساده، سالم و قابل فهم سخن بگويد كه در شنوندگان خستگي و ملال و نهايتاَ بي تفاوتي ايجاد نكند. بايد از به كار به بردن اصطلاحات و كلمات و عبارات نامفهوم و پيچيده خودداري كند تا سنخنش به سادگي و به راحتي قابل فهم باشد. سخن وسيله ارتباط ميان مدير و كارشناس است. مدير بايد در فن خط و سخنوري تمرين نمايد و فصيح صحبت كند. امام علي (عليه السّلام) در اين زمينه مي فرمايند: «چه بسا كلامي كه تاثيرش از تيرهاي بران افزونتر است.»
17- جلوگيري از رواج تملق و عيب جويي و سخن چيني
يك مدير اسلامي بايد به گونه اي عمل كند كه افراد ناباب، زمينه ايجاد اغتشاش در روابط را بدست نياورند و موجبات ناراحتي، نگراني، سوءظن و بي اعتمادي بين افراد را بوجود نياورند. زماني كه مدير به خودپسندي مبتلا مي شود، عده اي براي خوشامد وي به تملق گويي مي پردازند كه رواج اين امر محيط سازمان را مسموم و ناامن مي سازد. امام علي (عليه السّلام) در اين مورد مي فرمايند: «پرهيز كن از خودپسندي و تكيه بر چيزي كه تو را به خودپسندي وادارد و از اين كه دوست بداري مردم تو را بستايند، زيرا اين حالت از مهمترين فرصت هاي شيطان است تا نيكي نيكوكاران را از بين ببرد. شيطان انسان را به ستايش دوستي و خودپسندي وامي دارد تا كار نيكي كه انسان انجام داده، بي اثر شود.»
18- تثبيت رويه ديگران
يك مدير اسلامي بايد به اين اصل اعتقاد و ايمان داشته باشد كه بزرگاني كه قبل از وي در آن پست بوده اند انتصابهايي را انجام داده اند كه صحيح است، دستورالعملهايي را داده اند كه به رشد سازمان كمك مي كند، بنابراين يك مدير اسلامي نبايد به صرف رفتن مديران قبلي و جايگزين شدن خود به جاي آنان، كليه امور را تغيير دهد و در تمامي انتصابات، دستورالعملها، سازماندهي ها و … تجديدنظر نمايد چرا كه ممكن است برخي از اين انتصابها و دستورالعملها به جا، دقيق، صحيح و مبتني بر بررسي علمي انجام شده باشد و در هم ريختن آنها موجب كندي يا توقف كار سازمان گردد. امام علي (عليه السّلام) در نامه اي به مالك اشتر مي نويسد: «آداب و رسوم شايسته اي را كه بزرگان نخستين بكار بسته اند و مايه همبستگي و اصلاح حال رعيت بوده درهم مشكن و نيز رويه جديدي را كه به چيزي از آن روشها آسيب مي رسانند وضع منما، زيرا در غير اين صورت پاداش از آن كسي است كه آن رويه ها را برقرار كرده و مسئوليتش بر عهده توست، به خاطر اينكه آنها را نقض كرده اي.»
وظايف خاص مديريت اسلامي از ديدگاه امام علي (عليه السّلام)
1- تصميم گيري
به جرات مي توان گفت كه مهمترين وظيفه يك مدير، تصميم گيري است. تصميم گيري سه ركن اساسي دارد كه اگر هر سه در اتخاذ يك تصميم مدنظر قرار گيرد، آن تصميم بهينه و به نتيجه مطلوب خواهد انجاميد:
ركن اول تصميم گيري «آگاهي از شرايط موجود و جمع آوري اطلاعات» است. امام علي (عليه السّلام) در اين خصوص مي فرمايند: «داناترين مردم كسي است كه آينده را بهتر ببيند.»
ركن دوم تصميم گيري « استفاده از تجارت گذشته» است. امام علي (عليه السّلام) در اين زمينه مي فرمايند: «هر كس كه از وقايع گذشتگان عبرت بگيرد، بصيرت پيدا مي كند و كسي كه بصيرت و بينايي يابد قدرت تحليل و فهم آن را نيز پيدا مي كند و آن كسي كه فهميد عالم مي شود.»
ركن سوم تصميم گيري نيز «مشورت كردن» است. امام به مالك مي فرمايند: «اي مالك، در اموري كه واقعيت آنها بر تو روشن نيست دانايان و آگاهان را جمع كن و با آنان به بحث و اقناع بپرداز، آنگاه نظري كه مورد اتفاق دانايان مسلمين است را به مرحله اجرا درآور.»
و باز حضرت مي فرمايند: «هيچ چيز مانند مشورت درستي و حقيقت را آشكار نمي سازد.»
اما با چه كساني بايد مشورت كرد؟ امام علي (عليه السّلام) مالك را از مشورت با چند گروه باز مي دارد و مي فرمايند: «و بخيل را در مشورت خود راه مده كه تو را از نيكوكاري باز گرداند و از درويشي مي ترساند و نه نه ترسو را، چون در كارها ناتوانت جلوه دهند و يا آزمند مشورت مكن كه ترا به جمع مال از راه ستم تشويق كند، بخل و ستم و حرص غريزه هايي مختلفند كه در نهاد اشار جمع شده و همه بدگماني به خداست.»
2- گزينش و استخدام
يكي ديگر از وظايف مدير اسلامي، گزينش نيروهاي انساني كاردان جهت سپردن مسئوليت به اوست. امام علي (عليه السّلام) براي انجام اين كار شاخص هايي را توصيه مي كند تا بتوان افراد شايسته را انتخاب كرد، اين شاخص ها عبارتند از :
الف- فريب ظاهرسازي افراد را نخوريد: يك مدير اسلامي بايد كاملا متوجه باشد كه براي انتخاب افراد تنها به برداشت هاي شخصي خود تكيه نكند بلكه بايد ملاك هاي گزينش را مدنظر قرار دهد. امام علي (عليه السّلام) در اين زمينه مي فرمايند: «نبايد گزينش آنها را بر اين گمان شخصي خود، كه به نظرت خوب آمده يا شخصاَ به آنان خوش بين مي باشي، انجام دهي، زيرا افراد با ظاهرسازي و خوش خدمتي نظر مديران را جلب مي كنند در حالي كه در وراي آن ظاهر، از خيرانديشي و امانت اثري نيست.»
ب- افراد باسابقه روشن و درخشان را انتخاب كنيد: يك مدير بايد همواره به خاطر داشته باشد كه بهترين معرف هر فرد اعمال و رفتار اوست بنابراين بايد افراد را بر اساس سابقه كاري آنها انتخاب كند. امام علي در اين زمينه مي فرمايند: «آنها را با نحوه همكاري شان با مديران صالحي كه قبل از تو بر سر كار بوده اند، ارزيابي كن. … »
ج- افراد خوش سابقه در نزد مردم را برگزين: يك مدير اسلامي به هنگام سپردن مسئوليت به يك فرد، بايد به قضاوت عمومي در مورد آن فرد نيز توجه داشته باشد. امام علي (عليه السّلام) به مالك مي فرمايد: «پس خوش سابقه ترين آنها را در نزد عموم برگزين»
د- امانتداران را انتخاب كن: مدير مسئوليت را بر عهده شخصي قرار دهد كه شايستگي لازم را براي حفظ اين امانت داشته باشد. حضرت علي (عليه السّلام) به مالك مي فرمايند: «و كسي را كه از همه بيشتر، چهره اش به امانتداري و وفاداري شناخته شده است، انتخاب كن.»
ه- صلاحيت اخلاقي افراد را مدنظر قرار بده: يك مدير اسلامي بايد در انتصاب هاي خود، صلاحيت اخلاقي افراد را مدنظر قرار دهد. امام علي (عليه السّلام) در اين زمينه مي فرمايند: «مكاتبات و اموري كه حاوي تمامي تدابير محرمانه و اسرار توست را به شخصيت هاي واجد صلاحيت اخلاقي واگذار.»
و- افراد با درك روحي بالا را برگزين: امام علي (عليه السّلام) مي فرمايند: «اي مالك از كساني برگزين كه تعهدي كه از جانب تو مي پذيرد، يا مقرراتي كه از سوي تو وضع مي كند، سست نباشد و از رهانيدن تو از تعهدات و مقرراتي كه گره در كارت ايجاد كرده ناتوان نباشد.»
ح- مراعات كننده حدود كارها، را برگزين: اميرالمومنين علي (عليه السّلام) مي فرمايند: «و از كساني انتخاب كن كه به قدر و حدود خود در كارها نادان نباشند، پس هر آينه كسي كه حدود خود را نشناسد حدود ديگران را بيشتر نخواهد شناخت.»
ط- افراد با شهامت را انتخاب كن: امام علي (عليه السّلام) به مالك مي فرمايند: «و كساني را براي مسئوليتها انتخاب كن كه با پذيرش هر چه كه از رهگذر هواي نفس تو ممكن است براي آنها پيش آيد، كمترين كمك را به تو در آنچه خدا بر دوستانش نمي پسندد بدهند.»
ي- افراد باظرفيت را برگزين: امام علي (عليه السّلام) مي فرمايند: «كسي را انتخاب كن كه نه بزرگي كار، او را از پاي درآورد و نه فراواني كار او را دچار پريشاني و سردرگمي نمايد.»
ك- افراد دقيق و هوشيار را انتخاب كن: امام به مالك مي فرمايند: «از كساني انتخاب كن كه غفلت او باعث آن نگردد كه نامه هاي كارگزارانت را به نظرت نرساند يا از طرف تو در آنچه براي تو مي ستاند يا از طرف تو مي بخشد نادرست جلوه دهد.»
ل- حق گويان را برگزين: امام علي (عليه السّلام) مي فرمايند: «پس آنگاه برگزيده ترين آنان در نزد تو بايد حقگوترين آنها در عين تلخي حقايق تو باشد.»
3- عزل و نصب
يكي ديگر از وظايف مهم مديريت، عزل و نصب است. يك مدير اسلامي با صداقت و حسن نيت و با توجه به ويژگي هاي افراد ، آنها را براي تصدي مسئوليتها انتخاب مي كند اما چنان كه شخص ديگري را يافت كه بمراتب بهتر از فرد قبلي از عهده آن مسئوليت بر مي آيد يا آن فرد براي كار ديگري مناسب تر است و در سمت ديگري بهتر مي تواند انجام وظيفه كند بايد بي درنگ در انتصاب هاي قبلي خود تجديد نظر كند و با عزل وي هر كس را در مسئوليت مناسب تر قرار دهد. امام علي (عليه السّلام) در نامه اي به فرماندار بحرين در جريان تعويضش مي نويسند: «من نعمان پسر عجلان زرقي را بر بحرين فرمانروا كردم و تو را بي آنكه بر تو نكوهشي باشد يا سرزنشي، از كار بركنار داشتم. همانا تو وظيفه فرمانداري را نيكو انجام دادي و شرط امانت را به جاي آوردي. پس اكنون نه به تو بدگمانم نه توبيخي برايت روا مي دانم. نه تهمتي بر تو است و نه گناهي. نزد من آي كه برآنم تا با ستمگران شام درآويزم و دوست دارم كه در اين سفر با من باشي، چه تو از زمره آن مردمي هستي كه در جهاد با دشمن و در برپا داشتن ستون دين، از آنان ياري مي جويم.»
4- ترفيع و ارتقاء
مدير اسلامي بايد از يك سو مقررات سازمان را به نحوي تنظيم نمايد كه كليه افراد امكان داشته باشند با كسب شايستگي هاي بيشتر و ابزار كارايي در زمينه هاي بالاتر، مسئوليت هاي مهمتري را بر عهده گيرند و از سوي ديگر معيار را در نيل به مراتب بالاتر، صرفاَ شايستگي و كارآيي افراد قرار دهد و از هر گونه رابطه گرايي و نورچشمي پروري اجتناب ورزد. امام علي (عليه السّلام) مي فرمايند:پس زمينه را براي نيل آنها به آرمانهاي خودشان (دستيابي به مسئوليتهاي بالاتر و ابراز لياقت بيشتر) باز كن.»
5- پرداختها و دستمزد
يك مدير اسلامي همچنان كه به ميزان و كيفيت كار كاركنان توجه دارد بايد مسايل انساني آنها را نيز مدنظر قرار دهد و به دقت مسايل و مشكلات و نيازهاي مادي و معنوي آنان را شناسايي نموده و در جهت رفع آنها اقدام كند. امام علي (عليه السّلام) به مالك مي فرمايند: « بايد (خدمتگزاران وفادار) از حقوق سرشار و زندگي مرفه برخوردار باشند تا هم بتوانند (با فكر آسوده) خود را اصلاح كنند و هم ( در اثر بي نيازي) دست تطاول به اموال عمومي دراز نكنند و اگر سر از فرمان تو بپيچيدند يا در امانت تو رخنه اي وارد كردند هيچ عذري و بهانه اي نداشته باشند.»
6- كنترل و نظارت
يك مدير اسلامي همواره بايد در جريان كارهاي انجام شده قرار گيرد تا چنانچه اشكال يا انحرافي پيش آمد قبل از اينكه عمليات خاتمه يابد يا زياني متوجه سازمان گردد جلوي آن را بگيرد. مدير دقيقاَ بايد بداند كداميك از كاركنان كارش را درست و كداميك ضعيف انجام مي دهد تا بتواند افراد فعال را تشويق و افراد كم كار را تنبيه كند. امام علي (عليه السّلام) به مالك مي فرمايند: «به جزئيات كارهاي عمال رسيدگي كن، بازرسان مخفي راستگو و وفادار بر آنها بگمار كه بازرسي محرمانه آنها را به امانت و درستي و ارفاق با رعيت وادار كند و از (شر) دستياران مصون دارد.»
7- ارتباطات
يك مدير براي موفقيت خود و سازماني كه در آن مديريت مي كند بايد جريان ارتباطات را همانند جريان خون در بدن، در سازمان خود به كار اندازد و نبايد ارتباط خود را با مردم قطع كند. امام علي (عليه السّلام) به فرماندار خويش در مكه مي نويسد: «از ارباب حاجت كه خواستار ارتباط با تو است خويشتن را پنهان مكن كه هر آينه اگر در نخستين بار كه مراجعه مي كند از درگاهت رانده شود چنانچه بعد از آن هم نيازش را برآورده سازي ستوده نخواهي بود.»
سيره علوي در برخورد با غير خودي ها
يكي از كارامدترين و برترين زمينههاي الگوپذيري از حيات جاويدان و زندگي سراسر عزت امام علي عليه السلام، شناختسيره آن امام همام در برخورد با «غيرخوديها» - اعم از معاند و غير معاند - ميباشد.بيترديد با اشاعه فرضيه «تساهل و تسامح» و گسترش دامنه تلاشهاي غيرخوديها در عرصههاي گوناگون اجتماعي - اعم از فرهنگي، سياسي و اقتصادي - پرداختن به اين بخش از سيره اميرمؤمنان عليه السلام ضرورت بيشتري يافته است; زيرا گاه ديده ميشود برخي اشخاص و احزاب با استناد به بعضي شيوههاي آن بزرگوار در قبال مخالفان و ناديدهگيري بخش ديگر، درصدد مشروعسازي بينش خويش در باب تساهل و تسامح ميباشند.
ناگفته پيداست كه هدف اصلي اين افراد و گروهها اين است كه از اين طريق بتوانند فرهنگ غلط تواضع و تسليم در قبال دشمنان معاند را توسعه داده و شيوه ناصواب «سازش» ذلتبار با غيرخوديها را جايگزين انديشه جاويد «ستيز با استكبار» نمايند.
آنچه ميخوانيد نيمنگاهي استبه سيره علوي در برخورد با غير خوديها:
1.دشمنشناسي
اساسيترين شروط موفقيت در عرصههاي سياسي و اجتماعي شناخت دشمن است.در خبري از رسول اكرم صلي الله عليه وآله نقل شده است: «آگاه باشيد! عاقلترين مردم كسي است كه خدايش را بشناسد و از او پيروي كند و دشمنش را نيز بشناسد و آنگاه نافرمانياش كند.»
در جاي ديگري ميفرمايند: «اگر مردم ده چيز را ميشناختند، سعادت دنيا و آخرتشان تامين ميشد; يكي از آنها شناخت ابليس (دشمن) و يارانش ميباشد.»
از جمله ويژگيهاي ممتاز و برجسته امام علي عليه السلام، دشمنشناسي است كه يكي از شاخههاي علوم و معارف آن حضرت به شمار ميرود..زيرا ايشان، كه «وارث علم انبياي الهي عليه السلام» ، و «باب علم پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله» ميباشند، در آغاز خلافتشان خطاب به مردم ميفرمايند: «اي مردم، پيش از آنكه مرا در بين خود نيابيد، آنچه ميخواهيد از من بپرسيد; زيرا دانش پيشينيان و پسينيان نزد من است.»
در سال 38 هجري در مسجد كوفه فرمودند: «اي مردم، پيش از آنكه مرا نيابيد، آنچه ميخواهيد از من بپرسيد، كه من راههاي آسمان را بهتر از راههاي زمين ميشناسم.بپرسيد پيش از آنكه فتنهها چونان شتري بيصاحب حركت كنند و مهار خود را پايمالنمايند و مردمرابكوبند و بيازارندو محفلها را سرگردان كنند.»
هشدارهاي فراوان اميرمؤمنان عليه السلام در قالب خطابه، نامه و كلمات حكمتآميز در نهجالبلاغه و ديگر منابع حديثي گوياي آن است كه آن بزرگوار كاملا از حضور منسجم مخالفان معاند در بين خوديها آگاه بودند.بدينروي، از سويي، ميكوشيدند تاخوديها را از وجود غيرخوديهاي معاند در بينشانآگاه سازند و به آنانميفرمودند: «ايبندگان خدا، شمارابه ترساز خدا سفارش ميكنم و شما را از منافقان ميترسانم; زيرا آنان گمراه و گمراه كنندهاند، خطاكار و به خطاكاري تشويق كنندهاند، به رنگهاي گوناگون ظاهر ميشوند، از ترفندهاي گوناگون استفاده ميكنند، براي شكستن شما از هر پناهگاهي استفاده ميكنند، و در هر كمينگاهي به شكار شما مينشينند.»
از سويي ديگر، تلاش مينمودند تا خوديها را به ضرورت شناخت مخالفان و باطلپيشگان و معاندان حق توجه دهند و به آنان ميفرمودند: «بدانيد كه رشد را در نمييابيد، مگر آنكه رشد وانهادگان را بشناسيد و هرگز به كتاب خدا چنگ نميزنيد، مگر آنكه رهاكننده آن را چنان كه بايد شناخته باشيد.»
گاه اميرمؤمنان عليه السلام از كثرت وجود مخالفان در بين امت اسلامي به درگاه ملكوتي پناه برده، در محضر ربوبي لب بر شكوه گشوده و عرضه ميداشتند: «خدايا، دشمنيهاي پنهان، آشكار و ديگهاي كينه درجوش است; خدايا به تو شكايت ميكنيم از اينكه پيامبر صلي الله عليه وآله در ميان ما نيست و دشمنان ما فراوان و خواستههاي ما پراكنده است.»
نكته مهم در بحث دشمنشناسي امام علي عليه السلام اين است كه نه تنها آن بزرگوار از وجود دشمنان موجود مطلع بودند و از شيطنتهاي آنان خبر ميدادند، بلكه در خلال دهها خطبه، از وجود دشمنان آينده و ستمهاي ايشان نيز خبر ميدادند; از جمله اينكه پس از حادثه تلخ جنگ نهروان در سال 38 ه.ق فرمودند: «آگاه باشيد! ترسناكترين فتنهها در نظر من، فتنه بنياميه بر شماست; فتنهاي كور و ظلماني كه سلطهاش همه جا را فراگرفته و بلاي آن دامنگير نيكوكاران است و...به خدا سوگند، بني اميه پس از من براي شما زمامداران بدي خواهند بود.آنان چون شتر سركشي كه دستبه زمين كوبد و لگد زند و با دندان گاز گيرد و از دوشيدن شير امتناع ورزد، با شما چنين برخوردي دارند، و از شما كسي باقي نگذارند، جز آنكه براي آنها سودمند باشد...بلاي فرزندان اميه بر شما طولاني خواهد ماند; چندان كه ياري خواستن شما از ايشان چون ياري خواستن بنده باشد از مولاي خويش يا تسليم شده از پيشواي خود: فتنههاي بنياميه پياپي با چهرهاي زشت و ترسآور و ظلمتي با تاريكي عصر جاهليتبر شما فرود ميآيد; نه نور هدايتي در آن پيداست و نه پرچم نجاتي درآن روزگاران به چشمميخورد...»
2.حفظ هوشياري و پرهيز از بيتفاوتي
با بررسي سيره سياسي اميرمؤمنان عليه السلام، به اين حقيقت دست مييابيم كه غفلت و بيتفاوتي در قبال غيرخوديها و دشمنان اسلام در قاموس زندگي آن بزرگوار بيمعناست.
در متون تاريخي آمده است: آنگاه كه در سال 36 هجري، كساني در مدينه از حضرتش خواستند: تا طلحه و زبير، خوديهاي فريبخورده، را تعقيب ننمايد و آنان را به حال خود واگذارد، خطاب به ارائهدهندگان اين پيشنهاد فرمودند: «به خدا سوگند، من همچون كفتار نيستم كه با ضربات ملايم و آرام در برابر لانهاش به خواب رود تا صياد به او رسد و دشمني كه در كمين اوست غافلگيرش كند. (من غافلگير نميشوم.)»
زماني هم كه از طريق نيروهاي اطلاعاتي آگاه ميشدند كه دشمن در نقطهاي خاص، درصدد اجراي توطئه است، با ارسال نامهاي به كارگزار خويش، وي را در جريان نقشه دشمن قرار ميدادند: «پس از ياد خدا و درود، همانا مامور اطلاعاتي من در شام به من اطلاع داده است كه گروهي از مردم شام براي موسم حجبه مكه ميآيند; مردمي كوردل، گوشهايشان در شنيدن حق ناشنوا و ديدههايشان نابينا كه حق را از راه باطل ميجويند و بنده را در نافرماني از خدا فرمان ميبرند، دين خود را به دنيا ميفروشند و دنيا را به بهاي سراي جاودانه نيكان و پرهيزگاران ميخرند، در حالي كه در نيكيها، انجام دهنده آن پاداش گيرد و در بديها، جز بدكار كيفر نشود.پس در اداره امور خود، هشيارانه و سرسختانه استوار باش; نصيحت دهندهاي عاقل، پيرو حكومت و فرمانبردار امام خود باش! مبادا كاري انجام دهي كه به عذرخواهي روي آوري! نه به هنگام نعمتها، شادمان و نه هنگام مشكلات سستباشي!»
اميرمؤمنان عليه السلام در جهت زدودن فرهنگ بيتفاوتي در قبال دشمن، كساني را كه از همراهي با آن حضرت، در مقابله و ستيز با معاندان كنار كشيده بودند و ايشان را تنها گذاشته بودند مورد ملامت و مذمت قرار داده، ميفرمودند: «اينان حق را خوار كرده، باطل را نيز ياري نكردند.»
با تاملي كوتاه در اينگونه سخنان حكيمانه امام علي عليه السلام در خواهيم يافت كه همگان «خودي» محسوب نميگردند و طرح مساله «خودي» و «غيرخودي» امري معقول و مشروع ميباشد.بنابراين، نبايد به بهانه پذيرش فرضيه «تساهل و تسامح» ، فرهنگ بيتفاوتي در قبال غيرخوديهاي معاند را ترويج كرد و مرزبندي بين آنان و خوديها را ناديده گرفت و همگان را مساوي و «شهروند» به حساب آورد، امام علي عليه السلام در نفي چنين باورهايي ميفرمايند: «كسي كه بين ما و دشمن ما فرقي نگذارد، و ما را با آنان مساوي بداند، از ما نيست.»
در خبري آمده است: «شخصي به حضرتش عرض كرد: من، هم با تو هستم و هم با معاويه.آن بزرگوار فرمود: يك چشم تو كور است; يا بايد شفا يابي و چشمت را باز كني و يا آنكه كاملا كور شوي.»
در فرازي از نامه اميرمؤمنان عليه السلام به محمدبن ابيبكر آمده است: «امام هدايتگر و زمامدار گمراهي هيچگاه مساوي نخواهند بود; چنانكه دوستان پيامبر صلي الله عليه وآله و دشمنانش برابر نيستند.»
اينگونه گفتهها و موضعگيريها شاهد بر آن است كه نبايد خودي را با غيرخودي برابر دانست و از كينهتوزي دشمنان غافل بود و در قبال توطئههاي آنان راه بيتفاوتي در پيش گرفت.بسياري از حوادث تلخ رخ داده در تاريخ اسلام، معلول بروز خصلت ناپسند غفلت از دشمنان و بيتفاوتي در قبال آنان در بين مسلمانان بوده است.اميرمؤمنان عليه السلام از پيش آمدن چنين وضعيتي بسيار رنج ميبردند و در ملامت آن ميفرمودند: «به خدا سوگند، شما بد وسيلهاي براي افروختن آتش جنگ هستيد; شما را فريب ميدهند، اما فريب دادن نميدانيد، سرزمين شما را پياپي ميگيرند و شما پروا نداريد، چشم دشمن براي حمله شما خواب ندارد ولي شما در غفلتبه سر ميبريد. به خدا سوگند، شكستبراي كساني است كه دست از ياري يكديگر ميكشند.
از جمله امتيازاتي كه حضرت براي خود برميشمارند، حفظ هشياري كامل در قبال دشمن معاند و عدم غفلت از حيلههاي وي، و پرهيز از بيتفاوتي در برابر توطئههاي اوست; در فرازي از خطبهاي كه پس از شكستشورشيان خوارج در سال 38 هجري براي بسيج كردن مردم در مبارزه با شاميان، در نخيله كوفه ايراد نمودند، فرمودند: «اما من، به خدا سوگند، از پاي ننشينم و پيش از آنكه دشمن فرصتيابد، با شمشير آب ديده) چنان ضربهاي بر پيكر او وارد سازم كه ريزههاي استخوان سرش را بپراكند و بازوها و قدمهايش جدا گردد و از آن پس خدا هرچه خواهد انجام دهد.»
حضرت پس از حادثه ناگوار نهروان در سال 38 هجري، به ايراد خطبه پرداختند و در بخشي از اين خطبه چنين فرمودند: «اي مردم، من بودم كه چشم فتنه را كندم و جز من هيچ كس جرات چنين كاري را نداشت، آنگاه كه امواج سياهي بالا گرفت و به آخرين درجه شدت خود رسيد.»
گاهي ديده ميشد عليبن ابيطالب عليه السلام براي زدودن فرهنگ بيتفاوتي در قبال دشمنان و اثبات مشروعيتشيوه برخورد خويش با مخالفان معاند به ناچار به سيره پيامبر صلي الله عليه وآله استناد ورزيده خطاب به مسلمانان ميفرمودند: «پيامبر صلي الله عليه وآله بدون سستي و كوتاهي، رسالت پروردگارش را به انجام رسانيد و در راه خدا با دشمنانش بدون عذرتراشي جنگيد.» (21)
حاصل آنكه حفظ هشياري كامل در قبال غيرخوديهاي معاند و پرهيز از هرگونه غفلت در اين زمينه، سرلوحه كاري امام علي عليه السلام قرار داشت.اكنون برماست كه همواره هشياري خود را حفظ نموده، هيچگاه دشمن را كوچك نشماريم; مولي علي عليه السلام ميفرمايند: هرگز دشمن را كوچك مشمار، هر چند ضعيف باشد.»
«از دشمن در امان نباش، هرچند از تو سپاسگزاري كند.»
«كسي كه از دشمن غفلت كند، حيلهها و كيدهاي دشمن بيدارش خواهد ساخت.»
3.مقابله با غيرخوديها
با بررسي دوران درخشان حيات سياسي امام علي عليه السلام، به خوبي در مييابيم كه آن حضرت در برخورد با غيرخوديها از شيوههاي متنوعي بهره ميگرفتند. پيش از پرداختن به اين شيوهها، ذكر چند نكته لازم است:
الف.رعايت تقيدهاي ديني در برخورد با دشمنان
اميرمؤمنان عليه السلام نه تنها در امور عبادي مقيد به رعايت فرمان الهي بودند، بلكه در ساير عرصهها و از جمله در عرصه پيكار و مقابله با مخالفان معاند نيز پايبند به دستورالعملهاي ديني و آموزههاي وحياني بودند.بدين روي، همواره از اعمال سياست نيرنگ و فريب پرهيز مينمودند و پيمانشكني و نيرنگ با دشمن را ناپسند برميشمردند.خود آن حضرت، يكي از امتيازهاي خود را در برابر معاويه در همين موضوع ميدانستند و در اينباره ميفرمودند: «به خدا سوگند، معاويه زيركتر و سياستمدارتر از من نيست.اما معاويه حيلهگر و جنايتكار است و اگر نيرنگ و پيمانشكني ناپسند و ناشايسته نبود، من زيركترين مردم بودم; ولي هر نيرنگي گناه و هر گناهي نوعي كفر و انكار است.روز رستاخيز در دست هر حيلهگري پرچمي است كه با آن شناخته ميشود.»
با آنكه حضرت علي عليه السلام از راهكارهاي كارامد منتهي به نيرنگ و فريب آگاه بودند، ولي هيچگاه در حل مشكلات خود، از آنها بهره نگرفتند; زيرا فرمان الهي را در اين زمينه مانع ميديدند; ميفرمودند: «چه بسا شخصي تمام پيشامدهاي آينده را ميداند و راههاي مكر و حيله را ميشناسد، ولي امر ونهي پروردگار مانع اوست و با اينكه قدرت انجام آن را دارد، آن را به روشني رها ميسازد.اما آنكه از گناه و مخالفتبا دين پروا ندارد، از فرصتها براي نيرنگبازي استفاده ميكند.»
متاسفانه برخي اشخاص ناآگاه عدم بهرهگيري امام علي عليه السلام از سياست نيرنگ و فريب را دليل بر عدم آشنايي آن بزرگوار به سياست تلقي نموده، غيرمنصفانه به مقايسه آن حضرت با معاويه پرداخته، در سياست او را سرامد قلمداد نمودهاند.
جورج جرداق مسيحي ميگويد: «آنها كه ميگويند: علي سياست را نميشناسد، ميخواهند علي همانند معاويه باشد و مثل او عمل كند، در حالي كه علي ميخواهد علي بن ابيطالب باشد (و به شيوه الهي خود عمل كند.)
به دليل پايبندي اميرمؤمنان عليه السلام به فرمان الهي در تمام عرصهها، مشاهده ميكنيم كه حضرت رعايت اصول اخلاقي و آموزههاي ديني را حتي نسبتبه سرسختترين دشمنان و از جمله نسبتبه قاتل خويش، عبدالرحمن بن ملجم، امري لازم شمرده به فرزندان عبدالمطلب توصيه نمودند: «اگر من از ضربت او مردم، او را تنها يك ضربتبزنيد و دست و پا و ديگر اعضاي او را مبريد.من از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: بپرهيزيد از بريدن اعضاي مرده، هرچند سگ ديوانهاي باشد. »
آن بزرگوار در حين نيايشهاي خود، در آستانه جنگ با دشمنان، به خداوند عرضه ميداشتند: «اگر بر دشمن پيروزمان ساختي، ما را از تجاوز بركنار دار و بر راه حق استوار نما.»
حاصل آنكه، حضرت علي عليه السلام در همه عرصهها از معصيت الهي پرهيز مينمودند و ميفرمودند: «سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روي خارهاي سعدان (خاري سه شعبه كه خوراك شتران و سخت گزنده است) به سر ببرم و يا با غل و زنجير به اين سويا آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت در حالي ملاقات كنم كه به بعضي از بندگان ستم و چيزي از اموال عمومي را غصب كرده باشم.به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاستبه من دهند تا خدا را نافرماني كنم بر اينكه پوست جوي را از مورچهاي ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد.»
عهدنامه حضرت خطاب به مالك اشتر حكايت از آن دارد كه اميرمؤمنان عليه السلام وي را از ناديدهگيري تقيدهاي ديني برحذر داشته، به او هشدار دادهاند كه نكند براي حل مشكلات خويش با دشمن راه حقه و تزوير و پيمانشكني را در پيش گيرد.
ب.مرزبندي بين مخالفان فريبخورده و دشمنان اصلي
بيترديد، با توجه به متفاوت بودن موضعگيريها و عملكردهاي دشمنان و مخالفان اسلام و قرآن، نميتوان همه آنان را يكسان دانست، بلكه در يك تقسيمبندي كلي، ميتوان دشمنان آن حضرت را چنين تقسيمبندي كرد: جمعي از فريبخوردگان بودند; يعني كساني كه مجذوب ترفندهاي دشمن گرديدند و به دليل دلباختگي به زرق و برق دنيا، فريب خوردند - و نقشي در رهبري توطئهها و پيكارها نداشتند.اما گروهي ديگر از آنان كساني بودند كه صحنه گردان و آتش برافروزان اصلي عرصه دشمني بودند.اين دو دسته را نبايد مساوي دانست و با هر دو گروه به يك شيوه برخورد كرد.
بدينروي امير مؤمنان عليه السلام هنگام مواجه شدن با كساني كه پس از ماجراي «حكمين» در صفين، در برابر حضرتش جبهه گرفتند و ايستادگي نمودند، خطاب به آنان فرمودند: آيا همه شما در جنگ صفين بوديد؟ گفتند: بعضي بوديم و بعضي حضور نداشتيم.فرمود: به دو گروه تقسيم شويد تا مناسب با هر كدام سخن گويم.دو دسته شدند، آنگاه سخناني طولاني ايراد نمودند. (33)
به دنبال اين اقدام امام علي عليه السلام، كارگردانان اصلي توطئه هرچه كوشيدند تا نيروها را حفظ نمايند، موفق نشدند.امام عليه السلام با كساني كه در صفين نبودند شروع به سخن كردند; جريان صفين را تحليل كردند، آنگاه نيروها فهميدند كه واقعيت چه بوده است، سپس امام منطقهاي را در نظر گرفتند و فرمودند: هر كس كه به كوفه برود، در امان است; هر كس به مدائن برود، در امان است; و هر كس به اين نقطه برود در امان است.به دنبال اين ماجرا، فروة بن نوفل اشجعي رو به طرفدارانش كرد و گفت: «به خدا قسم، نميدانم براي چه با علي ميجنگيم؟ ! من باز ميگردم تا برايم روشن شود و آگاهانه وارد شوم; يا بجنگم يا اطاعت كنم.»
ج.ارشاد و هدايت
با تفحص در برخوردهاي امام علي عليه السلام با غير خوديها به وضوح درمييابيم كه هدف اصلي آن حضرت در اين عرصه مهم سياسي و اجتماعي ارشاد و هدايت اشخاص و احزاب بود و نه استيلا و سلطهيابي بر آنان.به ديگر سخن، آن حضرت ميكوشيدند تا اقشار گوناگون جامعه به سوي حق حركت كنند و بندگي معبود حقيقي را پيشه نمايند.
وجود 241 خطبه، 79 نامه و 408 گفتار حكيمانه از آن حضرت تنها در مجموعه نفيس و ارزشمند نهجالبلاغه گواه بر اين است كه آن حضرت همواره در پي اجراي اين توصيه پيامبراكرم صلي الله عليه وآله بودند كه به وقت اعزامشان به يمن به حضرتش فرمودند: «به پروردگار سوگند، اگر خداوند يك نفر را به وسيله تو هدايت كند، از آنچه خورشيد بر آن طلوع يا غروب ميكند بهتر است.»
آن حضرت به اميد اينكه كسي از مخالفان معاند هدايتيابد و راه ضلالت نپويد، از شتاب در صدور فرمان قتال و جنگ با دشمنان پرهيز مينمودند.همين شيوه برخورد از سوي امام عليه السلام موجب گرديد تا پرسشهايي در ذهن سپاهيان و يارانشان مطرح گردد، مبني بر اينكه: اگر آنان دشمن هستند، پس چرا حضرت در صدور فرمان جنگ با آنان شتاب نميكنند؟
خود آن بزرگوار در مقام پاسخ به اينگونه پرسشها ميفرمودند: «اينكه ميگوييد: خويشتنداري از ترس مرگ است، به خدا سوگند، باكي ندارم كه من به سوي مرگ روم يا مرگ به سوي من آيد، و اگر تصور ميكنيد در جنگ با شاميان ترديد دارم، به خدا سوگند، هر روزي كه جنگ را تاخير مياندازم براي آن است كه آرزو دارم عدهاي از آنان به ما ملحق شوند و هدايت گردند.و در لابهلاي تاريكيها، نور مرا نگريسته، به سوي من بشتابند، كه اين براي من از كشتار آنان در راه گمراهي بهتر است، گرچه در اين صورت نيز به جرم گناهشان گرفتار ميگردند.»
لازم به ذكر است كه نه تنها آن حضرت به موضوع هدايت و ارشاد دشمنان اهميت ميدادند و آن را سرلوحه كار خود قرار داده بودند، بلكه از كارگزاران در حكومتخويش نيز ميخواستند همانند امامشان عمل نمايند و براي برخورد فرهنگي اهميتخاصي قايل باشند و آن را نسبتبه برخورد فيزيكي و نظامي مقدم دارند; آنگاه كه معقل بن قيس رياحي (از بزرگان و شجاعان كوفه) را با سه هزار سرباز به عنوان پيشاهنگان سپاه به سوي شام اعزام ميداشتند، خطاب به وي چنين نوشتند: «مبادا كينه آنان پيش از اينكه آنان را به راه هدايت فرا خوانيد و درهاي عذر بر آنان ببنديد شما را به جنگ وا دارد.»
4.شيوههاي برخورد با غيرخوديها
اينك به بررسي مهمترين شيوههاي امام علي عليه السلام در قبال غيرخوديها ميپردازيم:
الف.مكالمه و گفتوگو:
از جمله روشهاي مقبول و معقول در عرصه سياست، روش مكالمه و گفتوگو و انجام مذاكره دو جناح مقابل است.چه بسا ممكن استبا اعمال چنين سياستي، دشمنيها تبديل به دوستي و وفاق گردد.سيره اميرمؤمنان عليه السلام گوياي آن است كه آن حضرت از اجراي چنين تدبيري در برخورد با مخالفان خود ابايي نداشتند; زيرا گاه با اعزام نمايندهاي ويژه به سوي مخالفان باب گفتوگو را به سوي آنان ميگشودند و گاه خود به طور مستقيم وارد گفتوگو با مخالف ميشدند.در اين نوشتار، تنها به ذكر دو نمونه بسنده ميشود:
الف. «وقتي سپاه عايشه در بصره آماده رزم شدند، طلحه و زبير (براي تحريك سپاه) مسلحانه به ميدان آمدند.وقتي اين دو به ميدان شتافتند، امام علي عليه السلام جلو آمدند و آنقدر نزديك شدند كه گردن اسبشان با گردن اسب طلحه و زبير برخورد كرد (با اينكه خطر كشتن آن حضرت وجود داشت) و بدون توجه به خطرات با آنان وارد مذاكره شدند.سپس به طلحه و زبير فرمودند: آيا در گذشته من برادر ديني شما نبودم كه ريختن خون مرا حرام ميدانستيد و من هم ريختن خون شما را حرام ميدانستم؟ پس چه حادثهاي اتفاق افتاده است كه ريختن خونم براي شما حلال شده است؟ !
طلحه گفت: تو مردم را عليه عثمان تحريك كردهاي!
امام در پاسخ طلحه آيهاي تلاوت كردند و فرمودند: «تو به خونخواهي عثمان برخاستهاي، خدا لعنت كند قاتلان عثمان را! اي طلحه همسرت را در خانه پنهان كردهاي، اما همسر رسولخدا صلي الله عليه وآله را براي جنگ به ميدان آوردهاي؟ اي طلحه مگر تو با من بيعت نكردهاي؟» طلحه گفت: از ترس بيعت كردم.
وقتي امام ديدند طلحه چنين به دروغ متوسل ميشود و نشان ميدهد كه قصد اصلاح و حل اختلاف ندارد، از او روي برگرداندند و رو به زبير كردند و خطاب به او فرمودند: تو براي چه آمدهاي؟
زبير گفت: تو براي رهبري شايسته نيستي و از ما هم برتر نيستي!
امام فرمودند: «آيا پس از عثمان من شايسته نيستم؟ ما تو را از فرزندان عبدالمطلب ميشمرديم تا اينكه فرزندت بزرگ شد و بين ما جدايي انداخت.» سپس به او فرمودند: «يادت هست روزي در منطقه "بني غنم" همراه پيامبر بودي، چشم پيامبر صلي الله عليه وآله به من افتاد و خنديد و من هم خنديدم.تو به پيامبر عرض كردي: پسر ابوطالب غرورش را كنار نميگذارد; پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود: او غرور ندارد، ولي تو در آينده با او ميجنگي، در حالي كه تو ستمكاري؟ !» زبير گفت: خداي من، اين سخنان درست است، به خدا سوگند، هرگز با تو نميجنگم.و از سپاه كناره گرفت.
ب.پس از صدور حكم حكمين، مردي به نام خريتبن راشد رهبر فرقه بني ناجيه از گروه خوارج، نزد اميرمؤمنان عليه السلام آمد و عرض كرد: يا علي به خدا قسم، امر تو را اطاعت نكرده، به تو اقتدا نميكنم و فردا از تو جدا ميشوم!
امام عليه السلام كمي با او صحبت كردند و فرمودند: چرا چنين ميكني؟
گفت: زيرا تو حكميت را پذيرفتي و آنگاه كه شرايط مناسب بود، در دفاع از حق خود قصور ورزيدي و به مردمي كه به خود ظلم كردند تكيه و اعتماد نمودي و من اين را براي تو عيب ميدانم و از آنان نيز نفرت دارم و بدين دليل، از هر دو گروه شما جدا ميشوم.
حضرت عليه السلام فرمودند: «بيا تا كتاب را به تو بياموزم و در مورد سنتبا تو بحث و گفتوگو كنم و حقايقي را براي تو روشن سازم كه من آنها را بهتر از تو ميدانم.شايد حقيقت آنچه را كه انكار ميكني، بفهمي و آنچه را كه نميداني و به آن آگاه نيستي، برايت روشن شود.»
ب.پرهيز از توهين و دشنام
در عرصه سياست، زياد اتفاق ميافتد كه طرفين متخاصم و دو جناح مقابل هم، از اهانتبه يكديگر و فحاشي كردن و بر زبان راندن سخنان زشت عليه يكديگر امتناع نميورزند.اما در حكومت ديني، اعمال چنين شيوهاي، حتي نسبتبه مخالف، ممنوع ميباشد.
خداي منان خطاب به مؤمنان ميفرمايد: «آنانكه غيرخدا را ميخوانند دشنام مدهيد.پس دشنام دهند خدا را از روي ستم، بدون آنكه دانشي داشته باشند.» (انعام: 108) امام علي عليه السلام كه همواره در جهت اجراي فرمان الهي قدم برميداشتند، در تمام مراحل زندگي، از اعمال اين شيوه در برخورد با دوست و دشمن پرهيز مينمودند و ياران خويش را نيز از روي آوردن بدين شيوه و بهرهگيري از آن نهي ميكردند. بدينروي، آنگاه كه شنيدند گروهي از اصحاب ايشان در جنگ صفين، اهل شام را ناسزا ميگويند، خطاب به آنان فرمودند: «من خوش ندارم كه شما دشنامدهنده باشيد، اما اگر كردارشان را تعريف و حالات آنان را بازگو ميكرديد، به سخن راست نزديكتر و عذر پذيرتر بود.خوب بود به جاي دشنام آنان، ميگفتيد: خدايا، خون ما و آنها را حفظ كن، بين ما و آنان را اصلاح نما و آنان را از گمراهي به راه راست هدايت كن تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند و آنان كه با حق ميستيزند پشيمان شده، به حق بازگردند.»
ابن ابي الحديد در شرح اين سخن امام عليه السلام ميگويد: «آنچه امام عليه السلام آن را خوش نداشتند و آنان را نميپسنديدند اين بود كه به اهل شام سخنان شتبگويند، ولي از اينكه آنان را لعن نمايند و يا از آنان اظهار برائت و بيزاري كنند، كراهتي نداشتند.»
در خبري آمده است: روزي حضرت بر گروهي از اهل شام كه وليدبن عقبه نيز در بين آنان بود، گذر كردند، آنان به اميرمؤمنان عليه السلام دشنام ميدادند و ناسزا ميگفتند: اصحاب امام عليه السلام از اين روش نادرستشاميان خبر دادند: (و خواهان مقابله به مثل بودند) در چنين شرايطي، آن حضرت فرمودند: «با بزرگواري به جنگ با آنان برويد و در شما وقار اسلامي و آرامش و سيماي صالحان باشد.به خدا قسم، جاهلترين مردم به پروردگار مردمي هستند كه رهبر و تربيتكننده آنان معاويه و و ابوالاعور سلمي و ابن ابي محيط شرابخوار و حد خورده اسلام باشند.اينها هستند كه بر من عيب گرفته، به من دشنام ميدهند و از قديم با من ميجنگيدند و به من فحش ميدادند; روزي كه آنان را به اسلام دعوت ميكردم و آنان مرا به بتپرستي ميخواندند.الحمدلله، لا اله الا الله هميشه فاسقان با من دشمني ميكردهاند.اين گرفتاري بزرگي است.
ج.پرهيز از مصالحه سياسي
غالبا زمامداران و رجال سياسي، پس از دستيابي به قدرت و تصاحب كرسي حكومت، درصدد تطميع مخالفان خويش برميآيند و به اصطلاح، به «مصالحه سياسي» روي ميآورند و راه سازش را سرلوحه كارشان قرار ميدهند.بدينروي، ديده ميشود كه برخي از زمامداران در دفاع از چنين شيوهاي حاضر بودند براي تثبيت پايههاي قدرت خويش، افراد ناباب و ناسالم را به كار بگمارند و آنان را شريك در حكومت كنند.با شكلگيري حكومت امام علي عليه السلام و وجود مخالفان در شهرهاي گوناگون، برخي از اشخاص از حضرتش خواستند تا به مصالحه سياسي روي آورند و به طور مقطعي هم كه شده است، سازش با مخالفان معاند را پيشه نمايند، اما آن حضرت، كه هيچگاه در حق بودن راه خود و باطل بودن رسم و آيين دشمنان خويش ترديد نداشتند، از اعمال چنين سياستي پرهيز مينمودند و به صورت شفاف و روشن، با در پيش گرفتن اين شيوه، مخالف بودند; از ابتداي امر، مانع به قدرت رسيدن آنان شده و به هيچ وجه حاضر به مصالحه سياسي نشدند.به چند نمونه تاريخي توجه نماييد:
1.در روزهاي اول پس از انجام مراسم بيعتبا اميرمؤمنان عليه السلام طلحه نزد ايشان آمد و عرض كرد: بصره را به من واگذار كن! در آن صورت، هر حركتي كه عليه تو به وجود آيد، با سپاه به كمك تو خواهيم آمد.زبير نيز گفت: كوفه را به من واگذار كن! در آن صورت، هر حركتي كه عليه تو به وجود آيد با سپاه به كمك تو خواهيم آمد.حضرت فرمودند: بايد روي اين پيشنهاد مطالعه كنم و بعد هم حاضر نشدند اين حكومت را به آنان واگذار كنند.
2.ابن عباس ميگويد: هنگام مرگ عثمان و بيعتبا امام، من در مكه بودم.وقتي به مدينه آمدم، خدمت امام رسيدم.ديدم مغيرة بن شعبه از نزدش بيرون آمد.به او گفتم: چه كار داشتي؟ گفت: پس از بيعت، خدمتش رسيدم و به او پيشنهاد كردم: بگذار كارگزاران عثمان سركار بمانند تا اوضاع آرام گيرد و حكومت تثبيتشود و بعد هر كس را كه خواستي بركنار كن! در پاسخ فرمود: «لا اداهن في ديني» ; در دينم اهل سازش نيستم و به حرفم توجه نكرد.امروز آمدم به ايشان پيشنهاد كردم، پيشنهاد اولم را نپذيرفتي، دست كم بگذار معاويه سركار بماند! در پاسخم فرمود: «لا والله، لا استعمل معاوية يومين» ; به خدا قسم، دو روز هم حاضر نيستم با معاويه كار كنم.
ابن عباس ميگويد: به خدمتشان رسيدم و عرض كردم: گرچه به طلحه و زبير نيز اطمينان ندارم، ولي خواهش ميكنم: بگذار معاوبه باشد و پس از تثبيت، خودم او را بركنار ميكنم.حضرت فرمود: «لا والله» ; به خدا قسم، امكان ندارد.
د - برخورد قاطع با توطئهگران
از جمله شيوههاي معقولي كه امام علي عليه السلام در برخورد با غيرخوديهاي معاند از آن بهره ميجستند، شيوه قتال و پيكار نظامي بود.هر زمان و مكاني كه اعمال اين شيوه به مصلحتبود، اميرمؤمنان عليه السلام بدون كمترين درنگي، از آن استفاده ميكردند.در چنين موقعيتي، هيچگونه سستي روا نميداشتند چنانكه خود ميفرمايند: «سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق و آنانكه در گمراهي و فساد غوطهورند، يك لحظه مدارا و سستي نميكنم.»
در جاي ديگري نيز فرمودند: «به خدا سوگند، در اين راه، هرگز ناتوان نشدم و نترسيدم و خيانت نكردم و سستي در من راه نيافت.به خدا سوگند، درون باطل را ميشكافم تا حق را از پهلويش بيرون كشم.»
نكتهاي كه نبايد از ذكر آن غفلت كرد اينكه اجراي اين شيوه در عرصه مقابله با غير خوديها يك سياست همگاني و فراگير نسبتبه همه مخالفان نبوده بلكه تدبيري است كه تنها در برخورد با طيف معاند غيرخوديها و يا خوديهاي فريبخورده خطرآفرين اعمال ميگرديد.در منظر امام علي عليه السلام، ستيز با چنين اشخاص و احزابي در جهت اطاعت از فرمان الهي محسوب ميگردد و قتال با آنها مشروع است.
بدينروي، به جنگيدن خود با آنان فخر مينمودند و از اقدامات خويش، در اين عرصه به عظمتياد ميكردند. و ايشان جنگ با اينگونه معاندان دين را وظيفه خود ميدانستند و در اينباره ميفرمودند: «اما من، به خدا سوگند، از پاي ننشينم و پيش از آنكه دشمن فرصتيابد، با شمشير آب ديده چنان ضربهاي بر پيكر او وارد سازم كه ريزههاي استخوان سرش را بپراكند و بازوها و قدمهايش جدا گردد و از آن پس، خدا هرچه خواهد انجام دهد.»
در جاي ديگري، برخورد در سايه شمشير با كساني را كه از حق سرپيچي كنند، درمان باطل و ياري رساندن حق بر شمرده، ميفرمودند: «اگر اينان از حق سرپيچي كنند، با تيزي شمشير پاسخشان ميگويم و اين كار براي درمان باطل و ياري حق كفايت ميكند.»
موجه بودن اين شيوه برخورد با مخالفان معاند و كينهتوز موجب گرديده تا اميرمؤمنان عليه السلام به پيشنهاد آنانكه خواهان تغيير نظر در برخورد نظامي با معاويه بودند پاسخ منفي بدهند; چنانكه در كتب تاريخي ميخوانيم:
آنگاه كه عقيل، برادر علي بن ابيطالب، پيشنهاد تغيير شيوه برخورد نظامي با معاويه را داد، آن حضرت طي نامهاي به اين پيشنهاد پاسخ منفي دادند و خطاب به برادرشان نوشتند: «اما آنچه را كه از تداوم جنگ پرسيدي و راي مرا خواستي بداني، همانا راي من پيكار با پيمانشكنان است تا آنگاه كه خدا را ملاقات كنم; نه فراواني مردم مرا توانمند ميكند و نه پراكندگي آنان مرا هراسناك ميسازد.هرگز گمان نكني كه فرزند پدرت، اگر مردم او را رها كنند، خود را زار و فروتن خواهد داشت و يا در برابر ستم سست ميشود و يا مهار خود را به دست هر كسي ميسپارد و يا از دستور هر كسي اطاعت ميكند.»
به هر حال، حيات سياسي اميرمؤمنان عليه السلام گوياي آن است كه آن حضرت نه تنها از جنگ با مفسدهجويان و معاندان با حق ترس و هراسي به دل راه نميدادند، بلكه آنان را به مبارزه دعوت ميكردند.ايشان در بياني، خطاب به معاويه چنين فرمودند: «من علي بن ابيطالب، آن كسي هستم كه به جنگ تهديد نميشوم و از مبارزه باكي ندارم.اي معاويه، اگر دوست داري، به مبارزه بيا!»
آن حضرت در نامهاي كه به مخنف بن سليم - فرماندار اميرمؤمنان عليه السلام در اصفهان و همدان- نگاشتند، اينگونه فرمودند: «جهاد با كسي كه با ميل و رغبت از حق رو گردانيده و با اختيار، كوري و ضلالت را برگزيده، بر انسانهاي عارف و بيدار واجب است.»
در فرازي از خطبه معروف به «قاصعه» نيز فرمودند: «آگاه باشيد! خداوند مرا به جنگ با سركشان متجاوز، پيمانشكنان و فسادكنندگان در زمين فرمان داده.»
آن بزرگوار كساني را كه از ستيز و جنگيدن با اين گروه از دشمن سرباز ميزدند، مستحق نكوهش دانسته، در مذمت آنان ميفرمودند: «بدانيد! مرداني از شما به ياري من نيامدند، من آنان را عتاب و سرزنش كرده، اين را بر آنان عيب ميگيرم، آنان را ترك كنيد و براي آنان سخناني را كه خوش ندارند بشنوند، بگوييد تا بدينوسيله، نكوهش گردند و تفاوت و امتياز حزبالله روشن شود و حزبالله بدين وسيله شناخته شود. »
حاصل آنكه كساني كه از خشم خدا ميهراسند نه تنها از مقاتله و پيكار با دشمنان خدا خسته نميشوند، بلكه بر توانمنديشان افزوده خواهد شد; چنانكه در سخن امام علي عليه السلام آمده است: «آنكه دندان خشم در راه خدا بر هم فشارد، بر كشتن باطلگرايان توانمند گردد.»
ه.عفو و گذشت
از ديگر شيوههاي امام علي عليه السلام در برخورد با مخالفان، شيوه «عفو» و گذشت است.البته به كارگيري اين شيوه نيز همگاني نبوده است; يعني چنين نبوده كه امام در برخورد با هر مخالفي و بدون لحاظ هيچ قيد و شرط و مصلحتي به اجراي اين شيوه پرداخته باشد، بلكه عفو و اغماض آن حضرت نسبتبه آن دسته از مخالفان بود كه در آغاز امر درصدد مقابله با نظام و حكومت اسلامي برآمده، توطئه در هتبراندازي آن تدارك ديده و حتي وارد عرصه كارزار هم شده بودند، ولي سپس در مقام عمل دچار شكست ميشدند و با فرجام عبرتآموزي مواجه ميگشتند و پس از آن به حاشيه ميرفتند و در گوشهاي، به ادامه حيات دنيوي روي ميآوردند.
اميرمؤمنان عليه السلام تنها در مقام برخورد با اين طيف از مخالفان، از شيوه عفو و اغماض بهره گرفتند و رفتار سوء گذشته آنان را ناديده ميگرفتند.به چند نمونه توجه كنيد:
1.مروان بن حكم، از كارگردانان اصلي جنگ جمل و از مخالفان سرسخت امام بودند، ولي پس از شكستسپاه عايشه، امام او را عفو كردند.
2.عبدالله بن زبير، خواهرزاده عايشه از دشمنان سرسخت امام بود و در ملاعام به امام ناسزا ميگفت.درجمل همين كه امام در صحنه نبرد حاضر شدند، رو به سپاه عايشه، جملهاي درباره امام گفتند (كه ذكر آن بجا نيست) با شكستسپاه عايشه، او را اسير كردند و نزد امام آوردند.امام تنها يك جمله به او فرمودند: «برو كه نبينمت!»
3.سعيد بن عاص از كارگردانان جنگ جمل بود كه پس از جنگ، به مكه گريخت.وقتي امام او را ديدند، اصلا به او اعتنايي نكردند و به او چيزي نگفتند.
4.عايشه، با آن همه گرفتاري كه براي امام درست كرد پس از شكست، امام به ديدنش رفتند و او را احترام كردند.
ابن ابي الحديد پس از نقل چندين نمونه درباره اينگونه رفتار امام عليه السلام، چنين ميگويد: «اگر اسم اين موارد را "گذشت" ميگذاري براي اثبات حسن رفتار كافي است و اگر اسم "دينداري" ميگذاري، پس امام علي عليه السلام شايستهترين فرد است كه اينگونه رفتار كند.»
ناگفته نماند كه شيوه اميرمؤمنان عليه السلام در برخورد با مخالفاني كه درصدد براندازي نطام نبودند ولي با امام هم - به هر دليلي - ميانه خوبي نداشتند نيز شيوه «عفو و اغماض» بود، در قبال اين گروه از مخالفان هيچگاه درصدد انتقام برنميآمدند.
فرجام سخن
با تامل در آنچه آمد، اين موارد قابل استنتاج است:
1.دشمنشناسي لازم، بلكه ضروري و اجتنابناپذير است.
2.بيتفاوتي در قبال توطئهها و كينهتوزيهاي دشمنان در منظر اميرمؤمنان شيوهاي است ناپسند و مذموم.
3.برخورد قاطع و ستيز و مقاتله با غيرخوديهاي معاند و خوديهاي فريبخورده مشروع و معقول است.حيات سياسي امام علي عليه السلام با چنين شيوهاي آميخته است.
4.شيوه ستيز و پيكار نظامي با مخالفان تنها شيوه علي بن ابيطالب عليه السلام در اين عرصه نبوده; زيرا شيوههاي ديگري همچون مكالمه و گفتوگو، موعظه و نصيحت، و عفو و گذشت نيز دراين زمينه، از آن حضرت به يادگار مانده است.
منابع پس از قرآن کريم :
1. نهج البلاغه ترجمه ي محمد دشتي ، نشر : امامت ،مرداد، 1384
2. غررالحكم و دررالكلم، شرح محقق بارع جمال الدين محمد خوانساري، نشر دانشگاه تهران، موسسه انتشارات و چاپ ، شهريور1385
3- مديريت علوي، ابوطالب خدمتي، علي آقاپيروزي و عباس شفيعي. نشرپژوهشکده حوزه و دانشگاه 1382
4-اصول کافي ، شيخ کليني (ره) ، نشر جهان آرا ، فروردين 1387
5- گلستان ، مصلح بن عبدالله سعدي ، به اهتمام خليل خطيب رهبر ، نشر صفي عليشاه ، 1387
6- تفسير الميزان ، سيد محمد حسين طباطبايي ، نشر دار الکتب الاسلاميه ، مرداد، 1385
7-وسائل الشيعه ، محمدحسن حرعاملي ، ميرزاحسين نوري ، نشر جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامي ، آذر 1385
8- اصول و مباني مديريت اسلامي . محمدحسين ساجدي نيا ، نشرشهر آشوب ، 1383
9- مديريت ژاپني ، ن. درداري ، نشر رسا ، 1375
10- موسوعة الامام على بن ابى طالب (ع )، محمدي الري شهري، محمد، دارالحديث، قم،1421 ق .
11- مديريت عمومي ، سيدمهدي الواني نشر ني ، دي، 1388
12- مقدمات مديريت آموزشي ، علي علاقه بند ،نشر روان ، ارديبهشت 1389
13- نهج البلاغه شرح عبده نشر لقاء ، فروردين1389
14- سلوك مديريت از ديدگاه اميرالمومنين (عليه السّلام) ، علي اصغر «رشيد گزكوه»، نشر كانون تبليغات ساحل هنر، اسفند 1380
15- روزنامه رسالت – شماره 6255
16- http://modirestan.mihanblog.com/ وبلاگ مديرستان
17- http://www.darolhoda.ir/ ؛ سايت موسسه ي فرهنگي دار الهدي .
18- http://www.modiryar.com ، سايت جامع مديريت ؛ مدير يار ارسالي از طرف کاربر محترم :ardakan /ع