جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
کتاب بيوگرافي استيو جابز ـ بخش نخست -
-(2 Body) 
کتاب بيوگرافي استيو جابز ـ بخش نخست -
Visitor 2667
Category: کامپيوتر
دنياي تکنولوژي کمتر از دو ماه پيش يکي از محبوب‌ترين و خلاق‌ترين چهره‌هايش را از دست داد. استيو جابز همچنان که در زمان زندگي‌اش جهان ديجيتال را متحول کرد، با مرگش هم خبرساز شد.


کتاب بيوگرافي او که قرار بود در سال ميلادي آينده چاپ شود، تنها چند روز بعد از مرگش روانه بازار شد تا فروش چشمگيري را در کشورهاي مختلف تجربه کند. اين کتاب که توسط «والتر ايساکسون» يکي از اعضاي شوراي دبيران مجله تايم و از مديران شبکه CNN، نوشته شده است در حال حاضر پر فروش‌ترين کتاب در ايالات متحده و يکي از پر فروش‌ترين‌هاي بازار کتاب اروپا، ژاپن و کره‌جنوبي است.
«دنياي‌اقتصاد» کار ترجمه اين کتاب را از هفته‌هاي گذشته آغاز کرده و قرار است از اين به بعد در روزهاي شنبه، يکشنبه، سه شنبه و چهارشنبه هر هفته آن را به صورت پاورقي در صفحات بازار ديجيتال منتشر کند. اولين بخش اين کتاب را امروز مي‌خوانيد.

بخش اول:
اصرار جابز براي نوشتن بيوگرافي‌اش
اين کتاب بيوگرافي ويژه «استيو جابز» از نويسنده پر فروش‌ترين بيوگرافي‌ها از جمله بيوگرافي‌هاي «بنجامين فراکلين» و «آلبرت انيشتين» است. کتاب «بيوگرافي استيو جابز» بر اساس بيش از چهل مصاحبه با او و همچنين مصاحبه‌هايي با بيش از صد نفر از اعضاي خانواده، دوستان، رقبا، همکاران و حتي دشمنانش در طول دو سال توسط «والتر ايساکسون» گردآوري شده است. ايساکسون در حقيقت داستان زندگي شخصيت قوي، اما پژمرده يک کارفرماي خلاق را که شبيه به يک ترن هوايي است نوشته؛ کسي که اشتياقش براي رسيدن به کمال، تحولاتي بزرگ را در شش صنعت کامپيوترهاي شخصي، فيلم‌هاي انيميشن، موسيقي، گوشي‌هاي موبايل، کامپيوترهاي تبلت و نشر ديجيتال به‌وجود آورد.
درست زماني که آمريکا به دنبال راهي براي حفظ و استمرار نفوذ خلاقانه‌اش بود، جابز به عنوان بهترين تنديس ابتکار و تخيلات کاربردي قد علم کرد. او خوب مي‌دانست که بهترين راه براي ارزش آفريني در قرن بيست و يکم، ارتباط خلاقانه با تکنولوژي است. او شرکتي را تاسيس کرد که در آن جهش‌هاي خيالي با شاهکارهاي مهندسي ترکيب شدند.
اگرچه جابز براي انتشار اين کتاب با نويسنده آن همکاري کرد، اما هرگز نخواست نظارتي بر نوشته‌ها داشته باشد يا حتي آنها را قبل از چاپ بخواند. او هيچ ممنوعيتي براي ورود به هيچ بخشي از زندگي‌اش نگذاشت. جابز آشنايانش را ترغيب مي‌کرد تا صادقانه درباره او صحبت کنند. خودش هم رک و راست درباره خودش و حتي گاهي کاملا بي‌رحمانه درباره کارمندان و رقبايش صحبت مي‌کرد. دوستان، دشمنان و همکارانش ديدگاهي حقيقي را درباره اشتياق، کمال‌گرايي، دغدغه‌ها، نبوغ هنري، شيطنت‌ها و وسواسي که براي کنترل ساختار تجارت مورد نظرش و در نهايت توليد محصولات خلاقانه‌اش داشت، ارائه کردند.
جابز با زيرکي مي‌توانست اطرافيانش را به خشم و نا اميدي سوق بدهد، اما شخصيت و محصولاتش به يکديگر وابسته بودند؛ درست مانند وابستگي سخت‌افزارها و نرم‌افزارهاي اپل به طوري که هر کدام بخشي از يک سيستم هماهنگ بودند. داستان آموزنده و عبرت‌انگيز زندگي او پر از درس‌هايي درباره نوآوري، منش، رهبري و ارزش‌ها است.

مقدمه
اين کتاب چطور به وجود آمد
در اوايل تابستان سال 2004 استيو جابز با من تماس گرفت. در طول سال‌ها رابطه کاملا صميمانه‌اي با من داشته که گاهي به خصوص وقتي محصول جديدي را معرفي مي‌کرد و مي‌خواست روي جلد مجله تايم يا به عنوان خبر اصلي شبکه خبري سي ان ان –جاهايي که من کار مي‌کنم- کار شود، اين مهرباني به اوج خودش مي‌رسيد. اما حالا که مدتي بود من در اين جاها کار نمي‌کردم، صميمت چنداني از او نمي‌ديدم. ما کمي درباره موسسه «آسپن» که من اخيرا وارد آن شده بودم صحبت کرديم و از او دعوت کردم تا براي صحبت به پرديس تابستاني دانشگاه ما در کلورادو بيايد. گفت که دوست دارد بيايد، اما نه روي صحنه و خواست تا به جاي آن براي صحبت کردن به پياده روي برويم. کمي عجيب به نظر مي‌رسيد. من هنوز نمي‌دانستم که اين پياده‌روي طولاني، روش ترجيحي او براي يک گفت‌وگوي جدي بود. بالاخره مشخص شد که از من مي‌خواهد بيوگرافي‌اش را بنويسم. در آن زمان من تازه بيوگرافي بنجامين فرانکلين را منتشر کرده بودم و داشتم بيوگرافي آلبرت انيشتين را مي‌نوشتم. اولين واکنش من تعجب بود؛ کمي برايم مضحک بود که او خودش را به عنوان وارث بحق اين زنجيره مي‌داند. از آنجايي که مي‌دانستم هنوز در نيمه راه پر از پستي و بلندي زندگي‌اش است، مخالفت کردم. گفتم حالا نه. شايد ده يا بيست سال ديگر، وقتي که بازنشسته شدي. از سال 1984 مي‌شناختمش؛ وقتي که براي صرف ناهار با مديران مجله تايم به منهتن آمده بود و از مکينتاش جديدش تعريف و تمجيد مي‌کرد. بعد از آن بي حوصله و بهانه‌گير بود و به خاطر يک مطلب افشاگرانه که احساساتش را جريحه‌دار کرده بود، به يکي از خبرنگاران تايم حمله کرد. بعد از آنکه با او صحبت کردم، شيفته و مسحور جذابيتش شدم ما حتي بعد از آنکه او را از مديريت اپل هم برکنار کردند با هم در ارتباط بوديم. وقتي چيزي براي مطرح کردن داشت مثل يک کامپيوتر جديد يا فيلمي از پيکسار، ناگهان طلسم جذابيتش دوباره روي من معطوف مي‌شد؛ به يک رستوران با سوشي‌هاي معروف در جنوب منهتن دعوتم مي‌کرد و درباره آنچه که او در حال جذب مشتري برايش بود و بهترين چيزي هم بود که تا حالا توليد کرده، صحبت مي‌کرد دوستش داشتم.وقتي او به تخت سلطنت اپل برگردانده شد، ما او را روي جلد مجله تايم گذاشتيم و خيلي زود بعد از آن شروع کرد به دادن ايده‌هايش براي پرونده‌اي درباره موثرترين افراد قرن که ما در حال آماده کردنش بوديم. شعار تبليغاتي «متفاوت بينديش» را همراه با تصاويري نمادين از افرادي که به نظر ما شبيه به هم بودند، معرفي کرد و به تلاشي با تاثير خيره کننده و تاريخي رسيد. بعد از آن پيشنهادش را به اين سمت سوق دادم که يک بيوگرافي از چيزهايي که تا آن زمان از او شنيده بودم و بعد از آن مي‌شنيدم، بنويسم. زماني به او ايميل زدم تا بپرسم که آيا چيزي که از دخترم شنيده بودم درباره اينکه لوگوي اپل اداي احترامي به «آلان تورين» مبتکر انگليسي علوم کامپيوتري بوده، درست است يا نه. تورين کدهاي زمان جنگ با آلمان‌ها را کشف رمز کرده و سپس با گاز زدن يک سيب آلوده به سيانور دست به خودکشي زده بود. او جواب داد که کاش اين فکر به ذهنش رسيده بود، اما اينطور نبود.
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image