وقتي بچه ها ندانند چه مي خواهند در برابر اميال و خواسته هاي ديگران آسيب پذير مي شوند. فرصت آن را از دست مي دهند که خودشان رابشناسند، بدانند کي هستند و چه خواسته اي دارند.اين گونه، به خواسته هاي ديگران توجه مي کنند و از خواسته ها و توقعاتشان مي کاهند. وقتي بچه ها ندانند چه مي خواهند، نمي توانند چيزهاي مفيد زندگي را تشخيص دهند.
اغلب اوقات بچه ها اين پيام را دريافت مي کنند که در اشتباهند و به خاطر بيشتر خواستن لوس و زياده دوستان هستند. در گذسته بچه ها با چيزهاي ساده و بي اهميت راضي بودند. آنها را مي ديدند اما به حرفهايشان توجهي نداشتند. در مراحل بعدي زندگي هم ناديده انگاشته مي شدند کسي به آنها بهاي لازم را نمي داد. بچه ها در گذشته مجاز نبودند بيش از آنچه به آنها مي دهند بخواهند.
سرکوب خواسته هاي فرزندان بخش مهمي از مهارت تربيتي پدر و مادر بود زيرا آنها نمي دانستند که با احساسات منفي فرزندانشان چگونه بايد برخورد کنند. اجازه دادن به فرزندان براي اينکه بيشتر بخواهند، به آنها قدرتي مي دهد که پدر و مادر روزگار توان کنترل آن را نداشتند.
اما امروزه به کمک مهارتهاي مثبت تربيتي براي برخورد با احساسات منفي، بچه ها مي توانند بيشتر بخواهند. با بيشتر خواستن، اطلاعات بيشتري از خود به دست مي آورند. مي دانند کي هستند و چرا هستند.
ترس از ميل و آرزو
اغلب عنوان مي شود اگر به بچه ها اجازه بدهيم که بيشتر بخواهند آنها را متوقع مي کنيم و اداره کردن آنها دشوارتر مي شود. مسلما نگهداري از کودکي که خواسته ها و آرزوهايش را در حد توقع پدر و مادر محدود کند بسيار ساده تر است. اما کودک در اين شرايط نمي تواند به خواسته هايش برسد و به امکانات بالقوه اش دست يابد. وقتي بچه ها مهر و حمايتي را که به آن احتياج دارند دريافت مي کنند، دادن اجازه بيشتر خواستن به آنها، آنها را متوقع و زياده خواه نمي کند.
بعضي از والدين معتقدند که اگر به بچه ها اجازه بيشتر خواهي بدهيم، خودخواه مي شوند. اين حرف در صورتي مصداق پيدا مي کند که پدر و مادر هميشه تسليم خواسته هاي فرزندانشان بشوند. پدر و مادر بايد متوجه باشند که بچه ها با سلطه جويي و بد خلقي کردن نبايد به همه خواسته هايشان برسند. اگر پدر و مادر نيازهاي خودشان را انکار کنند تا براي راضي کردن فرزندانشان کاري صورت داده باشند، اقدامي در جهت لوس کردن آنها انجام داده اند.
وقتي پدر و مادر براي فرونشاندن غرولند فرزندانشان به آنها باج مي دهند و همه خواسته هاي آنها برآورده مي سازند، بجه ها لوس مي شوند. وقتي بچه ها غرولند و بدخلقي مي کنند پدر و مادر بايد محکم در برابر آنها بايستد و در صورت لزوم آنها را با اتاق خودشان بفرستند.اين گونه، بچه ها به آرامش بيشتري مي رسند.
پدر و مادر با خارج کردن کودک از ميان جمع به او فرصت فکر کردن مي دهند و سبب مي شوند تا فرزندشان به اعتماد به نفس بالاتري برسد و همکاري بيشتري نشان دهد.
تربيت نسبت فرزندان با توجه به ايجاد همکاري به جاي اطاعات کورکورانه به علائق و خواسته هاي دروني بچه ها توجه مي کند و اختياردار بودن و احاطه پدر و مادر را به نمايش مي گذارد. براي ايجاد همکاري نياز به در هم شکستن اراده بچه ها نيست. بدين معناست که حتي اگر بخواهند تا دير وقت بيدار بمانند بايد به گفته پدر و مادرشان عمل کنند و در وقت تعيين شده به رختخواب بروند.پدر و مادر با به کار بردن پنج مهارت تربيت مثبت به فرزندانشان امکان مي دهند که خواسته هاي خود را داشته باشند،اما در نهايت بدانند که اختياردار پدر و مادر هستند.
اشکال اجازه دادن به بيشتر خواهي فرزندان اين است که در مواقعي از سرعت کارها مي کاهد. بچه ها لزوما هميشه مطيع نيستند. ممکن ايت بخواهند کاري سواي آنچه شما توصيه مي کنيد انجام دهند و اين را خيلي زود به اطلاع شما مي رسانند. پدر و مادر با صرف وقت و گوش دادن به حرفهاي فرزندانشان به پرورش روح و روان آنها کمک مي کنند. وقتي کودک احساس کند که در اغلب مواقع پيش بيايد که پدر و مادر فرصت گوش شنوايي براي حرفهايش وجود دارد، اگر موقعيتي پيش بيايد که پدر و مادر فرصت گوش دادن نداشته باشند، کودک به راحتي اين شرايط را مي پذيرد.
همه بچه ها با پشتکار فراوان متولد مي شوند. وقتي بيشتر خواهي آنها را بپذيريم، به تقويت اراده شان کمک کرده ايم. اما اگر به بچه ها فرصت رشد کردن ندهيم اين توانمندي انها به تدريج کاهش مي يابد. پشتکار واشتياق کودک کاهش مي گيرد و علاقه او به زندگي، دوست داشتن، آموحتن و رشد کردن کمتر مي شود.
بچه ها با آموختن حس کردن خواسته هاي خود و با احترام گذاشتن به خواسته هاي پدر و مادرشان مهارتهاي مهم احترام، در ميان گذاشتن احساسات، همکاري، مصالحه و مذاکره را مي آموزند. بچه ها اگر اجازه بيشتر خواستن پيدا نکنند، مي آموزند که به خاطر ديگران از خود گذشتگي کنند. وقتي به بچه ها اجازه بيشتر خواستن داده شود نيازي پيدا نمي کنند که در دوران نوجواني اقدام به تمرد و سرکشي نمايند.
فضيلت قدرشناسي
در بسياري از موارد پدر و مادر به جاي اينکه به فرزندانشان اجازه بيشتر خواستن بدهند، آنها را به سپاسگزاري و قدرشناسي دعوت مي کننند.وقتي کودکي بيشتر مي خواهد، پدر و مادر در مقام توصيه به او مي گويند:«قدر آنچه را که داري بدان.» بسياري از بالغها از بيشتر خواستن براي خود طفره مي روند زيرا بيم آن را دارند که در نظر ديگران قدرشناس و سپاسگزار ظاهر نشوند.
در گذسته قدرشناس بودن بخشي از معنويت بوده است. در آن روزها، خوب و پاک بودن و معنويت داشتن بدين معنا بود که شخص به خاطر خداوند از خواسته هاي خود عدول کند و از خود گذشتگي نشان دهد.
اما امروزه تلاش ها براي رسيدن به تنعم و فراواني بيشتر است. امروزه داراي منابع سرشاري هستيم که در گذشته هرگز در اختيارمان نبوده اند. فرزندان شما مي توانند به روياهايشان تحقق بخشند. مي توانند به موفقيت هاي دروني و بيروني برسند، و اين عملي نمي شود مگر به آنها اجازه بيشتر خواهي بدهيم. اگر اين خواسته را از آنها دريغ کنيم رويا را از آنها مي گيريم و گرفتن رويا هم بدين معناست که جز آمچه قبلا اتفاق افتاده است، اتفاق جديدي نيفتد.
رمز موفقيت، اعم از موفقيت دروني يا بيروني اين است که هم قدر چيزهايي را که داريم بدانيم و هم در ضمن بيشتر بخواهيم. قدر شناسي به خاطر آنچه داريم و ميل به بيشتر داشتن دستور موفقيت براي کودکان است.
اجازه مذاکره
وقتي به بچه ها اجازه مي دهيم که بيشتر بخواهند، در مواقعي کار بيشتر پدر و مادر را تداعي مي کنيم.اما در مقابل، بچه ها مي اموزند که براي رسيدن به بيشتر از زندگي خود مذاکره کنند. با آنکه مذاکره کردن وقت بيشتري طلب مي کند، گاه از رفتار فرزندانم متحير مي شوم که چگونه مي توانند مرا براي رسيدن به خواسته هايشان مجاب کنند. به قدرت و عزم جزمشان آفرين مي گويم و مقاومتشان را تحسين مي کنم.
وقتي به فرزندم اجازه مي دهم که بيشتر بخواهد به توانمندي نيروي درون او مي افزايم، و به استعدادهايش فرصت شکوفايي مي دهم. نيازي نيست که هميشه به خواسته هاي فرزندانمان جواب نه بدهيم. هيچ اشکالي ندارد اگر فرزندتان شما را متقاعد به پذيرفتن خواسته اش بکند. اين هرگز به معناي باج دادن براي اجتناب از يک غرولند احتمالي نيست.تفاوت بزرگي است ميان مورد سلطه جويي کودک قرار گرفتن و تسليم توانمندي او در کار مذاکره شدن.
بسياري از بالغها نمي دانند که خواسته هاي خود را چگونه مطرح کنند زيرا در کودکي در اين مورد خاص به قدر کافي تمرين نداشته اند، و چون سرانجام خواسته خود را مطرح مي سازند براي رسيدن به آن کاري صورت نمي دهند زيرا راه مذاکره را نمي دانند.اگر جواب نه بگيرند يا تسليم مي شوند و از خواسته خود عدول مي کنند و يا رنجش پيدا مي کنند و از اينکه به خواسته خود نرسيده اند ناراحت مي شوند. اگر اشخاص راه مذاکره را مي دانستند بسياري از مشکلات آنها برطرف مي شد.تعداد وکلا در زمان ما از آن جهت تا اين اندازه زياد است که ما راه مذاکره را نياموخته ايم.
کودکاني که براي رسيدن به خواسته هاي خود راه مذاکره را آموخته اند به راحتي تسليم نمي شوند، رنجش هم به دل نمي گيرند. آنها مي آموزند که جواب «نه» در صورتي «نه» است که آنها دليل مناسب ديگري براي رسيدن به خواسته هايشان مطرح نسازند.اين را هم مي دانند که گرفتن جواب «نه» در امروز به معناي گرفتن جواب «نه» در فردا نيست.
بچه ها به اين اجازه نياز دارند که براي خود بيشتر بخواهند. اما بچه ها هرگز نمي دانند چقدر از آن مقداري را که مي خواهند به دست خواهند آورد.حتي در دوران بلوغ و بزرگي هم مطمئن نيستم که به چه مقدار از خواسته هاي خود خواهيم رسيد. نمي دانيم چقدر بايد بخواهيم تا مشمول زياده طلبي قرار نگيريم.اگر بالغها در اين زمينه دشواري دارند چگونه از بچه ها انتظار داشته باشيم که دشواري نداشته باشند.
وقتي به بچه ها اجازه بيشتر خواستن مي دهيم بايد به اين مهم توجه داشته باشيم که گاه آنها تقاضاي بيش از اندازه دارند و ممکن است رفتار خودخواهانه اي را به نمايش بگذارند. در اين مواقع پدر و مادر بايد به اين نکته توجه داشته باشند که بچه ها لزوما نمي دانند تا چه اندازه بايد بخواهند و انتظار داشته باشند. موضوع آزمايش و خطا مطرح است.
آموختن نه گفتن
صرفا اينکه به بچه ها اجازه بيشتر خواستن مي دهيم بدين معنا نيست که بايد به همه خواسته هاي آنها را جواب آري بدهيم. پدر و مادر ضمن آنکه به بچه ها اجازه بيشتر خواستن مي دهند بايد « نه» گفتن را هم تمرين کنند. اگر پدر و مادر نتوانند جواب نه بدهند بچه ها خيلي زود رفتار منطقي را کنار مي گذارند و همچنان بيشتر و باز هم بيشتر مي خواهند.
اگر پدر و مادر نتوانند محدوديت هاي منطقي وضع کنند، بچه ها تقاضاهاي غير منطقي مي کنند. کودک مادام که با محدوديت به ميان مي آيد غرولند شروع مي شود و اين همان زماني است که بهتر است او را به اتاق خودش بفرستيم.
وقتي بچه ها براي زسيدن به خواسته هاي خود اقدام به مذاکره مي کنند،بر پدر و مادر است که درباره طول زماني اين مذاکره تصميم بگيرند. پدر ومادر فرصت مشخصي دارند که بايد در محدوده آن قرار بگيرتد. وقتي احساس مي کنيد به قدر کافي شنيده ايد مي توانيد صريحا به اطلاع فرزند خود برسانيد که فرصت صحبت تمام شده است.
اگر کودک مقاومت نشان داد و خواست به صحبت ادامه دهد پدر و مادر بايد حرف خود را تکرار کنند:«کافي است. ديگر نمي خواهم در اين زمينه حزفي بشنوم.»
اگر باز هم کودک متوقف نشد معنايش اين است که از کنترل خارج شده است و زمان آن رسيده که به اتاق خودش برود. وقتي اين اقدام چند بار مکررا صورن پذيرد، کودک به سخن شما احترام مي گذارد و به مذاکره پايان مي دهد. توجه داشته باشيد که وقتي کار به فرمان دادن مي رسد، نه هميشه به معناي نه است.
اغلب اوقات براي پايان دادن به مذاکره، به ويژه مذاکره با کودکان کمسال، لازم است که حواس آنها را به موضوع ديگري جلب کنيم.مادر مي تواند بگويد:«مي دانم که خيلي دلت مي خواهد اين کار را بکني.کاش مي توانستم خواسته ات را برآورده سازم.اما اشکالي ندارد.بيا... (اين کار) را بکنيم.»
در دو موقعيت لازم است پدر و مادر از کلمه«نه» در برخورد با فرزندشان استفاده کنند.يکي زماني که فرزندتان در برابر خواسته شما مقاومت مي کند.مثلا از او خواسته ايد که لباسهايش را بپوشد تا به اتفاق جايي برويد، اما قصد بازي کردن بيشتر دارد. در اين موقعيت بايد بتوانيد قاطعانه به ادامه بازي او نه بگوييد. مورد دوم زماني است که ايجاب مي کند مستقيما به درخواست فرزندتان جواب نه بدهيد.فرزندتان مي خواهد با او بازي کنيد اما شما برنامه ديگري داريد.در هر دو مورد بايد قاطعانه به او جواب نه بدهيد.در توجيه رفتارتان دليل و منطق بيش از اندازه نياوريد.همين که نه بگوييد کافي است.اگر کودک مقاومت کرد اين بار با قاطعيت بيشتر نه گفتن خود را تکرار کنيد. به چند مثال توجه کنيد.
ده راه براي نه گفتن
1-نه، در حال حاضر گرفتارم.
2-نه، برنامه ديگري دارم.
3-نه، شايد يک وقت ديگر.
4-نه، در حال حاضر کار ديگري انجام مي دهم.
5-نه، قرار است... را انجام دهيم.
6-نه، در حال حاضر مي خواهم تو(اين کار را بکني)
7-نه، اما بيا به جاي آن... .
8-نه، در حال حاضر وقت آن است که ...
9-نه، برنامه اين است که... .
10-نه، در حال حاضر مي خواهم کمي تنها باشم.
سواي آنکه با نه گفتن به بچه ها فرصت مي دهيد تا بر مهارت هاي مذاکره اي خود بيفزايند، به آنها مي آموزيد که در زندگي خود در صورت نياز جواب نه بدهند. اجازه دادن براي بيشتر خواستن به معناي فراهم آوردن فرصت درخواست کردن است.وقتي پدر و مادر به اين مهم توجه کنند که لزوما نبايد جواب آري بدهند، مي توانند بدون اينکه احساس گناه کنند نه بگويند.پدر و مادر با نه گفتن الگوي مناسبي مي شوند تا فرزندانشان از آنها تقليد کنند. اگر کودک به جواب نه بهايي نداد وقت آن است که پدر و مادر پايان مذاکره را اعلام کنند.
بيشتر خواستن
يکي از روزها، وقتي دخترم لورن شش ساله بود از من خواست به اتفاق او به شهر برويم تا برايش شيريني بخرم. کاري بود که گاهي انجام مي داديم. يک بار به او نه گفتم و او شروع به صحبت و مذاکره کرد.يکي از همسايه هاي ما آنجا بود. وقتي صحبت ما را شنيد به دخترم گفت:«لورن، اين حرف را به پدرت نزن. مگر نمي بيني که کار دارد. اگر اصرار کني نمي تواند نه بگويد.»
بلافاصله، سه دخترم، شارون، ژوليت و لورن يک صدا در جواب همسايه گفتند:«چرا خيلي خوب مي تواند.» لحظه اي به ياد ماندني بود. بسيار خوشحال شدم. هر يه دخترم دانستند که لورن حق دارد خواسته اش را مطرح کند و من هم حق دارم که به او جواب نه بدهم.
وقتي پدر و مادر بيش از اندازه از خود گذشتگي مي کنند تا به درخواست فرزندشان جواب مثبت داده باشند، رفتارشان سالم نيست. ديري نمي گذرد که کودک احساس عدم امنيت خاطر مي کند.پدر و مادر بايد به فرزندشان اجازه درخواست کردن بدهند اما در ضمن حق نه گفتن را براي خود محفوظ بدارند. ما در منزلمان قاعده اي داريم:«اگر چيزي نخواهي، چيزي به دست نمي آوري، اما اگر چيزي بخواهي هميشه آن را به دست نمي آوري.»
پدر و مادر سواي اينکه بايد به فرزندانشان خواستن و تقاضا کردن را آموزش بدهند، بايد چگونه خواستن را هم به آنها بياموزند. بهترين راه رسيدن به اين خواسته، اين است که خودشان الگويي شوند تا بچه ها از آنها بياموزند.
الگو شدن براي درخواست کردن
براي آموزش چگونه درخواست کردن، بهترين کار الگو شدن است. همان طور که در فصل 3 توضيح داديم به جاي فرمان دادن و دستور دادن از کلمات لطفا، و خواهش مي کنم استفاده کنيد. متشکرم را فراموش نکنيد. وقتي بچه ها تقاضايي دارند و آن را به شکل دستور و فرمان به سمع شما مي رسانند، الگو شويد و طرز درست درخواست کردن را به آنها بياموزيد.
وقتي کودک چهار ساله شما مي گويد:«پدر آن را به من بده.»خيلي ساده به او بگوييد:«پدر ممکنه آن را به من بدهيد؟بله حتما آن را به تو مي دهم.»و بعد آنچه را کودک مي خواهد به او بدهيد، انگار که دقيقا طبق گفته شما عمل کرده است.
اين روش وظيفه تربيت فرزندان را برايم به مراتب ساده تر کرد. وقتي فرزندانم بيش از اندازه متوقع شوند، به جاي اينکه با آنها درگير قدرت شوم و به جاي اينکه آنها را مجبور کنم مطابق ميل و خواسته من حرف بزنند، خيلي ساده الگو مي شوم،حرفي را که انتظار دارم آنها بزنند خودم مي زنم و بعد آنچه را مي خواهند انجام مي دهم.
تنها دليلي که بچه ها به شکل مؤدبانه تري خواسته هاي خود مطرح نمي کنند اين است که اين مهم را نياموخته اند. نيازي نيست که آنها را اصلاح کنيم. کافي است روشي را که مناسب و به جاست به آنها نشان دهيم.
اگر دخترم اعصباني بود و مي گفت:«پدر از اتاقم بيرون برويد.»خيلي ساده به او بگوييد:«پدر خواهش مي کنم از اتاق بيرون برويد.» اين را مي گفتم و بعد از اتاق او بيرون مي رفتم.
اين طرز برخورد به روشني روش و راه و رسم درخواست کردن را به بچه ها آموزش مي دهد. اگر با بچه ها وارد بحث شويم و به آنها بگوييم که اين طور حرف نزنند، خواهش کنند و غيره و غيره، تلف کردن وقت و انرژي است. اين طرز برخورد در بچه ها توليد مقاومت مي کند.
بچه هلا بايد بتوانند آزادانه خواسته هايشان را با ما در ميان بگذارند و بدانند که با درخواست کردن آبرويشان نمي ريزد. اما اين را هم بايد بدانند که به صرف درخواست کردن لزوما درخواستشان برآورده نمي شود.
قدرت درخواست کردن
وقتي به فرزندانتان اجازه درخواست کردن مي دهيد، به آنها احساسي از هدف، مقصود و قدرت را تفويض مي کنيد. بسياري از زنان روزگار ما از آن جهت احساس فقدان توانمندي مي کنند زيرا به آنها هرگز اجازه بيشتر خواستن داده نشده است. به آنها گفته اند که بيش از خود بايد به فکر ديگران باشند و به خواسته ها ي آنها برسند.
يکي از مهمترين مهارتهايي که پدر و مادر مي توانند به دخترانشان بياموزند اين است که چگونه بيشتر بخواهند. اغلب زنان اين را در کودکي نياموخته اند.به جاي اينکه مستقيما بيشتر بخواهند سعي مي کنند با بيشتر مايه گذاشتن از خود دل به اين اميد ببندد که متقابلا به آنها چيزي بيشتر داده شود.در اين شرايط نمي توانند در زندگي به خواسته هاي خود جامه ي عمل بپوشانند.
در حالي که دخترها به اجازه براي بيشتر خواستن نياز دارند، پسرها، وقتي به بيشتر نمي رسند به حمايت ويژه اي احتياج دارند. اغلب اوقات پسرها هدفهاي خود را درسطح بالاتري قرار مي دهند. پدر و مادر سعي مي کنند از بلند پروارزي فرزندان ذکورشان بکاهند زيرا مي خواهند آنها را مأيوس نکرده باشند. آنها متوجه نيستند که مهمتر از دستيابي به هدف، کنار آمدن با نوميدي هاست. پسرها بايد راه کنار آمدن با نوميدي هايشان را بياموزند تا از نو به پا خيزيند و در جهت تحقق هدف هايشان به حرکت درآيند.
درست همان طور که دخترها به حمايت بيشتري نياز دارند تا بر تقاضاي خود بيفزايند، پسرها محتاج حمايتي هستند تا احساسات خود را شناسايي کنند و در راستاي تحقق آنها را به راه بيفتد.
مادرها اغلب مرتکب اشتباه مي شوند که بيش از اندازه سؤال مي کنند.بسياري از پسرها اگر زير فشار قرار بگيرند لب از سخن فرو مي بندند. پسرها وقتي به مشکلي بر مي خورند به تنها چيزي که احتياج ندارند اين است که کسي به آنها بگويد چگونه مسايل خود را حل و فصل کنند.
مايه گذاشتن بيش از اندازه
هر گاه پدر و مادر، بيش از اندازه از خود مايه بگذارند بچه ها موضوع را به آنها اطلاع مي دهند. وقتي از خود مايه مي گذاريم و به فرزندتان چيزي مي دهيد و آنها قدر کار شما را نمي دانند نشانه آن است که شما بيش از اندازه از خودمايه مي گذاريم.
به مثالي توجه کنيم. يکي از روزها دخترم لورن، يک بستني مي خواست. من گرفتار کاري بودم اما او دست بردار نبود. قبول کردم که برايش بستني بخرم. بي آنکه متوجه باشم بيش از اندازه از خود مايه مي گذاشتم. از اينکه وقفه اي در کارم بيفتد ناراحت بودم. با اين حال به خواسته او عمل کردم.
در فروشگاه، بعد از آنکه در صف طويل صندوق ايستادم، دخترم به اين نتيجه رسيد که بستني نمي خواهد و چيز ديگري مي خواهد. مي خواست بروم و آنچه را او مي خواهد برايش پيدا کنم. اگر به خواسته او عمل مي کردم مکان خودم را در صف از دست مي دادم. احساس کردم که از توقعش رنجيده ام. دخترم پرسيد آيا از او عصباني شده ام. به او گفتم از اينکه درخواستش را دير هنگام مطرح کرده است عصباني هستم.
البته درخواست او عصباني بودم، اما او در واقع مي خواست محدوده هايش را بيازمايد. در واقع من بزرگتر او بودم. اين من بودم که بايد به او مي گفتم، تا چه حد حرف او را قبول دارم. آن روز دانستم که بايد نظرم را بازگو کنم.
وقتي فرزندانم در ميان جمع و در بيرون از منزل رفتار متوقعانه اي را به نمايش مي گذاشتند فورا به اين نتيجه مي رسيدم که بيش از اندازه به آنها سرويس داده ام. وقتي پدر و مادر براي خوشحال کردن فرزندانشان به آنها بيش از اندازه سرويس مي دهند، آنها را بيش از حد متوقع مي کنند. بعضي وقتها پدر و مادر متوجه نيستند که دارند به فرزندانشان بيش از اندازه باج مي دهند. به قدري در انديشه خشنود کردن فرزندانشان هستند که نمي فهمند به آنها بيش از اندازه قدرت مي دهند.
بچه ها هميشه بيشتر مي خواهند
وقتي به بچه ها اجازه دهيم که بيشتر بخواهند، هميشه بيشتر مي خواهند. گاه به نظر مي رسد انگار نمي توانيد آنها را راضي کنيد. اين بخشي سالم از رشد کردن است گاه لازم است بچه ها بدانند که نمي توانند به همه ي خواسته هاي خود برسند.
وقتي نمي توانند به همه ي خواسته هاي بيروني خود برسند به آنچه واقعا نياز دارند فکر مي کنند. وقتي به نياز خود به مهر و عشق فکر مي کنند ناگهان به اين نتيجه مي رسند که بدون دستيابي به همه ي خواسته هاي خود نيز مي توانند شاد باشند. نمي توانند همه چيز را در همين لحظه داشته باشند. اين گونه است که بچه ها خواسته هايشان را به تعويق مي اندازند.
بچه ها در ضمن به رسيدگي و توجهي بيش از آن مقدار که دريافت مي کنند نياز دارند. پدر و مادر بايد به اين نکته توجه داشته باشند که دادن اجازه بيشتر خواستن به بچه ها بدين معناست که آنها هميشه بيشتر بخواهند. درسي که بچه ها بايد بياموزند اين است که چگونه بدون رسيدن به همه ي خواسته هاي خود شاد باشند.
به همين دليل است که مديريت بر احساسات منفي تا اين اندازه مهم است. اگر کودکي بيشتر بخواهد، اما به آنچه مي خواهد نرسد، بسيار ناخشنود مي شود. پدر و مادر بايد مراقب باشند که در تمام لحظات در مقام شاد کردن فرزندانشان نباشند و هميشه به آنها راه حل نشان ندهند. کودک به پروانه کوچکي مي ماند که براي بيرون آمدن ازپيله خود تلاش مي کند. براي تقويت بالها و براي اينکه بتواند پرواز کند به اين تلاش احتياج دارد.
براي شاد بودن در زندگي، يکي از مهارتهاي مهم عمده، به تعويق انداختن رضايت خاطر است.آموختن بيشتر خواستن و ضمنا رضايت دادن به آنچه داريم توانمندي بسيار بزرگي است. وقتي بچه ها بيشتر مي خواهند و هميشه به خواسته خود نمي رسند، اين توانمندي را در خود تقويت مي کنند. وقتي به بچه ها کمک مي کنيد تا احساسات منفي خود را تجربه و بعد تخليه کنند، به اين نتيجه مي رسند که مي توانند در هر لحظه خوشحال باشند و بدانند که زندگي صد در صد کامل نيست و هميشه مطابق ميل و سليقه آنها ظاهر نمي شود.
کودکان خانواده هاي متارکه کرده
فرزندان خانواده هاي متارکه کرده به شدت نياز دارند که در جريان از دست رفتن زندگي مشترک پدر و مادر خود قرار بگيرند. همه بچه ها در اعماق وجود خود نياز دارند که پدر و مادرشان با هم زندگي کنند و يکديگر را دوست بدارند. درست همان طور که پدر و مادر نيازمند سوگواري براي از دست رفتن يک ازدواج هستند، فرزندان آنها نيز نياز مشابهي دارند.
گاه والدين متارکه کرده به خاطر فرزندانشان در انديشه برقراري يک رابطه ديگر فرو نمي روند. بچه هااصولا با برقراري رابطه جديد پدر يا مادرشان با يک شخص ديگر مخالفند، اين البته اقدام درستي نيست و به شکلي باج دادن به بچه ها و لوس کردن آنهاست.
والدين متارکه کرده از آن جهت مترصد ازدواج مجدد نمي شوند که مي خواهند بيشتر به فرزندانشان خدمت کنند. اين والدين براي خود اين گونه استدلال مي کنند:از آنجايي که فرزند من تنها پدر و مادر فعال دارد و از آنجايي که در واقع او هم به پدر و هم به مادر احتياج دارد، من بايد اوقات بيشتري را صرف او بکنم. منطق درستي است اما صورت قضيه اشتباه است. بچه ها هميشه خواسته اي بيش از اندازه که به آنها مي دهيد دارند. شما به عنوان والد مي توانيد صرفا آنچه را در توان داريد به آنها بدهيد.
تمناي روح انسان
ميل به بيشتر خواهي يک اشتياق انساني است. وقتي بچه ها بتوانند بيشتر بخواهند اما صبورانه به آنچه دارند رضايت دهند، در موقعيتي قرار مي گيرند که با چالشهاي زندگي برخورد کنند. کساني در زندگي شکست مي خورند که دست از تلاش بر مي دارند، و از روياها و خواسته هايشان مي گذرند. وقتي ذهن و دلشان باز و ارده شان قوي است چيزي نيست که بتواند سد راه آنها بشود.
کودکاني که با اراده زياد بزرگ شده اند تسليم اراده جبارها نمي شوند و متقابلا در مقام خرد کردن اراده ديگران بر نمي آيند. اين بچه ها الگوي تبادل جديدي مي شوند. تن به همکاري مي دهند و در ضمن همکاري ديگران را نيز جلب مي کنند.
بچه هايي اجازه بيشتر خواستن پيدا مي کنند، انديشه و برنامه هاي والا دارند و به توانايي خود براي رسيدن به خواسته هاي خود چه اقدامي بايد صورت دهند.
با دادن اجازه بيشتر خواستن به بچه ها آگاهي خلاق و شهودي را در آنها بيدار مي کنيم، به آنها حاشيه امنيتي مي دهيم که در گذشته همه از آن برخوردار نبوده اند. بچه ها با اين اطمينان خاطر دروني مي توانند در زندگي به جلو قدم بردارند و هدفمند باشند. فرزندان شما به چنان رفعتي مي رسند که در گذشته کسي حتي آن را در خواب نمي ديد.
/خ