|
مديريت بر مافوق!
![](/images/th1_start.gif) ![](/images/th1_start.gif) ![](/images/th1_start.gif) ![](/images/th1_start.gif) -(2 Body)
|
مديريت بر مافوق!
Visitor
494
Category:
دنياي فن آوري
بعضي ها در محيط کار مديرند و بعضي ها در خانه ، بعضي ها ميز مديريتي دارند و بعضي ها جايگاه آن. بعضي ها مديرند و بعضي ها مدبر . بعضي پيپ مديريتي دارند بعضي ها تيپ آن. بعضي مديرند و منشي دارند و بعضي ها تنها مديرند و در اصل تنها منشي اند. بعضي ها مديرند و ماشين مديران را دارند و بعضي ها در اصل تنها ماشينند و ماشين مديران مي رانند. بعضي ها خدادادي مديرند و بعضي ها مادرزادي ( يعني تنها بواسطه پدرشان يا بستگان شان). بعضي ها حکم مديريتشان از جنس کاغذ و امضاي ما فوق است و بعضي ها از جنس عمل و کارکرد و تجربه.بعضي ها مديرند و يک دنيا ارزش و بعضي ها تنها مديرند وبس. بعضي امضايشان چند روزي اعتبار دارد و بعضي عملکردشان يک عمر . بعضي عشق مديريت و بعضي مدير عاشق اند. بعضي بر نام سازمان مديريت مي کنند و بعضي ها بر قلب کارکنان سازمان. بعضي مدرک مديريت دارند و بعضي درک مديريت. راستي! انصافاَ جايگاه من و شما و ما در کجاست؟! ? مديريت چيست؟ شايد شنيده يا خوانده باشيد و يا باور داشته باشيد که مي گويند : مديريت هم علم است و هم هنر. يعني هم آگاهي و هم تجربه . هم اکتسابي و هم ذاتي . هم توانايي و هم عشق. مديريت ؛ حکومت بر سازمان نيست ، بلکه نشستن بر قلب هاي کارکنان سازمان است. سازمان؛ يک اداره و کارخانه نيست ، بلکه مجموعه اي است که در آن سهيم هستيم و روزگار را سپري مي نمائيم. مجموعه؛ يک سري افراد با ويژگي هاي مختلف ، با عنوان همکار نيست ، بلکه همراهاني هستند که با آن ها روز را شب و شب را روز مي کنيم . براي مدير شدن ، نبايد به دنبال کتاب فروشي و کتاب مدرس و دفتر تمرين بود بلکه بايد به دنبال واقعيت و واقعيت بيني و واقعيت پذيري و بيان واقعيت بود. براي مدير شدن نبايد به دنبال رشته مديريت در دانشگاه مديريت بود، بلکه بايد به دنبال ريشه حقايق در بطن مسائل بود. راستي؛ تغيير روز به شب و شب به روز براي ما يک عادت شده است يا اميدي براي يک تحول؟ آيا به سخن مولا فکر کرده ايم که مي فرمايند : « واي به حال آن که امروزش مانند ديروزش باشد.» پس واي به حال ما که اگر در انتظار موقعيت ها بمانيم و تنها منتظران شانس باشيم. ? آرزوي مديريت يا مديريت آرزوها؟! شايد بسياري از ما ، هراز چند گاهي آهي از ته دل روانه افکارمان مي کنيم و در حسرت صدور حکم مديريت در محل کارمان، شمارش معکوس را آغاز مي نمائيم و وقتي به صفر مي رسيم با دنيايي از نااميدي همانند صفرهاي سمت چپ يا پشت اعداد، بي فايده باقي مي مانيم و زار. اما بياييد واقع بين باشيم . بياييد اگر شمارش معکوس را آغاز کرديم ، حداقل وقتي به صفر رسيديم،آغاز حرکت يا به عبارتي فرمان آتش باشيم. يعني همان صفرهاي سمت راست يا جلوي اعداد. همه ما به نوعي مديريم. تعجب نکنيد. چرا که هستيم ، اما يا باور نداريم يا نمي خواهيم باور کنيم. گروهي باور دارند و گروهي نمي دانند. گروهي موفق هستند و گروهي درجازدن را تجربه مي کنند. ما اگر در اداره مدير نيستيم ، در دايره دوستان که مي توانيم باشيم. ما اگر درکارخانه نيستيم ، در خانه که مي توانيم باشيم . ما اگر مديريم ، مدبر هم که مي توانيم باشيم. راستي؛ ما تنها در آرزوي مدير شدن هستيم يا بر آرزوها نيز مديريت مي کنيم؟ مديريت بر مافوق چگونه مي تواند باشد؟ شايد آرزوي هر کدام از ما باشد که : چگونه مي توانيم بر ما فوق خود مديريت کنيم؟! بسيار آسان است . به سرعت قابل دسترسي است . به سرعت مي توان به آن رسيد. اگراين تمرينات را انجام دهيد: 1) قلباَ و هميشه صادق باشيد؛ صداقت گوهر گرانبهايي است که صاحب خود را هميشه به مقصد مي رساند. صداقت شرط اصلي اعتماد است. 2) هميشه اعتماد به نفس داشته باشيد ؛ اطمينان از خود را سرلوحه امور خود قرار دهيد. با متانت و بي منت بر امور سوار و مسلط باشيد. به مثبت ها فکر کنيد و منفي ها را پايمال کنيد. به رسيدن به هدف بينديشيدو مشکلات و راه حل مشکلات را بررسي کنيد نه اينکه به مشکلات و راه حل مشکلات بينديشيد و رسيدن به هدف را بررسي کنيد. با ياد خدا و توکل به خدا ، کمربند همت را ببنديد نه کمر را به بند همت بنده خدا تکيه زنيد. خود را اشرف مخلوقات بدانيد نه بازيچه مخلوقات. حکمت خداوني را در سعي و تلاش بي وقفه و بي پايان بدانيد نه بر پيش آمدها. 3) انتقاد پذير باشيد و تحول خواه؛ چنين گفت بوذر حکيم که همه چيز را همگان دانند. انتقاد با انتقام راهي جداست،باور کنيد انتقادات سازنده و پيشنهادات راهگشا ، راهگشايي سازنده است نه تخريب شخصيت ها. انتقاد شنيدن با دهن بين بودن راهي جداست ، باور کنيد از يک نقطه امکان ندارد تمامي زوايا را ديد ، حتي با تيزبين ترن چشم ها ؛تحول پذير بودن با هر دم يک مزاج داشتن راهي جداست. انتقاد را هديه اي از دوستان خود بدانيم و از آن ها بخواهيم که اين هديه حياتي را دائم به ما بدهند. 4) در انتظار پاداش الهي باشيد؛ بر اين باور باشيد که شيريني کار خوب را با يک جعبه شيرريني عوض نکنيم ، بلکه با دنيايي از شيريني جايگزين نماييم. چرا که جعبه شيريني خورده مي شود و مضرات جسماني فراواني را به دنبال دارد . اما شيريني يک کار خوب ، برکاتي ويژه و ماندگار را بدنبال دارد. رسيدن به هدف و برابر شدن با ناملايمات را با ذکر خسته شدم و بي خيال ، همراه نکنيد بلکه با اين معجون زمزمه کنيد که « گر به شوق کعبه خواهي زد قدم ـسرزنش ها گر کند خار مغيلان غم مخور» پاداش ها را چشم داشت ندانيد. قضاوت را دررضايت خداوند بدانيد نه رضايت را در قضاوت بندگان. پيشرفت ديگران را موفقيت بدانيد ، به پيشرفت خود . ماندن ديگران فکر نکنيد بلکه به ماندن خود و پيشرفت جمع بينديشيد. 5) کليد دار باشيد نه قفل گذار؛ کليد و قفل ، مکمل يکديگرند اما متضاد هم. براي بلند شدن از جايگاه به دو گونه مي توان عمل کرد: يکي دست بر روي شانه ديگران گذاشت و ديگران را به سمت پايين فشار داد تا خود بلند شويم و ديگر اينکه زير بازوان ديگران را بگيريم و با هم بلند شويم . در روش اول ، بايد هر لحظه در انتظار شانه خالي کردن ديگران بود و در روش دوم ، هر لحظه در انتظار بالا رفتن بيش از پيش. بايد پيام رسان بود نه خبر رسان . چرا که پيام ها مي مانند و خبرها لحظه اند و ابر گذرا. بياييد باور داشته باشيم که سختي ها فاني اند و سرسختان باقي. بياييد فرصت ها را غنيمت شمريم نه غنيمت ها را شمارش. بياييد طراح حل مسأله باشيم نه طراح مسايل. بياييد ديگران را يار باشيم نه بار. بياييد رنگين کمان بعد از باران باشيم نه خرابي هاي بعد از باران. حسن ختام نمي گويم پايان ، چرا که تازه آغاز را تجربه نموده ايم. ما آفريده شده ايم براي سبز انديشيدن، سپيد ديدن ، زيبا گفتن و خوب شنيدن. منبع:محمد زاده هرندي گردآورنده : فاطمه السادات ميرعباسي نوشته شده توسط رسول بيگدلي | لينک ثابت | يک هديه منبع: وبلاگ مديريت فناورى اطلاعات ارسال توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43
|
|
|