آثار فردي
خداوند منّان نيروهايي مانند قوه شهوت، غضب، مال دوستي و... در نهاد بشر قرارداده است که هريک نقش بهسزايي در ادامه حيات نسل بشر ايفا ميکند. چنانکه اگر انسان قوه شهوت نداشته باشد، نسل او رو به نابودي ميگذارد و نبودقوّه غضب نيز، انسان را به بيتفاوتي در برابر دشمنان وا ميدارد. همچنين نبود قوّه مالدوستي انسانها را از فعّاليّتهاي اقتصادي و گذران زندگي باز داشته و نظام زندگي انساني را دچار بحران ميسازد. بيگمان، هر يک از اين نيروهايي نفساني، نقش مهمّي در تکامل انسان دارند. البتّه به شرطي که زير نظر قوّه عقل و فطرت خداجوي انسان قرار گيرند؛ يعني از آموزههاي آسماني انبيا که براي بيداري فطرت خداجوي انسان آمدهاند، سر باز نزنند. به يقين، خطر افراط در اين نيروها از تفريط آن کمتر نيست؛ زيرا زيادهروي در اين زمينه، دين و دنياي انسان را با خطر روبهرو ميسازد.
خداوند متعال براي کنترل اين غريزهها، قانونهايي را وضع کرده است که با به کار بستن آنها، سعادت دنيا و آخرت انسان فراهم ميشود. فلسفه برخي از اين امر و نهيها را خداوند بيان داشته است و حکمت برخي را نيز عقل انسان در مييابد؛ هرچند فلسفه برخي احکام ديگر بر ما روشن نيست، ولي انسان خداپرست و خداجو ميداند که خداوند سبحان جز خير و صلاح بندگانش را نميخواهد و قوانين آسماني همگي براي پيشبرد هدفهاي کمالجويانه انسان است. به هر روي، مسأله ربا از جمله مسايلي است که خداوند به فلسفه آن، يعني ظالمانه بودن اشاره کرده و پيآمدهاي ناشي از آن را در قرآن بيان فرموده است (تخبّط؛ يعني خارج شدن نيروهاي نفساني انسان از مرز اعتدال). در روايات نيز پيشوايان معصوم عليهمالسلام نکاتي را يادآور شدهاند.
برخورد شديد قرآن و روايات با رباخواري، عالمان فقه و اقتصاد و ديگران را بر آن داشته است تا جنبههاي گوناگون اين مسأله را بررسي و زيانهاي فردي و اجتماعي آن را گوشزد کنند. در نگاه نخستين، چنين مينمايد که خسارتهاياساسي ربا به ويراني اجتماع باز ميگردد؛ زيرا ستم و ترک کار خير (قرضالحسنه) و... به اختلاف جامعه انساني ميانجامد، ولي نميتوان از زيانهاي فردي ربا غافل ماند؛ زيرا افزون بر اين که حرام بودن آن از سوي شارع يک نوع فشار روحي براي دينداران ايجاد ميکند، محکوميّت جهاني و نفرت عمومي از اين کار، از غير طبيعي بودن ربا حکايت دارد و همين امر به ايجاد زيانهاي گوناگون در هر دو طرف ميانجامد.
دکتر عبدالعزيز اسماعيل پاشا، در اين زمينه مينويسد:
هنگام نبود توانايي پرداخت ربا از سوي بدهکار، وي دچار اضطرابهاي عصبي ميشود. درباره اينگونه افراد، حالتهايي را ديدهايم که به بروز مرض قند و زيادي فشار خون و سکته ناقص و حتّي بيخوني جنونآور انجاميده است؛ زيرا اضطراب عصبي در اين هنگام «آدرنالين» را در جسم زياد ميکند و اين امر، سبب فشار خون و ترشّحات «پانکراس» ميگردد. بحران اخير دنيا براي ما روشن ساخت که زيان بستانکار کمتر از بدهکار نيست. اشخاصي، بدون زحمت در زمان کمي، ثروت هنگفتي مياندوزند و مسلّم است که خسارتهاي ثروتمند شدن سريع بيشتر از مصيبتها در اعصاب تأثير ميگذارد؛ زيرا انسان هنگام روي دادن هر مصيبتي، ميتواند به اميد از ميان رفتن تدريجي يا پاداش آخرتي آن دلخوش باشد و اين حکمت الهي است که انسان را در برابر زيانها نگاه ميدارد، ولي انفعالهاي نفساني که در نتيجه پيشرفتهاي آتي، روي ميدهد، تحمّلپذير نيست؛ زيرا افراد زوال آن را تصور نميکنند که اگر چنان کنند، سعادتش سپري شده و خوشحالياش از ميان ميرود. بيشتر مرضهاي عصبي روحي از اينگونه حالتها برميخيزد، ولي چون به دست آوردن درآمد حلال تدريجي است و کاسب هر روز انتظار سود و زيان دارد، اين انفعالهاي پي در پي و لحظهاي، او را براي تاب آوردن زيانها آماده ميسازد.1
رباخواري، افزون بر زيانهاي جسمي، بيماريهاي روحي را نيز در پي دارد؛ زيرا خداوند نفس انساني را به گونهاي آفريده است که هر رفتار زشت يا زيبايي، افزون بر اثر شرعي که براي بازداشتن از کردارهاي زشت يا تشويق به کارهاي شايسته قرار داده است، اثر وضعي در روح انسان بر جاي ميگذارد. براي نمونه، شرابخواري يک اثر شرعي دارد که در دنيا بايد شرابخوار را شلاّق بزنند و در آخرت نيز بايد عذاب آن را بچشد، ولي اين کار زشت يک اثر وضعي نيز در پي دارد که مستي و نابودي عقل است و ممکن است بر اثر اين مستي،ا نسان دودماني را به آتش بکشد و دستور قتل يا کشتاري را صادر کند. کارهاي ديگر انسان نيز به همين گونه است، ولي اثر برخي از کارها بر همهکس روشن نيست و برخي ديگر نيز تنها بر کارشناسان مانند روانشناسان يا اقتصاددانان روشن است و ممکن است پيآمدهاي برخي از کارها نيز بر هيچ انسان معمولي روشن نباشد، بلکه پيشوايان ديني هستند که به کمک نيروي الهي بر اين پيآمدها آگاهي مييابند.
مالدوستي و مالاندوزي نيز از اين قاعده جدا نيست؛ به ويژه اگر اين کار از راه غير طبيعي و نامشروع مثل رباخواري به دست آيد. تجربه نشان ميدهد که انسان به هر چيزي که ـ خوب يا بد ـ علاقه بيشتري احساس کند، براي به دست آوردن آن بيشتر ميکوشد؛ به گونهاي که ممکن است ديگر چيزها را از ياد ببرد يا حتّي فداي آن گرداند.2
از اينرو، با اينکه اسلام سفارش زيادي به کار و کوشش کرده است و بهترين غذاها را غذايي ميداند که انسان با دست خودش و با کار و کوشش به دست آورد.3 با اين حال، انسان را از دلبستگي شديد به دنيا باز داشته و وي را از مالاندوزي نهي کرده است؛4 زيرا هنگامي که دوستي مال، در دل انسان جاي گرفت، براي به دست آوردن آن از هيچ کوششي فروگذار نخواهدکرد و حتّي به راههاي حرامي مانند رباخواري نيز کشيده خواهد شد و اين مسأله پيآمدهايي مانند سنگدلي، کينهتوزي و... را در پي خواهد داشت.
دين اسلام در پي آن است تا فطرت خداجوي و حقطلب انسان را برانگيزد و او را در مسير راستي و درستي قرار دهد تا او با انجام دستورهاي الهي، راه کمال را در پيش گيرد. چنانکه خداوند به پيامبر صلياللهعليهوآله دستور ميدهد که از سرمايه مؤمنان صدقه برگيرد تا آنها را پاک ساخته و تزکيهشان کند. (توبه: 103)
به گفته علامّه طباطبايي انسان در زندگياش، راه راستي دارد که نبايد از آن به کجراهه افتد؛ چون او نيز در زندگياش، بر اساس محيطي که در آن به سر برده است، رفتارهايي دارد که داراي نظام ويژه است که آن نظام را بينش عقلايي انسانها تعيين ميکند و هر فردي، رفتارهاي فردي و اجتماعي خود را با آن نظام تطبيق ميکند؛ براي نمونه، انسان وقتي گرسنه شد، تصميم ميگيرد تا غذا بخورد و چون تشنه شد، در پي نوشيدن آب بر ميآيد و... همه اين رفتارهايي که از انسان سر ميزند، از باورهايي ريشه ميگيرد که همه به هم وابستهاند و به گونهاي با هم سازگارند و تناقض با هم ندراند. مجموعه اين رفتارها، زندگي بشر نام ميگيرد.اين حالت انسان معمولي است، ولي انساني که در اختيار شيطان قرار گرفتهاست و نيروي تشخيص اورا ناتوان ساخته است، نميتواند خوب و بد، سود و زيان و خير شرّ را از هم تشخيص دهد. ازاينرو، زشتي را زيبايي و زيبايي را زشتي ميپندارند.5
شخص رباخوار نيز که مالي را ميدهد و در برابر، مال ديگري مانند آن و مقداري افزون بر آن ميگيرد، همينگونه است؛ زيرا آنچه فطرت با آن فرا ميخواند و اساس زندگي اجتماعي انسان بر آن استوار است، اين است که مردم اموال خود را با هم عوض کنند؛ يعني شخص، مقداري از مال خودرا که بدان نيازمند نيست، به ديگري بدهد و در مقابل، مال ديگري را که بدان نياز دارد بگيرد،ولي قرض دادن مال و گرفتن مالي برابر با آن به اضافه مقداري افزون بر آن، با حکم فطرت مخالف است و موجب فروپاشي نظام زندگاني است؛ زيرا اين کار سبب ميشود که سرمايه، رفته رفته از دست بدهکار ربوده شده و نزد بستانکار جمع و متراکم گردد؛ يعني اموالي که بايد عادلانه در ميان افراد دست به دست شود، از دست برخي بيرون آيد و به دسته ديگري انتقال يابد و از سوي ديگر، برنياز مديون افزوده گردد که اين امر زندگي وي را تباه ميسازد.6
خداوند ربا را در برابر صدقه آورده است. به گفته مفسران7 ميان آندو رابطه تضاد وجود دارد؛ يعني همانگونه که صدقه سبب امنيّت، محبّت، حسن تفاهم و همدلي است، ربا در مقابل، سبب خسارت، سنگدلي ،د شمني و بدگماني و ناامنيميشود و انسانها را به انتقامجويي برميانگيزد و به اختلاف و پراکندگي فرا ميخواند.8
سرّ اينها اين است که انفاق و ربا با زندگاني نيازمندان و زحمتکشان سر و کار دارد و چون احساسات باطني اين طبقه، به واسطه نياز ضروري پيوسته در هيجان است و چون تحقير و خوار شمرده شدهاند، براي دفاع از حقوق اساسي خود و براي دستيابي به برابري [و نشان دادن واکنش] به هر قيمتي که باشد، تلاش ميکنند.9
چنان که گفته شد انسان رباخوار آشفته حال است و امور را واژگونه مينگرد و باآنکه ربا حقّ او نيست، آن را حق خود ميپندارد و براي ستاندن حقّ خود، از هيچگونه کوششي فروگذار نيست و چون ربا دهندگان، همواره انسانهاي تهيدست و بيچاره هستند، فرد رباخوار مجبور است براي بازستاندن به اصطلاح حقّ خود، غريزههاي انساني و عاطفي خود را زير پا بگذارد. هرچند اين امر نخست براي او دشوار است، ولي وقتي به آن عادت کرد، اين مسأله سبب سنگدلي قلب او ميگردد. چنان اين کار براي او عادي ميشود که حاضر ميشود شخصي بدهکار يا فردي از خانواده او را به بردگي بگيرد. همچنان که اين امر در ملّتهاي گذشته، به صورت امري عادي درآمده بود.10
1. کينهجويي
فشار روزافزون بر طبقه فقير وامگير و روبهرو شدن آنان با رفتارهاي خشونتآميز و بيرحمانه ثروتمندان و سودپرستان که سبب ميشود فرد وامگيرزندگي و آبرو و جان خود را در خطر ببيند، حس انتقامجويي او را بر ميانگيزد تا به هرگونهاي که شده است، انتقام خود را بگيرد. هرکس که آينده رباخواران را پي گرفته باشد، سرانجام شوم آنان را خواهد فهميد.11 گزارشهايي از اين دست در مطبوعات فراوان است و داستان تاجر تفنگ (merchant of venice) اثر شکسپير و نيز رمان جنايت و مکافات، شاهکار داستايوسکي بر همين اساس نوشته شده است. نويسنده تفسير پرتويي از قرآن مينويسد:
آنچنان خوي سودجويي فکر و حواس او را ميگيرد که انديشه و پروانه خيالش جز در محور آن نميچرخد و در نظر گاه او مقياس همه ارزشها همين سود ميشود. ميکوشد که همه مواهب عقلي و انساني و قوانين کار و توليد را براي سودبري خود به کار گيرد و چون روش و منش او با سنتهاي طبيعي و مصالح مردم تضاد دارد و دشمني قرباني شدگان و ستمزدگان را نسبت به خود احساس ميکند؛ خوي کينهجويي و بدانديشي نسبت به مردم در او ملکه ميشود. از ترکيب خوي سودجويي و کينهتوزي بيپايان، خوي درّندگي و حسد و چاپلوسي و عقده خودکوچکبيني و خود بزرگبيني در درونش ريشه ميگيرد.12
2. ترس و دلهره هميشگي
يکي از عارفان گفته است رباخوار از تمام انجامدهندگان گناهان کبيره بدحالتر است؛ زيرا هر کاسبي در آنچه به دست ميآورد، (کم يا زياد) توكّلي به خدا دارد؛ مانند بازرگان يا برزگر و دهقان وهمه کساني که روزي خود را به عقل خود تعيين نميکنند، ولي رباخوار روزي خود را تعيين ميکند و اعتماد و توكّلي به خداوندندارد.13به فرموده قرآن «وَ مَن اَعْرَض عَن ذکري فانّ له معيشةً ضَنْکي» (طه: 124)، رباخوار به دليل اعتماد نداشتن به خداوند، همواره در تنگخُلقي به سر ميبرد و تنها اعتمادش به اسباب و علّتهاي مادي است و چون علّتهاي مادّي همواره درحال دگرگوني و نابودي است رباخوار را به دلهره و نگراني از آينده دچار ميکند، به ويژه اين که افراد طرف قرارداد او، انسانهاي تهيدستي هستند که به سبب نگرانيها، ناچارند وام رِبَوي بگيرند. طبيعي است که اگر دَخل اين افراد خرج آنها را کفايت ميکرد، آنان به قرض ربوي روي نميآوردند. ازاينرو، اينگونه افراد بيشتر با ورشکستگي مالي روبهرو ميشوند و اينجاست که اصل سرمايه فرد رباخوار نيز در معرض نابودي قرار ميگيرد و همه اينها سبب ميشود که انسان رباخوار هميشه در دلهره و نگراني به سر برد. چنان که پيشتر گذشت، چون در نظام ربوي، فرد رباخوار يکباره و بدون سختي سرمايهدار ميشود و به سختيها و چالشهاي زندگي عادت نکرده است، ازاينرو، در هنگام بلاها، سست و ناتوان ميگردد و از سويي، در سختيهايي که از ناحيه رباخواري به او ميرسد، چون اميدي به پاداش آخرتي ندارد، زودتر از ديگران از پا در ميآيد و چون در اينحال، خود را زيان ديده در هر دو دنيا مييابد، بنابراين، نگرانياش افزون ميگردد.
3. بخل ورزيدن
امام صادق عليهالسلام ميفرمايد:
بخيل کسي است که سرمايهاي را از راه غير حلال به دست آورد و در راه غير حلال نيز به کار گيرد.14
بيگمان مالي نامشروعتر و حرامتر از ربا نيست؛ زيرا خداوند انسان رباخوار را به جنگ با خود فراخوانده است. انسان رباخوار با زير پا گذاشتن حدود شرعي و عواطف انساني، خود را در مسير خلاف فطرت و راهي غير مستقيم مياندازد. چنين انساني هنگام مصرف سرمايههايي که از اين راههاي نامشروع بهدست آورده است، با پريشاني رفتار ميکند و چون وي نسبت به اموالش حسابهاي درصدي و سودهاي روزانه و ماهانه باز کرده است، هنگام مصرف آنها حساب سودهاي زودرس و بادآورده پولهاي خود را نيز در نظر ميآورد و از مصرف کردن آنها خودداري ميکند؛ يعني با وسوسههاي شيطاني در انباشتن ثروت، خود و خويشانش را از نعمت سرمايهاش محروم ميسازد. براي نمونه، اگر ميخواهد با پنج ميليون تومان، يک ماشين بخرد، حساب ميکند که اگر سود اين پنج ميليون در ماه براي مثال دويست هزار تومان باشد، با اين دويست هزار تومان ميتوانم بهترين ماشينها را کرايه کنم و... در نتيجه، با اينگونه حسابهاي نابخرادانه تنها به جمعآوري سرمايه بيشتر ميپردازد و رفته رفته به اين شيوه عادت ميکند و به راحتي نميتواند آن را ترک کند.15
چنين شخصي حتّي اگر سرمايه فراواني داشته باشد، باز هم در استفاده از آنها بر خود و خويشان و همنوعانش بخل ميورزد. به فرموده قرآن، کسي که به ديگران بخل ورزد، در حقيقت به خود بخل ورزيده است. (محمد: 38) کانون گرم خانواده نيز از بلاي خانمانسوز رباخواري در امان نميماند؛ زيرا فقري که بر اثر پرداخت بهره، گريبانگير فرد ربا دهنده ميشود، دشواريهايي رابراي او پديد ميآورد و چه بسا که اين گرفتاريها کانون خانواده او را از هم بپاشد.
از سوي ديگر، خانواده فرد رباخوار نيز از اين خسارتها در امان نخواهدبود؛ زيرا پول دوستي ربا خوار و فراهم نکردن نيازهاي زن و فرزند، اعتراض آنها را بر ميانگيزد و به بروز اختلاف در خانواده ميانجامد. يکي ديگر از پيآمدهاي جبرانناپذير رباخواري، تأثير آن بر روي فرزندان است. اسلام تأکيد زيادي بر به دست آوردن روزي حلال کرده است و به دستور اسلام بايد هزينه زن و فرزندان از راه حلال باشد. چون گوشت و پوست فرد رباخوار از حرام روييده است، نطفهاي هم که از او پديد ميآيد، از همان لقمههاي حرام است و اين اثر ناخوشايندي در سعادت فرزند دارد.
امام صادق عليهالسلام ميفرمايد: «کسبُ الحرام يبيّن في الذّريّة؛ اثر مال حرام در نسل ظاهر ميشود».16
مرحوم شيخ احمد کافي در يکي از سخنرانيهايش ميگويد:
يکي از عالمان بزرگ در مسجد بود که خبر آوردند پسرت مشک آب سقّايي را با چاقو سوراخ کرده است. آن عالم بزرگ خسارت سقّا را پرداخت و به منزل رفت و به همسرش گفت: من بسيار مواظب بودهام تا لقمه حرامي به شما ندهم. هرچه فکر ميکنم، نميدانم کجاي کارم ايراد داشته است؟ حال بگو بدانم تو چه کردهاي؟ همسر آن عالم بزرگوار ميگويد، هنگامي که من باردار بودم، از کنار درخت اناري ميگذشتم. چشمم به اناري افتاد. هوس کردم آنگاه سوزن زير گلويم را در آورده و در اناري فرو کردم و مقداري از آب آن را چشيدم. شايد اين اثر همان سوزن باشد!
به گفته مرحوم کافي، اثر آن سوزن، چاقويي شد که در مشک سقّا فرو رفت. به راستي اين لقمههاي حرامي که از رباخواري (که از زناي با محارم آن هم در خانه خدا، بدتر شمرده شده است) به دست ميآيد، چه خواهد کرد؟
آثار زيانبار اجتماعي
رباخواري افزون بر آثار زيانبار فردي، در جامعه نيز تنشهايي را ميآفريند و زيانهايي را در پي ميآورد که نه تنها از زيانهاي فردي کمتر نيست، بلکه بيشتر نيز هست.
1. ايجاد فاصله طبقاتي
گسترش فرهنگ رباخواري در جامعه، سبب فاصله هرچه بيشتر ميان ثروتمندان و تهيدستان ميشود؛ زيرا ربا، سودي تضمين شده و بدون ضرر و زيان است (بر خلاف مضاربه يا عقود ديگر که دو طرف در سود و زيان شريکاند). روشن است که روز به روز بر سرمايه و قدرت سرمايهدار افزوده ميشود و برعکس از قدرت مالي و اقتصادي افراد قرض گيرنده کم ميشود؛ چون معمولاً افراد کمدرآمد که براي فراهم ساختن نيازمنديهاي اوّليه خود درمانده شدهاند، قرض با بهره ميگيرند و چون بخشي از اين وام، براي برآورده کردن نيازهاي اوّليه و کسري بودجه آنان صرف ميگردد، روز به روز بر فقر و بيچارگي آنان افزوده ميشود و فاصله طبقاتي سير صعودي به خود ميگيرد. به گفته يکي از سرمايهداران بزرگ يهودي، در سال 1970 م. يهوديان 70 درصد ثروت دنيا را در اختيار داشتند؛ در حالي که ديگران تنها 30 درصد را در دست داشتند.17
دکتر شاخت ـ مدير پيشين بانک رايخ آلمان ـ در مصاحبهاي که در سال 1953 م. درد مشق انجام داد، گفت:
با يک حساب رياضي نامحدود روشن ميشود که تمام سرمايه دنيا به جيب شمار اندکي رباخوار سرازير ميشود؛ زيرا رباخوار همواره سود ميبرد، ولي ربا گيرنده گاهي سود و گاهي زيان ميکند. پس روشن است که در درازمدّت تمام ثروتها به سوي رباخواران سرازير ميشود و همه کارخانهداران و چه ديگران، کارگزاران آنها هستند که دسترنج آنها را رباخواران به دست ميگيرند.18
2. رواج بيکاري
ربا از عرضه درست کالا جلوگيري ميکند و جامعه را به رکود اقتصادي ميکشاند. دکتر احمد لطفيان درباره پيآمدهاي بد ربا در اقتصاد کشور ميگويد:
امروزه يکي از دشواريهاي بزرگي که در سطح بينالمللي، اقتصاد کشورها را سخت دچار رکود کرده است، مسأله بهره و رباست؛ زيرا ربا جلو عرضه درست کالا را ميگيرد و موجب رکود ميشود.
نظام اقتصادي بر اساس رباخواري، سبب ايجاد تناقض شديد ميان منافع تجاري و صنعتي از يک سو و منافع سرمايه نزولي سرمايهداران از سوي ديگر ميشود. ربا سبب ميشود که سرمايه کمتري وارد بخشهاي صنعتي و توليدي کشور بشود و سرمايهگذاريها و فعّاليّتهاي اقتصادي کشور در درازمدّت کاهش بيابد.19
روشن است که هرچه سرمايهگذاري در بخشهاي توليدي ـ صنعتي کاهش يابد، به همان نسبت بيکاري در جامعه رشد پيدا ميکند. چون سرمايهگذاري دربخشهاي صنعتي و توليدي خالي از ضرر و زيان نيست و با سختي بسيار همراه است، ولي بهره پولي، سودي تضمين شده و بدون زحمت است، طبيعي است که سرمايهها به سوي امور رِبَوي سرازير ميشود. فرد رباخوار نيز سود بهدست آمده از رباخواري رادر امور توليدي سرمايهگذاري نميکند، بلکه دوباره در راه سوددهي به کار مياندازد. بنابراين، کم کم توان توليدي جامعه رو به کاهش ميگذارد و به از همپاشيدگي نظام اقتصادي کشور ميانجامد. اين مسأله در بخش رباي مصرفي (ربايي که وام گيرنده براي گذران زندگي خود، وام با بهره دريافت ميکند) روشن است، ولي آنجا که انسان براي انجام کارهاي توليدي وام ميگيرد، طرفداران اقتصاد ربايي و رباخوران وانمود ميکنند که ربا عامل شکوفايي توليد است؛ زيرا کسي حاضر نيست سرمايه خود را بدون بهره در اختيار ديگري بگذارد و چون براي انجام طرحهاي بزرگ توليدي به سرمايههاي بزرگ نيازمنديم با دادن وامهاي با بهره، اين مشکل حل ميشود. اين استدلالِ به ظاهر فريبنده نيز از سوي اسلام مردود شناخته شده و ستم به ربا گيرنده دانسته شده است؛ زيرا عدالت اقتضا ميکند که در امور شراکتي، دو طرف در سود و زيان شريک باشند، حال آن که رباخوار تنها در سود شريک است و کاري به ضرر و زيان آن ندارد، در حاليکه سرمايهگذاري در بخشهاي توليدي گاه با ورشکستگي روبهرو ميشود.
از سوي ديگر، هر فردي براي شکوفايي اقتصاد جامعه خود ميکوشد و خواهان شکوفايي آن است؛ زيرا خود به نوعي در آن نقش دارد، ولي رباخوار چون از راه غير طبيعي سود بهدست ميآورد، انگيزهاي براي اين کار ندارد. او همواره به اين ميانديشد که به چه کسي وام بدهد که از خطرپذيري کمتري برخوردار باشد؛ بنابراين، به کسي که ميخواهد براي شکوفايي اقتصاد کشورسرمايهگذاري کند و احتمال خطرپذيري در آن است، وام نميدهد. روشن استکه در اين صورت، طرحهاي توليدي که زيربناي اقتصاد جامعه را ميسازد، هيچگاه شکوفا نخواهند شد. از ديگر سو، فرد وام گيرنده نيز بهسبب اينکه مجبور است وام را با بهره آن بازپس دهد، اساسا در اموري سرمايهگذاري ميکند که سود بيشتر و ريسک کمتري داشتهباشد؛ هرچند اين سرمايهگذاريها بر خلاف مصلحت جامعه باشد و مفاسد اخلاقي نيز در پي داشته باشد. اين در صورتي است که اگر وام دهنده خود به گونهاي در سرمايهگذاري جامعه شرکت کند (از راههاي شرعي مانند عقد مشارکت، مضاربه و...) نه ستمي درکار خواهد بود و نه به اقتصاد جامعه زياني وارد خواهد شد.
3. تورّم
از حلقههاي به هم پيوسته پيآمدهاي رواج ربا در جامعه، تورّم است. در نظام رِبَوي صاحبان صنايع ناچارند براي به دست آوردن سرمايه يا دست کم جبران کمبود سرمايه قرض ربايي بگيرند. بديهي است که اين مسأله هزينه توليد را بالا برده و به افزايش قيمت توليدات ميانجامد و چون اين افزايش قيمتِ غير طبيعي به جيب رباخوان ميرود، در نتيجه سودآوري صنايع در سطح پايين خواهد بود. در اين صورت، دولت نيز نميتواند ماليات سنگين از صاحبان صنايع دريافت کند؛ زيرا درآمد آنان پس از کسر هزينههاي حقيقي و غير حقيقي ناچيز خواهد بود. در نتيجه، دولت نيز با کمبود درآمد روبهرو ميشود و مجبور است براي فراهم کردن حقوق کارمندان خود به چاپ اسکناس دست بزند که اين مسأله به تورّم کاذب در جامعه خواهد انجاميد.
4. نابودي جامعه از جهت فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي
اثر ديگر ربا در جامعه، ويراني فرهنگي ـ اقتصادي جامعه است. اسلام هرچند مالکيّت خصوصي را به رسميّت ميشناسد و سرمايه مسلمان را مانند خون اومحترم ميشمارد، ولي با وضع قانونهايي مانند واجب بودن پرداخت زکات، تحريم ربا و... کوشيده است تا از انباشت سرمايه در دست شماري اندک جلوگيري کند و جامعه را از رفاه عمومي برخوردار سازد.
جنبههاي فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي در هر جامعه، به يکديگر گره خوردهاند و بر هم زدن هر کدام، جامعه را به مرز فروپاشي و نابودي ميکشاند. براي نمونه:
1 ـ ربا سبب انباشت ثروت در دست گروهي اندک ميگردد و از اينرو، تصميمگيري در زمينه روند اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي جامعه، با فشار آنان صورت ميگيرد. براي نمونه، ميتوان به فشار گروههاي لابي صهيونيستي در سطح جهاني و نيز گروه مافياي جهاني در سطح پايينتر اشاره کرد.
در ايران نيز، به بانک جديد شرق وابسته به انگليسها و بانک استقراضي وابسته به روسها در دوره قاجار ميتوان اشاره کرد. اين دو بانک، مدّتها اين کشور را به فنا کشاندند؛ چون پولها در اين دوجا جمع ميشد. آنها کنترل اقتصاد را به دست گرفتند و آنچه خواستند کردند.20
2 ـ چون رباخوار به سود خود ميانديشد، تنها در مواردي وام ميدهد که سودتضمين شده داشته باشد. بنابراين، در منابع زيربنايي و امور کشاورزي که اشتغالزا هستند، ولي سود چندان ندارند سرمايهگذاري نخواهد کرد؛ در نتيجه، اقتصاد کشور شکوفا نخواهد شد.
3 ـ اساسا رباخواران هرجا که سود بيشتري به دست آورند، وام ميدهند؛ هرچند اين وام در مسير خلاف مصلحت جامعه به کار گرفته شود.
4 ـ رباخواران براي طرحهاي دراز مدّت وام نميدهند؛ زيرا از سويي نميخواهند براي مدّت زيادي دستشان از سرمايه خالي باشد و از سوي ديگر، نگران آنند که نرخ بهره بالا رود و آنان زيان ببينند. در نتيجه، سرمايهگذاري در طرحهاي بزرگ که براي سوددهي مدّت زمان طولاني وقت ميبرد، عقيم ميماند و به عقبافتادگي جامعه از اقتصاد جهاني ميانجامد.
5 ـ رکود اقتصادي و رواج بيکاري در جامعه، فقر و بيچارگي افراد جامعه را در پي دارد. طبيعي است که در اين صورت، هرکس براي گذران زندگي دست به هر کاري ميزند. رواج فحشا، دزدي و قاچاقفروشي، از پيآمدهاي زيانبار جامعه ربا زده است. در جامعه ربازده، اصل، سودآوري است که به هر قيمتي صورت ميگيرد.
در اين جامعه، رباخوار به اين فکر است که به هر قيمتي سود پيشبيني شده در قرارداد را بازپس گيرد و ربا دهنده نيز مجبور است براي بازپرداخت وام و سود آن، خود را به هر دري بزند؛ هرچند مباني ارزشي و اخلاقي را زير پا بگذارد؛ زيرا او از سوي رباخوار تحت فشار قرار دارد. اينجاست که نظام خانواده در جامعه سرمايهداري مبتني بر رباخواري از هم ميپاشد و اصول ارزشي زير پا گذاشته ميشود.
در اينجا ممکن است اين پرسش به ذهن بيايد که چرا کشورهاي سرمايهداري که در اوج رباخواري هستند، دچار هيچگونه ويراني و سرانجام زيان نشدهاند؟
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت:
1 ـ قانون الهي درباره مشرکان و کافران که از هدايت روي گردانده و با دنبالروي از خواهشهاي نفساني گمراه شدهاند، اين است که خداوند با آنها درجنگ است. قانون الهي درباره آنان اين است:
سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ وَ أُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ. (اعراف: 182 و 183)
کم کم گرفتارشان ميسازيم؛ از راهي که نميدانند و به آنان مهلت ميدهيم؛ بيگمان طرح و نقشه من سخت و استوار است.
خداوند سبحان، به آنان فرصت ميدهد تا از دنياي مورد پرستش خود سير شوند و سپس اين سيري را عامل نابودي آنها قرار ميدهد. قرآن کريم در اينباره ميفرمايد:
وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ. (آل عمران: 178)
کافران گمان نکنند که اگر به آنها مهلت ميدهيم، به صلاح آنان است؛ بلکه ما بديشان فرصت ميدهيم تا بر گناهان خود بيفزايند و براي آنان عذاب خوار کنندهاي است.21
2 ـ اجتماع نيز مانند فرد رفتارها و آثار ويژه به خود دارد؛ همانگونه که فرد داراي زندگي و مرگ ميباشد، اجتماع نيز اينچنين است. قرآن ميفرمايد:
هيچ آبادي را هلاک نکرديم، مگر آنکه کتاب معلومي داشت. هيچ امّتي از اجل [سرآمد] خويش پيشي نگيرد و عقب نيفتد. (حجر: 5)
بنابراين، اگر يک امر فردي به امري اجتماعي تبديل شود، چگونگي پيآمدهاي آن تفاوت ميکند. براي نمونه، انسان بيبندوباري که به فحشا کشيده ميشود، اگر مشي اجتماع بر خلاف روش او باشد، از نظر مردم ميافتد و کسيبراي ازدواج و همنشيني با او رغبت نميکند و اعتماد ودرستکاري از او برداشته ميشود. وقتي اين مسأله به يک رفتار اجتماعي تبديل شد، ديگر محدوديتهايش از ميان ميرود؛ زيرا آن پيآمدها وقتي بود که مردم آن کار را زشت و ناپسند ميشمردند، ولي هنگامي که فراگير شد، ديگر زشتياش از ميان ميرود، ولي فسادهاي طبيعي آن مانند قطع نسل و بيماريهاي تناسلي و مفاسد اجتماعي که فطرت آدمي آن را نميپسندد، ناگزير بروز ميکند.
پيآمدهاي فردي و اجتماعي از نظر سرعت و کندي نيز فرق ميکند. بنابراين، نابود کردن ربا در برابر افزايش صدقهها، نسبت به فرد و اجتماع تفاوت ميکند. براي نمونه، شخص رباخوار محکوم به تباهي ميشود و کمتر پيش ميآيد که علّتها و عوامل مادّي از نابودي و خواري فرد رباخوار جلوگيري کند، ولي اگر رباخواري به صورت يک رفتار اجتماعي درآمد، چنان که امروزه سيستم بانکداري در دنيا فراگير شده است و تمام قوانين جهاني آن را تصويب کرده است، در اين صورت، چون همگان آن را ميپسندند، برخي از پيآمدهايي را که در رباخواري فردي آشکار ميشود ندارد، ولي آثار ذاتي آن مانند انباشت ثروت در يکسو و محروميّت و تهيدستي عمومي در سوي ديگر و شکاف و جدايي گسترده ميان طبقه سرمايهدار و طبقه تهيدست از آن جداييناپذير است؛ يعني سرانجام آثار شوم آن آشکار خواهد شد. اين پيآمدها هرچند به نظر فردي خيلي كُند باشد، ولي به نظر اجتماعي خيلي تند روي ميدهد؛ زيرا عمر اجتماعي غير از عمر فردي است. قرآن ميفرمايد: «و تلک الايام نداولُها بين الناس؛ اين روزها را ميان مردم ميگردانيم». (آل عمران: 140)
در واقع، روز اجتماع عبارت است از آن روزگاري که مردمي بر مردم ديگر،گروهي بر گروهي ديگر و حکومتي بر حکومت ديگر چيره ميشوند.22سيد قطب در اين زمينه مينويسد:
مردمان در ثروتمندترين کشورهاي جهان، در آمريکا، سوئد و ديگر کشورهايي که از رفاه عمومي برخوردارند خوشبخت نيستند. آنان هرچند که ثروتمندند، ولي نگراني از چشمانشان ميبارد. اگرچه غرق در توليدات و محصولاتند، خوره ملالت، حياتشان را ميخورد و موريانه دلتنگي، زندگيشان را تباه ميسازد. آنان ميکوشند اين ملالت را گاهي با عربدهها و فريادهاي مستانه و گاهي با خودفراموشيهاي ابلهانه و گاه با انحرافات جنسي و رواني اهريمنانه بپوشانند. علاوه بر اين، احساس ميکنند که نياز به گريز دارند؛ گريز از خودشان و گريز از خلأيي که در درونشان جاي دارد؛ گريز از بدبختياي که هيچگونه علت روشني از امور مادي و درآمدهاي زندگي براي آن نميتوان يافت.
... اينها همه از بيايماني سرچشمه ميگيرد و از اين سبب اصلي، بلاي ربا سرچشمه ميگيرد بلايي که در جهتي مخالف مصالح مردمي رشد ميکند و ميليونها نفر را محروم کرده و زندگي بسياري را تباه ميسازد.23
3 ـ جامعه غرب هرچند در مقايسه با جوامع ديگر در رفاه است و از شکوفايي اقتصادي برخوردار ميباشد، ولي بايد دانست که اين جامعه با بهرهگيري نابهجا از قدرت سياسي ـ نظامي خود و چپاول ثروتهاي ملّي کشورهاي ديگر جهاناست که اين موقعيّت را به دست آورده است. همچنين در درون خود اين جامعه، فاصله طبقاتي بيداد ميکند. هرچند جامعه رباخوار غرب که بر سياست، اقتصاد جهاني و امپراتوري خبري سيطره دارد، ميکوشد تا با تبليغات گسترده، کاستيهاي اين جامعه را که بر لبه پرتگاه قرار گرفته است، بپوشاند.24
5. استعمار کشورهاي وام گيرنده از سوي کشورهاي وام دهنده
استعمار از روزگاران گذشته تاکنون با شيوههاي گوناگون خود را نمايانده است. پيش از اين، استعمارگران با حضور مستقيم و فيزيکي و با بهرهگيري از توان نظامي، کشورهاي ديگر را اشغال ميکردند، ولي امروزه مردم دنيا زير بار اينگونه اشغالگريها نميروند. بنابراين، استعمار نيز شيوه خود را تغيير داده است. در اين روش، مهمترين و کارآمدترين ابزار، اقتصاد است.
بيگمان، هدف از استعمار کشورها در هر زماني چپاول خزانهها و سرمايههاي نهفته در آن کشور است. خطرهاي بهرهگيري از ابزار اقتصادي. اگر بيشتر از شيوه پيشين استعمار نباشد، کمتر نيست؛ زيرا در روش قديم استعمار، مردم به استعمارگران به چشم دشمن مينگريستند و در برابرِ آنان ايستادگي ميکردند و اين مسأله براي استعمارگران نيز هزينه زيادي در برداشت. از اينرو، در شيوه جديد، استعمارگران راه ديگري را در پيش گرفتند و بدون حضور فيزيکي و دخالت مستقيم به استعمار ملّتها پرداختند. در روش جديد، مردم و دولتهاي استعمارشده نه تنها مقاومتي نميکنند، بلکه بيشترشان با پاي خود بهسوي اين دام ميروند25 و در اين راه از يکديگر پيشي ميگيرند؛ زيرا اين روش ظاهري فريبنده دارد. کشورهاي نيازمند در صورتي تصميم به وام دهي ميگيرند که مشکلات مالي بر آنها فشار آورده باشد. در اين حال، آنان وام را فرشته نجاتي ميدانند که آنها را از اين گرداب خواهد رهانيد؛ غافل از اين که چه بسا در آينده از پرداخت آن ناتوان شده و سود چند برابر بر آن بهره و وام بايد بپردازند که اغلب از پرداخت آن ناتواناند. در اين حالت، وام دهندگان بر کشورهاي وام گيرنده فشار ميآورند و از آنان امتياز سياسي و اقتصادي ميخواهند. واقعيتهاي موجود در کشورهاي در حال توسعه و زيادي بدهيهاي خارجي آنان ـ به گونهاي که در برخي کشورها از مرز صد ميليارد دلار نيز فراتر رفته ـ تأييدي است بر گفتار ما.
در اينباره، دکتر عبدالرحمن سيري احمد پس از توضيح درباره فروپاشي پايههاي حکومت عثماني به سبب گرفتن وامهاي با بهره مينويسد:
در مصر نيز اسماعيل پاشا ـ خديو مصر ـ از بانکها و سرمايهداران بيگانه (اروپايي و يهودي) با بهره گزاف وام گرفت. پس از آن، پولهاي گزافي براي اين بدهيها و بهرههاي آن پرداخت. تنگناي مالي سبب شد تا سرانجام خديو مصر سهم مصر از کانال سوئز را بفروشد. اين سهم را دزرائيلي ـ نخستوزير يهودي الاصل انگليس ـ خريد. وي در آن زمان، به ويکتوريا (ملکه انگليس) گفت: «کليد دروازه شرقي امپراتوري هند را خريده است».
پس از آن، براي تأمين منافع طلبکاران (وام دهندگان) درآمدهاي وزارت دارايي مصر و درآمدهاي گمرک اسکندريّه نيز در اختيار آنها قرار گرفت و در پي آن مصر اشغال شد؛ يعني گرفتن وامهاي ربوي، سرانجام به اشغال کشوراسلامي با پيشينهاي افتخارآميز انجاميد و پس از آن، در سال 1898 م. نخستين بانک بر اساس بهره در مصر پايهگذاري شد.26
امروزه، بدهي برخي کشورها به اندازهاي بالا رفته است که از پرداخت آن ناتواناند. به گونهاي که گاه مسأله بخشودگي ميزاني از بدهيهاي کشورهاي فقير از سوي کشورهاي بزرگ و سازمانهاي بينالمللي مطرح ميشود که البتّه اين بخشودگيها نيز بدون پرداخت هزينه نيست و گاه در مقابل آن، امتيازهاي سياسي گرفته ميشود. براي نمونه، امريکا در روزهاي حمله به عراق، براي همراه کردن برخي کشورهاي خاورميانه و همسايه عراق، مثل ترکيه، اردن و... از اينگونه حربهها استفاده ميکرد.27
پس از جنگ جهاني دوم، کشورهاي اسلامي ـ يکي پس از ديگري ـ به استقلال سياسي دست يافتند، ولي بلاي ربا همچنان باقي ما ند و اين مسأله آنان را در مقابل کشورهاي رباخوار و در صدر آنها يهوديان امريکا و اروپا سر به زير کرد. به گونهاي که در برابر جنايتها و زورگوييهاي يهوديان سکوت کردهاند. گرچه برخي از کشورهاي منطقه سرمايههاي انبوهي دارند، و از اين حربه خانمانسوز (ربا) در امان ماندهاند، ولي سياست استعمار به گونهاي بوده است که اين کشورها را به کشورهاي کوچک تجزيه کرده است تا توانايي خيزش در مقابل آنها را نداشته باشند.28کشورهاي بزرگي چون مصر، سودان، اتيوپي، ترکيه و... در چنگال فقر و ربا گرفتار آمدهاند. ميزان بدهيهاي خارجي مصر در سال 1990 م. 49 ميليارد دلار بود. اين ميزان اگرچه نسبت به سال 1989 م. يک ميليارد دلار کمتر بود، ولي برابر 5/126 درصد توليد نا خالص ملّي ميشد.29 بديهي است که بدهي سنگين و فقر حاصل از آن سبب ميگردد تا کشورهاي بدهکار در برابر طلبکاران کرنش نشان دهند.
ري بوش در مقالهاي با عنوان بحران در مصر، در زمينه کمکهاي امريکا به مصر مينويسد:
[اين کمکها] با قرارداد صلح کمپ ديويد به بيشترين ميزان رسيد. کمپ ديويد مشخص کننده موافقت همهجانبه مصر با منافع استراتژيک و جغرافيايي آمريکا بود و تضيمن ميکرد که پرجمعيّتترين کشور عرب ديگر براي اسرائيل خطري ندارد.30
آلبرماله در کتاب تاريخ قرن نوزدهم، پس از يادآوري ولخرجيهاي خديو مصر مينويسد:
براي پرداخت اينگونه مخارج، اسماعيل به قرض گرفتن که روش جديد تهيّه اعتبار است، دست زد؛ نخست از فرانسه و از 1870 از انگليس، قرضهاي گزافي گرفت که سود آنها از 7 درصد کمتر نبود. هرچه قرضهاي مصر سنگين ميشد، (مثلاً در 1873 م. به 1350 ميليون رسيد) کشور به بياعتباري عمومي ميافتاد. وي پس از اين بيان ميکند که اين قرضها سبب ورشکستگي دولت مصر و مداخله مستقيم انگليس و فرانسه گرديد.31
آلبرماله يکي از عوامل حمله فرانسه به کشور تونس را بدهيهاي اين کشور به فرانسه و ناتواني در پرداخت آن ميداند.32 در زمينه نقش ويرانگر ربا در جهان، يکي از نامزدهاي رياست جمهوري برزيل33 ميگويد:
جنگ جهاني سوم آغاز شده است؛ يک جنگ بيصدا ولي ويران کنندهتر؛ اين جنگي است عليه کشورهاي امريکاي لاتين و کشورهاي جهان سوم که به وسيله بدهيهاي خارجي که نرخ بهره تأثيرگذارترين سلاح آن است، صورت ميگيرد و از بمب اتم کشندهتر است. تروريسم امروز دنيا، تروريسم پول است.34
هلموت کروتيس ـ اقتصاد دان آلماني ـ نيز ميگويد:
اگر بگوييم فروپاشي کشورهاي کمونيستي شرق اروپا به سبب ناتواني در پرداخت تعهّدات مالي و در نتيجه ورشکستگي اقتصادي رُخ داد، سخني دور از واقع نيست.35
پينوشتها:
1. عبدالعزيز اسماعيل پاشا، اسلام و طبّ جديد، برگردان: سيدغلامرضا سعيدى، چاپ آموزش و پرورش، 1346، ص 64. با ويرايش
2. در حديث آمده است: «حُبُّكَ للشّيئى يُعمى و يصمّ»، ميزان الحکمه، ج 1، ص 498.
3. ميزان الحکمه، مکتب الاعلام الاسلامى، چ دوم، 1367، چ 2، ج 8 ، ص 385.
4. در آياتى مانند: «الهيکم التّکاثر حتّى زرتم المقابر» تکاثر: 1 و 2 که در نکوهش مالاندوزى است و «والذّين يکنزون الذّهب و الفضّة». (توبه: 34).
5. سيد محمدباقر موسوى همدانى، ترجمه تفسير الميزان، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1363، ج 2، ص 629.
6. محمدتقى مصباح يزدى، ترجمه تفسير الميزان، تهران، بنياد علمى و فکرى علامه طباطبايى، 1370، چ 5، ج 2، ص 572.
7. همان، ص 570.
8. همان، ص 583.
9. همان.
10. ميرزا مسلم ملکوتى، الرّبا فى التشريع الاسلامى، قم، مهر، 1395 ه . ق، چ 1، ج 1، ص 67 .
11. ترجمه تفسير الميزان، ج 2، ص 583.
12. سيدمحمود طالقانى، پرتويى از قرآن، شرکت سهامى انتشار، چ 3، ج 1، ص 253.
13. علىرضا ميرزا خسروى، تفسير خسروى، چاپ اسلاميّه، 1397 ه . ق، ج 1، ص 368.
14. وسائل الشيعة، کتاب التجارة و ابواب ما يکتسب به، ج 17، ص 81 ، باب 1، ح 3.
15. امام حسن مجتبى عليهالسلام مىفرمايد: «عادتها همواره بر انسان غلبه دارند. کسى که عادت کند کارى را در پنهانى انجام بدهد، اين عادت او را نزد مردم رسوا مىکند». ميزان الحکمه، ج 7، ص 122، ح 14255.
16. وسائل الشيعة، کتاب التجارة و ابواب ما يکتسب به، ج 17، ص 81 ، باب 1، ح 3.
17. عبدالسميع المصرى، لماذا حرّم اللّه الرّبا، مکتبة وهب، 1407 ه . ق، ص 17.
18. همان، ص 17.
19. روزنامه قدس، 24/5/1377.
20. اکبر هاشمى رفسنجانى، عدالت اجتماعى، قم، مؤسسه امام المنتظرعج، 1379، ص 233؛ در زمينه نقش وامهاى خارجى ايران در غارت منابع ملى کشورمان نک: رباخوارى، ص 160 به بعد.
21. بررسى تطبيقى بهره و ربا، ص 115.
22. ترجمه تفسيرالميزان ج 2، ص 584 .
23. سيد قطب، فى ظلال القرآن، برگردان: مصطفى خرمدل، تهران، نشر احسان، 1378، چ 1، ج 2، ص 141.
24. در زمينه فقر و گرسنگى در جامعه غربى نک: جىلارى براون. ا. چ. اف. پايزر، گرسنگى در آمريکا، برگردان: حسن تقىزاده ميلانى، انتشارات نويد شيراز، 1371.
25. رباخوارى، ص 124.
26. بررسى تطبيقى بهره و ربا، ص 151.
27. ترکيه براى همکارى با امريکا در جنگ عليه عراق شرطهايى را تعيين کرد که يکى از آنها، کمک گرفتن از امريکا حداکثر تا مبلغ 15 ميليارد دلار مىشد. شبکه سراسرى خبر، خبر ساعت 14، 29/11/1381.
28. تجزيه امپراتورى بزرگ عثمانى و تجزيه آن به کشورهاى کوچکى مانند عراق، ترکيه، کشورهاى خليج و... همچنين جدا کردن افغانستان و.. از ايران نمونههاى بارزى از اين دست است.
29. احمد سيف، جهانى کردن فقر و فلاکت، تهران، انتشارات آگاه، 1380، ص 182.
30. همان، ص 202.
31. آلبرماله، تاريخ قرن نوزدهم، ترجمه: ميرزا حسين فرهودى، دنياى کتاب، بخش دوم، ص 900.
32. تاريخ قرن نوزدهم، همان، ص 914.
33.Egnacio Silva.
34. هلموت کرويتس، پول، بهره، بحرانهاى اقتصادى ـ اجتماعى، برگردان: حميدرضا شهميرزادى، کانون انديشه جوان، ص 103.
35. همان، ص 43.
منبع:کتاب "ربا و راههاي گريز از آن" ارسال توسط کاربر محترم سايت : hasantaleb