? مديريت ، تکليف است :
از ديدگاه اسلام ، مديريت تکليف است نه حق . مديران پرورش يافته در مکتب آسماني اسلام ، خدمت در منصب مديريت را تکليف شرعي خود ميدانند و معتقدند که مديريت ، وظيفه است نه سودجويي .
انديشمندان بزرگ اسلامي و حقوقدانان مسلمان ، هر کدام پيرامون حق و تکليف از جنبههاي مختلف بحثهاي مبسوط و مفيدي نمودهاند.
ما در اينجا جهت روشن شدن مطلب، تنها به شرايط حق و تکليف اشاره مينماييم تا مشخص شود که چرا مديريت، تکليف است .
*الف ) شرايط حق :
1) حق امري ثابت و پابرجاست ( چه صاحب حق قدرت بر احقاق آن داشته باشد و چه نداشته باشد).
2) بالغ و نابالغ ، بزرگ و کوچک ندارد.
3) عاقل و مجنون ندارد.
4) علم و آگاهي نيز نميتواند در حق تأثير بگذارد.
5) اختيار و آزادي و يا اجبار و اکراه در حق مؤثر نيست.
*ب) شرايط تکليف:
1) بلوغ : رشد لازم جسمي
2) عقل : رشد لازم عقلي
3) علم : آگاهي به موضوع و موارد تکليف
4) قدرت : داشتن توانايي بر انجام تکليف
5) اختيار : زمينه مناسب و آزادي لازم براي انجام تکليف[1]
با توجه به شرايط مذکور ، به خوبي روشن ميگردد که مديريت ، تکليف است نه حق و آنان که در مناصب اجتماعي ، پست و مقام را وسيله سودجوييهاي خويش قرار ميدهند و در واقع مديريت را حق خويش ميدانند از اين حقيقت آشکار غافلند.
همچنين اين که در روايات از مديريت به عنوان امانت ياد شده است و خداوند نيز در قران فرمان داده که « امانتها را به صاحبانش برگردانيد ». [2]]نيز به خوبي بيانگر اين است که مديريت ، تکليف است زيرا اگر حق بود ، برگرداندن آن به صاحبانش معنايي نداشت !
امام علي ( ع ) وقتي مسئوليت اداره سرزمين پهناور مصر را به مالک اشتر نخعي ميسپارد او را متوجه تکليف بودن مديريتش مينمايد و به او توصيه ميکند : « مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار داده و با همه ، دوست و مهربان باش . مبادا هرگز چونان حيوان شکاري باشي که خوردن آنان را غنيمت داني ، زيرا مردم دو دستهاند : دستهاي برادر ديني تو و دسته ديگر همانند تو در آفرينش ميباشند [3]]
از بيان امام به خوبي برميآيد که مدير هرگز حق ندارد که با زيردستانش هر گونه که ميخواهد و دوست دارد ، رفتار نمايد و مکلف است با آنان رفتاري انساني ، دوستانه و صميمي داشته باشد . چنانچه در نامه ديگري که به يکي ديگر از فرماندارانش به نام « اشعث بن قيس » نيز مينويسد اين نکته را صريحاً خاطر نشان ساخته ، ميفرمايد : « مديريت و حکمراني براي تو طعمه نيست ، آن مسئوليتي است بر گردن تو و کسي که از تو بالاتر است ، از تو خواسته که نگهبان آن باشي و وظيفه نداري که در کار مردم به ميل و خواسته شخصي خود عمل کني و يا بدون ملاک معتبر و فرمان قانوني ، به کار بزرگي دست بزني » .[4]
? مديريت خدمت است :
مديريت در اسلام ، قبل از اين که رياستمداري باشد ، خدمتگزاري است و مدير در اين منصب ، بايد با تيغ تيز مديريت در جهت خدمت به خلق خدا ، اقامه عدل و داد و رفع ظلم و تبعيض و بيعدالتي قيام نمايد .
مدير نبايد مسند مديريت را وسيله افتخار و نردبان نخوت قرار دهد ، زيرا آن دسته از مديراني که ، مديريت بر يک تشکيلات را ، زمينه تجلي خصلتهاي نارواي شيطاني ميدانند و اين ميدان را بهترين عرصه براي تاخت و تاز غرورها و شيطنتهاي خود به حساب ميآورند، هرگز مدير اسلامي و انساني نيستند .
اين گونه مديران ، هيچ گاه قادر به خدمت نخواهند بود زيرا اينان مديريت را براي خدمت به ديگران انتخاب نکردهاند بلکه آن را وسيلهاي براي ارضاي اميال شخصي و نفساني خويش نمودهاند و اين که در روايات از « رياست » به شدت انتقاد شده است ، اشاره به اين گونه مديريت دارد .
مولاي متقيان حضرت علي ( ع ) در مذمت « رياست » ميفرمايد : « رياست ، هلاکت و نابودي است » [5]. البته همانطور که اشاره شد ، منظور از رياست در اين گونه روايات ، ارضاي هوسها و خواستههاي نفساني و شيطاني در پوشش مديريت است.
مردي خدمت حضرت امام رضا ( ع ) درباره شخصي که مديريت را وسيله خودخواهيهاي خويش ميدانست ، سخني به ميان آورد و عرض کرد : او در مسند مديريت ، « رياست » را دوست دارد نه خدمت به مردم را ، امام رضا ( ع ) زيان چنين مديراني را براي جامعه در يک تمثيل زيبا و رسا بيان نمود و فرمود : « چنين رياستي براي ديانت و اعتقاد مسلمان ، زيانمندتر از اين است که دو گرگ گرسنه در ميان گله گوسفندي بيفتند که چوپان نداشته باشد » .[6]در واقع امام رضا ( ع ) در اين بيان پر معناي خود ، مدير را حافظ و نگهباني براي منافع مردم به حساب ميآورد و هر گاه مدير به جاي چوپاني امانتدار و خدمتگزار ، گرگي گرسنه باشد ، بزرگترين زيان و فاجعه براي جامعه اسلامي به وجود ميآيد.
در حکومت علوي ، مديريت تنها از آن جهت ارزش و اعتبار دارد که وسيلهاي براي خدمت به خلق و احقاق حق و رفع ظلم و دفع باطل باشد چنانچه امير المؤمنين علي ( ع ) ، خطاب به عبدا… ابن عباس ميفرمايد : « به خدا سوگند ، اين کفش کهنه پر از وصله ، در نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است و من اگر اين حکومت را پذيرفتهام ، فقط به خاطر اين است که حقي را ثابت کنم و باطلي را از ميان بردارم » .[7]
بنابراين در حکومت اسلامي ، خدمت نبايد وسيلهاي براي حاکميت و رياست باشد بلکه به عکس حکومت بايد وسيلهاي براي خدمت باشد.
سعدي ، شاعر محبوب و بلند آوازه ايراني در حکايتي زيبا اين مطلب را به خوبي تبيين کرده و ميفرمايد : « درويشي مجرد به گوشه صحرايي نشسته بود ، پادشاهي بر او بگذشت ، درويش از آنجا که فراغ ملک ، قناعت است سر برنياورد و التفات نکرد . سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است ، برنجيد و گفت : اين طايفه خرقه پوشان بر مثال حيوانند و اهليت آدميت ندارند ! وزير نزديکش آمد و گفت: اي جوانمرد ، سلطان روي زمين بر تو گذر کرد ، چرا خدمتي نکردي و شرط ادب بجا نياوردي ؟ گفت : سلطان را بگوي ، توقع خدمت از کسي دار ، که توقع نعمت از تو دارد و ديگر بدان که ملوک از بهر پاس رعيتاند ، نه رعيت از بهر طاعت ملوک !
پادشه ، پاسبان درويش است گر چه رامش به فرّ دولت اوست
گوسپند از براي چوپان نيست بلکه چوپان براي خدمت اوست [8]
? مديريت ، امانت است :
مديريت از ديدگاه اسلامي امانتي است که به مدير سپرده ميشود و او بايد از اين مقام که به عنوان امانت در دست دارد ، شديداً مراقبت نمايد و امانت داري صالح و شايسته باشد و آن را به شايستگي به ديگري بسپارد .
قران کريم در مورد امانت و امانت داري ميفرمايد : « همانا خداوند شما را فرمان ميدهد که امانتها را به صاحبانش باز گردانيد .»[9]
علامه طباطبايي (ره ) در تفسير الميزان ، امانت را اين چنين تعريف کرده است : « امانت ، چيزي است که براي نگه داري به ديگري سپرده ميشود تا بر آن محافظ باشد و پس از محافظت به امانت گذار باز گرداند .»[10]
در يک نظام اسلامي ، همه سمتها و مقامها و کليه پستها و منصبها ، امانتهاي خاص الهي هستند که به وديعه در اختيار مسئولان قرار ميگيرند و حفظ آنها از گزند افراط و تفريط ، از وظايف حتمي صاحبان آنهاست و احترام به امانت و پاسداري آن از آسيب تطاول و گزند چپاول ، از دستورات ضروري دين مبين اسلام مي باشد .
مولاي متقيان علي عليه السلام در برنامهاي که به نماينده و فرماندار خود در آذربايجان بنام « اشعث بن قيس » مينويسد ،چنين ميفرمايد : « مديريت و حکمراني براي تو طعمه نيست آن مسئوليت در گردن تو ، امانت است و کسي که از تو بالاتر است ، از تو خواسته که نگهبان آن باشي و وظيفه نداري که در کار مردم به ميل و خواسته شخصي خود عمل کني و يا بدون ملاک معتبر و فرمان قانوني ، به کار بزرگي دست بزني . اموالي که در دست توست از آن خداوند ميباشد و تو خزانه دار آنها هستي تا آن را به من بسپاري اميدوارم که براي تو بدترين فرمانرواها نباشم . »[11]
همچنين در نامه ديگري که به يکي از فرماندارانش نوشته است ، فرموده : « به من درباره تو گزارش نامطلوبي رسيده است که اگر چنين خبر تأسف باري درست باشد ، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرماني و در امانت خود ، خيانت کردهاي . »[12]
همانطور که ملاحظه ميشود از ديد مولا علي عليه السلام ، مناصب و مديريتها تنها امانت الهي ميباشند و بايد به دست کساني سپرده شوند که امانت داري صالح و شايسته باشند و اين شرط ، از مهمترين ملاکها و شرايط احراز مديريت در حکومت علوي است.
ارزش و اهميت اين صفت در مديريت و حکومت داري تا بدانجاست که حضرت علي ( ع ) آن را « اساس ايمان » و « سر فصل اعتقادات انسان » معرفي ميکند. [13]
مدير جامعه اسلامي بايد بداند که منصبي که در اختيار اوست ، يک وديعه الهي است که خيانت به آن ، خيانت به خداوند محسوب ميگردد . که گناهي نابخشودني است و سرانجام بايد روزي اين امانت را به ديگري بسپارد ، بنابراين پايدار و ماندني نيست و چنانچه خردمندان گفتهاند : « چيزي که نپايد دلبستگي را نشايد » . پس شايسته نيست که مدير به پست و مقام ومنصب دل ببندد و خود را براي هميشه مالک و صاحب اختيار آن بداند.
حضرت علي ( ع ) در کلام زيبايي اين حقيقت را بيان نموده و ميفرمايد : « اگر مقام ماندني بود ، به تو نميرسيد » . [14]
? مديريت در محدوده قوانين الهي است :
در بينش اسلامي ، مديريت تا آنجا نافذ است که تضادي با احکام الهي نداشته باشد و مدير در اين نظام ، هرگز نميتواند در اعمال مديريت ، از شيوههايي استفاده کند که با قوانين و احکام الهي مغايرت داشته باشد .
مدير ، در نظام اسلامي بايد قوانين و احکام الهي را به خوبي بشناسد و کليه فرامين و دستوراتش را مطابق با قوانين و حدود الهي باشد.در غير اينصورت ، اوامر و فرامينش لازم الاجرا و قابل اطاعت نيستند . چنانچه پيامبر اکرم ( ص ) ميفرمايد : « اطاعت براي اجراي فرمان مخلوق نيست در صورتي که معصيت خالق را موجب شود » . [15]بنابراين امر و فرمان مدير در صورتي قابل اجراست که مطابق با فرامين الهي و در راستاي اطاعت از خالق باشد .
اگر به تاريخ نيز مراجعه نماييم ميبينيم که شورشها و اعتراضات مسلمين در مقابل حکام و زمامداران ، زماني صورت گرفته که از مجراي عدالت و حق خارج شدهاند و به ظلم و جور پرداختهاند .
مطالعه پيرامون بعثت انبياء نيز اين حقيقت را روشن ميسازد که يکي از علل بعثت پيامبران ، حذف مديريتهاي طاغوتي و استقرار مديريت و ولايت خدايي ميباشد . چنانکه حضرت علي ( ع ) در يکي از سخنان خود ، علت بعثت پيامبر اکرم ( ص ) را چنين بيان مينمايد : « خداوند حضرت محمد ( ص ) را به حق و راستي برانگيخت تا بندگان خدا را از بندگي کساني همانند خودشان برهاند و به پرستش و بندگي خدا رهنمون گردد ، از فرمانبرداري بندگانش به فرمانبرداري خويش و از حوزه مديريت بندگان به حوزه مديــريت و ولايت خود بکشاند» . [16]
اين مسأله در اسلام به قدري حائز اهميت است که حتي امام و رهبر جامعه نيز اگر به خلاف حکم و فرمان الهي دستور دهد ، اطاعتش واجب نيست و معصيت محسوب ميشود و هر نماينده و مسئولي نيز که از جانب ولي و رهبر جامعه تعيين گردد ، موظف است که فرمانش در راستاي فرامين و دستورات الهي باشد . حضرت علي ( ع ) وقتي مالک اشتر را به عنوان نماينده و حاکم مصر به آن سرزمين ميفرستد ، در نامهاي خطاب به مردم مصر ميفرمايد : « پس اي مردم مصر ، سخن نماينده علي را بشنويد و فرمانش را اطاعت کنيد در چيزي که هماهنگ با ( حق ) باشد » . [17]
بنابراين از نظر اسلام ، متابعت از رهبر ، رئيس ، مدير ، مسئول و …. مطلق نيست بلکه مقيد به هماهنگي با « حق » ميباشد و هر گاه اين قيد حذف شد ، لزوم اطاعت نيز از بين خواهد رفت . پيامبر گرامي اسلام ( ص ) در حديثي گهر بار ميفرمايد : « همانا فرمانبرداري در کارهاي نيک است پس کسي که به معصيت فرمان داد ، متابعتش نکنيد ». [18]
مديراني که از مجراي حدود الهي خارج شده و بر خلاف دستورات الهي ، امر و نهي ميکنند بايد بدانند که با اين کار ارکان و پايههاي مديريت خويش را متزلزل نموده و زمينه سقوط و نابودي خويش را فراهم ساختهاند زيرا قوانين الهي ، منطبق با فطرت انساني است و مخالفت با فطرت انساني ، ثمرهاي جز سقوط ندارد و کارکناني که به خاطر ترس و جهل از اوامر غير الهي پيروي ميکنند نيز بايد بدانند که با اين کار خشم و غضب خالق را در مقابل رضايت و خشنودي مخلوقي متزلزل خريدار شدهاند و فرجام شومي در انتظارشان ميباشد .
کارمندي که به منظور خوش خدمتي و جلب نظر مدير به دروغ و حيله و نيرنگ متوسل ميشود و حق را ناحق جلوه ميدهد ، بايد بداند که خويشتن خويش را قرباني جاه طلبي و سودجويي فردي خودخواه ساخته و با بالا بردن او ، خود را به چاه افکنده است و در جرم و جنايت او شريک است .
لذا در حکومت اسلامي ، نه مدير حق دارد حکم و دستوري بر خلاف قوانين و احکام اسلامي صادر نمايد و نه زيردستان و مرئوسين حق دارند از چنين دستوري اطاعت نمايند و همگي در برابر خالق قادر و توانا مسئولند که کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْوؤلٍ عَنْ رَعيَّتِهِ .
پي نوشت ها :
1) نگرشي بر مديريت اسلامي – ص 40 .
2) سوره نساء – آيه 58 .
3) نهج البلاغه – نامه 53 .
4) نهج البلاغه – نامه 5 .
5) غرر الحکم و دررالکلم آمدي – ج 1 – ص 452 .
6) اصول کافي ، کتاب الايمان و الکفر ، باب طلب الرياسه .
7) نهج البلاغه – ترجمه محمد دشتي – خطبه 33
8) گلستان سعدي – باب اول – حکايت 28 .
9) قران کريم – سوره نساء آيه 58 .
10) تفسير الميزان – جلد 16 – ص 370
11)نهج البلاغه - نامه 5 - ترجمه محمد دشتي .
12)نهج البلاغه - نامه 40 -ترجمه محمد دشتي.
13) غررالحکم و درر الکلم آمدي – ج 1 - ص 136.
14) وسائل الشيعه – ج 11 – ص 54.
15) وسايل الشيعه – ج 11 – ص 422 .
16) الوافي – ج 3 - ص 22 .
17) نهج البلاغه – نامه 38 .
18) نظام الحکم و الادارõ في الاسلام – ص 248 .
منبع:http://modirestan.mihanblog.co ارسال توسط كاربر محترم :mohammad_43