جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
خاله مهين
-(1 Body) 
خاله مهين
Visitor 385
Category: دنياي فن آوري
رضا نشسته بود پاي تلفن و هي مي خنديد. مامان آمد توي اتاق و پرسيد: «رضا به چي مي خندي؟»
رضا گفت: «دارم زنگ مي زنم به خاله!»
-کدام خاله؟
-خاله مهين. خاله ي بابا!
مامان تعجب کرد: «وا!براي چي؟ با او چه کار داري؟»
-هيچي!هي زنگ مي زنم بعد او که گوشي را بر مي دارد من توي تلفن فوت مي کنم. بعد گوشي را مي گذارم. او سواد ندارد که شماره ي ما را ببيند. خنده دار است، نه؟
مامان عصباني شد و گفت: «خيلي کار زشتي مي کني. چرا آن پير زن را اذيت مي کني. شايد منتظر تلفن کسي باشد. زود زنگ بزن و از او عذر خواهي کن!»
-ولي من شوخي مي کردم.
-اين شوخي نيست. اذيت است. اصلاً تو داري پيامبر را اذيت مي کني. رضا با تعجب گفت: «پيامبر را! ولي پيامبر که خانه ي خاله نيست.» مامان نشست کنار رضا و گفت: «پسرم! پيامبرمان گفته اند: «هر کس مؤمني را اذيت کند، انگار مرا اذيت کرده است.» الان کار تو مثل اذيت کردن پيامبر است.»
رضا گفت: «نه مامان! من پيامبر را دوست دارم. خاله را هم دوست دارم. الان زنگ مي زنم از خاله معذرت مي خواهم.» مامان خنديد و گفت: «زنگ بزن عذر خواهي کن ، بعد گوشي را بده من هم با او حرف بزنم. خيي دلم برايش تنگ شده.»
منبع:ماهنامه فرهنگي ،آموزشي سنجاقک شماره 52
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image