جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
راز انقراض بزرگ
-(13 Body) 
راز انقراض بزرگ
Visitor 714
Category: دنياي فن آوري

"زندگي،‌ يعني پ‍ژوهش و فهميدن چيزي جديد."
 

در واقع،‌يك اتفاق ساده باعث كشف بزرگي شد كه سرانجام رازهاي زيادي را از گذشته كره زمين برملا كرد. يافتن نخستين فسيل (سنگواره) از موجودي عجيب و فراغول پيكر در سال 1766 ميلادي توسط كارگران يك معدن گچ در جنوب هلند،‌ راهگشاي پژوهشگران شد تا بتوانند به اسرار ميليون ها سال پيش اين كره خاكي پي ببرند. به دست آمدن سنگواره هاي ديگري در سال هاي بعد و در نقاط جغرافيايي گوناگون جهان،‌واقعيتي انكار ناپذير را روشن ساخت و انسان دانست در سالياني بسيار دور،‌چگونه جانواراني بر روي زمين زيسته اند. اين موجودات را "دايناسور"(1) نام نهادند كه معناي لفظ به لفظ آن "خزنده مخوف" (خزنده = Sourus، ‌مخوف = Deinos) است. در اصل،‌ نخستين كسي كه اين نام را پيشنهاد كرد،‌ محققي به نام "ريچارد اوون" (2) بود كه در سال 1842 آن را مطرح كرد. بعدها شواهد فسيلي نشان دادند كه اين جانوران در دوران دوم زمين شناسي، ‌مزوزوئيك(3)،‌ يعني از حدود250 تا 65 ميليون سال پيش،‌فراوان تر بوده اند. به طوري كه اين دوران به "عصر دايناسورها" مشهور شد.
اين اكتشاف بزرگ ‌پرسش هاي فراواني را به دنبال داشت. مثلاً ‌اين جانوران چگونه به وجود آمدند،‌ چرا تا اين اندازه جثه بزرگي اشته اند؟ و نهايتا‌‌ً‌ چطور از بين رفته اند؟ و امثال اينها.

خزندگان غول پيكر
 

زيست شناسان، ‌اين موجودات را بر اساس شباهت هاي ريخت شناسي و همين طور نحوه زندگي آنها در گذشته،‌ در رده "خزندگان" طبقه بندي كردند. مطالعات نشان داد اين دسته از خزندگان در حدود350 ميليون سال پيش،‌ تدريجاً‌ از تحول دوزيستان به وجود آمده اند. شواهد حاكي است كه در طول 50 ميليون سال پس از پيدايش نخستين خزندگان، ‌در يك دوره خشكي وسيع در سطح زمين پديدار شده است. در اين مدت،‌خزندگان كه سازگاري بهتري نسبت به خشكي داشتند،‌ در مقايسه با دوزيست ها برتري هايي به دست آوردند. سپس، ‌از آن زمان تا ميليون ها سال بعد،‌اين خزندگان بودند كه فراواني بيشتري نسبت به ساير مهره داران پيدا كردند. اين يافته،‌ پاسخ مناسبي براي اين پرسش كه دايناسورها چگونه به وجود آمده اند‌، فراهم كرد.
ولي در خصوص جثه و اندام هاي بسيار بزرگ آنها مي توان فرضيات زيادي مطرح كرد‌، به لحاظ فيزيولوژيك، ‌از جمله عواملي كه سبب افزايش قامت در موجودات زنده مي شود،‌ "هورمون رشد" است. شايد ترشح بيش از حد اين هورمون در بدن بعضي از خزندگان اوليه،‌موجب رشد غير طبيعي و بزرگي قامت آنها شده باشد‌، و سپس آنهايي كه چنين شرايطي داشته اند، ‌در مقايسه با ديگر هم نوعان خود برتري يافته اند. البته علت يا علل اصلي اين ترشح ناهنجار، ‌خود مي تواند در هاله اي از ابهام قرار گيرد. چنين فرضي به بررسي هاي دقيق فسيل شناسي نياز دارد. اين اختلال در آدمي هم ديده مي شود،‌"غول پيكري" يا "ژيگانتيسم" (4)،‌ عارضه اي است كه در اثر ترشح غير عادي هورمون رشد در انسان رخ مي دهد. اين در حالي است كه در مورد انسان‌، برتري با افراد عادي است.
از ساير موارد مي توان به عوامل بيروني اشاره كرد. مثلاً ‌افزايش دما،‌ تابش شديد آفتاب، ‌قرار گرفتن در معرض پرتوهاي فرابنفش خورشيد،‌ تشعشعات ناشي از واكنش هاي هسته اي،‌پرتوهاي كيهاني مضر و بسياري ديگر كه اينها مي توانند زمينه ساز "جهش"(5) هاي ژنيتيكي در موجودات زنده شوند.
در اين مورد خاص هم مي توان اين فرض را اختيار كرد كه جهش هاي ژني ويژه در خزنده هاي نخستين، ‌سبب ايجاد تغييرات آناتوميك در پيكر فرزندان آنها شده است و اين تغييرات در نسل هاي پسين به تتدريج شدت گرفته و بارزتر شده، ‌و تا به آنجا پيش رفته است كه دايناسورهايي با طول قامت بيشتر از 20 متر به وجود آمده اند.
به اعتقاد نگارنده عامل اصلي بزرگ بودن جثه خزندگان دوران دوم را مي توان در انتهاي دوران اول يافت. جايي كه تحولات زيادي در سراسر كره زمين رخ داده است. كوه زايي هاي وسيع در سطح قاره ها،‌ تغييرات سريع آب و هوايي و بسياري از موارد ديگر در اين زمان، ‌زمينه را براي ظهور خزندگان بزرگ آماده كرد.
در واقع،‌ پيدايش خزندگاني كه به پستانداران اوليه شباهت زيادي داشته اند را مي توان يكي از مشخصه هاي ديرينه شناسي اواخر دوران اول يعني دوره "پرمين"(6)دانست.
به علاوه،‌ غير از دايناسورها، ‌موجودات ديگري نيز در گذشته هاي بسيار دور مي زيسته اند كه به لحاظ قامت،‌شرايطي شبيه به آنها داشته اند. مثلاً ‌در دوره "كربونيفر"(7) در حدود بيشتر از 300 ميليون سال پيش‌، "سنجاقك" هايي با طول بال هاي بيش از يك متر وجود داشته اند. گياهان اين دوره هم وضعيتي مشابه را دارا بودند،‌ مثل "نوروپتريس"(8) كه قدي بلند داشته و اندازه برگ هاي آن نيز هر يك به چندين متر مي رسيده است.
بنابراين شرايط محيط زيست دايناسورها را هرگز نبايد از نظر دور كرد و مهم ترين عامل فراغول آسايي اين جانوران را مي بايست در محل زندگي آنها و در مواجهه با عوامل بوم شناختي جست.

چرا انقراض؟
 

اما رويكرد اصلي اين مقاله،‌ بررسي نحوه انقراض (9) دايناسورها و علل و عوامل آن است. دايناسورها در پايان دوره "كرتاسه"(10) يعني حدود 65 ميليون سال پيش،‌به طور اسرارآميزي از بين رفتند؛ ‌طوري كه سنگواره آنها در رسوبات پس از‌آن هرگز يافت نشده است. اين پرسش كه خزندگان مخوف چرا و چگونه از ميان رفتند و اكنون ديگر شاهد وجود آنها نيستيم‌، باعث پيدايش فرضيه ها و نظريه هاي زيادي شده است كه تاكنون از سوي بسياري از دانشمندان،‌ پژوهشگران و حتي افراد عادي عنوان شده اند.
به طور كلي،‌ تمامي فرضيه ها و نظريه ها در مورد انقراض موجودات زنده از جمله دايناسورها شامل دو دسته هستند. يك دسته آنهايي كه از ديدگاه "فاجعه گرايي"(11) سرچشمه مي گيرند و به حادثه اي ناگهاني و فاجعه آميز اشاره دارند كه به صورت دفعي و يكباره و در مدت زمان بسيار كوتاهي،‌موجب نابودي نسل دايناسورها شده است. دسته دوم، ‌نظريه هايي هستند كه به ديدگاه "يكنواخت گرايي"(12) باز مي گردند. اين ديدگاه برخلاف ديدگاه اول نگرشي تدريجي و بطئي در مورد حوادث منجر به نابودي دايناسورها دارد و عامل يا عوامل انقراض آنها را در يك بستر زماني طولاني و به صورت آرام و آهسته، ‌ممكن و موثر مي داند.
در اين ديدگاه،‌ كه دانشمندان مشهوري مانند "جيمز هاتن"(13) و "سرچارلز لايل"(14) از پيشروان آن بوده اند، ‌اعتقاد بر اين است كه فرآيند هاي بسيار كند و آرامي كه امروزه در كل زمين انجام مي شوند‌، در سراسر تاريخ زمين شناختي هم انجام شده و پيشينه آن را شكل داده اند. هاتن معتقد بود: "براي توضيح پديده هاي متداول،‌نيازي به نيروهاي غير طبيعي و رويدادهاي خارق العاده نيست."
از انبوه اين انگاره ها، ‌بسياري قابل تامل هستند و از نظر علمي ارزشمند تلقي مي شوند. برخي هم ناشي از نيروي تخيل افراد هستند كه دستمايه داستان ها و فيلم هاي علمي ‌ـ تخيلي زيادي بوده اند.در اين ميان، تعدادي فرضيه هم وجود دارد كه بيشتر جنبه خرافي داشته و فاقد ارزش علمي هستند. از جمله فرضيه هاي عاميانه در مورد انقراض دايناسورها،‌ چند مورد قابل ذكر است كه برخي از آنها جالب و حتي خنده دار به نظر مي رسند؛‌ مثلاً‌ شكار آنها توسط انسان هاي غارنشين! كمبود جا در كشتي حضرت نوح! ‌جدايش كره ماه از زمين در ميان اقيانوس اطلس و نتايج فاجعه بار آن! ‌يا حتي خودكشي دسته جمعي دايناسورها به علت افسردگي روحي!‌ و...
اما از اينها كه بگذريم،‌ بعضي از فرضيه ها بيشتر با عقل و علم سازگار هستند. به عنوان مثال عده اي عدم تعدل در تعداد جمعيت دايناسورهاي نر و ماده را علت نابودي آنها مي دانند. به طوري كه در اثر عوامل زيست محيطي مثل تغيير دما و غيره‌، افراد يكي از دو جنس (در اين مورد، ‌جنس نر) بيشتر متولد شده و كمبود جنس ديگر، ‌سبب كاهش تدريجي جمعيت آنها شده است.
تعدادي از دانشمندان هلندي نيز پس از مطالعه بر روي فسيل برخي از جانوران خزنده در مناطق مركزي اسپانيا، ‌اين فرضيه را اعلام كردند كه نوسانات مداوم در مدار حركت زمين، ‌ارتباط نزديكي با انقراض نسل جانوران جونده بسياري از گونه هاي پسانداران داشته است.
يكي از فرضيه هاي مهم و جالب توجه‌، موضوع شيوع بيماري در ميان دايناسورها است كه موجب نابودي آنها شده است و اساس اين فرضيه،‌ احتمالاً‌يك عامل عفوني و پراكندگي آن در بين جمعيت دايناسورها به صورت همه گير، ‌آرام آرام به انقراض نسل آنها انجاميده است. جديدترين فرضيه در اين زمينه، ‌توسط يك جانورشناس آمريكايي مطرح شده است.
"جورج پاينار"(15)،‌ استاد حشره شناسي دانشگاه اورگون،‌ به همراه همكارانش، فرضيه جديدي ارائه كرده است كه بيان مي كند دايناسورها در اثر گزش نيش حشرات كشنده و انگل هاي آلوده و همچنين تغييرات بوم شناختي هم زمان، ‌به تدريج از بين رفته اند. مطابق اين فرضيه‌، يك عفونت شديد همه گير كه منشا آن نيش حشرات غول پيكر بوده‌، دليل اصلي انقراض اين موجودات است. پاينار و گروهش، ‌در ميان چيزهايي كه در يك كاوش علمي از بقاياي فسيلي دوره كرتاسه به دست آوردند، حشرات گزنده، ‌انگل هاي كوچك عفوني و نوعي كرم انگلي حلزوني شكل يافتند. همين طور گونه اي از حشرات ناقل بيماري هاي "ليشمانيا"(17) و "مالاريا" را در اين فسيل ها پيدا كردند،‌جزئيات اين فرضيه در كتابي به نام "چه چيزي دايناسورها را آزرد؟"(18) توسط انتشارات دانشگاه پرينستون منتشر شده است.
بعضي ديگر از فرضيه ها در مورد علل انقراض دايناسورها عبارتند از:
ـ پرتوهاي كيهاني ناشي از انفجار يك ابرنواختر و تاثيرات منفي آن بر روي ارگانيستم دايناسورها
ـ سرد شدن آب اقيانوست ها و توسعه يخچال ها
ـ مسموميت آب ها
ـ قحطي و كمبود غذا
ـ تغذيه پستانداران نخستين از تخم دايناسورها
ـ فيزيك نامناسب و بزرگي جثه
ـ توان ذهني بسيار پايين و عدم توانايي سازگاري با شرايط جديد محيطي
ـ كهولت نژادي و...
كه هر كدام دلايل خاص خود را ارائه مي دهند، البته در هر مورد اتنقادهايي جدي نيز به آنها وارد است. به هر حال، هر فرضيه اي كه در اين خصوص مطرح مي شود، ‌مي بايست به همه جوانب از جمله مسائل زيست شناختي،‌ بوم شناختي،‌ جغرافيايي، حتي حوادث بعدي و تعاقب آن ،‌ با دقت و هوشمندي بنگرد و بتواند به پرسش هاي جانبي كه پيش مي آيد به خوبي و با منطق علمي پاسخ دهد

شهاب سنگ قاتل يا آتش فشان مرگبار؟
 

يكي از فرضيات رايج در مورد انقراض دايناسورها،‌ موضوع برخورد يك شهاب سنگ به كره زمين در حدود اواخر دوره كرتاسه است. اين فرضيه توسط "والتر آلوارز"(18) در دهه 80 ميلادي ارائه شد. براساس مطالعات آلوارز و همكارانش، فرود آمدن يك شهاب سنگ و برخورد آن با سطح زمين در حدود 65 ميليون سال پيش و فجايع زيست محيطي ناشي از آن، ‌عامل اصلي نابودي نسل خزندگان بزرگ بوده است. اين برخورد كه به KT مشهور است و در محل كنوني شبه جزيره "يوكاتان"(19) در خليج مكزيك و در منطقه اي به نام "چيكسولاب"(20) رخ داده، ‌در آن زمان انفجار عظيمي ايجاد كرد كه در پي آن ميليون ها تن سنگ و خاك به صورت سنگريزه و گرد و غبار، ‌به هوا برخاست و در جو زمين پخش شد به طوري كه ابر ضخيمي از غبار به وجود آمد. اين ابر بزرگ به مرور گسترش يافت و در نتيجه مانع رسيدن نور خورشيد به سطح زمين شد. بنابراين علاوه بر تاريك شدن سطح زمين، ‌دماي هوا نيز كاهش پيدا كرد. با سردتر شدن هوا و تاريكي در طي ساليان، ‌بسياري از موجودات زنده از جمله دايناسورها از ميان رفتند و فقط موجوداتي كه در قسمت هاي عميق درياها و مناطق سردتر مي زيستند،‌ باقي ماندند. اين نتيجه كلي فرضيه شهاب سنگ است.
ولي دانشمندان برچه اساسي به اين برخورد شهابي پي بردند؟ از مهم ترين دلايل آن، ‌وجود لايه اي نازك از جنس رس و سرشار از عنصر "ايريديوم"(21) در رسوبات پايان دوره كرتاسه در نقاط مختلف زمين است. ايريديوم در زمين كمياب است و اين ميزان فراواني در يك لايه مشخص،‌ غير طبيعي به نظر مي رسد و از آنجا كه اين عنصر در شهاب سنگ ها و اجرام فرازميني به مقدار قابل توجهي يافت مي شود، بنابراين احتمال مي رود يكي از تبعات برخورد شهاب سنگ با زمين، ‌انتشار ايريديوم در سراسر آن بوده است. البته چنين ناهنجاري هايي در زمان هاي ديگري نيز مشاهده شده است. براي مثال ‌پايان دوره "دوونين"(22)(حدود370 ميليون سال پيش) هم با فراواني ايريديوم و برخي كاني هاي دگرگون شده همراه بوده و هم زمان با آن‌، بسياري از گونه هاي گياهي و جانوري از بين رفته اند.
با وجود اين كه فرضيه شهاب سنگ در نظر اول قانع كننده به نظر مي آيد، اما نكات مبهم زيادي در آن نهفته است. مثلاً‌ يكي از مهم ترين ابهامات آن،‌ راز بقاي اكثر گونه هاي گياهي آن زمان تا امروز است. بسياري از گياهان گلدار، ‌نهان دانگان و درختان ميوه، ‌در دوره كرتاسه به وجود آمده و توسعه يافتند و در واقع اغلب گروه هاي گياهي از اين دوره به بعد وجود داشته و تا عهد حاضر حفظ شده اند. پس چه عاملي موجب انقراض دايناسورها شد ولي نتوانست گياهان را منقرض كند؟ با توجه به اين كه مي دانيم گياهان فتوسنتيك آن دوران براي ادامه زندگي،‌ بي ترديد به نور خورشيد نياز داشته اند و عدم وجود اين امكان در اثر تشكيل همان ابر غليظ حاصل از برخورد شهاب سنگ، ‌مي توانست آنها را از پاي درآورد‌، ولي آنها باقي ماندند.اين در حالي بود كه علاوه بر دايناسورها، ‌اكثر جانوران شامل "روديست ها"(23)، ‌"آمونيت ها"(24) و "بلمنيت ها"(25)(انواعي از بي مهرگان صدف دار دريايي) و خزندگان دريايي به كلي نابود شدند و تنها گروه هايي از نرم تنان، ‌ماهي هاي استخواني و گونه هاي مشابه امروزي زنده ماندند.
نكته مبهم ديگر اين است كه بررسي هاي فسيل شناسي نشان مي دهد آهنگ انقراض دايناسورها از اواخر دوره "ترياس"(26) آغاز شده و بيشترين ميزان انقراض آنها در اواخر دوره "ژوراسيك"(27) صورت گرفته و نه در پايان كرتاسه؛ ‌كه هنگام برخورد شهاب سنگ بوده است. از طرفي،‌ بديهي است برخورد يك شهاب سنگ در يك نقطه خاص از سطح زمين اثرات متفاوتي در مناطق گوناگون خواهد داشت؛‌ به طوري كه هر چه از محل اصابت دورتر شويم،‌ از آثار تخريبي و منفي آن به تدريج كاسته مي شود. اما انقراض دايناسورها با در نظر گرفتن جغرافياي قاره هاي آن روزگار، تقريباً ‌تحت شرايط يكنواخت و در مقياس جهاني روي داده است. در واقع‌، اگر برخورد شهابي را دليل اصلي نابودي آنها بدانيم،‌ اين انقراض مي بايست به لحاظ زماني روندي آني و به لحاظ مكاني وسعتي محدود در حوالي مكان برخورد داشته باشد؛ در حالي كه هرگز چنين نبوده است.
بنابر همه اينها، ‌نمي توان عامل انقراض خزندگان مخوف را تنها يك شهاب سنگ كوچك دانست؛‌ و به نظر مي رسد اين فرضيه به تنهايي كافي نيست. پس بهتر است آن را با احتياط به كار برد. اگر چه در جديدترين يافته ها نتايج ديگري به دست آمده و مشخص شده شهاب سنگ مذكور در آب هاي عميق تر از آن چه تاكنون تصور مي شد‌، سقوط كرده و در اثر اين سقوط مقدار بسيار زيادي بخار آب ايجاد و وارد اتمسفر زمين شده كه ميزان انتشار اين بخار آب 6/5 برابر بيشتر از چيزي است كه در محاسبات گذشته تخمين زده شده بود.
نتيجه كه برخورد KT تنها مي تواند بخشي از نحوه انقراض دايناسورها را توجيه كند. شايد انگاره صحيح تر اين باشد كه بگوييم در اثر سقوط اين شهاب سنگ،‌ زندگي تا شعاع زيادي از نقطه برخورد،‌ به مخاطره افتاد و تمام موجودات زنده،‌ چه گياه و چه جانور‌، در اين محدوده كاملاً‌ از بين رفته اند و سپس در اثر عواقب ناشي از انفجار آن،‌ تا سال هاي متمادي شرايط جديدي بر زيستگاه هاي پيرامون حاكم شده است و آن دسته از موجودات زنده اي كه نتوانسته اند. خود را با اين شرايط تطبيق دهند،‌ به مرور از ميان رفته و گونه هاي باقي مانده به زندگي خود ادامه داده اند. در هر حال، تغييرات انجام شده در تمام نقاط دنيا يكسان نبوده و با دور شدن از دهانه برخورد ‌، شدت كمتري پيدا كرده است.
فرضيه مهم ديگر، موضوع فعاليت هاي آتشفشاني گسترده در پايان دوره كرتاسه است. مطابق اين فرضيه‌، يك سلسله فوران هاي آتشفشاني بزرگ به وسعت چندين هزار كيلومتر مربع كه حدود 30 هزار سال به طول انجاميد و "تله هاي دكن"(28) هند را به وجود آورد، ‌افزايش سريع دماي جو زمين را به دنبال داشته است. توليد بي رويه گاز CO2 و ساير گازهاي آتشفشاني در يك مقياس وسيع تحت تاثير اين فرآيندها، ‌به تدريج باعث گرم شدن زمين و بروز پديده گلخانه اي شد كه همين امر،‌ زيست بوم هاي موجود را به تدريج متلاشي كرد و در پي آن بسياري از گونه هاي زيستي رو به انقراض گذاشتند.البته اين فرضيه نيز به تنهايي كارايي چنداني ندارد زيرا بعضي از ابهاماتي كه در مورد فرضيه شهاب سنگ وجود دارد، ‌در اين مورد نيز صدق مي كنند.
در هر صورت، اين دو فرضيه به رغم رواج و فراگير بودن در ميان دانشمندان، چندان هم قابل اعتماد نيستند. هر دوي اين انگاره ها از ديدگاه فاجعه گرايي برآمده اند؛‌ جايي كه يك جانبه نگري تفكر غالب است و تك متغيرها تعيين كننده اند. اما وقتي قطعات جورچين انقراض دايناسورها را به همراه ساير موجودات زنده در كنار هم قرار دهيم،‌ به چيزي فراتر از يك فرضيه تك بعدي نياز است تا بتواند همه آن چه را معما مي پنداريم،‌ توجيه كند.
يكنواخت گرايي، بهترين راه حل
بهترين راه حل معماي دايناسورها را مي توان در ديدگاه يكنواخت گرايي يافت؛‌ و شايد اين را ه حل را كسي بهتر از پروفسور "رابرت بكر"(29) نيافته باشد. رابرت بكر،‌ ديرينه شناس برجسته آمريكايي كه به عنوان مشاور علمي در ساخت فيلم سينمايي معروف "پارك ژوراسيك" نيز حضور داشته‌، بيشتر عمر علمي خود را صرف پيدا كردن پاسخ اين معما كرده و به نتايج بسيار جالبي هم رسيده است. وي سال ها در مناطق مختلف در مورد دايناسورها به تحقيق و كاوش پرداخته و سنگواره هاي زيادي يافته است. يكي از اين مناطق، "وايومينگ"(30)در آمريكاي شمالي است.
او اعتقاد دارد انقراض دايناسورها از زمان هاي دورتري آغاز شده و تا پايان دوره كرتاسه ادامه يافته،‌ و تنها يك عامل در اين انقراض نقش نداشته است.
بكر در طي يك پژوهش،‌ به همراه چند متخصص در رشته هاي ديگر مثل زيست شناسان و ژئوشيمي دانان‌، به نكته مهمي پي برد كه مي تواند بسياري از مجهولات را روشن كند. آنها براي آگاهي از وضعيت آب و هوا در دوران دايناسورها، به بررسي تمام موارد مرتبط با محيط زيست دايناسورها پرداختند. از جمله اين موارد، ‌كهربا با صمغ سخت شده درختان متعلق به عهد كرتاسه است. درون اين صمغ ها،‌حباب هاي هواي فراواني وجود دارد. در اصل‌، كهربا به خوبي هواي ميليون ها سال پيش را در درون خود حفظ كرده و اين هواي فسيل شده مي تواند رازهاي زيادي را از گذشته فاش كند. چنان چه روش هاي ژئوشيميايي نشان دادند ميزان اكسيژن در آن زمان به مراتب بيشتر از امروزه بوده است. در واقع،‌ حجم اكسيژن هوا حدود 35 درصد برآورد شد. در حالي كه مي دانيم امروزه اكسيژن حدود 21 درصد حجم هوا را تشكيل مي دهد.
اين يافته فوق العاده مهم است. چرا كه بسياري از ويژگي هاي فيزيولوژيك موجودات زنده به ميزان اكسيژن مصرفي آنها بستگي دارد. مثلاً‌دستگاه تنفسي جانوران بر اساس مقدار اكسيژن معيني شكل گرفته و با آن سازگاري حاصل كرده است.
بكر در بررسي هاي بعدي،‌ متوجه شد گنجايش شش هاي دايناسورها به تدريج و طي ميليون ها سال، ‌با نزول ميزان اكسيژن تغيير يافته و حجم آن كوچك تر شده است. اين نكته،‌اصل سازش با محيط را يادآوري مي كند. در اثر اين سازگاري، ‌دايناسورهايي جديد به وجود آمده اند و انواع پيشين،‌ ديگر نمي توانستند وجود داشته باشند.
اما علت كاهش ميزان اكسيژن چه بوده است؟ شايد علت چنين پديده اي را بايد مجموعه اي از عوامل بدانيم و بديهي است اين امر كاملاً‌ تدريجي بوده و به طور ناگهاني به وقوع نپيوسته است تغيير در شكل قاره ها جابه جايي آنها و در نتيجه تغيير عرض جغرافيايي،‌ چين خوردگي ها و بالا آمدن زمين در بسياري از نقاط و به دنبال آن سرد شدن هوا‌، از طرفي گسترش سرزمين هاي خشك و مداري،‌ ميزان بارندگي سالانه و بسياري از عوامل ديگر‌، همه مي توانند وسعت پوشش گياهي و نوع گياهان را تعيين كنند. تمامي اين حوادث در دوران دوم به تدريج روي دادند و زمين تحولات وسيعي را تجربه كرد. در اثر اين تغييرات،‌از وسعت پوشش گياهي كاسته شد،‌ هر چندتنوع گونه ها افزايش يافت.از آنجا كه بخش اعظم توليد اكسيژن و توازن آن در طبيعت،‌ توسط فرآيند فتوسنتز و به عهده گياهان است، ‌اگر پوشش گياهي از بين رفته و يا كاهش پيدا كند، مسلماً‌ ميزان اكسيژن نيز دستخوش نقصان مي شود. حتي مي توان برخورد شهاب سنگ و يا فوران هاي آتشفشاني را هم در تسريع آن موثر دانست.
با اين وجود، بكر صرفاً‌ به اين يافته در خصوص كاهش ميزان اكسيژن اكتفا نمي كند و آن را تنها يكي از عوامل دخيل مي داند‌؛ او نظريه اي مطرح مي كند و با ذكر مثالي جالب و زيبا،‌ نقش عوامل مختلف را در فنا و بقاي گونه ها و از جمله دايناسورها توضيح مي دهد. وي يك مسابقه دو يا سه نفر دونده را مثال مي زند كه دو نفر از آنها از لحظه شروع مسابقه به شدت با يكديگر رقابت مي كنند و از تمامي انرژي خود بهره مي گيرند؛‌ ولي تا پيش از رسيدن به خط پايان همه قواي خود را از دست داده و از پا مي افتند. اما نفر سوم از ابتدا نرم و آرام مي دود و فشار بيش از حدي بر خود وارد نمي آورد،‌ در نتيجه انرژي خود را حفظ كرده و بيهوده آن را تلف نمي كند و در نهايت در حالي كه دو نفر ديگر بر روي زمين افتاده اند، ‌او برنده مسابقه خواهد شد.
اين مثال ابتدا شايد ما را به ياد داستان خرگوش و لاك پشت بيندازد اما در واقع گونه هايي كه بيشتر به رقابت مي پردازند، ‌انرژي و توان زيادي نيز صرف مي كنند. مثلاً آنهايي كه براي يافتن غذا به طور مداوم مسافرت و مهاجرت مي كنند، مسلماً بيشتر در معرض خطرهايي مثل بيماري،‌ شكار شدن و ساير عوامل طبيعي قرار مي گيرند. بدين ترتيب،‌ احتمال وقوع تغييرات زيستي و يا حتي نابودي در آنها افزايش مي يابد. اما گونه هايي كه كمتر خود را درگير مهاجرت و جابه جايي مي كنند، ‌در حالي كه شايد توان اين كار را هم داشته باشند، كمتر دچار چنين تغييراتي مي شوند. مانند تمساح ها كه ميليون ها سال با كمترين تغيير به بقاي گونه خود ادامه داده اند و بكر آنها را جاودانه مي نامد. در اين جا است كه عبارت معروف "رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود..." به خوبي مصداق پيدا مي كند!‌
از ديدگاه "بوم شناسي ديرينه"(31) هنگامي كه دايناسورها بر خشكي ها حاكم بودند، ‌هيچ موجودي بزرگ تر از بوقلمون، ‌در خشكي وجود نداشت. از آنجا كه هر گروه از موجودات زنده كه در سير تكاملي خود،‌ روند غول آسايي را در پيش گرفته باشند محكوم به فنا خواهند بود‌، انقراض آنها طبيعي به نظر مي رسد و اصولاً ‌امكان وجود چنين موجودات عجيبي، ‌غيرطبيعي و برخلاف اكوسيستم بوده است و نه انقراض آنها. با وجود اين‌، دايناسورها از نظر تداوم زماني و طول عمر نسلشان، موفق ترين گروه در طول تاريخ آفرينش هستند.

اصلاً‌ انقراضي در كار بوده؟
 

اما به اعتقاد نگارنده شايد اصلاً‌ انقراضي رخ نداده باشد! در واقع دايناسورها در طي روند تكاملشان،‌ دچار نوعي فرايند. "تغيير شكل"(32) شده اند و كم كم از شكل آن روزگار خود به اشكال تحول يافته كنوني درآمده اند. به طوري كه امروز شاهد گونه هايي هستيم كه بسيار شبيه به نياكان خود هستند. براي مثال "ايگوانا"(33) هاي امروزي از نوادگان دايناسورها در ميليون ها سال گذشته اند. تمساح ها، ‌سوسمارها، ‌حتي مارمولك هاي كوچك خودمان و بسياري ديگر از خزندگان عهد حاضر، ‌همان ويژگي ها را به شكل هاي متفاوت و در مقياسي كوچك تر دارا هستند. حتي يكي از نظريه هاي مهم، ‌پيدايش پرندگان در اثر تغيير شكل خزندگان است.
انتظار مي رود پرندگان امروزي از "اركوسورها"(34) و "پتروسورها"(35) كه در اصل نوعي دايناسور پرنده مانند بوده اند، ‌مشتق شده باشند. از شواهد اين نظريه، ‌وجود سنگواره نوعي پرنده نخستين به نام "اركئوپتريكس"(36) است. اين موجود چيزي حدفاصل خزنده و پرنده بوده است. از سويي،‌ وجود آثار پر در اطراف بال هايش،‌ پرنده بودن و از سوي ديگر صفات مشترك خزندگان مثل وجود سه انگشت در هر بال‌، دندان هاي تيز و كوچك در هر آرواره و دم طويل استخواني، ‌خزنده بودن آن را اثبات مي كند.
از نمونه هاي ديگر مي توان پرندگان "سنوزوئيك"(37) (دوران سوم زمين شناسي)،‌ مانند "دياتريما"(38) و "فورورهاكوس"(39) را ذكر كرد كه شباهت هايي به دايناسورها داشته اند و از قدرت پرواز چنداني برخوردار نبوده اند.اين مشابهت ها در پرندگان امروزي نيز هويدا است. نمونه بارز آن خروس و مرغ خانگي است!‌
كوچك شدن قامت، ‌ظهور پر، ‌از بين رفتن دست ها و جايگزين شدن بال ها،‌ پيدايش نوك يا منقار به جاي آرواره و دندان و تغييرات ديگر، ‌فرايندي چند ميليون ساله است.
به طور كلي،‌ آب و هواي دوران دوم زمين شناسي بسيار گرم بوده است. مطالعات در وايومينگ و مونتانا نشان داده كه دماي هوا از پايان كرتاسه تا آغاز دوران سوم، ‌حدود10 درجه سانتي گراد كاهش پيدا كرده است. به دليل سرد شدن هوا در اين هنگام،‌ خزندگان به تدريج خود را با محيط جديد تطبيق دادند به اين ترتيب در گونه هاي ساكن مناطق سردتر، ‌كم كم پرها ظاهر شدند و اصولاً‌ بايد پر را پولك تغيير شكل يافته پوست خزندگان دانست. ضمن اين كه شرايط محيط زيست در برخي نقاط سطح زمين به گونه اي رقم خورد كه رفته رفته آنهايي كه بال داشتند و مي توانستند پرواز كنند،‌ موفق تر بودند و باقي ماندند. با پيدايش و گسترش گونه هاي جديد گياهي و جانوري در مناطق مذكور‌، نوع غذا تغيير كرد. در نتيجه اندام هاي گوارشي از جمله دهان،‌ تخصص يافت و پوزه و آرواره به نوك و منقار تبديل شد. مثلاً‌ با فراوان شدن گياهان نهان دانه و افزايش دانه هاي خوراكي، جمعيت گياه خواران دانه خوار بيشتر شده و نسبت به ديگر گونه ها برتري يافتند. اين تغييرات تدريجي بر اساس فرآيند "انتخاب طبيعي"(40)، ‌در مدت ميليون ها سال منجر به اشتقاق پرنده ها از خزندگان شد كه اين روند تغيير شكل، ‌طيفي كاملاً‌ پيوسته بوده است. البته ساير خزندگان به خصوص ساكنان مناطق گرم تر، ‌به طريقي ديگر تحول يافتند آنها اغلب خصوصيات نياكان خود را حفظ كردند و تغييرات كمتري متحمل شدند؛‌ و ما امروزه شاهد بسياري از آنها هستيم. انواع كروكوديل ها، ‌مارها‌،‌ سوسمارها و حتي لاك پشت ها از اين دسته اند.

نتيجه گيري
 

تمام موارد ذكر شده را مي توان در يك جمله توضيح داد: "تمامي ويژگي هاي موجودات هر زمان،‌ تابع تمامي شرايط مكاني همان زمان خواهد بود."
بر اين اساس،‌ فرايند تغيير شكل دايناسورها از همان بدو پيدايش آنها آغاز شده و هم زمان با "تكامل"(41) آنها پيش رفته و در مواردي اين فرايند تحول، ‌سرعت و شدت بيشتري يافته است. ضمن آن كه عوامل بيروني مانند حوادث و فجايع،‌ تنها موجب تغيير آهنگ در منحني اين تحول شده اند. بديهي است كه اين اصول در مورد ساير جانداران نيز صادق است.
واقعيت اين است كه تغييرات حاصل در ارگانيست موجودات زنده در طول تاريخ زمين،‌ اساساً‌ تدريجي بوده و عواملي مانند محيط و سازش پذيري با آن،‌ وراثت‌، تغيير در خزانه ژني و جهش هاي ژنتيكي،‌ مهاجرت،‌ بيماري، ‌كمبودها و نارسايي هاي زيستي، ‌حتي تغيير دماي هوا و... در آن موثرند و نبايد يك شهاب سنگ يا فوران آتشفشاني را به تنهايي چنان تاثيرگذار بدانيم كه انقراض موجودات را به آنها نسبت دهيم. از طرفي، ‌اگر بپذيريم كه دايناسورها منقرض نشده اند،‌ اكنون ما در ميان دايناسورهاي جديد زندگي مي كنيم و نه تنها ديگر هراسي از آنها نداريم، ‌بلكه از گوشت و تخم آنها هم استفاده مي كنيم و لذت مي بريم!‌ شما چه مي انديشيد؟!

پي نوشت:
 

1- Dinosaurus
2-RichardOwen
3- Mesozoic
4-Gigantism
5-Mutation
6-Permian
7-Carmoniferous
8-Meuropteris
9-Extinction
10-Cretaceous
11-Catastrophism
12-Uniformitarism
13-James Hutton
14-Sir.Charles Lyell
15-George Poinar
16-leish mania
17-What Bugged the Dinosaurs?
18-Walter Alvarez
19-Yucatan
20-Chiexulub
21-Iridium
22-Devonian
23-Rudistes
24-Ammonites
25-Belemnites
26-Triassic
27-Jurassic
28-Deccan Traps
29-Robert T.Bakker
30-Wyoming
31-Palaeo Ecolohy
32-Transformation
33-Ijuana
34-Arxhosaurs
35-Pterosaurs
36-Arxhaeopteryx
37-Cenozoic
38-Diatryma
39- Phororxhacus
40ـ Natural Selection انتخاب طبيعي نوعي فرايند زيست شناختي است كه طي آن،‌جانداران در پاسخ به شرايط محيط خود به تدريج تغيير مي كنند.
41- Evolution.
 

منبع: دانشمند شماره 552
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image