|
آزادي و آگاهي، دو عنصر بنيادي در تربيت اسلامي
![](/images/th1_start.gif) ![](/images/th1_start.gif) ![](/images/th1_start.gif) ![](/images/th1_start.gif) -(3 Body)
|
آزادي و آگاهي، دو عنصر بنيادي در تربيت اسلامي
Visitor
293
Category:
دنياي فن آوري
اما آزادي در تربيت، ريشة ژرف و گستردة همة آزاديهاي اجتماعي و سياسي است. کسي که تربيتي آزادانه نداشته، بينش و نگرشي مستدل وعقلاني نيافته، از خودخواهي و هواهاي نفساني نرسته و آزادگي را درک نکرده است، چگونه ميتوانددر ايجاد جامعهاي آزاد و آگاه و قانونگرا و خالي از تعصبهاي نابخردانة گوناگون شرکت داشته باشد؟ افراد بايد بتوانند با آزادي و آگاهي، هدف اعلاي زندگي، هدفهاي مياني و رفتارهاي قابل مشاهدده را از راه خردورزي برگزينند. در نظام تربيتي اسلام، عقل و بلوغ شرط تکليف هستند و اين عقل و بلوغ در پايان دورة کودکي و بيداري گرايشهاي ديني، با پرسشهاي اساسي و وجودي مانند «من کيستم؟»، «از کجا آمدهام؟» «به کجا ميروم؟»، به توانايي شناخت و درک و فهم رمز و راز هستي، پيچيدگي موجودات، علم و نظم به کار رفته در خلقت آنها و بالاخره آفريدگار ميرسد. تربيت اسلامي با بيان رشد و غي، آزادانه و بدون اکراه، آدمي را به بيشن و منش شايستهاي توجه ميدهد که حيات طيبة او را در دنيا و آخرت تضمين ميکند. علامه طباطبايي مينويسد: رشد يعني يافتن راه کار و جادة مستقيم؛ و غي، مقابل آن است. بنابراين، رشد و غي اعم از هدي و ضلال است، زيرا هدي ـ چنانکه گفتهاند ـ عبارت است از يافتن راهي که به منزل ميرسد و ضلال عبارت است از نيافتن آن؛ و ظاهراً يافتن جادة مستقيم، از مصاديق همان مبناي اول يعني يافتن راه کار است، زيرا يافتن راه کار نسبت به راهپيما اين است که جادة مستقيم را پيش گيرد و از آن دور شود. (طباطبايي، 1364: ج2، ص 482) چرا تربيت ديني اجباربردار نيست؟ وَقالَتِ الاَعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُو اَسلَمنا وَ لَمّا يَدخُلِ الايمانُ في قُلُوبِکُم . . . (حجرات/ 14) اعراب گفتند: ايمان آوردهايم. بگو: هنوز ايمان (حقيقي) نياوردهايد؛ ولي بگوييد اسلام آوردهايم، چرا که هنوز ايمان به دلهايتان راه نيافته است . . . يعني ايمان امري قلبي است؛ و چون امري قلبي است، اکراه و اجبار در آن راه ندارد. در روانشناسي اجتماعي، در مورد سه اصطلاح پژوهش شده است: 1. متابعت، 2. همانندسازي، 3. درونيکردن. گفتهاند متابعت به منظور کسب پاداش يا اجتناب از تنبيه است؛ همانندسازي مبتني بر آرزوي شخصي براي همانندشدن با شخصيتي صاحبنفوذ است؛ و درونيکردن، ناشي از اعتقاد خاصي مبتني بر اين تمايل است که ميخواهيم رفتار و افکارمان درست و صحيح باشد (ارونسون، 1367: 24ـ23). ايمان، درونيسازي نظام تربيتي الهي است؛ نظامي که دو رکن اساسي دارد: ايمان به خدا و عمل صالح. و اين ايمان جز با آزادي در انتخاب حاصل نميشود. شايد علت ايمان و عمل درست و نيکوي عدهاي از مردان و زناني که پس از شهريور بيست، بهويژه بعد از کودتاي امريکايي ضدملي وارد دانشگاهها شدند، اين باشد که عليرغم جو مارکسيسمزده دانشگاهها، با مطالعه آثار بزرگان آن روزگار و ديدن اعمال صادقانه آنها دست به انتخاب زدند و با انديشه و تفکر و آزادي، اسلام را برگزيدند و آن را دروني کردند. اما آگاهي چيست؟ قرآن به پيامبر(ص) ميفرمايد: قُل هذِهِ سَبيلي اَدعُوا اِلَياللهِ عَلي بَصيرَة اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني . . . (يوسف/ 108) بگو اين راه و رسم من است که من و هر کسي را که پيرو من باشد، با آگاهي به سوي خدا ميخوانم. بصيرت را بينايي دل، معرفت و درک، و حجت و دليل معني کردهاند (قرشي، 1352: ج1، ص 195) پس راهي که پيامبر(ص) و ائمه (ع) و پيروان راستين آنان، بر آن، مردم را به خدا دعوت ميکنند، راه آگاهي و تعقل و تفکر و دليل است. قرآنشناس بزرگ قرن پانزدهم هجري علامه طباطبايي مينويسد: شما اگر کتاب الهي را تفحص کامل نموده و در آياتش دقت فرماييد، خواهيد ديد شايد بيش از سيصد آيه هست که مردم را به تفکر و تذکر و تعقل دعوت نموده و يا به پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ استدلالي را براي اثبات حقي و يا از بينبردن باطلي ميآموزد . . . خداوند در قرآن خود و حتي در يک آيه نيز بندگان خود را امر نفرموده که نفهميده به قرآن و يا به هر چيزي که از جانب او است، ايمان آورند و يا راهي را کورکورانه بپيمايند، حتي قوانين و احکامي که براي بندگان خود وضع کرده و عقل بشري به تفصيل ملاکهاي آنها را درک نميکند به خبرهايي که در مجراي احتياجات قرار دارد، علت آورده (الميزان، ج 5، ص 394) از جمله آياتي که امام هفتم حضرت موسيبنجعفر ـ عليهالسلام ـ آن را بشارت به اهل عقل و فهم دانستهاند اين آيه است: (مطهري، 1371: 37): فَبَشِّر عِباديِ الَّذينَ يَستَمِعُونَ القَولَ فَيَتَّبِعُونَ اَحسَنَهُ اُولئِکَ الَّّذينَ هَديهُمُ اللهُ و اُولئِکَ هُم اُولُوالاَلباب. (زمر/ 18 ـ 17) بندگانم را بشات ده! همان کساني را که سخن را استماع ميکنند و آنگاه از بهترين آن پيروي ميکنند. ايناناند که خداوند هدايتشان کرده است و ايناناند که خردمنداناند. استاد مطهري در توضيح اين آيه مينويسد: بندگان خدا پس از استماع سخن چه ميکنند؟ آيا هر چه را شنيدند، باور ميکنند و همان را به کار ميبندند، يا همه را يکجا رد ميکنند؟ نه، هيچکدام؛ سخن را نقادي ميکنند، سبک ـ سنگين ميکنند، ارزيابي مينمايند، آن را که بهتر است، انتخاب ميکنند و به آن عمل مينمايند. اينها کساني هستند که خدا هدايتشان کرده (پس هدايت الهي يعني استفاده از عقل). در آخر آيه ميفرمايد: به راستي اينان صاحبان عقلِ ژرفانديش هستند، مغز و اساس مطالب را پس از نقادي به دست ميآورند، اما براي عمل نه فقط براي آگاهي و اطلاع. (همان، ص 38) نقد کتاب و مطالب در تمدن ايراني ـ اسلامي بيسابقه نيست. متفکران مسلماني بودند که براي اولينبار منطق يوناني را نقد کردند: شيخ اشراق و ابنتيميه، به صورتي منظم و مدوّن به اين کار مبادرت کردند؛ و ابوبکر رازي، نخستين نقدکنندة شکل اول قياس ارسطويي است. ابن حزم در کتاب التقريب في حدودالمنطق و ابنتيميه در کتاب نقض المنطق، بر ادراکات حسي و استقرا به عنوان منبع علم و معرفت تأکيد کردهاند (لاهوري، 149:1346) فقيهان برجسته هم همواره آراي پيشينيان را نقد کرده و در اين زمينه دست به ابتکار زدهاند. به عنوان نمونه ميتوان از شيخ مفايد ياد کرد که با قدرت در برابر انديشة حديثگرايي ايستاد و با کساني که قياس را ملاک استنباط احکام قرار داده بودند، مقابله کرد و از استاد خود، ابن جنيد، با احترام ولي به شدّت انتقاد کرد و کتابهايي در رد تأليفات وي نگاشت (گرجي، 140:1375). قبل از انقلاب اسلامي هم در مجلاتي چون سخن، يغما، کتاب هفته و . . .مجله وزين راهنماي کتاب به کوشش استاد ايرج افشار، نقد کتاب به صورت يک کار دانشگاهي پيگيري ميشده است. نقد کتاب و مقاله در سراسر دنياي علم، بيانگر زندهبودن و پويايي و خلاقيت عالمان و انديشمندان است. جامعة علمي ما بايد در زمينة نقد تلاشي روزافزون کند. خوشبختانه در پژوهشگاه علومانساني و مطالعات فرهنگي ده سال است که با ايجاد دوازده گروه علمي در رشتههاي علومانساني، به اين کار ارزشمند مبادرت ميشود. اعضاي گروه علوم تربيتي هم موفق شدهاند در کنار چند مقاله، تعدادي از نقدها را نيز در اختيار خوانندگان ارجمند قرار دهند. اميداوريم که استادان محترم علوم تربيتي بيش از اين دست همکاري ما را در بررسي و نقد کتابها بفشارند. پژوهشگاه نقد کتابهاي استادان ارجمند را با کمال احترام به خود آنها خواهد داد و تقاض خواهد کرد که به نکات اشاره شده در آنها به هنگام تجديد چاپ کتاب توجه کنند. براي پيشرفت علم، همه بايد پذيراي نقد عالمانه، اخلاقي و به دور از رنجش نوشتههاي خويش باشيم. از همه استادان محترمي که در فراهمآوردن اين فصلنامه، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي را ياري کردهاند، سپاسگزارم و توفيق همکان را از خداي عليم و حکيم خواهانيم. کتابنامه ارونسون، اليور. 1367. روانشناسي اجتماعي. ترجمة حسين شکرکن. تهران: انتشارات رشد. طباطبايي، سيدمحمدحسين. 1364. الميزان. تهران: چاپ بنياد فکري و علمي علامه طباطبايي. گرجي، ابوالقاسم. 1375. تاريخ فقه و فقها. تهران: انتشارات سمت. لاهوري، اقبال. 1346. احياي فکر ديني در اسلام. ترجمه احمد آرام. تهران: نشريه موسسه فرهنگي منطقهاي. مطهري، مرتضي. 1371. تعليم و تربيت در اسلام. تهران: انتشارات صدرا. Biuvacher, Jhon s. 1969. Modern philosophies of Education. New Delhi: McGraw-Hill Publishing Company, Itd. Kneller, George F. 1961. Foundation of Education, NewYork, London: Jobn Wiley& Sons, Inc. _____________ عضو شوراي علمي ـ مشورتي دبيرخانه هيات حمايت از کرسيهاي نظريهپردازي، نقد و مناظره منبع: نامة علومانساني/ دو فصلنامة شوراي بررسي متون و کتب علومانساني شماره 12، تابستان و پائيز 84/ ويژه علوم تربيتي ارسال توسط کاربر محترم سايت: mohamad_n_b
|
|
|