دستورالعمل اول
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله رب العالمين ، و الصلوه و السلام على محمد و آل الطاهرين و لعنه الله على اعدائهم اجمعين .
مخفى نماناد بر برادران دينى كه به جز التزام به شرع شريف ، در تمام حركات و سكنات و تكليف و لحظات و غيرها راهى به قرب حضرت ملك الملوك - جل جلاله - نيست ، و به خرافات ذوقيه ، اگر چه ذوق در غير اين مقام خوب است ، كماداب الجهال و الصوفيه - خذلهم الله - جل جلاله - (يعنى همان گونه كه شيوه نادانان و متصوفه - كه خداوند خوارشان گرداند - مى باشد) راه رفتن لايوجب الا بعدا (يعنى جز دورى از خداوند گوشت بوده باشد، اگر ايمان به عصمت ائمه اطهار - صلوه الله عليهم - آورده باشد، بايد بفهمد كه از حضرت احديت دور خواهد شد؛ و هكذا (يعنى همچنين ) در كيفيت ذكر بغير ما ورد عن الساده المعصومين عليه السلام (يعنى به غير از آنچه از سروران معصوم رسيده است )، عمل نمايد. بناءاء على هذا (يعنى بنابراين ) بايد مقدم بدارد شرع شريف را، و اهتمام نمايد هر چه در شرع شريف اهتمام به آن شده ، و آنچه اين ضعيف از عقل و نقل استفاده كرده ام اين است كه اهم اشياء از براى طالب قرب ، جد و سعى تمام در ترك معصيت است ، تا اين خدمت را انجام ندهى نه ذكرت و نه فكرت به حال قلبت فايده نخواهد بخشيد، چرا كه پيشكش و خدمت كردن كسى كه با سلطان در مقام عصيان و انكار است ، بى فائده خواهد بود.
نمى دانم كدام سلطان اعظم از اين سلطان عظيم الشان است ، و كدام نقار اقبح از نقار با اوست (يعنى و كدامين ستيز زشتر از ستيز با اوست )
فافهم مما ذكرت ، ان طلبك حجه الهيه مع كونك مرتكبا للمعصيه امر فاسد جدا و كيف يخفى عليك كون المعصيه سببا للنفره و كون النفر ر مانعه الجمع معه المحبه و اذا تحقق عندك ان ترك المعصيه اول الدين و آخره ، ظاهره و باطنه . فبادر الى المجاهده و اشتغل بتمام الجد الى المراقبه ، من اول قيامك من نومك فى جميع آنائك الى نومك ، و الزام الادب فى مقدس حضرته . و اعلم انك بجميع اجزا وجودگ ذره ذره اسير قدرته ، وراع حرمه شريف حضوره ، و اعبده كانك تراه ، فان لم تكن تراه فانه يراك ، و التفت دائما الى عظمته و حقارتك ، و رفعته و دنائتك ، عزته و ذلتك ، و غناه و حاجتك ، و لا تغفل شناعه غفلتك عنه - جل جلاله - مع التفاته اليك دائما، و قم بين يديه مقام العبد الذليل الضعيف ، و تبصبص تحت قدميه بصبصته الكلب النحيف . اولا يكفيك شرفا و فخرا انه اذن لك فى ذكر اسمه العظيم بلسانك الكثيف الذى نجسته قاذوراه المعاصى .
(از آنچه بيان شد، بايد دريابى كه مطالبه حجت الهى با وجود ارتكاب گناه امرى است فاسد، و براستى چگونه بر تو پوشيده ماند كه گناه موجب نفرت و انزجار مى گردد، و انزجار با محبت جمع ناشدنى است .
حال كه دانستى ترك گناه آغاز دين و انجام آن ، ظاهر دين و باطن آن است پس به مجاهده و تلاش مبادرت ورز. و با جديت تمام ، از لحظه اى كه بر مى خيزى تا زمانى كه به خواب مى روى ، مراقب خويش باش ، و ادب را در محضر مقدس او رعايت نما. و بدان كه تو با تمام اجزا و ذرات وجودت اسير قدرت اوئى ، و احترام حضور گرامى او را رعايت نما.
چنان عبادتش كن كه گوئى او را مى بينى ، و اگر تو او را نمى بينى او توو را مى بيند هميشه متوجه باش كه او بزرگ است و تو كوچك ، او والاست و تو پست ، او عزيز است و تو ذليل ، او بى نياز است و تو نيازمند. و از زشتى غفلت از او غافل مشو كه او هميشه به تو توجه دارد. در برابر او چون بنده خوار و ناتوان قرار گير، و زير پاى او بسان سگى ناتوان چاپلوسى نما. آيا تو را از اين شرافت و افتخار بس نيست كه تو را رخصت داد تا نام با عظمتش را بر زبانى كه آلوده به گناهان است جارى سازى )
پس اى عزيز! چون اين كريم رحيم زبان تو را محزون كوه نور، يعنى ذكر اسم شريف قرار داده ، بى حيائى است مخزن سلطان را آلوده به نجاست و قاذورات شريف قرار داده ، بى حيائى است مخزن سلطان را آلوده به نجاست و قاذورات غيبت و دروغ و فحش و اذيت و غيرها من المعاصى (يعنى و گناهان ديگر) نمودن مخزن سلطان بايد محلش پر عطر و گلاب باشد، نه نجس مملو از قاذورات (يعنى نجاسات ) و بى شك چون دقت در مراقبه نكرده اى ، نمى دانى كه از جوارح سبعه (يعنى اعضاى هفتگانه ) يعنى گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج چه معصيت ها مى كنى ، و چه آتشها روشن مى نمائى ، و چه فسادها در دين خودت برپا مى كنى ، و چه زخم هاى منكره به سيف و سنان زبانت (يعنى شمشير و سرنيزه زبانت ) به قلبت مى زنى .
اگر نكشته باشى بسيار خوبست .
اگر بخواهم شرح اين مفاسد را بيان نمايم در كتاب نمى گنجد، در يك ورق چه مى توانم بكنم . تو كه هنوز جوارحت را از معاصى پاك نكرده اى ، چگونه منتظرى كه در شرح احوال قلبت چيزى به تو بنويسم . پس البدار، البدار الى التوبه الصادقه ثم العجل فى الجد و المراقبه . (يعنى پس بشتاب ، بشتاب به سوى توبه راستين آنگاه به سرعت به تلاش و مراقبت رو آر)
خلاصه بعد از سعى در مراقبه ، البته طالب قرب ، بيدارى و قيام سحر را اقلا يك دو ساعت به طلوع فجر مانده الى مطلع الشمس (يعنى تا زمان طلوع خورشيد) از دست ندهد، و نماز شب را با آداب و حضور قلب بجا بياور، و اگر وقتش زيادتر باشد به ذكر يا فكر يا مناجات مشغول بشود، وليكن قدر معينى از شب بايد مشغول ذكر با حضور بشود، در تمام حالاتش خالى از حزن نبوده باشد، اگر ندارد تحصيل نمايد به اسبابش . و بعد از فراغ ، تسبيح سيده نساء عليه السلام و دوازده مرتبه سوره توحيد، و ده مرتبه لااله الاالله وحده لاشريك له له الملك الى آخر، و صد مرتبه لااله الا الله و هفتاد مرتبه استغفار بخواند، و قدرى از قرآن شريف تلاوت نمايد، و دعاى معروف صباح - اعنى : يامن دلع لسان الصباح الى آحر - البته خوانده شود، و دائما با وضو باشد، و اگر بعد از هر وضو دو ركعت نماز بكند بسيار خوبست . بسيار ملتفل باشد كه به هيچوجه اذيتش به غير نرسد، و در قضاء حوايج مسلمين لاسيما (يعنى بويژه ) علما و لا سيما اتقيائهم (يعنى بويژه پرهيزكارانشان ) سعى بليغ نمايد، و در هر مجلس كه مظنه (يعنى گمان ) وقوع در معصيت است ، البته ، البته ، البته اجتناب نمايد، بلكه مجالست با اهل غفلت به غير شغل ضروره (يعنى مگر در موارد لزوم ) مضر است ، اگر چه از معصيت خالى باشد.
كثرت اشتغال به مباحات ، و شوخى بسيار كردن ، و لغو گرفتن ، و گوش به اراجيف دادن ، قلب را مى ميراند
اگر بى مراقبه مشغول به ذكر و فكر بشود بى فائده خواهد بود، اگر چه حال هم بياورد چرا كه آن حال دوام پيدا نخواهد كرد. گول حالى كه ذكر بياورد، بى مراقبه نبايد خورد زياده طاقت ندارم ، بسيار التماس دعا از همه شماها دارم . اين حقير كثيرالتقصير و المعاصى را فراموش ننمائيد و در شب جمعه صد مرتبه ، و در عصر روز جمع صد مرتبه سوره قدر بخواند، و از جمله ابواب عظيمه ايمان ، حب فى الله - جل جلاله - و بغض فى الله - جل جلاله - (يعنى مهر و كين در راه خدا) مى باشد، و قد عقدله فى الوسائل و غيرها من كتب الاخبار بابا مستقلا، فارجع اليها، لعلك تعرف عظمته و تاخذ لنفسك نصيبا منه (يعنى در كتاب وسايل و ديگر كتب روائى فصل مستقلى به اين موضوع اختصاص داده شده است ، پس به آنها مراجعه نما، تا شايد عظمت آن را دريابى ، و بهره اى از آن براى خويش برگيرى )
شكى نيست كه محبوب اول ، ذات اقدس كبريائى - جل جلاله - مى باشد، بل و كل محبه لا ترجع الى محبه فليس بشى ء قم بعده (يعنى بلكه هر محبتى كه به محبت او باز نگردد ارزشى ندارد، و پس از آن ) بايد هركس را اين سلطان عظيم الشان بيشتر دوست داشته باشد (بيشتر دوست بدارد) پس اول محبوب بعد از واجب الوجود وجود مقدس ختمى ماب - صلوه اله عليه و آله - مى باشد ثم بعده امير المومنين عليه السلام ثم الائمه المعصومين عليه السلام ثم الانبياء و الملائكه ، ثم الاوصيا، ثم العلماء و الاولياء (يعنى پس از او حضرت امير عليه السلام آنگاه امامن معصوم عليه السلام و سپس پيامبران و فرشتگان ، و بعد اوصيا و پس از ايشان دانشمندان و اوليا قرار دارند و در زمان خودش اتقاى زمانش را، لاسيما (يعنى بويژه ) اگر عالم باشد، ترجيح بدهد در محبت بركسانى كه بعد از اويند نيز در درجه ، و هكذا يتنزل (يعنى همين طور پايين برود) وليكن سعى نمايد صادق باشد در اين محبت ، مرتبه آسانى نيست اگر متفكر باشيد خواهيد فهميد كه اگر آثار محبت در حركات و سكنات ظاهر شد، مشخص مدعى اين محبت صادق است ، و الا فلا. ليكن گمان ندارم كه به كنه و لوازمش برسى ، و حقير هم بيش از اين در وسعم نيست
الحاصل لا طريق الى القرب الا بشرع شريف ، فى كل كلى و جزئى (يعنى خلاصه آنكه راهى به سوى تقرب به خداوند نيست مگر به پيروى نمودن از دين در تمام كارهاى بزرگ و كوچك ) " 1 ".
پي نوشت :
1- تذكره المتقين ، ص 207-214
ادامه دارد .....
منبع: کتاب برنامه سلوك در نامه هاى سالكان /س