در اين مقاله نگارنده ضمن تبيين مباني جنبش نرمافزاري و راهكارهاي آن ، اين جنبش را ضرورتي غيرقابل انكار براي توسعه كشور ميداند .
1- ماهيت و گستره جنبش نرم افزاري
هر تمدني از نرم افزار و سخت افزار تشكيل مي شود. مراد از سخت افزار همان ساختارهاي اجتماعي و محصولاتي است كه به دنبال تحقق آن ساختارها پديد مي آيند. اين محصولات اعم از محصولات دقيق كه ابزار آزمايشگاهي هستند، ابزار توليد و سپس محصولات مصرفي مي باشد. ما اينگونه از رهاوردهاي تمدني را سخت افزار مي ناميم، اما نرم افزارها نظام مفاهيمي هستند كه پشتوانه توليد اين سخت افزارها مي باشند و اينها نيز طبقات مختلفي دارند؛ مفاهيم بنيادين مثل فلسفه منطق و منطق، مفاهيم تخصصي همچون علوم مختلف رياضي، تجربي و انساني و بالاخره مفاهيم اجتماعي و عمومي كه بر مفاهيم تخصصي تكيه دارند، همگي در زمره نرم افزارها به شمار مي آيند.
روبنايي ترين شكل نرم افزار آن چيزي است كه امروزه هدايت و كنترل ابزارهاي علمي مثل رايانه را بر دوش گرفته اند، اما نرم افزار مفهومي بسيار گسترده تر از اين موارد جزئي دارد؛ به زعم ما مفاهيم تخصصي هم عميق ترين لايه نرم افزارها نيستند، بلكه آنها نيز مستند به متدها و متدها نيز متكي بر فلسفه هاي متد كه آنها متدها را سامان مي دهند، هستند.
با توجه به وسعتي كه مفهوم «نرم افزار» دارد، انقلاب اسلامي ايران زماني در جهت توليدنرم افزار قرار خواهد گرفت كه در مسير ايجاد نهضت عظيم اجتماعي قدم بردارد. اينكه انتظار داشته باشيم معدودي از انديشمندان بتوانند چنين تحول بديع و گسترده اي را در جامعه به وجود آورند معقول به نظر نمي رسد، توليد مفاهيم بنيادين و رشته هاي تخصصي و فوق تخصصي در همه ساحت هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي بشر نيازمند نهضت اجتماعي و سازماني است كه از آن مي توان به عنوان «انقلاب فرهنگي» با «جنبش نرم افزاري» ياد كرد. «جنبش نرم افزاري» كلمه حقي است كه از سوي رهبر فرزانه نظام جمهوري اسلامي، آيت الله خامنه اي (مدظله العالي) ابراز گرديده و حاكي از آن است كه ايشان قصد دارند تا كشتي انقلاب اسلامي را در اين مسير سكانداري نمايند.
2- پيش بايسته هاي جنبش نرم افزاري
براي ايجاد نهضت نرم افزاري بايد نگاه هاي تازه اي در زمينه هاي گوناگون دين شناسي، شناخت شناسي و تاريخ شناسي پديد بيايد.
اولاً: بايد بدانيم همه چهره هاي حيات بشر كه در آنها اراده و فاعليت او حضور دارد، صحنه تقابل حق و باطل است، از اين رو انسان در جز جزء زندگي فردي و اجتماعي مضطر به ولايت الهيه و قواعد ديني مي باشد. طبعاً با اين درك حداكثري از دين، نهضت نرم افزاري در راستاي تعبد بيشتر به وحي و گسترش مرز پرستش خداوند معنا پيدا مي كند.
ثانياً: همگان بايد به اين نتيجه برسند كه علم از سنخ كشف واقعيات نيست، بلكه پديده اي توليد شدني است كه از نظام نيازمندهاي انسان متأثر مي گردد، در نتيجه، علم در مرحله نخست متصف به حقانيت و بطلان مي شود نه به صدق و كذب. بنابراين با ايجاد تحولاتي بايد نسبت به توليد علوم حق و الهي اهتمام ورزيد.
ثالثاً: ما بايد فلسفه تاريخ اسلامي طراحي كنيم. اگر به چگونگي تحولات تاريخ و مراحل آن واقف نباشيم و جايگاه هر يك از دو جبهه تاريخي حق و باطل را در آن تبيين نكنيم، در برنامه ريزي هاي اجتماعي و سياسي، موضع گيري فعال و واقع بينانه اي نخواهيم داشت. فلسفه تاريخ به ما نشان مي دهد كه توان ما در اين برهه از تاريخ چه ميزان است و نهضت فكري ما براي تحقق تمدن اسلامي چه كيفيت و سمت و سويي بايد داشته باشد.
3- ضرورت تحقق جنبش نرم افزاري
اگر ما معتقد به دين حداكثر هستيم و نمي خواهيم كه در هيچ ضلعي از زندگي خود به كفر يا شرك مبتلا شويم، بايد به توليد مفاهيم مختلف در راستاي توسعه تعبد به وحي بپردازيم. پرستش خداوند علاوه بر علوم انساني بايد به علوم پايه و علوم نظري محض نيز تسري پيدا كند و در آن فضاها نيز نفس پرستي و انسان پرستي مطرود گردد. از اين منظر جنبش نرم افزاري به مثابه حركتي در طريق تكامل پرستش ضرورتي انكارنشدني پيدا مي كند.
درحال حاضر علوم غربي كه سازوكار پرستش مادي هستند و متكي بر فلسفه هاي حسي مي باشد، از مرزهاي جوامع اسلامي گذر كرده و زندگي مسلمانان را تحت تاثير قرارداده و به تدريج مي رود تا آنها را به كام تمدن غرب فرو بفرستد. ما براي اينكه مسلمانان را از سايه سنگين تمدن ضد ديني غرب رهايي بخشيم بايد نرم افزارهايي توليد كنيم كه آموزه هاي قدسي اسلام را در عينيت جاري سازد و مدل اداره جديدي براي بشر تعريف كند. چنانچه ما معادلات كاربردي ارايه دهيم كه بتواند كيفيت را بر پايه فرهنگ اسلامي به كميت تبديل نمايد، بدون ترديد نظام اسلامي از اتهام ناكارآمدي در كنترل عينيت مبرا گشته و همچنين موازنه قدرت در جهان به نفع مذهب بيش از پيش دگرگون خواهد شد.
4- راهكار تحقق جنبش نرم افزاري
تحقق جنبش نرم افزاري متوقف بر توليد فلسفه منطق است. فلسفه منطق، فلسفه اي است كه شالوده منطق شامل را بنيان مي گذارد و مبناي هماهنگ سازي عرصه هاي مختلف معرفتي مي گردد.
ما اگر به دنبال برنامه ريزي اجتماعي برپايه قوانين وحياني هستيم، به تعامل سه حوزه معرفت ديني، فهم كاربردي و فهم اجرايي نيازمنديم و اگر برنامه ريزي عيني مستند به اين سه مهم است بايد در هماهنگ ساختن آنها بكوشيم. چنانچه منطق هايي كه مبناي پيدايش اين سه فهم هستند به تعامل و هماهنگي نرسند در محصولات آنها نيز هماهنگي اتفاق نمي افتد، بنابراين ما بايد منطق عامي بسازيم كه منطق ها را در سه حوزه به تعامل و همكاري وادارد: اول اينكه بايد روش فهم معارف ديني را بر پايه حجيت سامان دهد، دوم اينكه اسلاميت معادلات كاربردي را تمام كند و سوم اينكه قواعد ديني را در فهم اجرايي جاري نمايد. اگر اين هماهنگي پديد بيايد مفاهيم كاربردي و معارف ديني مؤيد يكديگر خواهند بود، همچنانكه ميان اين دو و مفاهيم اجرايي تناسب و همكاري برقرار مي شود.
باتوجه به اين مهم به نظر مي رسد فلسفه منطق و سپس منطق عامي كه متدها و روشهاي زيرمجموعه خود را در مسير پرستش خداوند متعال هماهنگ نمايد. همان گمشده اي است كه با يافتن آن «نهضت نرم افزاري» سرآغازي روشن پيدا مي كند.
از اين مرحله به بعد بايد به دنبال توليد شبكه تحقيقات باشيم؛ شبكه اي كه همه گمانه ها، گزينش ها و پردازش هاي اجتماعي را هماهنگ نمايد و سو و جهت واحدي را بر تحقيقات اجتماعي حاكم گرداند.
شبكه تحقيقات، همه تحقيقات صورت گرفته در حوزه هاي تفقه ديني، علوم كاربردي و علوم نظري را بعد همديگر قرار مي دهد. يعني سخني كه در علوم نظري يا در علوم كاربردي گفته مي شود، بعد تفقه مي شود كمااينكه تفقه بعد آنها شده و آنها را قيد زده است، اين امر به گونه اي است كه در برنامه ريزي اجتماعي، اين ابعاد درهم تنيده و تفكيك ناپذير مي باشند؛ همانند نقطه اي در درون يك مكعب كه در آن نقطه، طول و عرض و ارتفاع درهم پيچيده و غيرقابل انفكاك هستند.
5- موانع تحقق جنبش نرم افزاري
مهم ترين مانعي كه تحقق جنش نرم افزاري را ناميسر مي سازد، حداقلي پنداشتن حوزه اضطرار به دين يا نظارتي شمردن رسالت وحي است. اگر دين را از حضور سعادت آفرين خود در عرصه اجتماعي و ساحت ذهن و حس بشر بازداريم آنگاه به جاي جنبش نرم افزاري به تقليد از دست يافته هاي تمدن مادي غرب مشغول خواهيم شد.
مانع ديگر بر سر راه تحقق نهضت نرم افزاري پيروي از فلسفه يونان باستان است. آن فلسفه اضافه بر اينكه قادر نيست قواعد كنترل شدن و تغيير را در عينيت ارايه دهد به لحاظ منطقي نيز به معارف وحياني مستند نگشته است.
مانع سوم مانع معرفت شناسانه است. از معرفت شناسي انتزاعي كه اكنون گريبانگير دانشمندان ما شده است، هيچ گاه شبكه تحقيقات ساخته نمي شود. همينطور اگر علم را به كشف عالم واقع، تعبير كنيم مقوله علم ديني منتفي مي گردد و در نتيجه تحول علمي در كشور نه به توليد نرم افزار علمي بر پايه اسلام، بلكه به اين تفسير مي شود كه از توليدات تمدن غرب كمال استفاده را كنيم و تلاش نماييم كه خويشتن را به كاروان علمي دنيا رسانده و حتي از آنها جلوتر بيفتيم! مع الاسف اين موانع بنيادي در جامعه ما تاحدودي نهادينه شده است و لكن اميدواريم كه با ايجاد نهضت بزرگ اجتماعي موانع را پس بزنيم و به نرم افزارهايي دست پيدا كنيم كه زمينه ساز ظهور تمدن نوين اسلامي با محوريت ولايت ا... باشد. انشاءا…
منبع:روزنامه كيهان ارسالي از طرف کاربر محترم: amirpetrucci0261
/ع