جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
دفترچه ممنوع
-(0 Body) 
دفترچه ممنوع
Visitor 466
Category: دنياي فن آوري
يکي از کتاب هايي که براي نمايشگاه کتاب امسال رسيد ، « يادداشت هاي روزانه نيما » بود که به همت پسرش آماده شده و نکات جديد زيادي درباره ي اين شاعر بزرگ معاصر در خودش دارد . اينکه 50 سال بعد از مرگ نيما ، هنوز آثار منتشر نشده اي از او وجود دارد ، به خودي خود مي تواند چيز هيجان انگيزي باشد اما اين کتاب از چند جهت ديگر هم اهميت دارد و مي تواند بمب خبري اين روزهاي بازار کتاب باشد ؛ يکي از به خاطر حرف هايي که نيما در يادداشت هايش درباره ي آدم هاي مختلف زده و خيلي هايشان جنجالي هستند ( مثلاً « وطن فروش » خواندن مصدق در اين يادداشت ها ) . در اين کتاب نيما شما را به يک مجلس دعواي تمام عيار و پر از هيجان دعوت مي کند که در آن کمتر شخصيت ادبي معاصر هست که از نيش و کنايه هاي اين شاعر حساس در امان باشد . يک دليل ديگر براي خواندن اين کتاب هم حرف هايي است که پسر نيما در مقدمه و موخره کتاب درباره ي سيروس طاهباز راه انداخته ، آن قدر عجيب است که خواننده ياد ماجراي ورثه ي همينگوي مي افتد که وقتي اسم جدشان را روي در ورودي يک کافه شيک ديدند ، او را به دادگاه کشاندند . ( در آن ماجرا جناب « کافي من » وقت به دادگاه احضار شد ، از لجش کلاً از بودن چنين نويسنده اي ابراز بي اطلاعي کرد و گفت که اسم کافه اش را از روي اسم سگ نژاد بولداگش انتخاب کرده ! ) خلاصه که ماجرا واقعاً داغ داغ است . خودتان سري به کتاب بزنيد ، متوجه مي شويد .
نيمه شب 13 دي 1338 ، زني در خانه جلال آل احمد را مي زد . آن زن همسايه جلال بود . آمده بود تا جلال را بالاي سر همسرش ببرد و بپرسد که با اين جسد چه کار بکند « جسد » نيما يوشيج بود .

شاعري با چند گوني :

وقتي که نيما مُرد ، از او چند گوني نوشته و کاغذ پاره به جا مانده بود . نيما تقريباً در تمام عمرش مي نوشت . او که از خانواده اي اشراف زاده بود ، هيچ علاقه اي به سر کار رفتن نداشت . بيشتر روزها در خانه مي ماند و در کنج اتاقش مي نوشت ؛ همه چيز هم مي نوشت ؛ شعر ، مقاله ، نامه و يادداشت . از همه نوشته هايش يک نسخه هم براي خودش نگه مي داشت و اين نوشته ها آنقدر زياد بودند که کم کم تبديل به گوني شدند . نيما وصيت کرده بود که دکتر محمد معين ، جلال آل احمد و جنتي عطايي ـ ترانه سرا ـ همين گوني ها را بخوانند و منتشر کنند . دکتر معين و جلال ، فقط يک کتاب از آثار او را منتشر کردند ( مجموعه رباعي ها 1339 ) و بعد جواني را به اسم سيروس طاهباز پيدا کردند که بعدها و به تدريج از 1342 تا 1369 ، مجموعه کارهاي نيما را منتشر کرد . آخرين کاري که طاهباز از نيما روانه چاپ کرد ، کتاب « برگزيده ي آثار نيما ـ نثر » بود که سال 1369 چاپ شد و شامل يک بخش تازه از محتويات آن گوني ها بود ؛ « يادداشت هاي روزانه» .

دعوا بعد از 19 سال :

از سال 1369 تا 1388 ، ديگر هيچ چيز تازه اي از نيما يوشيج ، پدر شعر نو فارسي و يکي از مهم ترين نظريه پردازان ادبيات معاصر چاپ نشده بود ، تا اينکه در اين سال ، دوباره « يادداشت هاي روزانه نيما » با حجمي تقريباً 4 برابر آنچه قبلاً از اين يادداشت ها چاپ شده بود منتشر شد . البته اين بار از طرف تنها پسر نيما ، يعني شراگيم يوشيج . شراگيم در اين کتاب مدعي شده که طاهباز آثار پدرش را بد و ناقص چاپ کرده ، شراگيم را گول زده و از اعتماد او سوء استفاده کرده و مثلاً در چاپ همين يادداشت هاي روزانه ، آن قسمت هايي را که مطابق ذوق و سليقه اش نبوده سانسور کرده است . ( شراگيم براي نمونه انتقادهاي نيما از شاملو را مثال مي زند ، در حالي که در چاپ قبلي يادداشت هاي روزانه هم اين انتقادها بوده ) .
سيروس طاهباز البته 10 سالي مي شود که مرده است و اين دعواي ادبي را نمي شود چندان ادامه داد اما در متن خود يادداشت هاي روزانه نيما هم دعواهاي ادبي کم نيست .

چطوري بايد شاعر شويم ؟

دفتر يادداشت هاي روزانه نيما از چند جهت اهميت دارد ؛ اول اينکه اين آثار ، نوشته هاي يک شاعر هستند که خواندنشان نشان مي دهد براي شاعر شدن چطور بايد فکر کرد و چطور در کوچک ترين کارهاي روزانه بايد شاعر بود . نيما به ما نشان مي دهد که چقدر لطيف و حساس است و چطور هميشه ساعرانه حرف مي زند . « [امروز ] نظريان با حيرت در صورت من نگاه کرد و گفت هر دو پير شديم . من گفتم پير شديم براي اينکه مردم جوان بشوند . دکتر جنت گفت آفرين . بسيار خوشش آمد » . خوانديد ؟ نيما در دفتر خصوصي اش به همن سادگي و شاعرانگي حرف مي زند ؛ حرف هايي که جان مي دهد براي فال فال خواندن و ان طرف و آن طرف نقل کردند .

فقط آل آقا و خانم سيمين :

توي يادداشت هاي روزانه نيما نظير جمله ي بالا کم نيست . نيما به خاطر همان روحيه ي حساسش ، از خيلي ها ايراد مي گيرد و خواندن همين ايرادها و نکته گيري ها ، ضمن اينکه فکر و نظر نيما را در موضوعات مختلف ادبي معرفي مي کند ، کلي از ماجراهاي ادبيات معاصر و دعواهاي ادبي را هم بازگو مي کند . نيما از اينکه صادق هدايت را بت مي کنند نارحت است ، از شاملو بدش مي آيد ، از اخوان تعجب مي کند که چرا کم کار مي کند ، مي گويد : خانلري نظريه شعري اش را درست فهميده ، شهريار از شعرهاي نيما که فقط براي او خوانده چيزهايي را در شعر خودش گنجانده ، بزرگ علو آدم بددهني بوده ، حميد شيرازي فقط تقليد قدما را مي کند و ... نيما در اين يادداشت درباره ي بيشتر شخصيت هاي ادبي معاصر حرف زده و نظر داده است ؛ آن هم چه نظرهايي ؟ بيشتر نظرهاي نيما خيلي تند و صريح و بدون تعارف هستند : « احمق تر جواني که ديدم اين عجوزه مردني بود » يا « فلاني يک نفر شهوتي و خودخواه است » نيما فقط از جلال آل احمد و « خانم سيمين » تعرف مي کند .

لطفاً فحش نده :

علاوه بر اين دو نکته ( نثر زبان و شاعرانه در کنار دعواهاي ادبي فراوان ) ، يادداشت هاي نيما از يک جهت ديگر هم اهميت دارد . نيما در يادداشت هاي روزانه اش وقايع تاريخي را هم ذکر مي کند . خواندن اين نکات تاريخي حاز زبان نيما ، هم از اين جهت که نظرات يک چهره مهم درباره ي تاريخ معاصر است ، اهميت دارد ( مثلاً آنجايي که نيما مي گويد پيش بيني دستگيري حزب توده و پايان کار پيشه وري و سقوط مصدق را کرده بود و بايد به او لقب « پيشگو » بدهند ) و هم اينکه نکات تازه اي دارد که در منابع ديگر نيست ( مثل اينکه نيما مي گويد قبل از شروع ماجراي رضاخان يک نفر انگليسي سراغ پدرش آمده بود که ما تو را پادشاه ايران مي کنيم و پدر نيما به او خنديده بود ) توي اين همه نکات تاريخي ، ترجيح بند اصلي نيما ضديت او با حز توده و تنفر از آنهاست ؛ « همه جور توهين و بي حرمتي ها را من نسبت به خود ديدم ، من جمله اسم توده اي که به روي اسم من گذارده شده است . فحشي از اين بدتر ، من در اين کشور نديدم که به من توده اي بگويند ، يعني نوکر روس ها » .
همه اين نکات ، خواندن دفتر يادداشت هاي روزانه يک شاعر بزرگ را جذاب و خواندني کرده است اما اگر همه اينها هم نبود ، باز آن بخش از اعتقادات و انديشه هاي نيما در اين يادداشت ها کافي بود تا اين کتاب خواني باشد : « مادرم آمد 100 تومان آورد و جلوي عظام الدوله شمرده ، داد ولي پول مرا درمان نمي کند . من به ذره اي حس عالم انساني احتياج داشتم »

خودتان دلتان مي آيد از همچين سطرهايي بگذريد ؟

نمونه اي از اظهار نظرهاي عجيب نيما در يادداشت هايش سايه ي فکري بود .
نيما در « يادداشت هاي روزانه » اش راجع به خيلي از آدم هاي معاصر و غير معاصر نظر داده است . نظرات او گاهي آنقدر صريح و متفاوت است که حتي ناشر در ابتداي کتاب قيد کرده که « با همه داوري هاي نيما موافقت ندارد » اينها که در زير ميخوانيد ، نمونه هايي از نظرات نيماست .

ناصر خسرو :

خواندن سفرنامه او چندين بار مرا به گريه انداخت . سرگرداني هاي اين مرد بزرگ با آن حال و قضاوت او . به قدري من شيفته ي نثرنويسي ساده قدما بوده و هستم که از مرگ مي ترسم ، براي اينکه از خواندن آنها محروم مي شوم .

امام موسي صدر :

اخيراً در منزل آل احمد سيد موسي صدر را ديدم ، در شبي که پريشان بودم و او متاثر شد . در عالم خواب ديدم سيد به من حرفي زد که من از پريشاني خلاص شدم . به من گفت در عالم خواب : من همين جا را براي شما قم خواهم کرد .

بديع الزمان فروزانفر :

مي گويند در مجالس درس به شاگردها مي گفت : « فردوسي اشتباهات لغوي بسياري دارد » نبايد استاد فروزانفر را تحقير کرد به اينکه راست نگفته است . الحمدالله سال ها گذشت روزگار خودش ثابت کرد که او بر استاد طوسي ما قبل او برتري دارد . زيرا فردوسي در گرسنگي و آوارگي مرد ولي او امروز سناتور است و خوب طرف بسته است .

هوشنگ ابتهاج ( سايه ) :

سايه را ديدم در خيابان . سبيل گذاشته بود . بسيار فکري بود . گفت اتاقم را با حصير و ني ساخته ام . گفت عکس مرا دارد . مي خواستم به او بگويم اين قدر فکري نباش ، بسيار خواهد آمد که ما به اشتباهات و ساده لوحي هاي خود برخورد کنيم و آنچه مي دانستيم که چنان است ، نه چنان است ، مي خواستم به او بگويم ولي سايه بسيار فکري بود .

ابوالحسن صبا :

صبا در گذشت که چه رنج داخلي و فقر و بدرفتاري مردم را کشيد و لبخند زد و به کارش بود . امشب « گل هاي رنگارنگ » با آواز بنان به ياد او بود . غزلي خواند : ياد آن شب که صبا بر سر ما گل مي ريخت ...

احمد شاملو :

شاملو که من براي اصلاح شعر او حتي مصرع هايي را ساخته و در شعر او جا دادم ، نامرد کسي بود که هر دفعه با من تماس پيدا کرد براي اشغال وقت من و ضايع کردن وقت من بود .

فريدون مشيري :

7 قطعه عکس من را به من نداده است ؛ حتي عکس زن و بچه ام را به قدري مردم ناجوانمرد هستند که در نظر نفرت انگيز مي شوند و من در تهران از کمتر کسي جوانمردي ديدم .

اسکار وايلد :

من به وايلد کمال اخلاص را دارم . من بهتر از اين مرد انگليسي کسي را نديده ام که اين همه دست در اندام اين زيبايي بزند . وايلد زيبايي هاي عالم وجود را نمي سازد ؛ عکس از خودش بر مي دارد . خود وايلد زيبايي عالم وجود است .

نيما يوشيج :

مايه اصلي اشعار من ، رنج من است . به عقيده من گوينده واقعي بايد آن مايه را داشته باشد . من براي رنج خود شعر مي گويم .
خودم و کلمات و وزن و قافيه ، در همه وقت ، براي من ابزارهايي بوده اند که مجبور به عوض کردن آنها بوده ام تا با رنج من و ديگران بهتر سازگار باشند .
منبع:همشهري جوان شماره ي 212
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image