جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
آيت الله شيخ محمدتقي اصفهاني(رحمت الله عليه)(3)
-(1 Body) 
آيت الله شيخ محمدتقي اصفهاني(رحمت الله عليه)(3)
Visitor 546
Category: دنياي فن آوري

راهيابي به محضر سيد شوشتري

از نکته هاي درخور توجه و دقت در زندگي آقانجفي، اين است که آشنايي ايشان با مرحوم شوشتري به شکل معارف و متداول نبود است؛ چنان که آشنايي شاگردان با استادان به طور معمول و متداول اين گونه است که شاگرد يا از طريق شرکت در درس استاد، پي به تبحر او در زمينه مورد نظر مي برد و يا به توصيه ديگران با استاد آشنا شده و ارتباط برقرار مي کند.
ولي اين امر درباره آقانجفي به گونه ديگري اتفاق افتاده که حاکي از آن است که ايشان از همان ابتدا مورد عنايت ويژه الهي بوده اند.
اين واقعه در زماني اتفاق مي افتد که آقانجفي بدون داشتن استادي در زمينه اخلاق، خود مشغول به تزکيه و تهذيب و تحصيل اخلاق بوده اند، در عالم رؤيا او ار به محضر آقاي شوشتري راهنمايي مي کنند.
شگفت تر آنکه وقتي آقانجفي در مسجد کوفه به خدمت سيد شرفياب مي شود، مرحوم شوشتري به او مي فرمايند: از عالم معنا به من نيز براي دستگيري و کمک به شما اشاره اي نموده اند.

تشرف به خدمت يکي از اولياي الهي

مرحوم آقا نجفي در ايامي که مشغول تحصيل بوده اند، احساس مي کنند که بسياري از مسائل و مطالب عرفاني و فلسفي و کلامي براي او به هيچ وجه قابل حل نيست و به صورت يک معضل غير قابل درمان درآمده و براي رهايي از اين ورطه، راهي به نظر نمي رسد.
تا آن که به اشاره مرحوم سيد علي آقا شوشتري مأمور به انجام اعمال و اذکاري مي شوند و پس از گذشت يک اربعين به خدمت يکي از اولياي الهي رسيده، پاسخ پرسش خود را دريافت مي کنند. البته بعيد نيست که مرحوم شوشتري چون عالم بر امور خفيه بوده اند و مي دانستند که سالهاي زيادي در قيد حيات نخواهند بود، چنين کرده اند، تا آقانجفي پس از رحلت ايشان در اموري اين گونه سرگردان نماند؛ چرا که تشرف آقانجفي به نجف اشرف تقريباً هم زمان بوده با رحلت شيخ انصاري.
اين واقعه را آقانجفي اين گونه شرح مي دهد:
... هنگامي که در ارض اقدس، نجف اشرف مشغول تحصيل علوم بودم، مسائل و مطالب بسياري بر حقير مشکل شده بود که راهي براي حل آنها پيدا نميشد تا آن که به اشاره مرحوم سيد علي شوشتري – اعلي الله مقامه – مشغول تزکيه اخلاق شدم و در هر شب بعد از فراغ از نماز شب مشغول تضرع و زاري و استغفار مي شدم و از جمله ادعيه صحيفه و ختوم مأثوره را مواظبت مي کردم تا اين که شب چهلم را در مسجد سهله احيا داشتم؛ چون صبح شد به کنار شط فرات رفتم.
شخصي را ديدم بر روي آب راه مي رود و به جانب من مي آيد، چون کنار خشکي رسيد، از آب خارج شد و مرا امر به جلوس فرمود و فرمود: سؤال کن از آن چه مي خواهي. حقير سؤال کردم و جواب هر يک را شنيدم. پس خواستم آن شخص را بشناسم، از نظر من غائب شد.

عنايت رباني

پس از آن واقعه و ناپديد شدن آن مرد الهي، آقانجفي بسيار اندوهگين و متأثر ميشوند و براي جامه عمل پوشاندن به رهنمودهاي او به مدت يک سال تمام مشغول به مجاهدت و تحصيل اخلاق مي شوند در پايان همان سال به قصد زيارت عسکريين عليهما السلام به سامرا مشرف شده و به مدت چهار روز تمام در آنجا مشغول اعمال مذکوره مي شوند.
روز چهارم زيارت به حرم مشرف شده و هنگامي که وارد حرم مطهر مي شوند دفعتاً چشمشان مي افتد به همان مرد الهي که يک سال قبل از او دستگيري کرده بود.
آن مرد الهي پس از فراغت از نماز به سمت مقامي که سرداب مطهر در آن جا است رهسپار مي شوند.
آقانجفي هم بدنبال ايشان راه مي افتد. با آنکه آن شخص با کمال وقار و طمأنينه و آرامش راه مي رفت ولي آقانجفي هر چه بر سرعت خود مي افزود به آن مرد نمي رسيد، تا آنکه وارد سرداب مطهر شده و ساعتي در آنجا مشغول زيارت و تضرع و زاري به درگاه الهي مي گردد.
آقانجفي در حالي که نظاره گر احوالات او بود به ناگاه متوجه مي شوند که هر آنچه در سرداب است مشغول تسبيح الهي مي باشد در اين هنگام آن مرد الهي روي به آقانجفي نموده و مي گويد:
اين است تسبيح ممکنات که از حقيقت آن سؤال نمودي «هداک و ثبتک في الصراط المستقيم» و احدي تسبيح آن ها را نمي شنود؛ مگر کسي که تصفيه قلب و تزکيه نفس نموده باشد و قلب از غواشي ظلمانيه پاک شده باشد.
در اين هنگام آقانجفي به سجده مي افتد و شکر و حمد الهي را به جاي مي آورد. زماني که سر از سجد بر مي دارد مي بيند که آن مرد الهي از نظر پنهان شده است.

قطره اي از آب حيات

مرحوم آقاي نجفي مي نويسد :
شبي با کمال پريشاني احوال،ما بين مسجد سهله و کوفه مشغول توجه و تضرع بودم و پريشان احوال، متذکر آيات عذاب بودم.
از آن سمت راه را گم کردم و در زمين پس و بلندي مي افتادم. ناگاه باران شديدي گرفت که مشرف به هلاکت شدم و از حيات خود مأيوس شدم. باد شديدي هم مي آمد که گاهي مي افتادم. شخصي از بزرگان دين را ديدم.
دست مرا گرفت و به نزديک مسجد صعصعه رسانيد و در آن جا به قدر يک ساعت نصايح بالغه فرمود... مجلملاً چون خواست غايب شود، ظرفي به من داد که در آن شربتي مثل پالوده بود.
چون آشاميدم، دانستم آن چه را که دانستم. ديگر آن شخص را نديدم تا در سفر مشهد مقدس در شب اربعين در توضيف خانه او را ديدم و آنچه بايد بفرمايد شنيدم و به درگاه الهي شاکر شدم.

توسل به حضرت مهدي عليه السلام و رفع عذاب قبر

در شب نيمه شعبان در بيابان تخت فولاد اصفهان، کنار بعضي از قبور در سجده مشغول ذکر يونسيه بودم. يک نفر عشار در روز قبل مدفون نموده بودند.
رايحه کريه استشمام نمودم و آتشي که مايل به سياهي بود، سه مرتبه از آن قبر ظاهر شد. فقير از شدت وحشت مدهوش افتادم، تقريبا تا يک ساعت متلفت نبودم.
بعد از آن مشغول به نافله شب شدم و بعد از نافله در سجده در محل ديگر مشغول ادعيه مأثوره بود. در سمت ديگر از دو قبر چنان آتشي ظاهر شد و ... استغاثه از قبر شنيدم که متوسل به حضرت صاحب الزمان صلوات الله عليه شدم. سپس ديدم نوري ظاهر شد هنگامي که از سمت آن دو قبر عبور نمودم، ديگر اثري از آن عذاب نيافتم.

برکات مرقد امام حسين عليه السلام

مرحوم آقانجفي اصفهاني از مرقد مطهر ابي عبدالله عليه السلام فايده هاي بسياري برده و از فيوضات پر شماري بهره مند شده است.
از جمله آنها انکه شبي از شبهاي جمعه، به حرم مشرف شده و تا سحر مشغول استغاثه به درگاه حضرت امام حسين عليه السلام و امام عصر عليه السلام مي شود.
هنگام سحر پس از آنکه نماز شب را به جاي مي آورد، مدت زمان زيادي به سجده مي رود تا اينکه صدايي مي شوند که مي گويد: اي بنده خدا بلند شو حاجتت بر آورده شد.
هنگامي که سر بر مي دارد، مردي را مي بيند که به او مقداري تربيت شريف و دانه اي سيب مرحمت مي کند.
آقانجفي هنگامي بازگشت از مشاهد مشرفه، در يکي از منازل بين راه مبتلا به وباي شديدي مي شود، به گونه اي که به حالت احتضار مي افتد و در حالتي قرار مي گيرد که عالم برزخ و حالات آن را مي بيند و يقين به مرگ مي کند.
در اين هنگام دوست او مقداري از آن تربت به خورد ايشان مي دهد که بلافاصله زنده مي شود، آن سيب به گونه اي بوده دائماً بوي مشک مي داده و آقانجفي از حقيقت آن کسي را آگاه نمي کرد تا آنکه روزي يکي از نزديکان، از حقيقت سيب سئوال مي پرسد و ايشان نيز به ناچار حقيقت امر را براي او بازگو مي کند و پس از اين واقعه آن سيب ناپديد مي شود.
خود ايشان احتمال مي دهد که ناپديد شدن آن، به علت آشکار کردن سر آن نزد ديگران بوده است.
*


نمونه دستخط و مهر مرحوم آقا نجفي

کتمان سّر

مرحوم آقانجفي غالباً در نجف اشرف به نماز جماعت مرحوم حاج ملا علي بن ميرزا خليل تهراني شرکت مي کرد.
ايشان علت ارادت خود را اين گونه بيان ميکنند:
زماني مرحوم حاج ملا علي، دعايي سودمند براي شفاي زخمها و ناراحتيهاي پوستي به ايشان مي دهند و آقانجفي بارها آن را تجربه مي کنند، و با تعجب مي بينند که بلافاصله اثر کرده و زخم خوب مي شود. تا آن که بعضي از رفقاي خود را از اين امر آگاه مي کند.
پس از افشاي اين مطلب احساس مي کند که تمام آن دعا از ذهنش پاک شده و آن را کاملاً فراموش کرده است. ناچار دوباره به خدمت ملاعلي رسيده و از او درخواست تعليم دوباره دعا را ميکند؛ اما برخلاف انتظار، مرحوم ملاعلي منکر همه چيز شده و مي گويد من چيزي نمي دانم و اصلاً چنين چيزي به تو ياد نداده ام! و احتمالاً اين برخورد مرحوم ملاعلي به سبب تنبيه بوده که چرا دست به افشاي سرزده است.

در محضر عصمت کبراي حق عليها السلام

مرحوم شيخ محمد تقي اصفهاني اين واقعه را اين گونه شرح مي دهد:
در شب نهم محرم الحرام سنه 1282 در کربلاي معلي مشرف بودم. نصف شب بعد از تهجد، چند دقيقه به خواب رفته، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام را در خواب ديدم که آن حضرت و جمع کثيري از شيعيان ايستاده بودند و آن مظلومه، مصايبي را که بر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از سقيفه وارد شده بود بيان مي فرمود و مردم گريه ميکردند. چون ذکر مصيبت تمام شد، مردم متفرق شدند.
پس نظر به اينکه من به واسطه نسبت و سبب محرميت داشتم، نقاب از روي خود برداشته و فرمودند: اين اول مصيبتي است که بر ما اهل بيت عليم السلام وارد شده است، شاد مباد چشمي که اين مصيبت را بشنود و قلب او محزون و چشم او گريان نشود و آنچه ظلم بر اهل بيت وارد شد، نتيجه ظلمي بود که به واسطه سقيفه وارد شد و بعد فرمودند: در شادي ما و در حزن ما اندوهناک باشيد.
عرض کردم: چه ثواب است براي کسي که در مصيبت شما گريه کند؟
فرمودند: گناهان او آمرزيده مي شود و من در روز قيامت او را شفاعت خواهم نمود. به درستي که هرگاه اهل مشرق و مغرب عالم بر محبت اهل بيت عليهم السلام اتفاق مي کردند و در مصيبت ايشان محزون بودند، هر آينه خداوند جهنم را خلق نمي فرمود. به درستي که آتش جهنم بر دوستان اهل بيت عليهم السلام حرام است.


مرحوم آقا نجفي

سلوک صراط شريعت

آنچه که مسلم و محرز است، شيوه ايشان و استادانشان با راه و روش بسياري از نحله ها و دسته هايي که ادعاي عرفان دارند تفاوت بسيار دارد.
روش ايشان کاملاً در چارچوب شريعت و مطابق با آن و تمام اعمال و رفتار و رياضت هايشان ريشه در شريعت دارد و در همه احوال در تلاش بودند تا کوچکترين تخطي از شريعت و موازين آن نداشته باشند.
مقام ايشان، نتيجه عمل به شرع و التزام به دستورات شرعي بوده است و نقطه افتراق سير و سلوک عرفاني ايشان با ديگر مدعيان عرفان، در همين تعبد به شرع و تسليم در مقابل دستورات آن است.
از ديدگاه عرفاني و سير و سلوک رباني مرحوم محمدتقي اصفهاني و استادانشان، «طريقت» عين «شريعت» و «شريعت» عين «طريقت» است و بدون التزام به « ظاهر شريعت» نمي توان به «باطن شريعت»دست يافت.

خضوع و خشوع حيوانات به درگاه حضرت امير عليه السلام

در حالات آن مرحوم بسيار ديده مي شد که وي براي انجام اعمال عبادي به مکانهاي دور از شهر و آبادي مي رفت و يا براي رفتن به برخي اماکن متبرکه مانند مسجد سهله و غيره با پاي پياده مسافتهاي زيادي را در بيابانها به تنهايي مي پيموده است.
در يکي از شبها در مکان دور از آبادي در دل شب، تک و تنها با يک شير درنده مواجه مي شود، در حالي که توانايي بر فرار هم نداشته است.
در اين هنگام به سجده مي افتد و متوسل به اهل بيت عليهم السلام مي شود. ناگهان صداي مردي به گوشش مي رسد که در حال صحبت با شير درنده است. تا آقانجفي سر خود را بلند مي کند آن شخص ناپديد مي شود و مي بيند که آن شير در حالي که صورت به زمين نهاده و با خضوع و خشوع به سمت نجف ايستاده، به زبان خود به درگاه امير مؤمنان عليه السلام انابه و استغاثه مي کند.

غروب غم انگيز

مرحوم نجفي در اواخر سال 1330 هـ.ق. به بيماري استسقاء مبتلا مي شود و دو سال به بستر ناتواني مي افتد ولي در همه اين مدت هيچ گونه ناله و شکايتي نمي کند و در عين حال، با ستمگران نيز در مجادله بود.
چند ساعت پيش از وفاتش به تنظيم وصيتنامه و وقفنامه و انفاق به فقرا و شفاعت نزد حاکم بختيار اشتغال داشت. در واپسين لحظات عمر، مکتوب نهايي شفاعت را براي رفع ظلم و اصلاح کار يک شخص بيچاره به حکمران وقت، صمصام السلطنه بختياري نوشته بود.
آن مکتوب وقتي به دست حاکم رسيد که صداي شيون از خانه و محله آقانجفي بلند بود. حکمران با تحير گفت: اگر اوست که مرده، پس کيست که اين کاغذ را مي نويسد؟!
در سوگش مردم ولايت اصفهان تا چهل روز بسيار سوگواري کردند و از مذاهب گوناگون در سوگ وي شرکت جستند.
در يکي از روزنامه هاي آن زمان آمده است :
از روز وفات تا کنون که هفتمين روز رحلت مرحوم آيت الله بود، همه روزه از صبح تا شام هنگامه غريبي بر پا بود.
مي توان به طور اطمينان مدعي شد که از صدر اسلام تا کنون براي هيچ رييس مذهبي مثل اين چند روز عزاداري نشده. مي توان گفت که در تمام سيصد هزار جمعيت اصفهان و توابع در اين چند روز يک حالت جنوني مشاهده مي شود.

منبع: در حريم وصال
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image