اين کلمات کلماتي هستند که احساس بدي به مشتري ميدهند. ناخودآگاهي انسان نسبت به اين کلمات عکسالعمل منفي نشان ميدهد! تا جايي که ممکن است از اين کلمات استفاده نکنيد ولي اين تاکيد نبايد دست و بال شما را ببندد! از اين کلمات ميتوانيد در قسمتهايي از آگهي که در مورد رقيبان مشتري بالقوه شما است يا واقعيتهايي که سهلانگاريهاي ديگران (مثلا دولتها) به سر شرکتها آورده است استفاده کنيد. در ضمن در تيتر آگهي ميتوانيد از ترس خواننده استفاده کنيد. مثلا بنويسيد "10 اشتباه خطرناکي که ديگر نبايد انجام دهيد!"
بعد از نوشتن آگهي: هرگز بعد از نوشتن آگهي آن را منتشر نکنيد. آن را بارها و بارها با صداي بلند بخوانيد. بعد اين سوالات را از خود بپرسيد:
1 - آيا ميتوانم موثرتر از اين بنويسم؟
2 - آيا ميتوانم مفيدتر از اين بنويسم؟
3 - آيا ميتوانم مختصرتر و واضح تر از اين بنويسم؟
4 - آيا ميتوانم سود بيشتري براي مشتري بالقوه خود تدارک ببينم؟
5 - آيا ميتوانم قسمتهاي ترديدآور را طوري اصلاح کنم که مجاز بودن خدماتمان را معرفي کنم؟
6 - آيا ميتوانم خواننده را بيشتر از اين به طرف خريد متمايل کنم؟
7 - آيا تاييديههاي لازم را در آگهي به خواننده ارائه کردهام؟
8 - آيا پاراگراف آخرم را ميتوانم بهتر از اين بنويسم طوري که مشتري بيشتر ترغيب شود؟
9 - آيا ميتوانم پشتيباني را ارتقا دهم؟
10 - آيا ميتوانم گارانتي محصول را بالاتر ببرم؟
11 - آيا آگهي اعتماد لازم براي خريد را به وجود مي آورد؟
12 - آيا به حد کافي احساسات مشتري بالقوه را تحريک کرده ام؟
در مورد آخرين سوال بايد بگويم که انسانها بيشتر تصميمات خود را با احساسات ميگيرند. پسر 20 سالهاي که براي خريد لباس به فروشگاه آمده است به جنس يا ديگر فاکتورهاي لباس کاري ندارد. لباس را ميپوشد، خود را در آينه ميبيند، ولي در تصور خود ميخواهد خود را از چشم دوست جديد خود ببيند فروشنده خوب (مخصوصا اگر خانم باشد) بجاي ليست کردن مزاياي لباس، فقط يک کلمه ميگويد "چه خوش تيپ!" همين. لباس فروخته شد.
به خاطر داشته باشيد هيچوقت نبايد آگهي شما توقعات مشتري بالقوه را بيشتر از خدمات يا محصولات شما بالا ببرد. اگر آگهي شما چنين توقعي را در مشتري به بار بياورد او شما را بازاريابي صادق نخواهد يافت و به ديگران توصيه خواهد کرد که به شما اعتماد نکنند و اين به ضرر شما تمام خواهد شد. بازارياب صداقت خود باشيد. حالا يک پرينت از آگهي خود بگيريد و نظر حداقل 7 نفر از دوستانتان را در مورد آن آگهي جويا شويد. از انتقاد نترسيد اجازه دهيد آنها نظر بدهند، قبول يا رد کردن آن انتقاد با شماست. به کلمات خودتان دقت کنيد. ناخودآگاه مشتري بالقوه را نيز در نظر داشته باشيد. ناخودآگاه مشتري بالقوه خيلي مهم است. کلمه شکست و عدم موفقيت هم معني هستند ولي عکسالعملهاي متفاوتي را در پي دارند. شکست عکسالعمل منفي و عدم موفقيت عکسالعمل مثبتي را در پي دارند. وقتي دو خبر داريد که يکي بد و ديگري خوب است خبر بد را اول بدهيد. اجازه دهيد داستاني براي شما تعريف کنم.
دو جوان به کليسا مراجعه ميکنند و هر دو سوالي شبيه هم داشتند! اولي که بازاريابي نميدانسته است به پيش پدر ميرود، ميپرسد: پدر آيا من ميتوانم در حالي که عبادت ميکنم، سيگار بکشم؟ پدر بدون اينکه جوابش را بدهد او را از کليسا بيرون مياندازد. دومي که بازاريابي ميدانسته است به پيش پدر ميرود، ميپرسد: پدر آيا من ميتوانم در حالي که سيگار ميکشم، عبادت کنم؟ پدر تبسمي ميکند، دستي بر سر جوان ميکشد و ميگويد خدا در هر زماني بخشنده است!
مشاهده کرديد که يک تکنيک ساده بازاريابي ميتواند شما را در رسيدن به هدف ياري کند. از اين تکنيکها در مسير موفقيت و جلب اعتماد مردم استفاده کنيد ولي هميشه ابتدا بازارياب صداقت خود باشيد. چيزي که در اينترنت بيشمار است محصول يا خدمات براي فروش است. از چاقويي که در دستان شماست بجاي کشتن يک فرد ميتوان قلبش را جراحي کرد و زندگي را به او هديه کرد! تصميم با شماست.
منبع: http://marketingmasters.blogfa.com
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : esfahaniran88