1. سخنراني شهيد در جمع ائمه جمعه کشور
براي من موجب خجلت است که موعظه کنم . خودم را بيشتر از همه به موعظه محتاج ميبينم، لکن به عنوان اجابت ... .
گاهي انسان جمعيت زيادي پشتسر يا پاي خطابهاش ميبيند و مغرور ميشود، در صورتي که هر کس خود را بهتر ميشناسد، با اعتقاد مردم به عدالتبنده، من که عادل نميشوم . گاهي انسان فکرهايي ميکند، من امام جمعه هستم، جمعيتي گوش به فرمان من ميکنند، جمعيتي به واسطه من آگاه ميشوند و امثال اينها ... بله، درست است، اي بسا با يک جمله جناب عالي هزاران مفسده دفع شده، افراد زيادي به راه راست آمدهاند، با خدا آشنا شدهاند، اما بايد ببينيم ما خودمان آشنايي مان چقدر است؟ ... . راستي اينها براي خدا بوده؟ اگر مشکلي پيش آمد که به دست من حل شد، آيا اگر به دستشخص ديگري هم دفع ميشد، اين خوشحالي را داشتم يا نه! آيا ميل نداشتم به واسطه من باشد!
بنده که خودم گاهي به حسابم ميرسم، قسم ميدهم خدا را که به عزت و جلالت و کبريائيت و به خاصان درگاهت، از ما حساب دقيق نگير! همان ظواهر ما را حساب کن و ما چيز ديگري نميخواهيم!
ارزش عمل به نيت است و نيتبراي غير خدا به چه درد ميخورد! اگر غير الله منظور باشد، با خواسته ديگران چه فرقي ميکند! من ديگر با فلان سياستمداري که فقط و فقط در راه سياست هايش هست و کاري با «دين» ندارد، فرقي پيدا نميکنم، بلکه بدتر از او هم ميشوم; به جهت اين که او هيچ کدام از کارهايش به عنوان اسلام نبود، سياستمداري بود، داشت فعاليت ميکرد و پيروز ميشد، اما من چطور! در صورتي که به مفاد آيه «لا تجعلوا الله عرضه لايمانکم» ، انسان فکر کند، ميبيند که خيلي چيزهايش در خيلي از هدفهايي که داشته تابع هوا بوده و کار را به اسم خدا کرده . يکي از برداران چيزي نوشته بود، مرا متاثر کرد . حرف هايش هم درستبود . نوشته بود که خواهشمنديم آقايان، امام را براي خودشان حربه قرار ندهند، خودشان چيزهايي ميخواهند به امام نبندند . من هدفهاي شخصي خود را به اسم امام پياده نکنم . حالا اگر امام زمان (عليه السّلام) را حربه خودمان قرار دهيم، چطور! اگر رسول اکرم را حربه خود قرار داديم، چطور!
در شرح حال مرحوم شيخ محمد حسين اصفهاني ديدم که وقتي وارد اصفهان شد، خيلي مورد توجه و استقبال مردم قرار گرفت . وقتي نماز ميرفت، نيمساعت قبل از نماز خلوت ميکرد و به حساب هايش ميرسيد . ما هم خوب است روزهاي جمعه، علاوه بر تذکراتي که داده شد، «عليکم باعز الانفس» ، نسبتبه اعزانفس که خودمان هستيم، دقت کنيم .
از امسلمه، همسر گرامي رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده که فرمود: شبي رسول اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در خانه من تشريف داشت، يک وقتبيدار شدم ديدم پيامبر خدا نيست . بلند شدم اين گوشه و آن گوشه، صداي ناله شنيدم . متوجه شدم در يک گوشه، رسول اکرم به سجده افتاده و به شدت گريه ميکند، عرض ميکند: «الهي لا تسلبني صالح ما انعمتبه علي ابدا، الهي لا تردني في سوء استنقذتني منه ابدا الهي لا تکلني الي نفسي طرفه عين ابدا .» - خداوند ما را از بديها که طاغوت و دشمن برايمان به وجود آورده، نجات داد، اما اگر گرفتار طاغوت نفس و هوا بوديم، بايد فکر کنيم، ببينيم آيا از اين طاغوت نجات پيدا کردهايم؟
ام سلمه ميگويد: گريهام گرفت، پيامبر خدا فرمود: چرا گريه ميکني؟ عرض کردم يا رسول الله! شما هستيد که ميگوييد: «خداوندا نعمت صالحت را از من نگير، و در بديها رهايم نکن و لحظهاي مرا به خودم وانگذار ...» پس رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيز گريه کرد و فرمود: چرا گريه نکنم، حضرت يونس (عليه السّلام) در يک چشم به هم زدن به حال خود واگذار شد، مبتلا شد به آنچه که شد .
2. خطابه واپسين (قبل از شهادت)
شما و خودم را به تقواي خدا سفارش ميکنم، زيرا راه نجاتي جز تقوا نداريم . روز جمعه روزي است که ما دردهايمان را دوا کنيم و درد اول هر انساني خود انسان است; براي اين که هر اندازه به کمال برسد، اگر [روح] مريض باشد، کمال براي او فايدهاي ندارد . آيه قرآن و همچنين اعتقاد ما اين است که کلمهاي از زبان انسان در نميآيد، مگر اين که همراه آن نگهباني مهيا ميباشد تا کلام را حفظ کند . (1)
حال که ما معتقديم هر کلمهاي از زبان انسان در آيد، نوشته خواهد شد و فردا بايد حسابش را بدهد، پس هر حرفي که ميزنيم بايد به نفع اسلام و انقلاب باشد، نصيحتي براي مسلمين باشد و يا حداقل براي کسب حلال زده شود . اگر حرفي که ميزني، به نفع اسلام و مسلمين نباشد، در صحيفه کارهاي ثواب نوشته نميشود! ... بنابراين، بر مسلمانان لازم استحرفي که ميزنند، حساب شده باشد . در زنده و زنده کننده اهل بيت عصمت (عليهم السّلام) حديثي وارد شده است - اعتقاد ما اين است که در عرصه قيامت هم بايد حاضر باشيم - به اين ترتيب ميفرمايد که ظرفي پر از خون روي کسي ميپاشند و ميگويند: اين سهم توست از خون فلان کس که به ناحق ريخته شده! ميگويد خدايا! من که در قتل کسي شرکت نکردهام، من که کسي را نکشتهام؟ ميگويند: تو يک کلمه حرف زدي و آن حرف، برزگ شد و به جايي رسيد که در ريختن خون يک مسلمان، اين حرف مؤثر افتاد . (حرف تو به قدري شاخ و برگ پيدا کرد که در نتيجه آن، به اندازه اين حرف در قتل آن مسلمان شريک شدي). چطور امکان دارد کسي با حرفش در ريختن خون شرکت کند! مبادا حرفي پشتسر کسي بزنيد که آن حرف منجر به کشته شدن و ريخته شدن خونها شود . براي همين است که ميگويند: عمدهترين چيزي که موجب جهنم رفتن انسان ميشود، زبان انسان است . علي (عليه السّلام) که ميفرمايد: منطقهم الصواب: يعني مواظب هستند که گفتارشان، گفتار خوبي باشد .
انسان مسلمان متواضع ميشود، تکبر در او راه ندارد . ضرر منيت و نفع تواضع چيست؟ اين را بايد بدانيد که تواضع و اخلاق حسنه رسول اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود که سبب شد اسلام عالمگير شود . خدا لعنت کند کساني را که جلو پيشرفت اسلام سنگ انداختند . رسول اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با کيفيتي که اسلام را بنيانگذاري کرده بود و به طريقي که اميرالمؤمين آن را تعقيب ميکرد و با اخلاقي که داشتند، و اگر نبود فعاليتهاي منافقين داخلي و ستون پنجم، اخلاق اسلامي اينها دنيا را جلب ميکرد . با اين که در زمان ائمه اطهار (عليهم السّلام) حکومت در دستبيگانگان بود و آنها افرادي عادي بودند که به هيچ نحو قدرت فعاليت نداشتند و حتي سوال کردن از آنها محدود بود، با اين همه آنها با اخلاقشان توانستند افراد کثيري از ملل مختلفه را به اسلام آورند . همچنان تکبر ابوجهل و امثالش خودشان و ملت هايشان را خاکسترنشين کرد .
«و حجدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر کيف کان عاقبه المفسدين .» (2) اين آيه يکي از آيات عجيب قرآن است، گروهي بودند که آيات الهي و نبوت رسول اکريم و انبيا را انکار ميکردند، زير بار نميرفتند، ولي در نفسهايشان يقين داشند، ابوجهل، پيغمبر اکرم را از ما بهتر ميشناخت، همان طور که بنيصدر امام را بيشتر از من و شما ميشناخت . انکار کردند آيات الهي را در حالي که يقين داشتند . وقتي انسان به حدي برسد که حتي انسانيتخودش را زير پايش بگذارد و آيات الهي را انکار کند، منشاش چيست؟ همان خودبيني است که اين انسان به آنچه که يقين دارد، عمل نميکند و زيربار نميرود، منيت و خودبيني و علوطلبي است که باعث ميشود انسان، انسانيتخود را زير پا گذارد . ببين که عاقب کار اينها به کجا ميرسد .
خدا بر خود واجب کرده است هر کسي هر معصيتي را که کرده، علاوه بر عذاب آخرت، در دنيا نيز به بلائي نظير آن معصيت مبتلا کند . مثلا کسي که عمدا روزهاش را بخورد، ممکن است از گرسنگي بميرد، يعني به قدري گرسنه شود و چيزي نتواند بخورد که بميرد و [نعوذبالله] با عداوت خدا از دنيا برود . شخصي از روي منيت «من» بگويد و زيربار حق نرود، نتيجهاش اين است که به ذلت مبتلا شود، خوار شود و به جاي اين که به مقام بالايي برسد، پايينتر رود! محمدرضاي خائن منفور کاملا رهبر انقلاب را ميشناخت و کاملا ميدانست که کيست و چه ميگويد، حتي در مجلسي اقرار کرده بود که مرجع بايد اين چنين باشد، ولي از جهت منيتبه نصحيت امام گوش نداد و در نتيجه، با ذلت فرار کرد و به سادات، نوکر آمريکا و اسرائيل پناهنده و بالاخره در زير پاي فرعون به خاک سپرده شد .
ميگويد تا متوجه باشيم که اگر هر کدام از ما به اندازه خود متکبر باشيم، و الله مبتلا خواهيم شد .
در گذشته، شخصي در تبريز بود که ظاهرا جزو افراد مهم آن زمان به حساب ميآمد . روز اول هر سال با تمام مشکلات که مسافرت داشت، با ماشين به مراغه ميرفت و در مقابل يک صوفي بيسواد تعظيم کرده و دستش را ميبوسيد . يک وقتي از پيرمرد عاقلي پرسيدم: اين بدبخت چرا اين کار را ميکند . گفت: نتيجه عمل اوست! اين شخص در مقابل مرحوم آيت الله انگجي تواضع نکرده، حالا بايد در مقابل يک نفر آدم بيسواد خائن تواضع کند! بنيصدر هم در مقابل امام و رهبر انقلاب تواضع نکرد، بايد به صهيونيسم پناهنده شود . واقعا ذلتبالاتر از اين نميشود .
پي نوشت :
1) برگرفته از مضمون سوره ق، آيه 18
2) نمل/14
برگرفته از : پگاه حوزه ، شماره 103
منبع:سايت حوزه نت/س