از ديدگاه کلي، تفکر استراتژيک يک «بصيـــرت و فهم از وضعيت موجود و بهره برداري از فرصت ها » است. اين بصيرت کمک مي کند تا واقعيت هاي بازار و قواعد آن به درستي و به موقع شناخته شود؛ و براي پاسخگويي به اين شرايط راهکارهاي بديع و ارزش آفريني خلق شود
ز ديدگاه کلي، تفکر استراتژيک يک «بصيـــرت و فهم از وضعيت موجود و بهره برداري از فرصت ها » است. اين بصيرت کمک مي کند تا واقعيت هاي بازار و قواعد آن به درستي و به موقع شناخته شود؛ و براي پاسخگويي به اين شرايط راهکارهاي بديع و ارزش آفريني خلق شود.
تفکر استراتژيک مدير را قادر مي سازد تا بفهمد چه عواملي در دستيابي به اهداف موردنظر موثر است و چگونه اين عوامل موثر براي مشتري ارزش مي آفريند؟ اين تفکر از طريق فهم صحيح قواعد بازار و پاسخگويي خلاقانه به آن صورت مي پذيرد که در محيط ناپايدار و متحول کسب و کار امروز بسيار حائز اهميت است. زيرا بدون اين تفکر، تلاش هاي سازمان براي دستيابي به استراتژي هاي تدوين شده اثربخش نخواهد بود. "کن اومي" (K.OHMAE) از تئوريسين هاي معروف در مديريت استراتژي درکتاب معتبر خود با عنوان «تفکر يک استراتژيست» چنين اظهار مي دارد " اگر موضوعات اساسي را تشخيص ندهيد، هرقدر به خود و کارمندانتان فشار روحي و فيزيکي وارد کنيد، سرانجام نتيجه اي جز سردرگمي و شکست حاصل نخواهد شد». لذا تفکر استراتژيک تشخيص به موقع فرصت هايي ميدان رقابت و کشف بازارهاي پنهان است که رقبا نسبت به آن غافل مي باشند. به عبارت ديگر براي تصميم گيري هاي استراتژيک و بهره برداري به موقع از فرصت ها که داراي طول عمر محدودي هستند بايد فهم صحيحي از قوانين بازي در بازار مورد نظر داشته باشيد(You have to know the name of the Game). هنري "مينتزبرگ" تفکر استراتژيک را يک نماي يکپارچه و کلي از کسب و کار در ذهن مي داند، يعني تدوين هنرمندانه استراتژي برمبناي خلاقيت و فهم صحيح کسب و کار در يک تصوير کلي.
? تفکر استراتژيک و برنامه ريزي استراتژيک
امروزه در بسياري از سازمان ها تفکر استــراتژيک جاي خود را به برنامه ريزي استراتژيک غير منطبق وبعضا" رويايي نسبت به واقعيت هاي کنوني و آينده بازار سپرده است. در حالي که تفکر استراتژي و برنامه ريزي استراتژيک بايستي در کنار هم نقش مکمل داشته باشند. در اين رويکـــــــرد، تفکر استراتژيک چشم انداز متناسب با واقعيت هاي کنوني بازار و تحولات آينده آنرا مي آفريند که براي تبيين و پياده سازي آن از ابزار برنامه ريزي استراتژيک استفاده مي شود. هنري مينتزبرگ نقش متفاوتي براي «متفکران استراتژيک و برنامه ريزان استراتژيک قائل است. وي مسوليت برنامه ريزان استراتژيک را در انجام نقش هاي اثربخشي همچون گردآوري داده، همراهي متفکر استراتژيک در خلق استراتـــــژي و نهايتا" مشارکت در پياده سازي چشم اندازهاي استراتژيک مي داند ولي خلق چشم انداز و معماري استراتژي را حاصل تفکر استراتژيک قلمداد مي کند. او معتقد است در تفکر استراتژيک يک تصوير بزرگ و يکپارچه از محيط کسب و کار شکل
مي گيرد(تصوير کلي بدون ورود به جزئيات). اين رويکرد در نگرش لازمه کشف قواعد اثربخش و بکارگيري آنها در راستاي پاسخ به نيازهاي آشکار و پنهان مشتري و ايجاد توقع در او مي باشد. درحالي که برنامه ريزي استراتژيک با تمرکـز بر روي چشم انداز و جزئيات استراتژي خلق شده، تلاش در پياده سازي مناسب آن بر اساس داده هاي دقيق دارد. لذا تفکر استراتژيک جهت گيري مناسب سازمان را با خلق روش هاي نوآورانه نسبت به نيازهاي بازار فراهم مي سازد و برنامه ريزي استراتژيک سازمان را درجهت مشخص شده به پيش مي برد. به عبارت ديگر ، ابعاد تحليلي و عقلايي استراتژي با ابعاد خلاقانه و نوآورانه تفکر استراتژي پيوند.
مي خورد و يک رويکرد قوي براي مديريت در بازار کاملا" رقابتي و ناسالمي که امروز با آن روبرو هستيم را فراهم مي سازد.
![تفکر استراتژيک و بهره برداري از فرصت ها](/userfiles/Article/1390/11/00184941.JPG)
? چهار فرمان براي تفکر استراتژي در ايجاد مزيت رقابتي
در شکل گيري تفکر استراتژيک چهار محور اساسي وجود دارد که شامل موارد زير مي گردند:
? فرمان اول: بيش از اطلاع گيري به دنبال يادگيري مستمـــر از محيط باشيد.
? فرمان دوم: بيش از پاسخگويي به نيازهاي کشف شده، به دنبال کشف نيازهاي بي پاسخ بازار باشيد . (فيليپ کاتلر از آن به عنوان The unmet needs ياد مي نمايد)
? فرمان سوم: در حرکت به سوي هدف، بيش از سرعت، به فکر راه ميان بر باشيد.. (همکاري با برند هاي معتبر)
با اين نگرش، استراتژي هاي بسياري از سازمان ها بايستي مورد بازنگري قرارگيرد و رابطه سازمان با محيط بازار مجدداً تعريف شود.
? فرمان چهارم : با استفاده از تجزيه و تحليل منابع، الگو ها و عوامل تغيير به تجسم آينده هاي بالقوه و برنامه ريزي براي آنها بپردازيد.( زيرا اگر بخواهيم در بازار رقابتي و ناسالمي که ايساکو با آن روبرو است موفق شويم ، ناگزير بايد آينده پژوه باشيم).
? چرخه "عمر انديشي" و بهره برداري از فرصت ها
يکي از اصول تفکر استراتژيک چرخه عمر انديشي است بدين مفهوم که فناوري ها، محصولات، بازارها و از همه مهمتر فرصت هاي که براي يک سازمان ها در بازارهاي کاملا" متحول و ناپايدار امروز خلق مي شود از چرخه عمر پيروي مي کنند اين ديدگاه در درک چالش هايي که سازمان با آن روبرو مي شود ، بسيار حائز اهميت است.
يک مثال واقعي در فرصت هاي ايجاد شده ،بحران جهاني اقتصاد و تاثيرات آن در کاهش روز افزون تقاضاي خودرو در بازار اروپا و آمريکا و اخيرا ژاپن مي باشد که وضعيت وخيمي را براي صنعت خودرو و قطعه در جهان پديد آورده است. به طوري که اتحاديه خودروسازان اروپا (ACEA) کاهش 2/8 درصدي ميزان فروش خود را در دو ماه گذشته اعلام نمود. دو گروه PSA و رنو نيز به منظور هماهنگي خود با کاهش تقاضا در بازار اروپا، حجم توليد خود را بترتيب معادل 20 و 30 درصد کاهش دادند. براساس پيش بيني گروه رنو، قرار بود حاشيه سود عملياتي در سال 2009 به 6 درآمد ناخالص برسد. در حاليکه اکنون تنها به 3 رضايت داده اند. شرکت هاي خودروساز دايملر و فيات نيز طي هفته هاي گذشته، سقوط شديد سوددهي خود را اعلام نمودند و براي سال 2009 بازاري راکد و سخت که تاثيرات ناگواري بر سوددهي خواهد گذاشت را پيش بيني نموده اند. در اين ميان جنرال موتورز و گروه سوئدي ولوو نيز اخيرا پست هاي متعددي را حذف کرده اند زيرا ظاهرا" برنامه خداحافظي داوطلبانه کارساز نبوده است و شرکت هاي بزرگ نيسان و هوندا نيز هفته گذشته بعد از تويوتا کاهش توليد خودرو خود را اعلام نمودند . بقيه خودرو سازان معتبر دنيا نيز کم و بيش به وضعيت مشابهي مبتلا مي باشند.
در اين ميان تامين کنندگان قطعات خودرو نيز از تبعات اين سونامي بي نصيب نمانده و شرکت هاي بزرگ قطعه سازي در اروپا با تعديل نيرو و کاهش شديد ظرفيت هاي توليدي خود وبرو مي باشند و حتي بعضي از آنها به مانند BOSCH ، Valeo , SKF مجبور به تعطيلي بعضي از سايت هاي بزرگ خود شده اند و بسياري از کارکنان خود را اخراج کرده اند.
بحران موجود فرصت مناسبي را براي ايران خودرو بصورت کلان و ايساکو بطور خاص پديد آورده که بتوانند با کسب امتيازات ويژه و بهره برداري از روشهاي مرسوم و موفق همچونCO-Branding ، Joint Venture و جذب سرمايه هاي خارجي درموضع بالاتري در مذاکرات نسبت به گذشته در راستاي اهداف استراتژيک خود فعاليت نمايند. همان طور يکه شرکتهاي خصوصي واردکننده خودروهاي خارجي با استفاده از شرايط بسيار ويژه قيمتي توسط شرکت هاي معتبر خودروسازي در دنيا براي حضور در بخش زير 30 ميليون تومان تدارک گسترده اي را ديده اند و همراه با ارائه شرايط مناسب تلاش در کسب سهم بيشتري از اين بازار را دارند. لذا ضروريست براي حفظ سهم بازار داخل ضمن توجه بيشتر از گذشته به مقوله اي کيفيت، قيمت و تنوع پذيري (که در سايه توجه بهR&D پديد مي آيد ) همراه با ارائه روش هاي متنوع و جذاب فروش با اين مسئله تا اندازه اي مقابله کرد. روند رو به افزايش توليدات داخلي و محدود بودن ظرفيت بازار از يک سو و رشد فزاينده واردات (63 افزايش در 9 ماه اول سال) از سوي ديگر ضرورت تسريع در يافتن بازارهاي جديد و رسيدن به اهداف صادراتي را طلب مي نمايد، که آن نيز با همکاري هاي مشترک (JV ) با خودوسازان بزرگ دنيا و عمل کردن بصورت پايگاه منطقه اي آنان امکان پذير مي باشد (که زمينه آن نيز بيش از هر زماني عليرغم موانع سياسي آماده مي باشد) ، دقيقا" همان کاري که ترکيه انجام داد و مرز صادرات خود را به 500 هزار دستگاه در سال رساند.
اين نيز در سايه يک تفکر استراتژيک يعني الگو برداري از بهترين ها صورت پذيرفت . الگوئي که در آن بيش از هر چيزي توجه به مقوله مهم " تحقيق و توسعه" شده است. آمارها نشان مي دهد که 5 خودروساز اول جهان هر کدام سالانه بيش از مجموعه در آمد صنعت خودرو ايران (حدود 11 ميليارد دلار) براي طرحهاي تحقيقاتي هزينه کرده اند. هما ن طوري که اشاره شد يکي از ويژگي هاي مهم تفکر استراتژيک کشف ويژگي هاي جديد بازار و بهره برداري به موقع از فرصت هاي ايجاد شده مي باشد.
بهر سوي ما در داخل نيز بايستي با ايجاد فرهنگ کار تيمي و جهت دهي به نوآوري هاي فردي، در قالب يک مجموعه منسجم، تفکر استراتژيک را در شرکت نهادينه سازيم و با بهره برداري از مزيت هاي رقابتي شرکت از فرصت هايي که داراي چرخه عمر بسيار کوتاهي هستند در راستاي دستيابي به سهم بازار هدف گذاري شده بهره مند شويم.
منبع:روزنامه دنياي اقتصاد ( www.donya-e-eqtesad.com ) ارسال توسط کاربر محترم سايت : samsam