|
21پند مديريتي ماتسوشيتا
-(3 Body)
|
21پند مديريتي ماتسوشيتا
Visitor
333
Category:
دنياي فن آوري
کونوسوکه ماتسوشيتا Konosuke Matsushita، متولد نوامبر 1894 در جنوب اوزاکا، کار حرفه اي خود را به عنوان کار آموز در فروشگاه هيباچي Hibachi شروع کرد . او در 15 ژوئن 1917 شرکت خود را با نام Matsushita Electric Devices Manufacturing(کارخانه توليد ابزار برقي ماتسوشيتا)، براي توليد لوازم برقي جانبي تاسيس کرد. طي اولين سال ها ، اين شرکت به عرضه لامپ دو چرخه ، اتوي برقي و سپس به توليد راديو و باتري پرداخت. در سال 1929 کونوسوکه، نام شرکت را به Matsushita Electric Manufacturing Works(کارخانه توليدات برقي ماتسوشيتا)، تغيير داد. در 27 آوريل 1989، کونوسوکه ماتسوشيتا، بنيانگذار ماتسوشيتا الکتريک، پس از ايفاي نقشي شگرف در دگرگوني هاي جهان و ارائه انديشه هاي نوين مديريتي، در سن 94 سالگي، ديده از جهان فرو بست . امروزه، گروه شرکت هاي ماتسوشيتا، از بزرگترين توليد کنندگان محصولات الکترونيک در جهان است که توليدات آن، طيف وسيعي از قطعات الکترونيکي تا محصولات الکترونيکي خانگي، تجهيزات اتوماسيون کارخانه ها و سيستم هاي کامپيوتري و مخابراتي، را دربرمي گيرد. 1) من فنون ويژه اي را آگاهانه به عنوان راز موفقيت به کار نمي بندم. اگر در اين راه رازي وجود داشته باشد، عبارت است از شوق طبيعي من به اعتماد کردن به همکارانم و ياري خواستن از آنها، من آنگونه آدمي هستم که با همکارانش رايزني و مشورت مي کند و از خرد و راCي آنان ياري مي گيرد. 2) شرط اول و نخست موفقيت شناخت توانايي هاي ذاتي خويش است. عدم شناخت توانايي ها، مانع از بهره گيري از آنها مي گردد. گاه يک صداي دروني به شما مي گويد چه جهتي را بايد برگزينيد. شناسايي توانمندي ها، مستلزم شناخت استعدادها است. 3) يکي از مهمترين عوامل مديريت، داشتن ديد و فلسفه مديريت است. بدون داشتن فلسفه مديريتي، ساختار کلي شرکت خلق نمي شود و ساير عوامل نمي توانند به پتانسيل کامل خود برسند. مديريت بايد بتواند به سئوالات مطروحه درباره زندگي اجتماعي و جهان هستي پاسخ دهد و بداند که: حقيقت چيست و راه صحيح کدام است؟ فلسفه مديريت بايد مبتني بر قوانين اساسي طبيعت باشد. تعيين فلسفه مديريت براساس وظيفه شرکت در قبال جامعه، اولين اقدام ضروري درجهت ايجاد فضاي کار مناسب است. 4) فلسفه مديريت من براساس فهم من از انسان است. من معتقدم، انسان در راCس موجودات هستي قرار دارد و اين استعداد را دارد که سرآمد همه چيز در هستي باشد. من بر اين باورم که عامل انساني مهمترين و ضروري ترين عامل در اداره هر شرکتي است. مدير بايد فيلسوفي باشد که به ذات و وجود بشر اهميت قائل شود. يک مدير لايق هرگز نبايد فراموش کند که با انسان ها سروکار دارد. 60 سال پيش به کارمندانم مي گفتم اگر يکي از مشتريان از شما پرسيد، چه مي سازيد، بايد در پاسخ بگوييد، سرپيچ مي سازيم اما انسان ها مهمترين توليد ما هستند. 5) روش زندگي و روش مديريت من، ساده است. من به صورت ساده و مطابق با قوانين طبيعي کارهايم را انجام مي دهم. اين شيوه يعني تبعيت از عقل و وجدان پاک. اطمينان دارم چنانچه بر عقل سليم متکي باشيد، همواره پيروز هستيد. 6) فلسفه مديريت بايد ثابت بماند اما روش ها و طرح ها بايد تقريباً به طور روزمره نوسازي شوند. پيشرفت براساس قانون طبيعي، بنيان اجتماعي بشري است. به همين دليل است که مديريت شرکت بايد دايماً به فکر توسعه و سرمايه گذاري جديد و حرکت تدريجي از فاز قديم به جديد باشد. مديران و کارکنان در هر کسب و کاري بايد مهارت هاي خود را بهبود بخشند. فرآيند بهبود کارها، يک فرآيند ابدي است. 7) به باور من، محل کار يک مرکز آموزشي براي رشد اخلاق فردي و ارتقاي سطح مهارت هاي فني و تخصصي است. شرکت يک محل ساده براي به دست آوردن درآمد يا پرش به يک موقعيت بالاتر نيست. فضا و محيط شرکت بايد به گونه اي باشد که کارکنان تمام استعدادهاي خود را بروز دهند. من از شما مي خواهم با اين ذهنيت کارتان را انجام دهيد. 8) هدف نهايي هر شرکت بايد داشتن تاثير مثبت در اجتماع باشد. اگر مديريت غافل از اين باشد که ضرورت وجود شرکت بهبود اجتماع بشري است هرگز به معناي حقيقي، موفق و قوي نخواهد شد. در همين راستا لازم است شرکت ها کارکنان خود را به عنوان انسان هايي اجتماعي پرورش دهند. تجربه مرا متقاعد ساخته که شرکت نمي تواند موفق عمل کند مگر اينکه تمام کارکنانش به عنوان انسان، موفق باشند. 9) مديريت باز به معناي اعتماد کردن به کارکنان، ارتباطات روان درون شرکتي، بالا بردن روحيه کارکنان و افزودن بر يکپارچگي سازمان، من اختيارات فراوان به کارکنانم واگذار مي کردم و به شايستگي و کارداني آنان اطمينان داشتم. من همه را از جريان امور و کارها از جمله سود و زيان ماهانه آگاه مي ساختم. همين سياست ها به مقدار زيادي به رشد و کمال شرکت ياري بخشيد. 10) من مديريت را به منزله نوعي هنر مي دانم. هريک از فرآيندهاي مديريت يک کار هنري و خود مديريت هنر تکاملي است. مديريت هرگز به منزلت يک هنر اجتماعي ارزشمند دست نمي يابد مگر چيزي ارزشمند براي گفتن داشته باشد و آن وقتي است که يک فلسفه مديريت پشتوانه آن باشد که هم يک ديد فکري بدهد و هم عناصر مختلف شرکت را هماهنگ سازد. 11) در ميان همه عناصر مديريت، عامل اصلي و مرکزي کارکنان هستند. من به کارکنانم براي آنچه مي دانند، اعتماد دارم. اعتماد موجب مي شود، آنان بيشترين نيروي خود را جهت کاميابي به کار گيرند. من باور دارم که دانايي تک تک کارکنان در تصميمات مديريتي منعکس مي شود. نگرش و طرز تلقي من از تو بهتر هستم هرگاه از سوي شخص برجسته و بالاي سازمان آشکار شود، مي تواند همه کسب و کار او را در معرض خطر قرار دهد. واگذاري مسئوليت و اختيار و تشويق به قبول آن، روش مهمي براي توسعه کارکنان است، سرمايه گذاري روي افراد با دادن استقلال عمل ميسر مي گردد. 12) من به اين باور رسيده ام که کارکنان از تشخيص شايستگي هاي خود خشنود مي شوند. هيچ کس کامل نيست. هرکس نقاط قوت و ضعفي دارد اما براي انجام کاري مناسب است. به نظر من شکست بسياري از روِساي با استعداد ناشي از اين بوده است که آنان، زيردستان خود را به عنوان بدهي و نه سرمايه تلقي مي کردند. شايد اين قبيل روِسا صرفاً به حدي باهوش هستند که فقط خطاها را تشخيص مي دهند. به نظر من يک مدير بايد حداقل 70 درصد توجه خود را معطوف خصوصيات مثبت کارکنان خود نمايد. 13) از نظر من کسي که داراي ظرفيت فراواني جهت رشد است، يک کارمند آرماني است. کسي که نه تنها در درون يک پيشه و تخصص رشد مي کند بلکه با آن در راه رشد و تعالي گام برمي دارد، مطلوب من است. لياقت و وفاداري لازم است ليکن استعداد فرد مهمتر است. درضمن هرکس بايد طوري فعاليت نمايد که گويي مدير کسب و کار خويش است. مدير خود بودن چيزي است که همواره آن را توصيه کرده ام. 14) مهم نيست چند ساعت در محل کار خود حاضر هستيد بلکه ميزان کارآيي شما اهميت دارد. بايد بين سختکوشي و کار در ساعت هاي طولاني تفاوت قائل شد. يک انسان کارآلوده که هيچ دلبستگي به هنر يا ديگر دلخوشي هاي زندگي ندارد، ناگزير انساني خمود و بي نشاط خواهد بود. من معتقدم کارگران (کارکنان) بايد 2 روز در هفته تعطيل باشند تا بتوانند از زندگي خصوصي خود لذت ببرند. البته کار بايد بر تفريح مقدم باشد نه برعکس. 15) بايد بدانيم که خود مسئول اشتباهات و شکست هايمان هستيم. ازاين رو بايد دقت نماييم تا از تکرار آنها پرهيز شود. اينکه اشتباهي صورت نگيرد، ايده آل است. آنچه مهم است خود اشتباه نيست بلکه رفتاري است که ما از خود نشان مي دهيم. شکست نيز يک ذخيره ارزشمند از آزموده ها را فراهم مي آورد. بايد هر شکستي به عنوان درسي براي آينده به کار آيد. 16) ما تنها براي لقمه اي نان زندگي نمي کنيم. به دست آوردن آسايش هاي مادي به هيچ وجه شادي و خشنودي را تضمين نمي کند. ثروت، شخصيت و موقعيت اجتماعي ملاک موفقيت نيست. جوهره انسانيت همچون الماس صيقل نيافته است. اگر انسان ها عظمت دروني خويش را باور نمايند و سخت کار کنند و اجازه دهند گوهر وجودشان بدرخشد، دنيا بهتر از اين خواهد شد. 17) مدير تنها زماني نيرومند خواهد بود که به دو ستون همزاد راستگويي و اعتماد تکيه داشته باشد. در کار مديريت، افسون ويژه اي وجود نداشته و تردستي هاي زيرکانه اي راه ندارد. خوشبختم که توانسته ام همواره راستگويي را در پيش گيرم. 18) بنيان فلسفه مديريت، روح فروتني (SUNAO) است. يک لغت ژاپني است که معمولاً به فروتني و نرمي در يک فرد و قلب پاک و بي آلايش و SUNAO خالص و بدون ريا اطلاق مي گردد. اگرچه انسان ها به ساحت خدا راه نمي يابند اما روح فروتني، انسان را خدايي مي کند. يک مدير که با روح فروتني عمل مي نمايد، قادر است بايدها و نبايدها را به درستي درک نمايد. اغلب کساني که در کسب و کار شکست خورده اند، از فروتني بي بهره بوده اند. برخورداري از روح فروتني و فکر باز و آزاد، مستلزم تلاش آگاهانه و انضباط مداوم فردي است. درمقابل، غرور انسان را نسبت به اشتباهاتش غافل نموده و اين غفلت يک خطر دايمي است. وقتي اوضاع شرکت به خوبي پيش مي رود و يک مدير به تخصص مديريتي خودش تبريک مي گويد، مستعد غرور و بي قيدي شده و خود را در معرض شکست در آينده قرار داده است. 19) از نظر من مذهب و فعاليت هاي اقتصادي، دو چرخ ماشين تمدن بشري هستند. يک مذهب اصيل مروج عشق، انسانيت، حق شناسي و ديگر خصايص مثبت انساني است. مذهب در طبيعت انسان ريشه دارد. 20) براي يک زندگي هدفمند انسان نيازمند داشتن کارهاي در دست انجام و برنامه هاي ناتمام است. کار ناتمام من اکنون بيش از اداره يک شرکت است. من به دنبال دستيابي به صلح، خوشبختي و سعادت نه فقط براي ژاپن بلکه دستيابي به رفاه در سطح جهان هستم. 21) تا زماني که از رهبراني توانمند برخورداريم، آينده اي درخشان در پيش خواهيم داشت. ما نيازمند پرورش مردمان شايسته و کاردان براي شکل دادن به آينده هستيم. من بر اين باورم که زمان آن فرارسيده تا در سيستم مديريت بازنگري شده تا زمينه استفاده از استعدادها و خلاقيت هاي نيروهاي جوان فراهم شود. از اين رو دانشکده حکومت و مديريت ماتسوشيتا را جهت تربيت مديران و رهبران کارآمد، تاسيس کردم. منبع: پايگاه اطلاع رساني مديران ايران ارسالي از طرف کاربر محترم :mohammad_43 /ع
|
|
|