جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
آزادي اقتصادي در تنگناي اجبار سياسي
-(6 Body) 
آزادي اقتصادي در تنگناي اجبار سياسي
Visitor 381
Category: دنياي فن آوري
مخالفان اقتصاد آزاد ، براي نشان دادن نا کارآمدي و بحران خيزي نظام بازار معمولا بر سه موضوع تاکيد مي ورزند . موضوع اول نظام هاي غربي اند که هرگاه دچار مشکل اقتصادي مي شوند ، مخالفان اقتصاد آزاد ، انگشت را به سوي نقطه بحران نشانه مي روند و آن را حجتي براي درستي نظر خود مي گيرند . بحران مالي اخير آمريکا از نمونه هايي است که دستاويز مخالفان اقتصاد آزاد شد و گناه نا کارآمدي هاي آلن گرين اسپن رييس پيشين بانک مرکزي آمريکا و هژموني طلبي سياسي - نظامي جورج بوش به حساب نظام بازار گذاشته شد . موضوع دوم ، طرح ها و تجويز هاي موسسه هاي جهاني منسوب به جريان جهاني اقتصاد آزاد ( صندوق بين المللي پول و بانک جهاني ) است که مدام گناه بحران هاي اقتصادي در کشورهاي در حال توسعه به گردن اين موسسات مي افتد . و موضوع سوم ، بحران در آن دسته از کشورهاي درحال توسعه است که از الگوي اقتصاد آزاد پيروي مي کنند . حال آنکه اين ايراد هاي سه گانه هيچ ربطي به اقتصاد آزاد ندارند و در واقع همگي نشانه هاي فشار سياست بر اقتصاد و رويگرداني سياستمداران از منطق بازار است و در واقع توليد کنندگان و مصرف کنندگان جهان تاوان خودسري هاي سياستمداران را مي پردازند .
درباره مورد اول در هفته هاي اخير بسيار گفته و نوشته اند که در مقالات درخشان دکتر محمد طبيبيان ، دکتر موسي غني نژاد ، دکتر مهدي به کيش و دکتر مهدي عسلي تقريبا همه وجوه ناسازگاري رفتار سياستمداران با منطق اقتصاد آزاد واکاوي شده است . ( همگي در سايت تحليلي رستاک - rastak.com ).
محور اين مقالات عمدتا نقد عملکرد سياستمداران و نشان دادن عدول آنها از آزادي اقتصادي است . در اين مقاله ها به خوبي نشان داده شده است که دولت آمريکا در هشت سال گذشته با دستکاري در داد و ستد آزاد شهروندان ، ضعف بنگاه هاي ناکارآمد را پوشانده است .
طرح 700 ميليارد دلاري بوش و طرح هاي مشابهي که باراک اوباما در حال تدوين آنها است از جمله اين تدابير سياسي براي راضي نگه داشتن بنگاه هاي ضعيف است . حال آنکه منطق اقتصاد آزاد و نظام بازار ايجاب مي کند بنگاه هاي ناکارآمد به حال خود گذاشته شوند تا اگر توان رقابت تحت قواعد يکسان و همه شمول را ندارند ورشکسته شوند و جاي خود را به بنگاه هاي کارآمد بدهند . فرض اين گفته طرفداران اقتصاد آزاد اين است که وقتي بنگاهي يا فردي در پي سود هاي بزرگ ، به ريسک هاي بزرگ دست مي زند و توانايي پيش بيني رفتارهاي آتي بازار را ندارد اگر شکست خورد دليلي ندارد که دولت ، زيان چنين بنگاه يا فردي را از خزانه ملي يا پول مردم بپردازد .
موضوع دوم هم ذيل مباحث موضوع اول قرار مي گيرد . راه حل هايي که صندوق بين المللي پول و بانک جهاني ارائه مي کنند ، در پاره اي موارد مانند طرح هاي تشويقي و ترجيحي سياستمداران است . اين دو نهاد جهاني هفته گذشته از کشورهاي صنعتي خواستند بخشي از توليد ناخالص داخلي خود را براي اعطا به بنگاه هاي شکست خورده کنار بگذارند . از نگاه اقتصاد دانان طرفدار اقتصاد آزاد ، صندوق بين المللي پول و بانک جهاني هر يک به طريقي مانع فعاليت آزاد بازار هستند و در پاره اي موارد به عنوان بازوان رهبران سياسي عمل مي کنند . صندوق بين المللي پول با دفاع از مداخله دولت ها در جريان هاي پولي راه رهبران سياسي را براي تنظيم خودسرانه حجم پول هموار مي کند و بانک جهاني با فشار بر دولت ها براي پرداخت اعانه به نظم خود جوش و خود انتظام بازارها لطمه مي زند . در واقع نقد هايي که مخالفان اقتصاد آزاد به صندوق بين المللي پول و بانک جهاني وارد مي کنند نوعي نعل وارونه است . زيرا در حالي که اين نهادها خود مشوق مداخله دولت ها در اقتصادند ، مخالفان بازار ، آنها را نماينده و ترجمان عملي نظريه هاي اقتصاد آزاد قلمداد مي کنند .
موضوع سوم نياز چنداني به استدلال و احتجاج ندارد . زيرا هرگاه کسي از بحران اقتصادي در کشوري مانند کره جنوبي ( بيشتر متمايل به اقتصاد آزاد ) سخن بگويد به راحتي مي توان به او گفت : لطفا کمي سرتان را برگردانيد و به همسايه شمالي اين کشور نگاه کنيد ! توليد مردمان کره جنوبي پيرو اقتصاد آزاد حدود 30 برابر مردمان کره شمالي پيرو اقتصاد دولتي است . دو دهه پيش که يمن جنوبي با الگوي سوسياليستي و يمن شمالي با الگوي شبه بازار اداره مي شدند فاصله دو کشور به نفع پاره شمالي زياد شد . آلمان شرقي که تا پيش از پيوستن به اردوگاه سوسياليسم کانون آلمان صنعتي بود در سال هاي رويگرداني از بازار ، سيري قهقرايي پيمود و در دو دهه اي که از اتحاد آلمان مي گذرد ، بخش غربي اين کشور بيش از 1000 ميليارد دلار صرف جبران ناکارآمدي نظام ضد بازار گذشته کرده است . نمونه هاي مشابه در جهان بسيارند و به اجمال مي توان شيلي کوچک را با مکزيک بزرگ ، سنگاپور کوچک را با اندونزي و مالزي بزرگ ، تونس کوچک را با مصر و الجزاير بزرگ مقايسه کرد . در همه اين مثال ها کشورهاي کوچک با منابع محدود با پيوستن به نظام بازار ، از نظر کارآمدي و شفافيت اقتصادي از همسايگان بزرگ و غني خود پيش افتادند . يکي از نمونه تاثير رفتار غلط سياستمداران بر اقتصاد را مي توان در سقوط جايگاه آمريکا در رتبه بندي هاي يک دهه اخير ديد . تلقي عمومي در ايران - و شايد جاهاي ديگر - اين است که جورج بوش و دولت آمريکا نماينده تفکر اقتصاد آزاد هستند . همين تلقي موجب شده که بحران مالي در ايالات متحده که نتيجه « برنامه هاي اقتصادي » بوش است نشانه ابطال نظريه هاي اقتصاد آزاد و حجتي به ناکارآمدي نظام بازار انگاشته و ابراز شود . اما مروري کوتاه بر هشت سال رياست جمهوري جورج بوش و ميزان تطابق برنامه هاي او با نظريه هاي اقتصاد آزاد ، عکس اين مدعا را نشان مي دهد . بر اساس برآورد موسسه آمريکايي Cato در حالي که در يک دهه اخير ، آزادي اقتصادي در جهان روندي پيش رونده داشته و هر سال بر شمار کشور هاي پيرو اقتصاد آزاد افزوده شده و شاخص هاي آزادي اقتصادي در بيشتر کشورهاي جهان ، اميدوار کننده بوده است ، اقتصاد آمريکا روندي معکوس را سپري کرده است .
نتايج تحقيق موسسه Cato اواخر تابستان گذشته و در هنگامه اي که بحران مالي آمريکا به نقطه اوج نزديک مي شد ، منتشر شد در گزارش Cato آمده است : در سال 2000 ميلادي ايالات متحده در فهرست کشورهاي آزاد جهان ( آزادي اقتصادي ) رتبه دوم را داشت ، اما اکنون به رديف هشتم جدول سقوط کرده و پس از هنگ کنگ ، سنگاپور ، زلاندنو ، سوييس ، انگلستان ، شيلي و کانادا قرار گرفته است . در فاصله سال هاي 2000 تا 2008 فقط پنج کشور ، با سرعتي بيش از آمريکا ، از آزادي اقتصادي فاصله گرفته اند . اين کشورها عبارتند از : زيمبابوه ، آرژانتين ، نيجر ، ونزوئلا و گويان . طبق تحقيقات موسسه Cato ، آنچه که موجب افول جايگاه آمريکا در رتبه بندي آزادي اقتصادي شده بيش از همه افزايش قوانين دست و پاگير و افزايش هزينه هاي دولت بوده است . دو علتي که موسسه Cato براي افول جايگاه آزادي اقتصادي در آمريکا برشمرده ، در واقع جانمايه نظريه هاي اصلي اقتصاد آزاد يعني مکتب شيکاگو و مکتب اتريش است .
بر اساس آموزه هاي اين دو مکتب اقتصادي هر چه ميزان مداخله دولت در اقتصاد و هزينه هاي دولتي افزايش يابند ، اقتصاد غيرشفاف تر و ناکار آمدتر خواهد شد . دولت ها گرايش ذاتي به سوي مداخله گري و ولخرجي دارند و همين دو رفتار آن ها است که بازار ها را نابسامان ، قيمت ها را مخدوش ، رانت خواران را فربه ، توليدکنندگان را فلج و مصرف کنندگان را پريشان مي کند . در واقع بحراني که آمريکا را فرا گرفته ، اگرچه مهلک نيست و احتمالا در سه چهار سال آينده از سپهر اقتصادي آمريکا برچيده خواهد شد ، مجازاتي بود که نظام بازار ، براي دولت مداخله گر مقرر کرده بود .
منبع:دنياي اقتصاد
ارسال توسط کاربر محترم سايت : sajad2007
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image