بررسي مدارک ارائه شده در مورد شيعه بودن جويني
پس از اقامه دلايل در مورد شافعي بودن جويني نوبت به بررسي اسنادي که بر اساس آن ادعاي شيعه بودن وي شده است مي رسد. تحليل اين اسناد نشان خواهد داد که استناد بدان ناتمام بوده، نمي توان بر مبناي آن حکم به شيعه بودن جوينـي نمود.
دليل اول نويسنده نامه:
استناد به کتاب " الانوار الساطعة في المائة السابعة " تاليف محقق کبير آقابزرگ تهراني قدس سره الشريف،
ابتدا مطلبي را که نويسنده نامه به اين کتاب نسبت داده، عينا نقل مي کنيم. ايشان نوشته است:
در کتاب: " الانوار الساطعة في المائة السابعة " نوشته شيخ آقا بزرگ تهراني ج1 ص 89 چاپ يکم سال 1972 م دارالکتب العربية بيروت با تحقيق علي نقي فنروي و از منابع خود ما او را جزو راويان مکتب اهل بيت آورده و در مورد او مي گويد:
صدرالدين جويني يا حمويي مولف کتاب: ( فرائد السمطين في سيرة المرتضي و البتول و السبطين ) فرزند سعدالدين جويني يا حمويي است که صوفي و وحدت وجودي و از شاگردان خواجه نصيرالدين طوسي و سديد الدين يوسف پدر علامه حلي بوده است ( ص 89 ) او همچنين مي نويسد: پدر او از دوستان شيخ نجم الدين کبري است که آثارشان به شيعه بودنشان شهادت مي دهند. ( ص 177 )
براي تحليل اين قسمت از نقل شما بايد نکاتي را معروض بداريم.
اولا، اين کتاب تحقيق علي نقي منزوي است نه علي نقي فنروي که احتمالا يا ناشي از اشتباه تايپي شما باشد، يا اينکه خود اين کتاب را ملاحظه نفرموده باشيد. البته قرائن ديگري نيز بر اينکه خود شما اين کتاب را نديده ايد وجود دارد که لختي ديگر به آن اشاره مي کنيم.
ثانيا، براي بهتر معلوم شدن نظر نويسنده کتاب "الانوار الساطعة" لازم است عين متن عربي موجود در اين کتاب آورده شود تا روشن شود نوشته ي اين کتاب نمي تواند براي نظر شما کارگشا باشد، البته پس از آوردن متن عربي ترجمه آن را نيز ذکر خواهيم نمود. علامه آقا شيخ آقا بزرگ تهراني قدس سره مي نويسد ( ص 89 ) :
عبدالرحمان بن عبدالسميع الواسطي، شرف الدين ابوطالب النقيب الهاشمي الراوي عن شاذان بن جبرئيل القمي (الثقات:128) قال الجويني الحموي في فرائد السمطين ( المولف 716): اني اروي عن جماعة من مشايخي بالحلة و واسط و بغداد و القدس کلهم يروون عن النقيب ( صاحب الترجمة). اقول: من مشايخ الحموي الخواجه نصيرالدين الطوسي ببغداد و سديد الدين يوسف والد العلامة الحلي و عبدالحميد بن فخار.
ايشان در ( ص 177 ) نگاشته اند:
محمد بن المويد بن ابي الحسن بن جمال السنة ابي عبدالله محمد. الشيخ سعدالدين بن ابي بکر الحموي البحر آبادي الجويني. سافر الي الشام 25 سنة و سکن سفح قاسيون و حماه و لذلک عرف بعد رجوعه الي وطنه خراسان بحمويه و الحموي. و في آثاره و وصاياه کثير ما يدل علي تشيعه و ان کان صوفيا وحدويا و هو من اصحاب نجم الدين کبرا. و ذکرنا کتبه "سجنجل الارواح" الذي الفه حين سفره بحمص و نقل القاضي عن کتابه "محبوب الاولياء" انه قال: لايحل معضلاتها الا المهدي و اورد عن تلميذه النسفي ما يدل علي تشيعما. ارخ صاحب "الشذرات" وفاته يوم الاضحي 650 وکذا اليافعي في "مرآة الجنان" و ذکر الجامعي في "النفحات" ان عمره يوم وفاته کان ستين سنة. و دفن ببحرآباد کما في "مجالس المومنين" القاضي و له ديوان و هو والد صدرالدين ابراهيم الحموي صاحب "فرائد السمطين"( م 722 ) و بقي اولاده بيزد حتي القرن العاشر. و ذکر اسماعيل پاشا في "هدية العارفين" من تصانيفه "بحرالمعاني"، "حقائق الحروف"، "سفينة الابرار"، "سکينة الصالحين"، "محبوب المحبين" ، "المرفوع المصنوع" و غيرها.
پس از نقل کامل هر دو فراز از نوشته علامه تهراني قدس سره الشريف به بيان اشکال در نقل نويسنده نامه مي پردازيم که در ضمن، ترجمه گفتار مولف کتاب نيز روشن خواهد گرديد.
الف – نويسنده نامه مطلب اين دو فراز از کتاب را در مورد ابراهيم بن محمد جويني دانسته در حالي که اين دو فراز در مورد پدر وي مي باشد.
ب – نويسنده نامه ظاهرا صوفي بودن، وحدت وجودي بودن و شاگرد خواجه نصيرالدين طوسي و پدر علامه حلي بودن را به عنوان دليلي بر شيعه بودن پدر وي دانسته که البته از اين فراز از کتاب مورد نظر به هيچ روي نمي توان چنان نتيجه اي گرفت چه اينکه در عصور گذشته شاگردي کردن يک سني از يک شيعه و بالعکس متعارف و متداول بوده است و به تنهايي نمي تواند دليلي بر گرايش مذهبي به شمار آيد و اين مطلبي است که تمام محققين به آن باور دارند و اگر خلاف اين بود بايد شاگردي کردن "ابوحنيفه" و بسياري ديگر از بزرگان مذاهب اهل سنت در محضر حضرت امام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام را دليلي مستقلي براي شيعه بودن آنان محسوب داشت در حالي که خلاف آن ثابت است. از طرف ديگر صوفي بودن نيز همين حال بلکه اشد از آن را داراست. به اين معني که صـوفي بودن نه تنها دليلي بر تشيع نيست بلکه مي تواند دليل مستقلي براي خروج از تعاليم تشيع به شمار آيد که البته عنايت به روايات وارده از طريق ائمه معصومين عليهم السلام در مذمت تصوف فهم مطلب را آسوده مي سازد. اين روايات را مي توان در تاليفات متعددي که عالمان شيعي در رد فرقه صوفيه نگاشته اند، ملاحظه نمود، از جمله مي توانيد به کتاب "تحفة الاخيار" و "خيراتيه در رد فرقه صوفيه" و "فضايح الصوفية" مراجعه نموده موضع گيري شديد حضرات ائمه اهل بيت عليهم السلام را در برابر اين گرايش انحرافي ملاحظه فرماييد.
ج – شخصي که مولف اين کتاب آثارش را دليل بر تشيع اش دانسته، پدر جويـني مورد بحث است نه خود او، پس اين نيز نمي تواند دليلي بر تشيع جويني صاحب "فرائد السمطين" محسوب شود.
نتيجه اين قسمت:
اولين دليلي که با استناد به دو فراز از تاليف علامه کبير مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني قدس الله سره براي اثبات تشيع ابراهيم بن محمد جويني اقامه شده بود، ناکارآمد، بي ربط و خارج از موضوع است زيرا در مورد پدر شخص مورد نظر است. حتما نويسنده نامه توقع ندارد دليلي را که در مورد شخص "الف" است براي اثبات حکمي در مورد شخص "ب" بپذيريم. اين از اوليات هر علمي است که دليل بايد مطابق با مدعــــــــا باشد نه يک دليل براي اثبات مطلبي در مورد دو موضوع متفاوت. ( علاوه بر آنکه در قسمت مدارک و اسناد ارائه شده، مدارکي را در مورد سني بودن پدر وي عرضه نموديم. )
پيش از ورود به دليل دوم و تحليل آن لازم است تذکري براي نويسنده نامه بيان شود و آن اينکه ضروري است در نقل مطالب رعايت امانت به طور کامل صورت پذيرد و از هر گونه دستبرد و کم و زياد کردن مطلب براي دست يابي به نتيجه دل خواه، خودداري گردد که درغير اين صورت اعتبار علمي نوشته و نويسنده زير سوال مي رود.
دليل دوم نويسنده نامه:
نويسنده دومين دليل خود را از کتاب "موسوعة مولفي الامامية" تدارک ديده است. به روال گذشته، عين عبارت نامه را ذکر مي کنيم. در نامه آمده است:
و در کتاب " موسوعة مولفي الامامية " ج 1 ص 379 نيز به عنوان يکي از علماي محدث شيعه و شاگرد خواجه نصيرالدين طوسي و سديد الدين پدر علامه حلي معرفي شده است.
در مورد اين دليل نيز لازم است نظري دقيق به آنچه در کتاب مورد بحث آمده است صورت گيرد. در اين کتاب با همان جلد و صفحه اي که در نامه آمده است، هر چند نام ابراهيم بن محمد الجويني درشمار مولفين شيعي آمده است، اما تذکر نکاتي لازم است؛
الف – نويسنده نامه همان گونه که به ذکر اساتيد شيعه مذهب جويني اهتمام دارد ( هر چند به روشني بيان شد که اين مطلب هيچ گونه دلالتي برتشيع وي ندارد )، بايد با رعايت امانت اساتيد سني مذهب وي را نيز مورد اشاره قرار مي داد. در همين منبع تصريح شده است که جويني علاوه بر اساتيد شيعي، استاداني نيز از مذهب عامه ( اهل سنت ) داشته است. عبارت کتاب پس از برشمردن اساتيد شيعي وي چنين است: اضافة الي مشايخه من العامة که تصريح بر وجود استادان و مشايخي از مذهب اهل سنت براي جويني دارد. حال جاي اين سوال است که چطور نويسنده نامه وجود اساتيد شيعي را دليل بر تشيع جويني دانسته اما وجود اساتـــيد سنـي مذهب را دليل بر تســـــنن وي ندانسته است، آيا اينکار نمونه اي از ترجيح بلا مرجّح نيست؟! ( در صفحات بعدي نام اساتيد سني مذهب وي را نيز به مقدار وافي نقل خواهيم نمود، انشاءالله. )
ب – اين کتاب در مورد مذهب جويني قاطعيت نشان نمي دهد. دليل اين برداشت ما اين است که در همين کتاب و در همين صفحه، پاورقي تفصيلي در مورد مذهب جويني وجود دارد که نويسنده نامه حتي در حد اشاره نيز بدان نپرداخته است. در اين پاورقي نظرات علماي شيعه و سني در مورد سني بودن و شافعي بودن جويني آورده شده است که بر مراجعه کننده مخفي نخواهد ماند. دراين پاورقي براي نتيجه گيري و اثبات تشيع وي از عبارت و يمکن استفاده شده است که به معني امکان داشتن است؛ يعني امکان دارد که تشيع جويني را از مقدمه کتاب وي برداشت کنيم و آنگاه به فرازهايي از مقدمه کتاب اشاره شده است. پس نتيجه آن مي شود که راي اين کتاب در مورد تشيع جويني اولا در حد امکان و احتمال است و ثانيا مستند به عبارات خود جويني است ( علاوه بر آنکه ديگر موسوعه نويسان با جزم بر شافعي بودن جويني تصريح نموده اند، از جمله بنگريد به: موسوعة المصطفي و العترة عليهم السلام، الحاج حسين الشاکري، نشر الهادي قم ج 12 ص 547: امّا الجويني ابراهيم بن محمد بن المويد ابي بکر، شيخ خراسان الشافعي الصوفي ). توجه به اين نکته لازم است که براي پذيرفتن راي نويسندگان اين کتاب در مورد مذهب جويني ناگزير از بررسي دقيق گفتار جويني در مقدمه تاليفش خواهيم بود و گرنه پذيرش نظر مولفين کتاب در مورد مذهب جويني بدون تحليل مقدمه "فرائد السمطين" مصداقي از تقليـــد مي باشد که در مسير تحقيق عـلمي نادرست مي باشد، چون متن مورد استناد موجود است و بايد کاملا مورد تحليل قرار گيرد که اين کار را به زودي به سامان خواهيم رساند، انشاءالله.
ج- بر فرض تماميت اين دليل، نظري که در کتاب "موسوعة مولفي الامامية" ارائه شده است مبتلا به معارض است، آن هم نه از يک کتاب بلکه تاليفات متعدد از کتب فريقين. بنابر قواعد تعارض کفه کتبي که جويني را سنـــي شافـعي مي داند، سنگين تر بوده باز هم آنچه اثبات مي شود عبارت است از سني شافعي بودن ابراهيم بن محمد جويني.
نتيجه اين قسمت:
استناد به کتاب "موسوعة مولفي الامامية" به دليل آنکه در گام اول خود اين کتاب قطعيتي نسبت به تشيـــــع جويني نشان نمي دهد و در گام بعد امکان اثبات تشيع وي را مستند به مقدمه تاليف وي مي نمايد، کارگشا نخواهد بود چون ممکن است با مراجعه به آن مقدمه و تحليل آن نظر ديگري براي محقق به دست آيد که با نظر مولفين اين کتاب سازگار نباشد. پس دومين دليل نويسنده نامه هر چند به اندازه دليل اول نامناسب نيست اما نمي تواند براي پژوهشگر جزم حاصل نمايد.
دليل سوم نويسنده نامه:
نويسنده نامه سومين دليل خود را از کتاب احتجاج برداشت کرده است. روال قبلي را ادامه مي دهيم و به طور کامل اين قسمت از نامه را نقل مي نماييم. ايشان نوشته است:
همچنين شيخ طبرسي در کتاب احتجاج ج1 ص 211 او را يکي از راويان " کتاب سليم بن قيس " اولين کتاب شيعي مي داند.
در اينجا سوال مهمي در برابر نويسنده نامه قرار مي گيرد و آن اينکه آيا مي دانيد تاريخ وفات شيخ طبرسي قدس سره سال 548 هجري قمري و سال ولادت جويني 644 هجري قمري مي باشد؟ آيا شيخ طبرسي رحمه الله مي تواند در مورد کسي که 96 سال پس از وفات ايشان به دنيا خواهد آمد مطلبي گفته باشد؟ آيا فکر نمي کنيد در سير مطالعاتتان دچار خلط مبحث و دوگانگي شده ايد؟ آيا اثبات شيعه بودن جويني آن قدر براي شما اهميت دارد که حتي از جعل و کذب نيز ابايي نداشته باشيد؟ آيا به همين سادگي مختصري کنکاش کرده و بر اساس نتيجه آن حاضر به تغيير مذهب خود و گرايش به تسنن شده ايد؟ ( البته اگر در اول قدم شيعه بودن شما از ابتدا را تسلّم کنيم! ) آيا يک انسان راسخ و استوار در عقيده بدين سهولت از مکتب حق دست کشيده تسليم هياهوهاي بي اساس مي گردد؟
البته اين فرض محتمل است که يکي از محقيقين معاصر که اين کتاب را با تحقيق به چاپ رسانده است، روايت کردن جويني از کتاب سليم را در پاورقي کتاب شيخ طبرسي قدس سره ذکر کرده باشد، اما حتي پاورقي اين کتاب نيز نمي تواند دليل شما براي انتساب اين مطلب به شيخ طبرسي رحمه الله باشد، اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنـا. البته بر فرض صحت نيز از اين نمد کلاهي براي کساني که به دنبال اثبات تشيع جويني هستند، به دست نمي آيد چون صرف اين که کسي از يک شيعه روايت کند دليل بر تشيع او نخواهد بود. براي نمونه يک راوي را نام برده و سخن را در اين قسمت به پايان مي رسانيم. يحيي بن يعلي الاسلمي يکي از روات شيعه مذهب است. بخاري در کتاب " ادب المفرد " ص 137 ش 642 از وي نقل حديث کرده است و همچنين بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت همچون احمد بن حنبل، حاکم نيشابوري، حافظ اصفهاني، طبراني و ... از او روايت نقل کرده اند. براساس مبناي شما که در اين نامه بسياربه آن استناد کرده ايد و آن را نزد خود مسلم دانسته ايد بايد تمام اين دانشمندان اهل سنت را به خاطر نقل از يک شيعه، شيعه بدانيد و اين موجب انقلابي در ميان مذاهب اسلامي خواهد بود که روشن شود امثال بخاري و احمد بن حنبل شيعه بوده اند و گرنه چطور جويني به خاطر نقل روايت از يک شيعه، شيعه محسوب مي شود اما ديگران به دليل همين عمل شيعه محسوب نمي گردند؟!
نتيجه اين قسمت:
کذب محض است و بر فرض صحت کارايي ندارد.
دليل چهارم نويسنده نامه:
در اين قسمت نويسنده نامه به سراغ عالم محدث مرحوم سيد هاشم بحراني رضوان الله تعالي عليه رفته و براي خويش از تاليفات اين محدث گران قدر دليلي دست و پا کرده است. در ادامه منوال گذشته عبارت نامه را دقيقا نقل مي کنيم. نويسنده نامه نگاشته است:
سيد هاشم البحراني در کتاب " مدينة المعاجز " ج7 ص 91 او را از راويان شيخ صدوق به شمار مي آورد.
مع الاسف نويسنده نامه در اين مورد نيز رعايت امانت را ننموده و براي اثبات فرضيه خود از خلاف واقعيت مدد جسته است. مراجعه به منبع مذکور نشان مي دهد که اين مطلب از آن علامه جليل القدر نبوده و توسط لجنه تحقيق اين کتاب در پاورقي درج شده است. گذشته از اين بايد به مطلبي که طي اين مقال بارها به آن تصريح نموده ايم ديگر بار اشاره نماييم، صرف اينکه شخصي از کسي نقل روايت کند دليل بر اتحاد مذهب آن دو نيست. اين مطلب را بارها و بارها مورد تاکيد قرار داديم و توالي فاسده و پيامدهاي نادرست آن را متذکر شديم. اميد آنکه اگر نويسنده محترم در صدد پاسخگويي به اين نوشتار برآمد، اين رويه نادرست و غير علمي را تکرار نکند.
نتيجه اين قسمت:
نسبت به علامه بحراني قدس سره ناصحيح است و بر فرض درست بودن ناکارآمد مي باشد.
دليل پنجم نويسنده نامه:
نويسنده نامه اين بار به کتاب رجالي " روضات الجنات " استناد جسته است. بر اساس شيوه مستمر خود، مطلب نويسنده نامه را نقل مي نماييم. وي نگاشته است:
هرچند محمد باقر خوانساري در " روضات الجنات " او را يکي از علماي اهل سنت معرفي مي کند، اما بلافاصله به نقل از مولف کتاب " رياض العلماء " او را شيعه مي داند.
باعث تاسف است که اعلام داريم اين بار هم نويسنده نامه به مطلبي خلاف واقع متشبّث شده و کذب را دست مايه اي براي رسيدن به هدف خويش قرار داده است. براي اثبات اين مطلب متن کامل آنچه در کتاب مذکور در مورد جويني آمده است را عينا نقل مي نماييم و راستي آزمايي نقلمان را به عهده مراجعين به اين کتاب وامي نهيم ( ج1، ص 177-176، نشر مکتبة اسماعيليان ).
الامام الهمام و شيخ المسلمين و الاسلام ابراهيم بن الشيخ سعدالدين محمد بن المويد ابي بکر بن الشيخ الامام العارف جمال السنة ابي عبدالله محمد بن حمويه بن محمد الجويني المعروف بالحموئي، و ابن حمويه جميعا، کان من عظماء علماء العامة و محدثيهم الحفاظ و کذا ابوه و جده بل و کثير من سلسلة نسبة الحموئين ( در اينجا مرحوم خوانساري مطالبي را از قاموس در مورد لغت حمويه و منطقه جوين نقل مي نمايد که ارتباطي با مذهب جويني ندارد ) ... و علي الجملة فلهذا الشيخ من الکتب المذکورة بين الفريقين کتابه المسمي بفرائد السمطين في فضايل المرتضي و البتول و السبطين. عندنا منه نسخة تزيد علي عشرة آلاف بيت بيد ان اکثرها اسانيد و قد جعل سمطه الاول في خاصة ما ورد من الاخبار في فضايل علي عليه السلام و السمط الآخر في مناقب ساير اهل البيت المعصومين عليهم السلام و قد فرغ من تاليفه سنة ست و عشرة و سبعماة و کان في طبقة العلامة و من عاصره من اجلاء علمائنا رضوان الله تعالي عليهم. بل وله الرواية في ذلک الکتاب و غيره ايضا عن الشيخ سديد الدين يوسف بن المطهر والد العلامة رحمه الله و عن المحقق الحلي و ابن عمه يحيي بن سعيد و عن ابني طاووس و الشيخ مفيدالدين بن جهم من کبراء اصحابنا الحليين و کذا عن الخواجه نصيرالدين الطوسي و السيد عبدالحميد بن فخار بن معد الموسوي بحق رواياتهم جميعا عن مشايخهم الثقات الاجلة من فقهاء الشيعة.
مرحوم خوانساري که تا اينجا به بيان سني بودن جويني و عظيم القدر بودن وي در ميان اهل سنت و نام بردن از برخي اساتيد شيعه وي مشغول بود روي سخن را به آنچه اشبتاه صاحب رياض العلماء مي خواند، برمي گرداند و مي نويسد:
و لهذا اشتبه الامر علي صاحب الرياض حيث ذهب الي تشيعه ... ايشان تاکيد مي کند نتيجه اي که صاحب رياض بدان در مورد شيعه بودن جويني دست يافته، اشتباه بوده و ريشه آن را بيان مي دارد.
حال سوال از نويسنده نامه اين است که صاحب "روضات الجنات" در کجاي اين مطلب بلافاصله به نقل از مولف کتاب رياض العلماء جويني را شيعه دانسته است؟ به نظر مي رسد يا شما اين کتاب را مطالعه نکرده باشيد و به نقل قول کساني که غرض مندانه مطلب را نادرست به شما رسانده اند، اکتفا کرده باشيد که در اين صورت بايد در مورد ادامه ارتباط علمي با ايشان تجديد نظر نماييد، و يا خود اين مطلب را از کتاب نقل مي کنيد که اميدواريم اين اشتباه فاحش صرفا به خاطر عدم آشنايي با زبان عربي بوده و عمدي از ناحيه شما در وارونه جلوه دادن مطلب در کار نباشد.
نتيجه اين قسمت:
مطلب در مورد اعتقاد مرحوم خوانساري قدس سره نسبت به سني بودن جويني کاملا درست است، اما نسبت دادن تغيير عقيده به خوانساري مانند بسياري از دلايل گذشته نويسنده نادرست و غير واقعي است. مرحوم خوانساري قدس سره به سني بودن جويني معتقد بوده و بر آن پافشاري داشته است و در اين راه در برابر نظر صاحب رياض العلماء ايستادگي کرده و اقامه برهان نموده است.
دليل ششم نويسنده نامه:
اين قسمت از نوشته ايشان را نيز عينا نقل مي نماييم.
تنها تعدادي از نويسندگان معاصر مانند: دکتر خليلي در کتاب " السقيفة ام الفتن " ص 95 و احمدي ميانجي در " مواقف الشيعة " ج 2 ص 25 بدون دليل او را از اهل سنت به شمار مي آورند.
پاسخ اين دليل نويسنده در بخش قبل که چهل سند از اسناد شافعي بودن و از اهل سنت بودن جويني را به تفصيل ذکر کرديم، بيان شد و نيازي به تکرار آن نمي باشد. تنها تذکر اين نکته لازم است که اگر منظور نويسنده از دليل ششم تاکيد بر کلمه معاصر است، ايشان و ساير خوانندگان مي توانند در بين مدارک ارائه شده در اين مقاله کتبي را که از نويسندگان معاصر است، يافته و نقض ادعاي ايشان را ملاحظه فرمايند؛ و اگر مراد ايشان اين است که در ميان تمام کتب فريقين تنها تعدادي از نويسندگان معاصر وي را از اهل سنت به شمار آورده اند، تمام چهل مدرک ارائه شده ناقض اين ادعا خواهد بود.
نتيجه اين قسمت:
اين دليل نيز مانند ساير دلايل غير وافي به غرض نويسنده درباره اثبات تشيع جويني مي باشد.
يادآوري:
نويسنده نامه به وفور از ارتباط استاد و شاگردي ميان جويني و دانشمندان شيعي براي اقامه برهان در مورد تشيع جويني سود جسته است که هر چند پاسخ کافي بيان شد اما ضروري است که نام اساتيد جويني از اهل سنت را نيز بياوريم تا اين راه نيز کاملا بر نويسنده مسدود گردد، پس نام شماري از مشايخ جويني ازاهل سنت را بر اساس نقل مرحوم علامه ميرزا محمد باقر موسوي خوانساري قدس سره، نقل مي کنيم. ايشان مي نويسد:
اما مشايخه الذين يروي هو عنهم من اهل السنة و الجماعة فهم ايضا کثيرون:
منهم بعض بني عمومته الفضلاء من آل حمويه کالقاضي نصيرالدين محمد بن محمد بن علي بن ... الحموئي، و ابن عمه الآخر الشيخ الامام نظام الدين محمد بن الاميرالامام قطب الدين علي بن صدر المشايخ معين الدين محمد الحموئي، و منهم الشيخ ابوالفضل احمد بن هبة الله بن احمد بن محمد بن الحسن بن عساکر الدمشقي الشافعي المعروف بابن عساکر، و الشيخ عبدالحافظ بن بدران، و بعض تلامذته المطرزي المعروف، و منهم الشيخة الفاضلة الصالحة زينب بنت القاضي عمادالدين ابي صالح نصر بن عبدالرزاق بن الشيخ العارف قطب وقته عبدالقادر الجيلي البغدادي، و هي غير العالمة القارية الثقة الراوية عن العلامة الزمخشري و غيره بالاجازة، و غيرها زينب بنت الشيخ ابي القاسم عبدالرحمن بن الحسن بن سهل بن عبدوس الحرماني ثم النيسابوري الصوفي المعروف بالشعري، الي غير اولئک من مشايخه الکثيرين الکبرآء المقدمين المذکورين باسمائهم و صفاتهم في کتابه فرائد السمطين. ( روضات الجنات، ج1، ص 177 )
دليل پاياني نويسنده:
نويسنده در پايان دلايل خود با رويکردي منطقي به کتاب جويني نظر نموده با برشمردن برخي از عقايد وي راه ديگري براي اثبات تشيع جويني در پيش گرفته است. ايشان نوشته است:
به هر صورت با توجه به همين کتاب فرائد السمطين او که به تعيين حضرت علي به عنوان جانشين رسول خدا در غدير خم و دوازده امام و غيبت محمد بن حسن عسکري معتقد است، نمي تواند يکي از عالمان اهل سنت به شمار بيايد.
هرچند نويسنده محترم در مورد نسبت هايي که به جويني مي دهد، گفتار خويش را مستدل نکرده و عبارت وي يا شماره صفحه از کتاب مورد نظر را ذکر ننموده است، اما در اين مجال فرض را بر صحت اين انتساب ها گذارده و از عدم ذکر منبع که موجب خدشه در اعتبار نوشتار ايشان شده است، چشم پوشي مي نماييم. نويسنده محترم سه ادعا در مورد اعتقاد جويني مطرح نموده است و نتيجه اين سه اعتقاد را ثابت شدن تشيع جويني دانسته است.
1- تعيين اميرالمومنين علي عليه السلام به عنوان جانشين رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در غدير خم
2- دوازده امام عليهم السلام
3- غيبت حضرت بقية الله الاعظم حجت بن الحسن المهدي ارواحنا فداه.
بر تمام اهل تحقيق در علم کلام و پژوهندگان در آثار حديثي و روايي روشن است که آنچه معيار تشيع مي باشد، اعتقاد به تعيين و نصب امام اميرالمومنين حضرت علي بن ابيطالب سلام الله عليه مي باشد اما نکته اي از نظر نويسنده نامه دور مانده است و آن اينکه شيعه تنها امامت و خلافت بلافصل ايشان را مي پذيرد نه خلافت خلفاي سه گانه اي که به هر شکل پيش از اميرالمومنين علي عليه الصلاة و السلام زمام قدرت را در دست گرفتند. پس اگر کسي خلافت منصوص اميرالمومنين علي عليه السلام را پذيرفت و در عين حال قائل به حقانيت خلافت خلفاي ثلاثه نيز بود، هرگز نمي تواند شيعه محسوب گردد و اين يکي از تفاوت هاي مهم ميان تشيع و تسنن مي باشد. جويني هرچند نسبت به غدير معترف است اما نسبت به خلافت خلفاي سه گانه نيز معتقد مي باشد. همين مطلب کافي است که وي را از جرگه تشيع خارج و در دايره تسنن داخل و وارد بدانيم. در اين زمينه مرحوم خوانساري قدس سره صاحب "روضات الجنات" مي نويسد:
لهذا اشتبه الامر علي صاحب "الرياض" حيث ذهب الي تشيعه او لما ظفر به في تضاعيف کتابه من احاديث الوصية و التفضيل، و سائر اخبار الارتفاع التي قل ما يوجد مثلها في شيء من کتب العامة، غافلا عما اشتمل عليه و تضمنه ايضا من النص علي خلافة الثلاثة و الاشارة الي فضائلهم. ( روضات الجنات، ج1، ص 177، ناشر:مکتبة اسماعيليان )
به همين دليل ( وجود اساتيد و مشايخ فراوان شيعي براي جويني ) مذهب جويني مورد اشتباه صاحب کتاب "رياض العلماء" قرار گرفته است و يا به اين دليل که صاحب رياض در لابلاي کتاب جويني به احاديثي دست يافته است که در مورد وصيت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم و اثبات برتري اميرالمومنين علي عليه السلام مي باشد، و ديگر اخبار و احاديثي که کمتر در ساير کتب اهل سنت وجود دارد و رفعت مقام اميرالمومنين علي عليه السلام را بيان مي دارد. اما صاحب رياض از اين نکته غفلت کرده است که در همين کتاب جويني تصريح بر خلافت خلفاي سه گانه وجود دارد و به فضائل و برتري هاي آنان نيز اشاره شده است.
بنابر اين صرف اعتقاد به تعيين امام اميرالمومنين علي بن ابيطالب سلام الله عليه بدون نفي خلافت خلفاي سه گانه نمي تواند دليلي براي تشيع يک شخص به شمار آيد. گذشته از اين تعداد کساني که واقعه غدير را روايت کرده اند و بر صحت سند آن گواهي داده اند آنقدر فراوان است که کتاب هاي فراواني در اين مورد تاليف شده و نام هاي بسياري در آن مطرح گرديده است. براي آنکه عظمت اين روز و واقعه اي که در آن اتفاق افتاد، نزد نويسنده نامه و تمام کساني که ناخواسته نامه ايشان را دريافت کرده اند، روشن تر گردد لازم است توجه ايشان و سايرين را به اين قطعه تاريخي که در کتاب "ينابيع المودة" نوشته قندوزي نقل شده است جلب نماييم:
امام الحرمين جويني با شگفتي نقل مي کرد که در بغداد يک جلد کتاب در دست صحاف ديدم. اين کتاب در مورد روايات خبر غدير خم بود و روي آن کتاب نوشته شده بود: جلد بيست و هشتم از از طرق فرمايش پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) که فرمودند: من کنت مولاه فعلي مولاه .. و در ادامه نوشته بود به دنبال اين جلد، جلد بيست و نهم است. ( ينابيع المودة، ج1، ص 114 )
طالبين دريافت بهتر اين موضوع مي توانند به مجلدات کتاب شريف "الغدير" که يکي از انبوه مستندات حديث پراهميت غدير است مراجعه نمايند تا نقل بيش از 110 نفر از اصحاب و 80 نفر از تابعين رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم را در اين مورد ملاحظه فرمايند، نقل هايي که به وسيله بيش از 360 مولف و مورخ در کتب و تاليفات بيان گرديده و امروز در دستان ما قرار دارد. از جمله اين کتب و مولفات مي توان اين نام ها را برشمرد:
1- تاريخ خطيب بغدادي، ج 8، ص 290
2- الدّر المنثور، سيوطي، ج 2 ،ص259
3- البدايه والنهاية، ابن کثير دمشقي، ج 5، ص214 وص 209
4- اسد الغابة، ابن اثير، ج 3 ، ص 307 ؛وج 5 ،ص205
5- اسني المطالب، شمس الدين جزري، ص4
6- ينابيع المودة، قندوزي حنفي، ص40
7- المعارف، ابن قتيبة دينوري، ص 291
8- مسند، احمدبن حنبل، ج 4، ص281
9- سنن، ابن ماجه، ج 1، ص 28و29
10- خصائص، نسائي، ص16
11- مناقب خوازمي، ص130
12- تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص114
13- تفسير طبري، ج 3 ، ص428
14- فصول المّهمة، ابن صباغ مالکي، ص25
15- تفسير، فخر رازي، ج 3، ص636
16- کنز العمال، متقي هندي، ج6، ص 398
17- مجمع الزوائد، حافظ هيثمي، ج 9، ص 106
18- کتاب الاصابة، ابن حجر، ج 1 ، ص 372
... و انبوهي از کتب و نوشته هايي که اين واقعه مهم تاريخي را نقل کرده اند. حال جاي پرسش از نويسنده نامه وجود دارد که آيا ملتزم مي شويد تمام اين مولفين ياد شده و ديگراني که نام آنان ذکر نشد، به خاطر نقل واقعه غدير و تصحيح سند آن شيعه هستند؟ اگر اين گونه است و شما چنين برداشتي داريد، نظرتان را به تمام مراکز علمي جهان اسلام مخابره کنيد تا نامتان به عنوان يک کاشف بزرگ در زمينه کلام اسلامي و يک محقق کبير در رابطه با حديث ثبت و ضبط گردد!
در اينجا ضروري مي دانيم به عنوان يک کلام معترضه نکته اي را در مورد کلام صاحب "روضات الجنات" بيان کنيم. ايشان در عبارتي که در همين صفحه نقل کرديم، کتاب جويني را حاوي مطالبي دانستند که کمـتر در کتب اهل سنت يافت مي شود. با کمال خضوع و ادب بايد خدمت ايشان معروض بداريم که شايد اجتماع اين مطالب در يک کتاب و در کنار هم کمتر اتفاق افتاده باشد، اما احاديثي که جويني در فضائل اميرالمومنين علي عليه السلام نقل نموده است، به وفور در ساير کتب عامه نيز يافت مي شود. براي نمونه به چند فضيلت از فضايل اميرالمومنين علي عليه السلام که توسط رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم يا از زبان خود اميرمومنان عليه السلام بيان گرديده است، تصريح مي کنيم، البته از اين رهگذر پاسخ استدلال به ذکر اين فضائل توسط جويني براي اثبات تشيع او نيز روشن خواهد گرديد.
1- عن سلمان الفارسي رضي الله عنه قال: سمعت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: خلقت انا و علي بن ابيطالب من نور عن يمين العرش نسبح الله و نقدسه من قبل ان يخلق الله عزوجل آدم باربعة عشر الف سنة فلما خلق الله آدم نقلنا الي اصلاب الرجال و ارحام النساء الطاهرات ...
اين حديث را علاوه بر کتاب جويني ( فرائد السمطين، ج1، ص 41 ) مي توانيد در اين منابع نيز مطالعه فرماييد:
ميزان الاعتدال، ذهبي، ج1، ص 705 – کفاية الطالب، گنجي شافعي، ط نجف، ص314 – الرياض النضرة، ج2، ص164- ينابيع المودة، قندوزي حنفي، ص 10 و ...
2- قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: علي اول من آمن بي و اول من يصافحني يوم القيامة و هو الصديق الاکبر و هو الفاروق يفرق بين الحق و الباطل.
اين حديث را نيز علاوه بر جويني ( فرائد السمطين،ج1، ص 39 ) مي توانيد در بسياري از منابع عامه ملاحظه کنيد، از جمله: مجمع الزوائد، هيثمي، ج9، ص 105
3- قال علي (عليه السلام): انا عبدالله و اخو رسول الله و انا الصديق الاکبر لا يقولها بعدي الا کذاب و لقد صليت قبل الناس بسبع سنين.
اين مطلب را نيز علاوه بر جويني ( فرائد السمطين، ج1،ص 248، ح 192 ) در اين منابع ملاحظه بفرماييد:
خصائص نسايي، ص 46، ح6 – مستدرک حاکم، ج3، ص 111 – سنن ابن ماجة، ج1، ص 44، ح120 – فضائل احمد بن حنبل، ج2، ص 586، ح 117 و ...
براي همه کساني که در کسوت محقق، احاديث منقول در کتاب جويني را مطالعه مي کنند مدعاي ما روشن و بي پيرايه خواهد بود و معلوم خواهد شد که جويني در نقل بسياري از فضائل اهل بيت عليهم السلام تنها نبوده بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت پيش يا پس از وي با او در نقل اين مطالب همراهي کرده اند.
دومين نشانه اي که نويسنده نامه را وادار به پذيرش تشيع جويني کرده است، ياد کردن از دوازده امام عليهم السلام توسط جويني است. البته با توجه به آنچه در مورد اعتقاد وي به خلفاي سه گانه گذشت، ضرورتي براي بحث در اين قسمت وجود ندارد اما براي آنکه نقطه اي از نقاط مورد نظر نويسنده نامه بدون پاسخ نماند و انشاالله موجب هدايت به مذهب حق باشد، اين مساله را نيز به بررسي مي نشينيم. اکنون در مورد اين موضوع بحث مي نماييم که آيا نقل دوازده امام عليهم السلام مختص به تشيع است و هيچ عالمي از هيچ مذهب ديگري چنين روايتي را نقل ننموده است، يا اين مطلب اختصاصي به تشيع ندارد و در ميان علماي ساير فرق اسلامي نيز مورد تصريح قرار گرفته است؟ بحث در اين زمينه را با نقل روايتي از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم که در کتب معتبر اهل سنت آمده است، آغاز مي کنيم:
لايزال الدين قائما حتي تقوم الساعة و يکون عليهم اثنا عشر خليفة کلهم من قريش
مسند احمد، ناشر: دارصادر، بيروت، لبنان، ج5، ص 89 – صحيح مسلم، ناشر: دارالفکر، بيروت، لبنان، ج6، ص4 – سنن ابي داود، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر، ج2، ص 309 – فتح الباري، ابن حجر، ناشر: دارالمعرفة للطباعة و النشر، بيروت، لبنان، ج13، ص182، و قريب به همين مضمون: التاريخ الکبير، بخاري، ناشر: المکتبة الاسلامية، دياربکر، ترکيه، ج8، ص 411 و ...
بنابر اين وجود دوازده امام که خلافت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را بر عهده دارند از نظر مهم ترين منابع اهل سنت مطلبي ثابت شده و مورد پذيرش است و اختصاصي به تشيع ندارد تا جويني را به واسطه اعتقاد به آن شيعه بدانيم. اما سخن در اينجا پايان نمي پذيرد. روايات فراواني وجود دارد که پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم، نام اين دوازده خليفه را نيز به تصريح بيان کرده اند. براي جلوگيري از طولاني تر شدن اين مقاله نمونه اي از منابعي که حاوي احاديث مورد نظر هستند را تقديم مي داريم.
ينابيع المودة، ج2، ص44، ح401 – مقتل الحسين، خوارزمي، ج1، ص 145 – ينابيع المودة، ج3، ص 281 و ..
ادامه ذکر منابع را به پاسخ مورد سوم متصل مي نماييم، چون بسياري از منابعي که نام ائمه عليهم السلام را ذکر کرده اند در مورد ماجراي غيبت امام زمان مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز يا به تصريح يا به اشاره مطالبي ذکر کرده اند، پس گوشه اي از اين منابع را نام مي بريم.
مطالب السئول في مناقب آل الرسول، الشيخ کمال الدين محمد بن طلحة الشافعي، ص 293
اين نويسنده پس از ذکر نام حضرت امام زمان عجل الله فرجه، نام پدران ايشان را تک تک ذکر مي کند و به اميرالمومنين علي عليه السلام ختم مي نمايد. اين نويسنده براي حضرت مهدي عجل الله فرجه از صفاتي چون، المهدي الحجة، الخلف الصالح و المنتظر استفاده کرده است.
فصل الخطاب، حافظ محمد بن محمد بن المحمود البخاري المعروف بخواجه پارسا، عالم حنفي، متوفي 822
اين نويسنده داستان ميلاد امام مهدي عجل الله فرجه را نقل کرده و احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در مورد حضرت مهدي عليه السلام را بر ايشان تطبيق نموده است. عباراتي که اين نويسنده براي توصيف حضرت امام مهدي عجل الله فرجه الشريف به کار برده است عبارتند از: المهدي رضي الله عنه صاحب الزمان، الغائب عن الاعيان و الموجود في کل زمان.
چنانچه پيداست نزد اين نويسنده ماجراي غيبت امام زمان عجل الله فرجه مطلبي مسلم مي باشد.
روضة الاحباب، السيد جمال الدين الشيرازي، از اکابر علماي اهل سنت
در اين کتاب نيز داستان ولادت امام عصر عجل الله فرجه بيان شده و غايب شدن ايشان از نظرها نقل گرديده است.
تذکرة خواص الامة في معرفة الائمة، سبط ابن الجوزي، متوفي 654، ص 204
در اين کتاب که به دليل اهميت آن متن را نقل مي نمائيم در مورد نام امام عصر عجل الله فرجه چنين آمده است:
هو محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي الرضا بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب عليه السلام و کنيته ابو عبدالله و ابوالقاسم و هو الخلف الحجة و صاحب الزمان القائم المنتظر و التالي و هو آخر الائمة
البيان في اخبار صاحب الزمان، ابوعبدالله محمد بن يوسف بن محمد الکنجي الشافعي
من الادلة علي کون المهدي حيا باقيا بعد غيبته الي الآن و انه لاامتناع في بقائه کبقاء عيسي بن مريم و الخضر ....
همانگونه که بر دانايان به زبان عربي روشن است، اين دانشمند مشهور اهل سنت زنده بودن امام زمان عجل الله فرجه پس از غيـبت را مطلبي مستدل دانسته و مانند زنده بودن حضرت عيسي بن مريم و خضر و ... مي داند و پس از اين عبارت شروع به بيان براهين و استدلالات اين مطلب مي نمايد.
شرح الدائرة، صلاح الدين الصفدي الشافعي، متوفي 746
ان المهدي الموعود هو الامام الثاني عشر من الائمة اولهم سيدنا علي و آخرهم مهدي رضي الله عنهم و نفعنا الله بهم
الفصول المهمة، نورالدين علي بن محمد بن احمد المعروف بابن الصباغ المالکي، متوفي 855، ص 308- 319
در اين کتاب نيز به نام پدران امام زمان عجل الله فرجه الشريف تصريح شده و غايب بودن ايشان بيان شده است.
پس از پاسخ به آخرين قسمت از دلايل نويسنده نامه به بررسي تنها مورد باقي مانده مي رسيم.
تحليل و نقد نظريه صاحب رياض العلماء
در ميان مطالبي که تا کنون به تحرير درآمد، نقد نظريه صاحب رياض العلماء که بر اساس کاوش ما اولين کسي است که زمزمه شيعه بودن جويني را سرداده است، بيان گرديد و از قلم صاحب "روضات الجنات" منشاء اشکال ايشان در شيعه دانستن جويني همراه با پاسخ آن معلوم شد. با اين وجود لازم است به نکته اي ديگر نيز بپردازيم تا بحث به شکل وافي پايان پذيرد. نکته مورد نظر را از بيان يکي از کساني که آن را ذکر نموده اند نقل مي کنيم. در مقدمه تحقيق کتاب سليم بن قيس که توسط دارالفنون بيروت انجام شده است اين گونه آمده است:
و من الغريب نسبته الي التشيع کما صدر من الميرزا عبدالله افندي رحمه الله فانه قال في رياض العلماء في ترجمة الحافظ ابي محمد عبدالرحمن بن احمد النيسابوري الخزاعي ما نصه: ( و يظهر من کتاب فرائد السمطين في فضائل المرتضي و البتول و السبطين لبعض فضلاء الاصحاب ) و کذا تردده في تشيعه و احتمال انه من العامة في ترجمة النقيب عبدالرحمن بن عبدالسميع الهاشمي فانه ذکر فرائد السمطين و مولفه و قال: لعله من العامه. ( کتاب سليم بن قيس عامري، مقدمه تحقيق از دارالفنون بيروت، العلوي الحسني النجفي، ص 53 )
چنانچه به روشني پيداست از ديدگاه محققين، دادن نسبت تشيع به جوينـــي، مطلبي شگفت آور است و آنچه قضيه را جالب مي کند آن است که خود افندي صاحب رياض نيز پس از اندکي همان نظري را که رساننده تشيع جويني است، تغيير داده و در جاي ديگري از کتابش مي نويسد: شايد جويني از عامه و اهل سنت باشد. بدين گونه است که جزمي از ناحيه اولين قائل به تشيع جويني نيز باقي نمي ماند و ماجرا به پايان مي رسد.
حال که داستان جويني و مذهب او مختومه گرديد، جالب به نظر مي رسد که آخرين سطور از نامه مورد بحث را در اينجا بياوريم. نويسنده پس از ارائه مدارک خود در مورد تشيع جويني، آن چنان حالت اطمينان به دست مي آورد که استاد معظم را مخاطب قرار داده مي نويسد:
جناب استاد اکنون با توجه به منابع خود ما که به شيعه بودن صاحب آن کتاب گواهي مي دهند، و با توجه به اينکه حضرتعالي سه بار در آن سخنراني مي فرماييد که او از علماي معتبر و مشهور اهل سنت است و با ملاحظه تعهدي که داده ايم و من شخصا و بعضي از دوستان نمي خواهيم به هيچوجه آن را زير پا بگذاريم، تکليف ما چيست؟ از حضرتعالي خواهش دارم حداکثر تا يکي دو هفته آينده تکليف ما را روشن بفرماييد! يا سخنان خود را از طريق همان کانال اصلاح نموده بفرماييد اشتباهي صورت گرفته يا ما به عهد و پيمان خود وفا خواهيم نمود.
جناب نويسنده نامه! اکنون تکليف شما روشن شد. شما سعي کرديد با مدرک سازي و جعل و دروغ واقعيت را خلاف آنچه که هست به خوانندگانتان القاء کنيد. لازم است اينک که بحث به شکلي مستدل و علمي پايان يافته است مطلبي را به شما گوشزد نماييم. اگر هدف شما دست يابي به حقيقت بود، مي توانستيد با يک جستجوي ساده در موتورهاي جستجوي اينترنتي نامه خود را به دست شخص استاد برسانيد. اما اين کار را نکرديد و سعي کرديد جوي عليه ايشان لااقل در اينترنت، به راه اندازيد تا مگر براي منفعت مذهبتان بهره اي ببريد يا تشفي قلبي از سخنان مستدل ايشان در نقد مباني اهل سنت حاصل کنيد، که پس از اين سير بحث ناکام مانديد. لااقل اين مقدار مردانگي و حريت داشته باشيد که همان گونه که جعليات خود را براي عده پرشماري ايميل نموديد، اين پاسخ را نيز براي همانان ارسال کنيد، شايد اين گونه اندکي از بار گناه فعاليت تخريبي و غير علمي تان کاسته شود و نزد خداوند متعال شرمنده نمانيد.
باري نويسنده محترم! بزرگي از دانشمندان مذهب شما به تفصيل ماجراي ظلم به حضرت صديقه طاهـره فاطمه زهــــــرا سلام الله عليها را روايت کرده است، نمي توان جلوي انتشار حقيقت را با تهمت و دروغ گرفت. اگر جويني هم اين مطلب را نقل نکرده بود، آنچه بخاري در مورد غضب حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها بر خليفه وقت نقل مي کند، کافي بود تا تمام آزاد منشان تاريخ و کساني که به راستي و درستي باور دارند، لعائن قرآن را بر ظالمين به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فروفرستند و مذلت ابدي را براي آنان از درگاه حضرت قادر منتقم جل و عز مسألت جويند.
منبع: aspx.12yasrebi.blogfa.com/خ