جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
مي توانيد اشتباه کنيد (2)
-(5 Body) 
مي توانيد اشتباه کنيد (2)
Visitor 536
Category: دنياي فن آوري

کافي است بيشترين تلاش خود را بکنيد

بچه ها بايد اين پيام را دريافت کنند که اگر به اندازه کافي تلاش کنند کافي است.بايد به آنها گفته شود که اشتباه کردن امري طبيعي براي آموختن است.با اشتباه کردن مي آموزيم که بهترين کاري را که مي توانيم بکنيم کدام است.کافي است بسشترين تلاش خود را بکنيم بقيه مربوط به آزمايش و خطاست.اين پيام سالمي است که مخابره مي کنيم.اما همين پيام سالم ممکن است به خطا براي خجالت دادن فرزندانمان مورد استفاده قرار بگيرد.
پدر و مادر اغلب اين را قبول دارند که اگر فرزندشان بيشترين سعي خود را بکند کافي است.با اين ذهنيت وقتي بچه ها مرتکب خطا مي شوند پدر و مادر فرض را براين مي گذارند که آنها به قدر کافي تلاش نکرده اند.سعي کردن ارتباطي با حافظه ندارد.شما يا به خاطر مي آوريد و يا نمي آوريد.با فراموش کردن هم بايد مانند هر اشتباه ديگر برخورد شود.
يکي از بهترين طرز برخوردها با کودک يا نوجواني که مسايل را فراموش مي کند،اين است که با آنها طوري حرف بزنيم انگار براي اولين بار است که از آنها انجام دادن آن کار را خواسته ايم.وقتي اين گونه از فرزند خود رعايت کاري را در خواست مي کنيد،کودک يا نوجوان متوجه مي شود کاري را که قرار بوده انجام دهد،انجام نداده است.اين گونه بهتر و بيشتر به خاطر مي سپارد و اين حس در او تقويت مي شود.وقتي به فرزندان خود آنچه را فراموشي کرده اند متذکر نشويد،آنها مطلب فراموش کرده را بهتر به خاطر بسپارند.
اغلب کودکان و نوجوانان هر چه استرس بيشتري احساس کنند،به همان اندازه بيشتر فراموش مي کنند.غرولند کردن و يا ناراحت شدن از آنها کاري صورت نمي دهد.به جاي آن استرس بيشتري توليد مي کند و اين استرس بيشتر،روي به خاطر سپاري آنها بيشتر تأثير مي گذارد.اگر کودک يا نوجوان شما به طور مرتب مطالب را فراموش مي کند،در پايان هفته به آنچه فراموش نکرده است پاداشي بدهيد.
وقتي بچه ها مرتکب خطا مي شوند،پدر و مادر از روي ناراحتي و بي آنکه متوجه باشند به آنها پيامهاي خجالت آور مخابره مي کنند.اين پيامها به بچه ها احساس بدي مي دهد.احساس مي کنند نابسنده و بي لياقت،و فاقد ارزش لازم هستند.از جمله اين پيامها مي توان به موارد زير اشاره کرد:
تو بهتر از اين مي داني.
تو بهتر از اين مي تواني اين کار را بکني.
بايد بهتر از اين مي دانستي.
چطور توانستي فراموش کني؟
اين را قبلا به تو متذکر شده بودم.
به تو گوشزد کردم.
اگر به حرف من گوش مي دادي... .
تو را چه مي شود؟
قبلا اين کار را به طرز بهتري انجام داده بودي.
چه اشکالي در تو هست؟
گوش به حرف نمي دهي.
پدر و مادر اشتباه گمان مي کنند اگر فرزندانشان کار خطايي صورت مي دهند و مطابق ميل و خواسته آنها ظاهر نمي شوند،بيشترين تلاش خود را نکرده اند. گفتن اين مطلب به بچه ها،که به نظر شما تلاش کافي نکرده اند،آنها را خجالت زده مي کند.اين گونه در اصل مي خواهند به فرزندانشان انگيزه بدهند.همان طور که قبلا توضيح داديم استفاده از احساس گناه براي مسلط شدن بر کودکان نه تنها غير ضروري است،بلکه در مورد کودکان امروز کابردي ندارد.
در تربيت مثبت فرزندان فرض براين است که بچه ها هميشه بيشترين تلاش خود را مي کنند.وقتي کار خطايي صورت مي دهند،اين بخشي از شادگيري آنهايت.وقتي بچه ها از کنترل خارج مي شوند،در اصل آنچه را براي کنترل شدن به آنها احتياج دارند دريافت نمي کنند.بچه ها هر اشتباهي هم که بکنند،بيشترين تلاش خود را کرده اند.
بچه ها با اين انديشه چشم از خواب باز نمي کنند که «بدترين کاري را که امروز مي توانم بکنم کدام است؟چه مي توانم بکنم که شکست بخورم؟چگونه مي توانم زندگي پدر و مادرم را مختل کنم؟چگونه مي توانم کاري بکنم که آنها از من متنفر شوند؟»هيچ کس اين کونه فکر نمي کند مگر آنکه رنجشي شديد به دل داشته باشد.حتي در اين صورت نيز کودک مي خواهد در بهترين حد خود ظاهر شود.
اما بيشترين تلاش خود را کردن بدين معنا نيست که بيشترين توانمندي شخص بروز داده شود،بلکه معنايش اين است که با توجه به منابع موجود،کودک بيشترين توان خود را بروز داده است.اجازه بدهيد با مثال ساده اي موضوع را بهتر توضيح دهيم.
ديروز بيشترين تلاشم را براي نوشتن کردم.در مدت يک روز سي صفحه مطلب نوشتم.براي از نويسندگان اين يک حد عالي است.وقتي شروع به نگارش اين کتاب کردم بيشترين تلاشم را به خرج دادم،اما در نهايت از روزي سي صفحه ننوشتم.امروز خسته بودم و با اين حال بايد بگويم که در هر سه روز بيشترين تلاشم را کردم.
با توجه به اين مثال متوجه مي شويد که نتيجه کار هميشه معيار دقيقي براي نشان دادن بيشترين تلاس نيست.به همين دليل درست نيست با استناد به عملکرد فرزندانمان درباره بيشترين اندازه تلاش آنها نظر بدهيم.در برخورد با اشتباهات فرزندانمان درست اين است که فرض کنيم آنها حداکثر تلاش خود را کرده اند.

وقتي اشتباه کردن شايسته نيست

وقتي اشتباه کردن قابل قبول نباشد بچه ها به طرق ناسالمي واکنش نشان مي دهند.آنچه مي خوانيد چهار طزقي است که فرزندان ما وقتي اشتباهاتشين پذيرفته نمي شود،واکنش نشان مي دهند.
1- اشتباه را پنهان مي کنند و واقعيت را بروز نمي دهند.
2- براي خود معيارهاي سطح بالا در نظر نمي گيرند و تن به ريک نمي دهند.
3- با دفاع از خود و خطا را متوجه ديگران دانستن واکنش نشان مي دهند.
4- از ميزان عزت نفسشان کاسته مي شود و در مقام مجازات خود بر مي آيند.
از اين چهار واکنش مي توان اجتناب کرد.کافي است اين پيام را به بچه ها مخابره کنيم که مي توانند اشتباه کنند.بجه ها با توانايي دوست داشتن پدر و مادرشان متولد مي شوند،اما نمي توانند خودشان را دوست بدارند يا مورد عفو قرار دهند.بچه ها با توجه به رفتاري که پدر و مادرشان با آنها مي کنند و با توجه به واکنشي که نسبت به اشتباهات آنها نشان مي دهند درباره خودشان قضاوت مي کنند.وقتي بچه ها را به خاطر اشتباهاتشان مجازات نکنيم يا به آنها احساس شرم و خجالت ندهيم،مي آموزند که نيازي نيست که کامل باشند.آنها به تدريج مهمترين مهارتها،يعني توانايي دوست داشتن خود و قبول نواقص و اشکالاتي را که دارند مي آموزند.
وقتي پدر و مادر به خاطر اشتباهات خود عذر خواهي مي کنند،بچه ها خود به خود در مقام عفو ظاهر مي شوند.بچه ها پيشاپيش به گونه اي برنامه ريزي شده اند که پدر و مادرشان را ببخشايند.اما براي بخشودن خودشان اين آمادگي را ندارند.اگر والدين اشتباه کنند و بعد عذر خواهي نکنند،بچه ها هرگز راه بخشودن را نمي آموزند.اگر پدر و مادر اشتباه کنند و عذر خواهي نمايند،بچه ها خود را سرزنش مي کنند.بدون تمرين کافي براي بخشودن پدر و مادر،بجه ها بخشودن خود را ياد نمي گيرند.
بچه ها از حدود نه سالگي،وقتي پدر و مادرشان کاري مي کنند که در نظر آنها غريب مي رسد،خجالت زده مي شوند.مثلا اگر کودکي ببيند مادرش در فروشگاه و يا در خيابان سوت مي زند يا زير لب آواز مي خواند خجالت مي کشد.وقتي کودک به خود آگاهي بيشتري مي رسد ناگهان براي ذهنيت ديگران و اينکه آنها چه فکر مي کنند اهميت قايل مي شود.وقتي بچه ها را با نگرش بخشودن تربيت کنيم،به راحتي بيشتر نواقص خود را مي بخشند.اکنون اجازه دهيد چهار واکنش بچه ها را وقتي به آنها اجازه اشتباه کردن داده نمي شود به تفصيل بيشتري مرور کنيم.

پنهان کردن اشتباهات و نگفتن حقايق

وقتي بچه ها از مجازات مي ترسند،وقتي نگران مي شوند که اگر اشتباه کنند و مهر محبت پدر و مادرشان را از دست مي دهند،مي آموزند که اشتباهاتشان را پنهان کنند.ترجيح مي دهند به جاي آنکه مجازات شوند کارشان را پنهان کنند و اميدوار باشند که گير نيفتند.اين رفتار منجر به دروغگويي مي شود.اين تمايل به پنهان کردن اشتباهات شکافي در درون بچه ايجاد مي کند.کودک بايد در دو دنيا زندگي کند.در يک دنيا مهر و عشق پدر و مادرش را به دست مي آورد و در دنياي ديگر احساس مي کند اگر به اشتباهش پي ببرند،عشق پدر و مادرش را از دست مي دهد.اين،احساس مقدار عشقي را که دريافت مي کند از بين مي برد.
وقتي بچه ها کار اشتباهي مرتکب مي شوند و اشتباهشان را پنهان مي کنند،بخشي از وجود آنها احساس بي ارزش بودن مي کند.حتي وقتي والد به فرزندش مهر مي ورزد،از او حمايت و قدرداني مي کند و در مقام تصديق او حرف مي زند.بخشي از وجود کودک مي گويد:«بله،اما اگر مي دانستي چه اشتباهي مرتکب شده ام به من محبت نمي کردي.»اين احساس بي ارزش بودن،عشق و محبتي را که زيبنده کودک است از او دور مي سازد.با آنکه پدر و مادر به او عشق مي ورزند،او اين عشق را به درون خود راه نمي دهد.هر اندازه کودک بيشتر مجبور باشد اشتباهات خود را پنهان کند،عشق و محبتي را که در موردش دارد بي اعتبار مي کند.
بچه ها براي اينکه احساس قدرت و توانمندي کنند به حمايت پدر ومادرشان متکي هستند.وقتي اين حمايت از آنها دريغ مي شود،کودک بيش از پيش احساس امنيت خاطرش را از دست مي دهد. براي کودک بسيار ناراحت کننده است اگر کسي به او بگويد:«به پدر و مادرت نگو.»اگر کودک نتواند اشتباه خود و ديگران را با پدر و مادرش در ميان بگذارد،ديواري ميان او و پدر و مادرش حايل مي شود.
از اين ناراحت کننده تر،شرايطي است که پدر يا مادر از کودک بخواهند که ديگري را در جريان مطلبي قرار ندهد.«خوب،يک بستني برايت مي خرم به شرط آنکه به پدرت حرفي نزني.» اين طرز برخورد کودک را به مادرش نزديک مي کند اما ميان او و پدرش فاصله مي اندازد.
حالا اگر کتمان راز با تهديد مجازات همراه باشد،شرايط از هر زماني خراب تر مي شود.مثلا ممکن است پدري با فرزندش بد رفتاري کند و بعد به او بگويد:«اگر حرفي به مادرت بزني خدمتت مي رسم.»توجه داشته باشيد که اشتباه اتفاق مي افتد و مي توان آن را جبران کرد،اما اگر کودک احساس کند که نمي تواند آشکارا با پدر يا مادرش حرف بزند،التيام متوقف ميشود.

فرزندان طلاق

کودکاني که پدر و مادرشان متارکه کرده اند اغلب نمي توانند احساسات و تجربياتشان را مطرح کنند.بچه ها وقتي در خانه هاي متفاوت پدر و مادرشان زندگي مي کنند به اين نتيجه مي رسند که مي توانند درباره آنچه در خانه مي گذرد حرف بزنند.اما اشکال اينجاست که در اين مواقع بچه ها مي توانند تنها درباره بخشي از احساسات خود حرف بزنند.بخشي را در منزل مادر و بخش ديگر را در منزل پدر بازگويند.
بچه ها اين پيام را دريافت مي کنند که درست نيست وقتي با مادرشان با پدرشان حرف مي زنند،موضوع را بعدا با پدرشان در ميان بگذارند،به اين دليل که ممکن است مادر ناراحت شود يا حسادت کند.وقتي کودک توضيح مي دهد چه اوقات خوشي را با پدرش گذرانده،مادر ممکن است ناراحت شود که چرا شوهر سابقش دختر او را مجبور نکرده تا تکاليف مدرسه اش را انجام دهد.بچه ها مي توانند اين قبيل پيامها را درک کنند و به اين نتيجه برسند که اگر حرفي نزنند بهتر است.بدتر از همه،ممکن است مادر به شوهرش زنگ بزند و در مقام اعتراض به او حرفهايي بزند.در نتيجه بعد،که کودک فرصتي را با پدرش خوش مي گذراند،پدر ممکن است به هو بگويد که در اين باره به مادرش چيزي نگويد.
دشوار است که بچه ها را مجبور کنيم تا درباره زندگيشان حرف بزنند.اگر پدر و مادر رفتار منفي،انتقادي و يا مخالفتي را به نمايش بگذارند،درد دل گفتن براي بچه ها دشوار مي شود.در اين زمان نه تنها احساس عدم امنيت خاطر بيشتري مي کنند،بلکه پدر يا مادر بخشي از قدرت خود را از دست مي دهند.
هر چه کودک يا نوجوان شما آزادانه تر بتواند با شما احساساتش را در ميان بگذارد و بيمي از مجازات به خود راه ندهد،ميل به همکاري در او افزايش مي يابد.به خاطر داشته باشيد که وقتي بچه ها بتوانند خودشان باشند خود به خود ميل به همکاري پيدا مي کنند.پدر و مادر براي اينکه بتوانند بر نوجوانان خود نفوذ بيشتري داشته باشند بايد از داوري و ارائه راه حل به آنها خودداري نمايد تا فرزندانشان بتوانند با طيب خاطر به سروقت آنها بيايند و احساساتشان را مطرح سازند.

در نظر گرفتن معيارهاي سطح بالا،تن ندادن به خطر

وقتي بچه ها اشتباه کنند و پدر و مادر با حرفهايشان به آنها احساس خجالت بدهند،ترس از اشتباه کردن را در دل فرزندانشان مي کارند.بچه ها براي حراست از خود در برابر نتايج دردناک اشتباه کردن و براي اينکه پدر ومادرشان را مأيوس ناراحت نکرده باشند،احتياط مي کنند.به جاي اينکه براي خود معيارهاي سطح بالا را در نظر بگيرند که امکان نرسيدن به آن وجود داشته باشد،کاري مي کنند که نتيجه اش قابل پيش بيني باشد.در واقع زندگي کردن در منطقه امن را اختيار مي کنند.با آنکه اين گونه به احساس امنيت خاطر مي رسند اما احساسي از ملامت دارند زيرا توانايي هايشان به مبارزه طلبيده نمي شود.
جمعي ديگر از بچه ها،در برخورد با پيامهاي خجالت آور به موفقيت هاي سطح بالا علاقه مند مي شوند.اين بچه ها نمي توانند تحمل کنند که پدر و مادرشان آنها را دست کم بگيرند و به همين دليل بيش از حد نياز تلاش مي کنند.ممکن است در اين ميان به نتايج سطح بالا برسند،اما هرگز شاد باقي نمي مانند.هيچ مقداري از تلاش برايشان کافي نيست و هرگز به اندازه کافي خوب نيستند.اين بچه ها اگر در تمام درس هايشان نمره عالي بگيرند و تنها در يک درس نمره کمتر از عالي به دست آورند احساس شکست و ناکامي مي کنندونگران آنند که وقتي در منزل مي آيند پدر ومادرشان از آنها بپرسند:«چرا در اين درس نمره عالي نگرفتي؟»
ممکن است پدري به پسرش که در مسابقه فوتبال يک پاس اشتباه داده بگويد:«اگر آن پاس را درست داده بودي،تيمت برنده مي شد.»والدين اغلب جنبه هاي مثبت را فراموش مي کنند و به رفتارهاي منفي مي پردازند.پيامهاي منفي مربوط به کودکي رااغلب در دفاتر مشاوره با بزرگترهايي که از افسردگي و اضطراب رنج مي برند مشاهده مي کنيم.در اغلب موارد اين اشخاص والديني مهربان داشته اند،اما راه بهتري براي نشان دادن عشق و محبت خود نمي شناختند.نمي دانستند با فرزندانشان چه مي کنند.بسياري از آنها به اشتباه گمان مي کردند که در حق فرزندانشان لطف مي کنند و رفتار سالمي را به نمايش مي گذارند.
وقتي بچه ها احساس نکنند که مي توانند اشتباه کنندو مورد مؤاخذه قرار نگيرند،از تن دادن به خطر اجتناب مي ورزند.بچه ها نيازدارند که تن به خطر بدهند و توانايي هايشان را محک بزنند.بدون احساس ايمني در اين زمينه که مي توانند تن به خطر بدهند نمي توانند به موفقيت سطح بالا برسند و دليلش را هم اغلب نمي دانند.به يک چادر ايمني نياز دارند.حتي کساني که به هدفهاي سطح بالا اجتناب مي ورزند.
بدون اينکه احساس امنيت خاطر داشته باشند،ممکن است بگويند:«من از مهماني خوشم نمي آيد.»اما در پس اين خوش نيامدن،ترس از مورد قبول واقع نشدن وجود دارد. به جاي اينکه تن به خطر بدهند،به اين نتيجه مي رسند که بهتر است آن کار را انجام ندهند.
ترس و احساس ناامني هميشه سبب مقاومت نيستند.بعضي از بچه ها خجالتي هستند و در برقراري رابطه با ديگران به زمان طولاني تري احتياج دارندويا اينکه به راحتي تن به خطر نمي دهند.بچه هاي مقاومت دار اغلب خجالتي هستند و در برابر تغيير مقاومت مي کنند.بچه هاي حساس از مورد قبول واقع نشدن مي ترسند و طبيعتا به زمان بيشتري براي دوست شدن با کسيني که مي توانند بالقوه با آنها دوست شوند،نياز دارند.علت همه اينها دريافت اين پيام از سوي پدر و مادر است که نمي توانيد اشتباه کنيد.
براي اجتناب از تألم مورد تأييد واقع نشدن،بعضي از بچه ها به طرز انديشه پدر و مادرشان توجهي نمي کنند.نمونه اش نوجوانهايي هستند که هيچ يک از مشکلات و احساسات خود را با پدران ومادرانشان در ميان نمي گذارند.آنها عمري مورد ملامت قرار گرفته اند و به همين جهت وقتي بزرگتر مي شوند و آزادي عمل بيشتري پيدا مي کنند،ترجيح مي دهند به جاي پدر و مادر به دوستانشان مراجعه کنند.در اين زمان نوجوان سرکشي مي کند و نشان مي دهد که به تأييد و تصديق پدر و مادرش آنقدرها نيازي ندارد.در پس اين تمايل،سالها پنهان کردن خود و طرح ننمودن احساسات خود با پدر و مادر نهفته است.
پدر و مادر بدون توجه به اينکه قبلا چه کرده اند مي توانند اقدام جبراني کنند.مي توانند پنج مهارت مثبت تربيت فرزندان را به کار ببرند و به نتايج دلخواه برسند.پدر و مادر بايد به اين مهم توجه داشته باشند که فرزندانشان مي توانند اشتباه کنند،اما خود آنها نيز حق اشتباه دارند.همه والدين با توجه به منابعي که در اختيار دارند مي توانند در بهترين حد خود ظاهر شوند.

توجيه اشتباه يا سرزنش کردن ديگران

کودکاني که در محيط نابخشاينده بزرگمي شوند حالت تدافعي پيدا مي کنند يا فعالانه از اشتباهات خود دفاع مي کنند و در مقام توجيه اشتباهات خود حرف مي زنند يا گناه اشتباهاتشان را به گردن ديگران مي اندازند و آنها را مقصر جلوه گر مي سازند.وقتي به کودکي گفته مي شود که برادرش راکتک نزند براي فرار از مجازات مي گويد:«اول او مرا زد.»اين رفتار تدافعي طبيعي است اما ترس از مجازات آن را تشديد مي کند.وقتي کودک از مجازات نترسد،به سخن پدر و مادرش که او را از زدن برادر وخواهرش منع مي کنند واکنش مثبت تري نشان مي دهد.نياز احساس نمي کند که در مقام سرزنش خواهر يا برادرش حرفي بزند.
وقتي بزرگ مي شويم تنها راه اصلاح خويشتن و نشان دادن اقدام جبراني اين است که ميئوليتي در قبال اشتباهات خود بپذيريم.تا زماني که با سرزنش کردن ديگران بخواهيم اشتباهات خود را توجيه کنيم،نمي توانيم اقدام جبراني انجام دهيم.با آنکه به سن بلوغ رسيده ايم مانند کودکاني رفتار مي کنيم که در محيط نا امن بزرگ شدند.
کارول براي مشاوره به من مراجعه کرد.مطمئن نبود که مي خواهد با شوهر جديدش،جک،زندگي کند.جک در چندين مورد از او خشمگين شده بود و اقدامات خشونت آميز انجام داده بود.آن روز که به ديدن من آمده بود شوهرش همه متعلقات او را از خانه به بيرون ريخته بود.بعد هم از رفتارش پشيمان شده وخواسته بود که کارول به خانه اش باز گردد.وقتي جک عصباني نبود نشان مي داد که زنش را دوست دارد.اما ظاهرا توانايي آن را نداشت که به يک رابطه بالغانه تن در دهد.
کارول آمده بود تا نظر مرا بداند.به او گفتم بهتر است با شوهرش صحبت کنم.وقتي به اتفاق به درمانگاه من آمدند از جک پرسيدم آيا رفتارش را تکرار خواهد کرد.در پاسخ رفتاري به شدت تدافعي را به نمايش گذاشت.گفت:«کار من اشتباه بود،اما کار او هم اشتباه بود.اگر حرفهاي آن روزش را تکرار نکند،من هم رفتار آن روز را تکرار نخواهم نکرد.»
تلاش کردم به او بگويم عملش بدون توجه به اينکه زنش چه کرده،اشتباه است.جک نمي توانست اين سخن را بپذيرد.کارول به اين نتيجه رسيد که احساس عدم امنيت خاطر او بيش از اندازه اي است که بتواند با او در يک رابطه زناشويي به سر ببرد.جک معتقد بود اگر کارول به دستورات او عمل نکند مستحق اين است که مورد خشونت واقع شود.اين گونه جک به روشني نمي توانست در رفتارش تجديد نظر کند.جک در کودکي در محيطي بزرگ نشده بود که خطاها را ببخشايند.او هر گز مسئوليت را نياموخته بود و نمي توانست در برخورد با با خود اقدام اصلاحي صورت دهد.به جاي آن با سرزنش کردن ديگران مي خواست رفتار خودش را توجيه کند.
وقتي بچه ها براي اشتباهاتشان احساس امنيت خاطر نکند،زمان،انرژي و گفت و گوي بيش از اندازه اي تلف مي شود تا دليلي براي حادثه اي که رخ داده پيدا شود.مي توان از همه اينها اجتناب کرد.تنها راه،که به بچه ها بگوييم مي توانند اشتباه کنند.وقتي بچه ها بدانند که حق دارند اشتباه کنند به راحتي بيشتري به سخنان پدر و مادرشان گوش فرا مي دهند.وقتي مي خواهيم به عقب باز گرديم و به بچه ها ثابت کنيم که اشتباه کرده اند به جايي نمي رسيم.
وقتي در مقام توجيه رفتار خود بر مي آييم و ديگران را به خاطر خطاي خودمان سرزنش مي کنيم،از حل مشکل خود باز مي مانيم.وقتي ديگران را مسئول اشتباهات خود قرار معرفي مي کنيم نمي توانيم جراحات احساسي خود را ترميم کنيم،نمي توانيم از اشتباهات خود درس بگيريم و در جهت خواسته هايمان گام برداريم.

نوجوانها در خطر

زماني در لس آنجلس قرار شد براي نوجوانهايي که مورد بدرفتاري شديد قرار گرفته بودند برنامه اي بنويسم.همه آنها با مشکلات جدي در زمينه ي عزت نفس رو به رو بودند.در هفته اول آموزش کارگاهي خواستم که بچه هاي متفاوت در سمينار حضور پيدا کنند.ترتيبي دادم که نوجوانهاي خانواده هاي بد کار کردي با نوجوانهايي که در خانواده هاي سالم بزرگ شده بودند در کنار هم بنشينند.
مشخص نبود آيا نوجوانهايي که کنار هم قرار گرفته بودند،متعلق به چگونه خانواده هايي بودند.وقتي به تدريج اين نوجوانها درباره پيامهاي منفي دريافتي خود حرف زدند معلوم شد که 90 درصد تألمات همه آنها يکسان است.همه آنها احساس مي کردند که کسي آنها رادرک نمي کند،احساس مي کردند که مهم نيستند،قدرشان را نمي دانند و در مواقعي با آنها رفتار غير منصفانه اي مي شود.
در بسياري از مواقع،روان درمانگرها و والدين بي آنکه قصد بدي داشته باشند روي يک تجربه منفي خاص بيش از اندازه تأکيد مي کنند.در نتيجه نوجوان به اين نتيجه مي رسد که همه ناراحتي هاي او ناشي از همان يک رفتار نادرست است.اينکه همه مسائل و مشکلات را به يک حادثه خاص نسبت بدهيم هرگز کار درستي نيست.درستي اين نکته زماني مشخص مي شود که کنار نوجوانهايي قرار مي گيريم که با بد رفتاري به خصوصي در زندگي خود مواجه نبوده اند.اين نوجوانها به تدريج نيز احساسات خشم،هراس،نؤميدي،تألم،ناراحتي،بي عدالتي،گناه،انده،ضايعه و فقدان،رنجش و سر درگمي خود را به نمايش مي گذارند.با آنکه مشخص شد نوجوانهاي در خطر،در شرايطي به هم شباهت دارند،به اين نتيجه رسيديم که بخش قابل ملاحظه اي از تألم آنها ناشي از روشهاي نامناسب تربيتي است که پدران و مادران آنها اعمال مي کنند.
از آنجايي که نوجوانها نمي دانند ديگران هم احساس آنها را دارند،همچنان احساسات منفي خود را به حوادث گذشته ارتباط مي دهند.بسياري از بالغهاي امروزي نيز مشکلات و تألمات خود را به گذشته ارتباط مي دهند.تحت تأثير اين ذهنيت قدرت تغيير دادن زندگي خود را از دست مي دهند.
از آنجايي که نوجوانها نمي دانند سايرين هم احساس آنها را دارند همچنان حوادث گذشته را مسبب ناراحتي خود مي دانند.کارگاههاي آموزشي،گروه هاي حمايتگر و مشاوره مي توانند جراحات احساسي مربوط به حوادث گذشته را کاهش دهند.اما براي به حداقل رساندن جراحات احساسي مربوط به گذشته پدر و مادر بايد برايب فرزندانشان محيط امني ايجاد کنند،بايد به آنها امکان اشتباه کردن بدهند.وقتي پدر و مادر بيشتر مسئوليت اشتباهات گذشته را برعهده مي گيرند و کمتر ديگران را سرزنش مي کنند،بچه ها خود به خود حالت تدافعي را کنار مي گذارند و کمتر در مقام سرزنش حرف مي زنند.

عزت نفس کم و مجازات کردن خود

هر طور بابچه ها رفتار کنيد خودشان را همان گونه در نظر مي گيرند.وقتي بچه ها به آنچه نياز دارند نمي رسند خود به خود احساس ارزشمند نبودن مي کنند.بچه ها بدون اينکه مورد بي توجهي قرار بگيرند ممکن است نسبت به خودشان احساس بدي پيدا کنند.ممکن است خود راناشايسته و بي کفايت در نظر بگيرند.وقتي پدر و مادر از رفتار فرزندانشان احساس ناراحتي،خشم،رنجش،خجالت و نگراني کنند،فرزندان آنها خود را غير ارزشمند و غير دوست داشتني در نظر مي گيرند.
اين بچه ها به جاي آنکه به عزت نفس برسند،احساس مي کنند در حد و اندازه اي که لازم است قرار نمي گيرند و پيوسته در تلاش هستند که در حد کامل و بي عيب و نقص ظاهر شوند تا پدر و مادرشان را راضي کنند.اما در اين کار هرگز موفق نمي شوند زيرا انسان کامل و بي عيب و نقص وجود ندارد.ممکن است رفتار خوبي را به نمايش بگذارند اما اين گونه عزت نفسشان را از دست مي دهند.اين بچه ها به آن دليل که نمي توانند پدر و مادرشان راراضي کنند،به احساسي که دوست دارند نمي رسند.
وقتي بچه ها در حد توقع پدر و مادر ظاهر نمي شوند،احساسات منفي در پدر ومادر انباشته مي شود.بدون توجه به اينکه پدر و مادر چه اندازهبر دوست داشتن فرزندانشان تأکيد داشته باشند،وقتي از اشتباهات آنها ناراحت شوند،اين ناراحتي را بچه ها احساس مي کنند.بچه ها خودشان را با توجه به واکنشهاي پدر و مادرشان ارزيابي مي کنند.اگر بخواهيم بچه ها نسبت به خود احساس خوبي داشته باشند،پدر و مادر بايد در سطح توقعات خود تجديد نظر کنند تا احساسات منفي خودشان را نشان ندهند.
وقتي پدر ومادر شاد و پذيرنده باشند،وقتي به فرزندانشان احترام بگذارند و درک و توجه نشان دهند،فرزندانشان اين پيام را دريافت مي کنند که به قدر کافي خوب هستند.اين گونه طبيعتا احساس خوبي درباره خود پيدا مي کنند.مي توانند احساس امنيت خاطر کنند و در حدي که مي توانند ظاهر شوند.اين گونه،بيشتربه خود اطمينان مي کنند و به اعتماد به نفس مي رسند.احساس آرامش بيشتري مي کنند،زيرا احساس نمي کنند که بايد مطابق ميل و خواسته ديگرن ظاهر شوند.احساس مي کنند همان کسي که قرار است،هستند همان کاري را که قرار است،مي کنند.کودکان زير نه سال همين که ببينند مي توانند اشتباه کنند و تاواني پس ندهند به احساس امنيت خاطر مي رسند.
چه احساسي پيدا مي کرديد اگر مي توانستيد هر کاري را بکنيد و اشکالي متوجه شما نشود.چه احساسي پيدا مي کرديد اگر تحت تأثير احساس گناه قرار نمي گرفتيد.حتي اگر بچه ها بزرگ شوند و خود را مسئول اشتباهاتشان بدانند احساس معصوميت در آنها باقي مي ماند.در سنين بلوغ و بزرگي وقتي مرتکب اشتباهي مي شوند به سادگي به احساس خود بخشودگي مي رسند و اقدامي اصلاحي انجام مي دهند،در قبال ديگران احساس مهر و محبت و احترام بيشتري مي کنند،زيرا نگران دفاع کردن از خود نيستند.
وقتي پدر و مادر مسئوليت اشتباهات کودک کمسال خود را مي پذيرند،آن کودک خود را معصوم و بي گناهدر نظر مي گيرد.اما اگر اين کودک به خاطر اشتباهاتش مجازات شود و خجالت داده شود،احساس ارزشمند نبودن و ناشايستگي مي کند.اگر به خاطر اشتباهاتش مجازات شده باشد،به اين نتيجه مي رسد که تنها اگر مجازات شود شايسته مهر و محبت مي شود.
بسياري از والدها تن به خطر نمي دهند.زيرا وقتي خطايي مرتکب مي شوند بيش از اندازه با خود سخت گيري مي کنند.مضطرب مي شوند زيرا نگران ناراحتي هستند که تحمل مي کنند.اغلب ترسي بي دليل به وجودشان سايه مي اندازد.اينها اشخاصي هستند که در کودکي به خاطر اشتباهاتشان مجازات شده اند.
اين اشخاص در مواقعي،براي اينکه بتوانند از سخت گيري نسبت به خود بکاهند،به ديگران سخت گيري مي کنند.براي اينکه خود را ازمجازات نجات دهند ديگران را سرزنش و مجازات مي کنند.اين گرايش مي تواند در جهت ديگري نيز به حرکت در آيد.ممکن است بدرفتاري ديگران را بپذيرد زيرا خود را شايسته مهر و برخورد خوب نمي داند.ممکن است ديگران با او بدرفتاري کنند،اما او به نحوي احساس مي کند که شايسته اين موقعيت است.ممکن است به راحتي ديگران را ببخشايد زيرا از عزت نفس اندک بهره دارد و خود را شايسته مجازات مي داند.
کودکي که مجازات شود بعدا اين مجازات را مشمول ديگران مي کند،اين امکان هم وجود دارد که شخص مجدداخود را مشمول مجازات قرار دهد.به خصوص دخترها خود را مجازات مي کنند و حال آنکه پسرها ديگران را مشمول مجازات قرار مي دهند.

دادن اجازه براي اشتباه کردن

بدون درک پنج مهارت تربيتي مثبت و بدون توجه به اين مهم که بچه ها مي توانند اشتباه کنند،تنها سلاحي که در اختيار پدر و مادر قرار مي گيرد اسلحه مجازات است.درگذشته،والدين گمان مي کردند که تحسيت و تمجيد بيش از انداره فرزندان از عزت نفس آنها مي کاهد،و آنها را خود محور مي کند.معتقد بودند اگر فرزندانشان را به خاطر اشتباهاتشانمجازات نکنند،بچه ها درست را از نادرست تميز نمي دهند.اين تصورات امروزه کاملا منسوخ شده اند،اما زماني از اين ابزار استفاده مي شد.
براي استفاده عملي از شيوه هاي تربيت مثبت،پدر و مادر بايد بدانند که آنها نيز اشتباه مي کنند.بچه هاي ما نيز بيش از اندازه مي توانند خود را تطبيق بدهند.قدرت تطبيق دادن در جوهره وجود آنها وجود دارد.زندگي فرايندي از اشتباه کردن و رو به رو شدن با اشتباهات ديگران است.اين گونه است که کودکان ما مي توانند به آنچه توانمندي آن را دارند دست يابند.
اگر به اين نتيجه رسيديد که در گذشته به فرزندان خود آسيب زده ايد،به جاي آنکه احساس گناه کنيد خود را مشمول عفو قرار دهيد.اين را به فرزندان خود نيز آموزش دهيد.راه بخشودن خود را به آنها بياموزيد.توجه داشته باشيد که اشخاص با توجه به منابعي که در اختيار دارند بيشترين تلاش خود را مي کنند.
به جاي اينکه پدر و مادرتان را سرزنش کنيد و آنها را مسبب ناراحتي هاي خود جلوه گر سازيد،در مقام بخشودن آنها باشيد.اين گونه است که فرزندان شما نيز شما را خواهند بخشود.کتاب بچه ها بهشتي هستند را دوباره و چندباره بخوانيد.در سمينارهاي آموزشي شرکت کنيد و از روشهاي تربيتي مثبت بهره بگيريد.
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image