جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
جلوه اخلاص
-(2 Body) 
جلوه اخلاص
Visitor 324
Category: دنياي فن آوري
شهادت آيت اللّه‏ سيد اسدالله مدني ؛ دومين شهيد محراب

تولد

شهيد سيد اسداللّه‏ مدني، در يکي از روزهاي سال 1292 ش، در خانه آقا مير علي، از سادات محترم آذر شهر از توابع تبريز به دنيا آمد. به سبب عشق و ارادتي که پدر ايشان به امام علي عليه‏السلام داشت، نام او را يکي از القاب آن حضرت، يعني اسداللّه‏ گذاشت. سيد اسداللّه‏ در چهار سالگي مادر گرامي خويش، و در 16 سالگي پدر خود را از دست داد و به ناچار، مسؤوليت اداره زندگي نامادري و سه کودک يتيم را به عهده گرفت. او بيش‏تر اوقات نوجواني خويش را در مغازه بزّازي پدر سپري مي‏کرد، ولي در کنار آنْ با پشتکار فراوان، به تحصيل علوم مي‏پرداخت.

هجرت به قم

شهيد مدني زماني براي علم‏آموزي تصميم به هجرت گرفت که از يک سو، رضاخان به شدت فعاليت علماي اسلام را محدود ساخته بود و از سوي ديگر، ظهور روشن‏فکران غرب‏گرا و سر سپرده به فرهنگ بيگانه، در اوج خود بود. ايشان در پاسخ دوستانش که به او مي‏گويند: «اکنون وقت اين سفر نيست؛ چرا که رضاخان نمي‏گذارد علما فعاليت و تبليغ داشته باشند»، مي‏گويد: «حداقل که براي خودم ملّا و واعظ مي‏شوم». اين گونه شد که شهيد مدني به شهر قم هجرت کرد و سال‏ها در جوار بارگاه ملکوتي فاطمه معصومه عليهاالسلام ، از محضر عالمان بزرگ آن زمان حوزه علميه استفاده کرد. ايشان به ويژه چهار سال از محضر حضرت امام خميني عليهاالسلام ، رهبر فقيه انقلاب اسلامي بهره برد و کسب فيض نمود.

هجرت به نجف اشرف

آيت‏اللّه‏ مدني در ادامه تحصيلات خويش در قم، پس از انجام مناسک حجْ به نجف اشرف هجرت کرد و همان طور که در مقابل بارگاه قدسي حضرت اميرمؤمنان علي عليه‏السلام ، زانوي ادب بر زمين مي‏نهاد و شب و روز به پالايش روح و شکستن بت نفس همت مي‏گماشت، به سرعت مدارج علمي را نيز پشت سر مي‏گذاشت تا جايي که به درجه اجتهاد رسيد و مشغول تدريس دروس مختلف در حوزه علميه نجف گرديد.

ويژگي‏هاي اخلاقي

آيت اللّه‏ مدني شخصيتي محبوب و داراي اخلاق نيک بود. آن شهيد سعيد، پيران خسته را به لطف الهي اميدوار مي‏کرد و با جذبه و محبوبيتي که نزد جوانان داشت، آن‏ها را با روش صحيح زندگي آشنا مي‏ساخت و در اين راه، حوصله فراواني به خرج مي‏داد. شهيد مدني گناه را از هيچ کس تحمل نمي‏کرد، ولي با صبر و متانتْ به امر به معروف و نهي از منکر عمل مي‏نمود. او وقتي در ميان جمع بود، اجازه بدگويي و غيبت به کسي نمي‏داد و خود نيز هيچ‏گاه از ديگران به بدي ياد نمي‏کرد. لبخندِ رضايتْ حتي در دوران سخت تبعيد از لبانش محو نمي‏گشت و با وجود تبعيدهاي مکرر، برنامه منظمي در زندگي خود داشت.
1. احترام به جوانان
آيت اللّه‏مدني به جوانان عشق مي‏ورزيد و توجه خاصي به اين قشر پُر انرژيِ جامعه داشت. او در ايام تبعيدْ به هر شهري که منتقل مي‏شد، وقت معيّني از روز را به جوانان اختصاص مي‏داد و ساعت‏ها به سؤالات گوناگون آن‏ها پاسخ مي‏گفت. ايشان با وجود تفاوت سنّي بسياري که با نوجوانان و جوانان داشت، هميشه مورد محبت و اعتماد آنان قرار مي‏گرفت و جوانانْ ايشان را دوستي صميمي که مسائلشان را درک مي‏کند، مي‏يافتند و با ايشان درد دل مي‏کردند. حتي زماني که يکي از نزديکان از ايشان پرسيد: «حاج آقا، چرا اين قدر وقت خود را به اين بچه‏ها اختصاص مي‏دهيد؟» ايشان پاسخ داد که:«اگر من آغوشم را باز نکنم براي بچه‏ها و جوانان، آغوش‏هاي باز شده نگران کننده‏اي هست که اين‏ها را در مي‏يابد».
2. شجاعت
شجاعت آيت اللّه‏مدني، ريشه در ايمان راستينش داشت. ايشان در دوران ستم‏شاهي، هم‏چون ديگر مبارزانْ از در افتادن با حکومت وحشت نداشت. يک‏بار رئيس ساواک شهرستان گنبد کاووس که ايشان روزهاي تبعيد را در آن‏جا مي‏گذراند، به صورت يک فرد ناشناس به ايشان تلفن کرد و از او پرسيد: «به نظر شما، امروز از چه کسي بايد تقليد کرد؟» شهيد مدني گفته بود: «با وجود آيت اللّه‏ خميني، معلوم است که بايد از ايشان تقليد کرد». رئيس ساواک که يکّه خورده بود، بعدها به ايشان پيغام مي‏فرستد که: «آقاي مدني کمي ملاحظه کنيد.» آيت اللّه‏مدني در پاسخ مي‏فرمايد: «من آن‏چه عقيده‏ام هست مي‏گويم و از کسي هم باکي ندارم».
3. دفاع از علم
آيت اللّه‏ مدني در پاسداري از حريم اسلام و مقام والاي مرجعيت، بسيار جدّي بود و در اين راه، هر گونه خطري را به جان مي‏خريد. هنگامي که ايشان در نجف اشرف بود، بعثي‏ها با درج مقالات توهين‏آميز در روزنامه‏ها، آيت اللّه‏ حکيم، مرجع تقليد آن زمان عراق را تحقير کرده و در واقع مي‏خواستند مقام مرجعيت را مخدوش سازند. آيت اللّه‏ حکيم هم به عنوان اعتراض به کوفه رفت و در آن‏جا ماندگار شد. آيت اللّه‏ مدني در اين جريان، از اولين کساني بود که در مقابل بعثي‏ها موضع گرفته، پيشاپيش طلاب کفن پوشيد و همراه آنانْ براي پشتيباني از مرجع تقليد مسلمانان راهپيمايي کرد و آيت اللّه‏ حکيم را با عزت تمام به نجف برگرداند.
4. غيرت ديني
شهيد آيت اللّه‏ مدني، به هر شهر و دياري که تبعيد مي‏شد، مردم را براي مبارزه با مظاهر فساد، همچون بساط شراب و قمار تحريک مي‏کرد و خود نيز در برابر اين مفاسد، واکنش نشان مي‏داد. ايشان زماني به روستايي در اطراف همدان، به نام درّه مراد بيگ که به جهت داشتن آب و هوايي خوشْ مورد توجه افراد فاسد بود، تبعيد شد و به سرعت اهالي را بر ضد اين وضعيت بسيج نمود و دستور داد نوشته «ورود افراد شراب‏خوار و زنان بي‏حجاب به اين روستا ممنوع است» را بر دروازه روستا آويزان کنند و اينْ در زماني بود که خود حکومت پهلوي، از عوامل اصلي ترويج فساد در جامعه بود.

انقلاب اسلامي

در ديد آيت اللّه‏ مدني، انقلاب اسلامي معناي وسيعي داشت. ايشان درباره صدور انقلاب اسلامي به جهان مي‏فرمود: «انقلاب اسلامي بر طبق فطرت انسان‏ها صورت گرفته و داراي مجموعه مقرارتي است که دنيا و آخرت بشر را تأمين مي‏کند؛ بنابراين، انقلاب ما چون براي اسلام و به اسم اسلام بوده، بايد به کشورهاي ديگر نيز معرفي شود. در بين گرايش مردم و اسلام فاصله‏اي نيست؛ بنابراين، بايد اسلام را شناسانْد. حقيقت اسلام را دنيا نشناخته[است]؛ صدور انقلاب، يعني حقيقت اسلام را به دنيا شناساندن».

جايگاه رهبري

آيت اللّه‏مدني، منزلت بلند رهبري را در جامعه اسلامي را به خوبي درک کرده بود و وجود يک مرکزيت ديني و سياسي را براي جهان اسلام لازم مي‏دانست. ايشان در اين باره اظهار داشته‏اند که: «هر کس با پيشوايان و رهبران ديني مخالفت ورزد، به عذاب‏هاي دنيوي و اخروي گرفتار مي‏شود... . رهبران راستين به طرف خودشان دعوت نمي‏کنند [و [نمي‏خواهند به مقام و ثروت‏هاي شخصي خود بيفزايند. [آن‏ها] فقط مي‏خواهند آشنايي خلق با خدا کامل باشد و راه نشان دهند، به آن حدّ که انسان‏ها بتوانند رابطه‏شان را با خداوند ـ تبارک و تعالي ـ محکم سازند.» او در همين راستا، خالصانه به امام خميني رحمهم‏الله عشق مي‏ورزيد و مي‏گفت: «ما تمام دنيا را با يک انگشت رهبر عوض نمي‏کنيم».

در کنار نوّاب صفوي

هنگامي که شهيد نوّاب صفوي به فکر مبارزه با افکار منحط عوامل فريب خورده افتاد که دل به افسون‏هاي شرق و غرب سپرده، انديشه‏هاي اسلامي را به تمسخر گرفته و به هتاکي بر ضد اسلام دست زده بودند، شهيد آيت اللّه‏مدني از استادان حوزه علميه نجف بود. ايشان وقتي اطلاع پيدا کرد که نوّاب حتي هزينه‏هاي ابتدايي اين مبارزه را ندارد، کتاب‏هاي خود را فروخت و پول آن را در اختيار نوّاب گذاشت، به گونه‏اي که دوستانش مي‏گويند: «اسلحه‏اي که نوّاب تهيه کرده بود، از پول کتاب‏هايي بود که آيت اللّه‏مدني فروخته بود».

حزب رستاخيز

در سال 1350 ش که شاه با تقويت ساواکْ سراسر کشور را پر از وحشت و اختناق کرده بود، درصدد حاکم کردن حزب رستاخيز و عضويت گرفتن اجباري بر آن در سراسر کشور بر آمد. در اين زمان، شهيد آيت اللّه‏مدني در حوزه علميه کماليه خرم آباد، به تدريس اشتغال داشت به مقابله با اين جريان بر آمد. فرياد اعتراض‏آميز ايشان، سکوت وحشت‏بار آن دوران را شکست که: «هر کس در اين حزب ننگين ثبت نام کند، مانند کسي است که در لشگر عمر سعد نام‏نويسي کرده است» و از اين راه، برخي از نوجوانان آن زمانْ با الهام از سخنان مراد خويش، از ثبت نام در حزب رستاخيز خودداري کردند.

مسؤوليت‏ها

شهيد آيت اللّه‏مدني پس از پيروزي انقلابْ نماينده مردم همدان در اولين دوره مجلس خبرگان گرديد. بعد از مدتي، حضرت امام رحمهم‏الله طي حکمي، ايشان را به امامت جمعه شهر همدان و رسيدگي به مسائل مربوط به امور شرعي و تعيين قاضي شرع براي دادگاه‏ها و اصلاح امور آن منطقه منصوب کرد. هم‏چنين مدتي بعد، قبل از شهادت اولين شهيد محراب، شهيد آيت اللّه‏قاضي طباطبايي، امام رحمهم‏الله طي حکمي ايشان را، به بررسي اوضاع کميته‏ها و زندان‏ها و رسيدگي به وضع شهر تبريز و ادارات آن‏جا امر فرمودند که پس از شهادت شهيد آيت اللّه‏قاضي طباطبايي، امام رحمهم‏الله ايشان را طي حکمي ديگر، جايگزين آن شهيد عزيز کرده، به نمايندگي خود و امامت جمعه شهر تبريز منصوب کردند.

خطر منافقان

شهيد مدني، هنگام بر عهده داشتن امامت جمعه تبريز، سخت‏ترين روزهاي زندگي‏اش را مي‏گذراند؛ زيرا جريان‏هاي منحرفْ سعي در تفرقه‏افکني داشته و در اين راه، وجود ايشان را سد راه خويش مي‏ديدند. از اين رو، يک روز عناصر فريب خورده گروهک منافق «خلق مسلمان» به نام هيأت قمه زني، به خانه ايشان مي‏ريختند و روزي ديگر، محراب عبادت ايشان را به‏آتش مي‏کشيدند و روزي قصد جانش مي‏کردند و نيز يک بار، در يکي از خيابان‏هاي تبريز، اقدام به بي‏احترامي و هتک حرمت ايشان کردند.

هجوم به منزل

يکي از نزديکان شهيد مدني، درباره ناامني و خطر منافقان در روزهايي که ايشان در تبريز بودند، مي‏گويد: «شبي به طرف منزل ايشان تيراندازي مي‏شد. نزديک اذان صبح به ايشان عرض کردم: «حاج‏آقا، اين‏ها براي کشتن شما آمده‏اند. دوستان هم دائما تلفن مي‏زنند که نگذاريد حاج آقا به مسجد برود». ايشان در جوابم فرمودند: «اگر من به مسجد نروم، تضعيف روحيه مسلمانان کرده‏ام. چه جوابي به خداي خودم بدهم» و پس از آن به مسجد رفتند. يک‏بار هم که يک عده از عناصر منافق با دسته قمه زني به منزلشان هجوم آوردند، ايشان ضمن منع محافظان خود از دخالتْ در حالي که اشک در چشم داشتند، جلو رفتند و گفتند:«برادران، خداي ما و پيامبر ما يکي است. ما همگي يک کتاب داريم. بگوييد که چه مي‏خواهيد؟» [در اين هنگام] سرها به پايين انداخته شد و پس از اندک زماني، آنان که قصد جانش کرده بودند، او را به آغوش کشيدند».

در کنار رزمندگان

اوايل جنگ تحميلي، عده‏اي از رزمندگان که عمدتا از بچه‏هاي تبريز بودند، در محاصره دشمن در سوسنگرد قرار گرفته و کم کم احساس مي‏کنند حلقه محاصره تنگ‏تر مي‏گردد. نيروهاي تحت فرماندهي بني صدرِ خيانت‏پيشه هم درخواست کمک آن را رد مي‏کنند و کاري انجام نمي‏دهند. آن‏ها بي‏درنگ با آيت اللّه‏مدني تماس مي‏گيرند و ايشان هم نزد امام مي‏رود و ايشان بلافاصله با قاطعيت دستور شکسته شدن محاصره سوسنگرد را صادر مي‏کند. آيت اللّه‏ مدني پس از پيروزي رزمندگان، از اين منطقه ديدن مي‏کند و اين به مذاق بني صدر خوش نمي‏آيد و آن را به تمسخر مي‏گيرد. آيت اللّه‏مدني براي حفظ وحدت به روي خود نمي‏آورد و فقط به اطرافيان مي‏گويد: «اين مرد به جهت مخالفت با امامِ زمانش سرنگون مي‏شود».

شوق وصال

آيت اللّه‏مدني همواره در قنوت نمازهايش، از خداوند شهادت را مي‏طلبيد. يک‏بار در اين باره فرمود: «من در دو موضوع نسبت به خودم شک کردم: يکي اين‏که به من مي‏گويند سيد اسداللّه‏، آيا واقعا من از اولاد پيامبر هستم؟ و ديگر آن‏که آيا من لياقت آن را دارم که در راه خدا شهيد بشوم يا نه؟ روزي به حرم امام حسين عليه‏السلام رفتم و در آن‏جا با ناله و زاري، از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدتي، شبي امام حسين عليه‏السلام را در خواب ديدم که بالاي سرم آمد و دستي به سرم کشيد و اين جمله را فرمود: «اي فرزندم، کشته مي‏شوي» که جواب دو سؤال من در آن بود».

شهادت

شهيد مدني چندي پيش از شهادت، به هنگام غبارروبي ضريح امام رضا عليه‏السلام به اتفاق آيات عظام دستغيب و صدوقي، و شهيد حجت الاسلام هاشمي نژاد دو رکعت نماز حاجت خواند و از خدا، طلب شهادت نمود. ديري نپاييد که آن شهيد سعيد به آرزوي خويش رسيد و سرانجام روز جمعه 20 شهريور سال 1360، بعد از خواندن نماز جمعه و قبل از اقامه نماز عصر، از صف سوم نماز منافقي به سوي ايشان هجوم آورد و صداي انفجاري مهيب، محراب عبادت را لرزاند و آيت اللّه‏مدني و چند تن ديگر را به شهادت رساند.
استاد شهريار که در سوگ ايشان بسيار اندوهگين شد، در رثاي آن مرد بزرگ سرود:
خلوتي با مَلِک العَرْشم بود
جُستم احوال شهيدان در خواب
خود صداي مدني بود که گفت:
شهريارا ولَهُمْ حُسْنُ مَآب
برگرفته از : گلبرگ ، شماره 42
منبع : سايت حوزه نت

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image