زبان فارسي در شمار زبان هاي ترکيبي است؛ برخلاف زبان عربي که از زبان هاي اشتقاقي مي باشد و ترکيب در اين نقش اساسي دارد. در زبان فارسي براي اينکه از واژه اي، کلمه يا اصطلاحي جديد بسازند، پيشوند يا پسوند و يا کلمه و يا اجزايي به اول يا آخر آن مي افزايند؛ مانند دلارام، دلخون، دلير، دلبر، دل دادن، دريادل، روشندل، همدل، دودله و دهها ترکيب ديگر که همگي از واژه “دل” ساخته شده اند و يا آب انبار، آب نکشيده، پرآب، بي آب، آبي، آبياري، گلاب، آب انداختن و صدها کلمه ديگر که همگي از “آب” ترکيب و تشکيل يافته اند. کلمه مرکب در ميان همه انواع هفتگانه کلمات ديده مي شود:
1) فعل: آباد ساخت، ويران کردند، گوش دادم، نگه داشتيم و..
2) اسم: کتابخانه، خواهش پذيري، دبيرستان، دانشگاه و.
3) صفت: خوشرو، زيباپسند، اتوکشيده، تندنويس و...
4) ضمير: خويشتن، هرکس، هيچ کس و...
5) قيد: افتان خيزان، لنگ لنگان، همواره، هر ازگاهي و..
6) حرف: از براي، از بهر، همين که، زيرا که..
7) شبه جمله: کاشکي، اي واي، هزار افسوس، وه وه و..
براي اينکه ويژگي ترکيبي زبان پارسي و اهميت و گونه گوني و گستره قلمرو آن بيشتر روشن شود، کلمه “آب” را که اسم است، در نظر مي گيريم و شماري از ترکيب هاي اسمي، وصفي، اضافي، عطفي، عبارت فعلي و.. آن را نشان مي دهيم:
1. “آب” به اضافه بن مضارع فعلها که صفت فاعلي، صفت شغلي، صفت مفعولي، اسم آلت و اسم و جز آنها مي سازد: آب انديش، آب جوي، آب خواه، آب باز، آب بخش، آب پاش، آب بر، آب بُر، آب بردار، آب بند، آب پز، آب جوش، آب چکان، آب ريز، آب خور، آب شناس، آب نشين، آب نما، آب نورد، آب ورز و..
2. “آب” به اضافه بن ماضي، که صفت مفعولي يا اسم مرکب مي سازد: آب آورد، آب انباشت، آب تاخت، آب رفت، آبرُفت، آب روفت، آبکند و...
3. صفات مشتق مرکب از “آب” و صفات فاعلي و مفعولي و جز آن: آب آميخته، آب آورده، آب افتاده، آب بخش کن، آب پخته، آب تصفيه کن، آب چکيده، آب خشک کن، آب خواره، آب خورده، آب داده، آبديده، آب زده، آب کرده، آب کشيده، آب کننده، آب گرم کن، آب گردش، آب ناداده، آب نديده، آب نکشيده و..
4. صفات مرکب مشتق که در آنها کلمه اي مرکب از “آب” دوباره با پسوند با يکي از بن هاي ماضي و مضارع فعل ترکيب شده است: آبروخواه، آبرودار، آبروريخته، آبشار کوب، آبگيرناک، آبگينه فروش، آبمال واره، آب حوض کش، آبدستان دار، آبدست انداز، آبدوات کن و..
5. صفات جامد مرکب از “آب” به اضافه اسم يا کلمه و لفظ ديگر: آب آشنا، آب اندام، آب آهيخ، آب باره، آب پيکر، آب جامعه، آب جر، آب خو، آب دهاني (=آب دهني)، آب رنگ، زرفت (=ميوه که درونش گنديده باشد)، آب سوار، آب سير، آب صفت، آبکار، آبکامه، آبگون، آبگونه، آبگوني، آبلوج، آبليز، آبيار و..
6. صفات جامد مرکب، که در آن کلمه اي مرکب از “آب” دوباره با پسوندي ترکيب يافته است؛ آبدوغي، آبدهاني (=آبدهني)، آب حوضي، آبرومند، آب طلايي، آبگوشتي، آبگينه گر، آب ورنگي و...
7. صفات مرکب از آب به اضافه پسوند يا پيشوند: آب بان، آبکي، آبگين، آبناگ، آبو، آبوند، آبي، بي آب، آبان و...
8. اسبم مرکب مشتق: آب پاشان، آب بچشان، آبشخوار، آبشخور، آبشخورد، آبفت (=آبافت بافتن)، آبکشين (دستاور نجن) و..
9. اسم مرکب مشتق، که در آن کلمه اي مرکب از آب، دوباره با پسوند يا کلمه ديگري ترکيب يافته است: آبخيزگاه، آبخيزمرز، آبدارپاشي، آبدارخانه، آبدزدک، آبريزگان، آبرزيگاه، آبريزه، آبگوشت خوري، آبخوره، آبخوري و..
10. اسم مرکب جامد، که از آب و يا دو کلمه يا جزء ديگر ترکيب يافته است (اعم از اضافه مقلوب و جز آن): آب انبار، آب اکسيژن، آب اکسيژنه، آب بُن، آب بها، آب ترازو، آب تره، آبجا (=آبجاي)، آب چلو، آب حوض، آب خانه، آبخون، آبدارو، آب دره، آبدست، آبدنگ، آبدوغ، آبدوغ خيار، آبدندان، آبدهان (=آبدهن)، آبراه (=آبره)، آبراهه، آبرخ، آبرو (=آبروي)، آبرود، آب روغن، آب زه، آب زيپو، آبسال، آبسر (=آبسرد)، آبسرا، آبسکون، آبشنگ، آبشور، آبشوره، آب شيب، آب شير، آب طلا، آب غوره، آب غوره پلو، آب کنار، آبکوپيل (نوعي مرغابي)، آبکور، آبکوه، آبکوهه، آبگاه، آبگوشت، آبگون، صدف، آبگون قفس، آبگه، آبگينه خانه، آبگينه طارم، آ لمبو (=آب لمبه=آب لنبو=آب لنبه)، آب ليمو، آب ماه، آب مرواريد، آبناي، آب نبات، آب نمک و...
11. اسم مرکب جامد: که در آن، کلمه اي مرکب از “آب” دوباره با پسوندي ترکيب يافته است: آبانگان، آبانگاه، آبدست جاي، آبدست خانه، آبدست دان، آبدستان، آبدستي، آبسالان، آبشوران و..
12. اسم مرکب از “آب” و پسوند: آبان، آبخت، آبخوست، آبدان، آبدانک، آبسار، آبشار، آبک، آبگاه، آبگينه، آبه و...
13. ترکيبات عطفي با “آب”: که اغلب به صورت اسم مرکب مستقل در آمده اند: آب و آتش، آب و اندازه، آب و تاب، آب و جارو، آب و خاک، آب و رنگ، آب و گل، آب و نان، آب و هوا و..
14. مصدر مرکب از “آب” (آب به اضافه مصدر): آب آمدن، آب آوردن، آب افتادن، (=آب فتادن)، آب افشاندن (=آب افشاندن)، آب افکندن (=آب فکندن)، آب انداختن، آب باريدن، آب بخش کردن، آب بخشيدن، آب بر آمدن، آب برآوردن، آب برداشتن، آب بردن، آب بريدن، آب بستن، آب پاشيدن، آب پخشيدن، آب پراکندن، آب پيمودن، آب تاختن، آب جستن، آب چشيدن، آب چکانيدن، آب چکيدن، آب خواستن، آب خوردن، آب دادن، آب داشتن، آب دزديدن، آب دويدن، آب ديدن، آب راندن، آب رساندن (=آب رسانيدن)، آب رسيدن، آب رفتن، آب رُفتن، آب ريختن، آب زدن، آب ساختن، آب ساييدن، آب ستادن، آب سودن، آب شدن، آب طلبيدن، آب کردن، آب کشيدن، آب کندن، آب کوفتن، آب گرداندن (=آب گردانيدن)، آب گرديدن، آب گرفتن، آب گستردن، آب گشادن (=آب گشودن)، آب گشتن، آب نوشيدن و...
15. مصدر مرکب، که در آن کلمه اي مرکب از آب، دوباره با مصدر ترکيب يافته است: آب بازي کردن، آب بندي کردن، آب تراش کردن، آب تني کردن، آبخور کردن، آبدار کردن، آب باختن، آب بردن، آب خريدن، آب دادن، آب داشتن، آب ريختن، آب شکستن، آب فروختن، آب يافتن، آب جستن، (آبرو دادن، آبرو داشتن، آبرو ريختن)، آبرو شدن، آب روي افزودن=(آبروي افزودن)، آبروي کاستن، آبروي کردن، آبروي نگهداشتن، آبرو گرفتن، آب ساب کردن، آبشار زدن، آب طراز کردن، آبغوره چلادن، آبغوره گرفتن، آبکاري کردن، آبکشي کردن، آبگز شدن، آبگز گشتن، آبگيري کردن، آب لمبو شدن، آب لمبو (=آب لنبو يا آب لمبه يا آب لنبه)کردن، آبمالي کردن، آب نم زدن، آبياري کردن و..
16. اسم مصدر مرکب مشتق، که جز اول آن آب است: آب اندازي، آب بازي، آب بندي، آب بيني، آب پاشي، آب خوري، آب خورش، آبدادگي، آب داري، آب رساني، آبرفتگي، آب ريختگي، آبريزان، آبريزش، آب زدگي، آب سنجي، آب شناسي، آبکشي، آب کندي، آب گرداني، آب گواري، آب گيري، آبمالي، آب نديدگي، آب نگاري و..
17. اسم مصدر مرکب مشتق: که در آن، کلمه اي مرکب از آب، دوباره با بن مضارع فعلي به اضافه ياي اسم مصدري ترکيب مي يابد: آب حوض کشي، آبرومندي، آبروخواهي، آبروداري، آبروريزي، آب و هواشناسي
18. اسم مصدر مرکب جامد، که از آب و يک يا چند جزء ديگر به اضافه ياي اسم مصدري ترکيب يافته است: آب تني، آبرومندي، آب طلاکاري، آبکاري، آبگوني، آبگينه گري، آبياري، بي آبرويي و..
19. صفت مرکب که از صفت و آب ترکيب يافته است: پر آب، شاداب، کم آب، بي آب و...
20. اسم مرکب از صفت و “آب”: تيزاب، چرنداب، سرداب (=سردابه) سفيداب، شوراب، گرداب، گنداب، گوداب، مرداب (مخفف مرده آب)، ميراب و..
21. اسم مرکب، که از اسم و “آب” ترکيب يافته است: آسياب (=آس آب)، تالاب، خيزاب (=خيزابه)، راهاب (=رهاب)، زهاب، سراب، سيلاب، شکراب، غرقاب، قنداب، گلاب، گوشت آب (=گوشتابه)، نمک آب و...
22. اسم مرکب از بن فعل و “آب”: خيزاب (خيزابه)، ريزابه و..
23. ترکيب وصفي مشتق، که موصوف آن آب است: آب آتش زده، آب آشاميدني، آب آهن تاب، آب افسرده، (=آب فسرده)، آب ايستاده (=آب استاده)، آب بسته، آب جوش، آب جوشان، آب جوشيده، آب خفته، آب خوردني، آب خوشگوار، آب زرتاب، آب گردنده، آب گل آلود، آب گوارا، آب نوشيدني و..
24. ترکيب وصفي جامد، که موصوف آن، آب است: آب آتش خو، آب آتش رنگ، آب آتش فعل، آب اندک، آب باده رنگ، آب باريک، آب باريکه، آب بي حد، آب تلخ، آب جاري، آب خام، آب خوش، آب داغ، آب راکد، آب روشن، آب زيرزميني، آب زلال، آب سبز، آب سبک، آب سرخ، آب سرد، آب سطحي، آب سفيد (=سپيد)، آب سياه، آب شور، آب شيرين، آب صنعتي، آب قليل، آب کبريتي، آب کبود، آب کثير، آب کُر، آب کلان، آب کم، آب گرم، آب مضاف، آب مطلق، آب معدني، آب معلق، آب مقطر و..
25. ترکيبات اضافي مشتق، که مضاف آن آب است: آب باران، آب خوردن (=خوردني)، آب زندگاني، آب زندگي، آب ماهي نمکسود.
26. ترکيب اضافي جامد که مضاف آن، آب است: آب آسيا، آب آلو، آب آلبالو، آب آهک، آب آهن، آب انگور، آب ارغوان، آب انار، آب بنفشه، آب بهارنارنج، آب پرتغال، آب تتماج، آب تنزيه، آب جگر، آب جُو (=جوي)، آب حسرت، آب حق، آب چشم، آب حيات، آب حيوان، آب خربزه، آب خضر، آب خرابات، آب درخت کافور، آب دست، آب دندان، آب دهان، آب زر، آب رو، آب رود، آب روده، آب زر، آب زرشک، آب زهره، آب ژاول، آب سردي، آب سکندر، آب سيب، آب شش، آب صفا، آب صورت، آب طارم، آب طرب، آب طلا، آب طلع، آب عشرت، آب غسل، آب قصيل، آب قند، آب کاسني، آب گشنيز، آب گل، آب گوهر، آب لحيم، آب ليته، آب مردي، آب مرغان، آب مژگان، آب نار، آب نارنج، آب نشاط، آب نمک، آب نهر، آب نوشادري، آب ني، آب نيشکر، آب وضو، آب هندوانه، آب هويج، و آب يخ و..
27. نمونه هايي از دهها ترکيب فعلي که با آب شروع شده اند و در بيشتر آنها يکي از حروف اضافه به کار رفته است: آب از آب تکان نخوردن (يا نجنبيدن)، آب از بالا بستن، آب از گلو بريدن، آب بر آتش زدان (يا ريختن)، آب بر آب ريختن، آب بر گلونرفتن، آب به گلو جستن، آب از سر (تارک)، گذشتن، آب از جگر بخشيدن، آب از چک و چانه سرازير شدن، آب از دريا بخشيدن، آب از سر (يا سرچشمه يا بنه)، تيره بودن، آب افتادن دهان (يا در دهان يا اندر دهان يا به دهان)، آب انداختن ستور، آب انداختن ماست و آش و جز آن، آب به آب شدن، آب (=آب رفته)، به جوي باز آمدن (ور آوردن)، آب به جوي کسي روان بودن، آب پاکي روي دست کسي ريختن، آب در جگر آمدن، آب درجگر داشتن (يا نداشتن)، آب در چيزي کردن، آب در هاون سودن (=کوفتن=کوبيدن)، آب کسي يا چيزي روشن بودن، آب زير پوستکسي افتادن، آبشان به يک جو نرفتن و..
28. چند نمونه از عبارت هاي فعلي (که با حرف اضافه و آب شروع مي شود وبه مصدر ختم مي گردد): از آب جستن، از آب در آمدن، از آب کره گرفتن، به آب زدن، به آب و آتش زدن (خود را)، با آب حمام دوست گرفتن و...
29. چند نمونه از ترکيبات اسمي و وصفي و فعلي، که با آب شروع نشده ولي در آنها تکية اصلي روي کلمه “آب” است: از آب گذشته، سرزير آب کردن، مزة آب دادن، مثل آب، مثل آب حمام، مثل آب حوض و..
يادآوري اين نکته نيز لازم است که تقريباً از همه يا بيشتر ترکيباتي که مفهوم وصفي دارند، مي توان با افزودن “ي” اسم مصدر ساخت؛ چون: آبدار-آب داري، آب سنج - آب سنجي، آب شناس - آب شناسي، کم آب - کم آبي و...
همچنين با افزودن “نا” و “ن” و “بي” به اول، و “يا نه” به آخر برخي از ترکيبات آب، قيد يا صفت مرکب ديگري پديد آورد: آب ديده آب نديده، آب خورده آب ناخورده، آبرو بي آبرو، آبرومند آبرومندانه، آبروريخته آب نريخته و...
و بدين ترتيب صدها کلمه مرکب ديگر بر ترکيبات آب افزوده مي شود: بديهي است که کاربردها و ترکيب هايي که ديديم، منحصر به آب نيست و از واژه اي ديگر نيز انواع کلمات مرکب و ترکيبات گوناگون پديد مي آيد.
امروز با پيشرفت صنعت و تمدن جديد، در مقابل هزاران واژه بيگانه براي بيان مفاهيم علمي، صنعتي، حرفه اي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فلسفي، حقوقي و جز آن، اصطلاحاتي وضع شده است که بيشتر آنها مقبوليت عام پيدا کرده وبه اصطلاح، جا افتاده است؛ از اين قبيل است ترکيبات و اصطلاحاتي چون: کودکستان، دبستان، دبيرستان، راهنمايي تحصيلي، هنرستان، هنر سرا، هنرجو، دانشکده، دانشگاه، دانشسرا، دانشيار، بهيار، پرستار، بهدار، دانش آموز، دانشجو، دانشنامه، استاديار، دستيار، ايستگاه، فرودگاه، بزرگراه، هواپيما، ماهواره، فضانورد، دريانورد، کيهان نورد، قاره پيما، زيردريايي، موشک انداز، خمپاره انداز، هواشناسي، سبک شناسي، واژه شناسي، ايران شناسي، خاورشناس، ريشه شناسي، آزمون شناسي، زيست شناسي، زمين شناسي، گياه شناسي، جانور شناسي، جرم شناسي، آسيب شناسي، باستان شناسي، جامعه شناسي، روان شناسي، روان شناختي، روان کاوي، روان پزشکي، دندان پزشکي، دامپزشکي، دامپروري، دامداري، سرشماري، آمارگيري، ماشين سازي، اسلحه سازي، داروسازي، بازسازي، نوسازي، راديوسازي، بهسازي، بهزيستي، بهداري، بهياري، فضانوردي، هواشناسي، کيهان نوردي، باتري سازي، شماره گذاري، شناخت شناسي و...
به همه اينها مي توان اضافه کرد، اتباع را در زبان فارسي که ترکيب خاصي است و در غناي ساختاري و معنايي زبان فارسي، نقش ويژه اي دارد و درباره اتباع بايد گفت:
اتباع – گاهي همراه اسم يا صفت، لفظي مي آيد که معني روشني ندارد و يا اصلاً بي معني است. اين گونه الفاظ، اغلب هموزن آن اسم يا صفت هستند، ولي حرف اول آنها يا “م” است، مانند: قلم ملم، کژمژ، چيز، ميز، و يا “پ” است، مانند: رخت و پخت، شلوغ پلوغ، ساخت و پاخت؛ و يا حرفي ديگر از قبيل (ت، و س)، چون: اخم و تخم، هاج واج، قلمبه، سلمبه، و گاهي هم، وزن آنها با وزن اسم يا صفت همراهشان يکي نيست؛ چون: تک و توک فلان و بهمان، چاق وچله، پول و پله، گاه گدار... اين گونه الفاظ را اتباع مي نامند.
در مثال هاي بالا الفاظ (مَلَم)، مَژ، ميز، پخت، پلوغ، پاخت، تَخم، واج، سلمبه، توک بهمان، چلّه، پله، گدار) همگي اتباعند.
اتباع معمولاً براي تأکيد با گسترش معني اسم يا صفت، همراه آنها مي آيد و يا نوعي مفهوم جنس و قسم از آن به دست مي آيد:
رخت و پخت؛ يعني رخت و امثال آن، لباس و چيزهايي از آن قبيل، جامه و وسايل ديگر، قلم ملم، يعني: قلم و امثال آن، قلم و مداد و خودکار و چيزهايي از آن قسم.
کتابنامه
ـ انوري، دکتر حسن ـ احمدي گيو، حسن، دستورزبان فارسي 2، انتشارات فاطمي، چ22، 1382.
ـ احمدي گيوي، حسن ـ انوري، دکتر حسن. دستورزبان فارسي 1، انتشارات فاطمي، چ 25، 1382.
ـ احمدي گيوي، حسن، ادب و نگارش، چاپ نهم، نشر قطره، 1379
ـ احمدي گيوي، حسن. دستور تاريخي فعل، نشر قطره، 1380
ـ باطني، دکتر محمدرضا. توصيف ساختمان دستوري زبان فارسي، اميرکبير، 1349
ـ بهار (ملک الشعرا)، محمدتقي، سبک شناسي، 3جلد، چ 4، کتابهاي پرستو، 1335، خيام پور، دکتر عبدالرسول دستور زبان فارسي، تبريز، 1333.
ـ معين، دکتر محمد. اسم مصدر و حامل مصدر، زوار، 1332.
منبع: يزدان پرست، حميد؛ (1388) نامه ايران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ايران شناسي، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.