شهادت دومين شهيد محراب، آيت الله مدني ( رحمت الله عليه ) به دست منافقين
در مصلاي عشق
نويسنده : ابراهيم قبله آرباطان
ديروز، نسيم ملايمي، گونههاي سبز درختان را نوازش ميکرد و «آذر شهر»، در گرماي مليح خورشيد، خودش را در آغوش بهار انداخته بود و اين پيچکهاي هميشه عاشق بودند که از گونههاي کاهگِلي ديوارهاي شهر بالا ميرفتند.
صداي اذان که در مأذنههاي شهر پيچيد «اسد اللّه» در ميان طنين صداي اذان و نجواي ملکوتي قرائت قرآن پدر، چشم گشود. و با عطر سجاده مادر و صداقت خالصانه پدر، بزرگ شد و پا به پاي انقلاب نفس کشيد و قد کشيد و مقتداي مردمي بزرگ شد.
و سالها گذشت و تقويم روي سالهاي 1360 ورق ميخورد تا به شهريورِ خون و شفق ميرسد.
جمعه، پيراهن سپيد خود را به تن کرده و شاپرکهاي عاشق را دور خود جمع کرده است تا ساعاتي ديگر، فرشتهاي زميني با بالهاي آنها به سمت آسمانها تشييع شود.
خورشيد شهريور ماه، با تمام توان خود گرماي طاقتفرساي خود را بر صورت سوخته خيابانهاي «تبريز» ميپاشد و درختان، برگهاي زرد خود را به دست بادها سپردهاند.
«اسد اللّه»، پيراهن سپيد بر تن کرده و براي نماز آخرين خود وضوي حضور ساخته است و به سمت مصلاي بزرگ شهر به راه ميافتد؛
براي اجتماعي بزرگ
براي اقامه فريضهاي متعالي
براي به رخ کشيدن قدرت اسلام
براي تجديد ديدار و تجمع مردماني از نسل آب و آفتاب
براي اعلان همبستگي و اعلام حضوري ملکوتي
براي اداي نماز جمعه
* * *
تاريخ، هميشه مملو از نانوشتهها و ناگفتههاي بسياري بوده است.
و مرد به راه افتاد؛
به سمت تقديري سرخ
به سمت محراب خون و شفق
به سمت پروازي سراسر سرخ و رنگين
به سمت جايگاهي که چهارده سال پيش، مقتدايش، امام علي عليهالسلام در مسجد کوفه به آنجا رهسپار ميشد.
و او را «اسد اللّه» نام نهادند که مثل «اسد اللّه» قرار بود در محراب عبادت شربت شهادت سر بکشد.
قرار بود که در جايگاه پاک خدا در دستهايش حناي شهادت ماليده شود.
مرد در دلش غوغايي برپا بود و گويي صداي بال ملايک را ميشنيد؛ که آمده بودند تا با بدن پاره پاره و با لباسهاي خونين به بهشت تشييع کنند.
صداي دلنشينش در عمق جانها مينشست:
«اوصيکم بتقوي اللّه و نظم امرکم...»
و نترسيدند از قهر الهي و محراب را از خون گرم مرد رنگين کردند.
ذکر کلام الهي بر لبهايش تکيد و خون بر لبها ترکيدهاش يخ بست و قطره قطره بر سجاده نمازش پاشيد.
خورشيد همچنان تازيانههاي گرمايش را بر سر مردم «تبريز» ميکوبيد و اين بار نجواي حزين مرغان مهاجر و صداي ناله بود که گوش آسمان را کر ميکرد.
آيت اللّه اسد اللّه مدني، لاله زيباي اسلام بود که به دستان پاييزي منافقين کوردل پرپر شد و به سمت خاکهاي مقدس قم تشييع شد تا در جوار بي بي دو عالم به خواب ابدي برود و لکه ننگي بر چهره سياهپوشان منافق باشد.
تا فصل باران
نويسنده : اکرم سادات هاشميپور
بزرگي و پريدن سزاوار تو بود!
به استقبالت آمده بودند هر چه پرنده رها، هر چه ابر، هر چه درخت.
ترس و واهمه با تو سازگاري نداشت؛ اي مجاهدي که غيرت در شريانهايت جريان داشت!
اي جوانمردي که فرقه بهاييت، هرگز از آزاديات در امان نبود!
اي آزادمردي که درس فلسفه و عرفان را در مکتب مولاي خويش خميني آموختي!
اي سرور رهايي و ايمان که تنها چهار سال سايه مادر و 16 سال سايه پدر را بر سر خويش ديده بودي تا پس از آن، دستان هميشه بهاريات، سايبان غريبترين و تنهاترين بوتههاي بوستان ايران زمين باشد!
اي جوانمردي که از آغاز رويش تا فصل باران، بهاري بودي و سبز!
اي مجتهدي که اجتهاد، سرانجام آن همه فراز و نشيب زندگيات گشت.
اي پارسايي که سادهزيستي و زهد، در رگهاي پاکت و استقامت در روح سبزت جاري است!
دستهايت رو به آسماناند؛ دستاني که گرماي فداييان اسلام را دارند.
رهنورد درياي نور
نويسنده : نغمه مستشار نظامي
آسمان، بغض ميکند نديدنت را و زمين، داغدار غم آسماني توست. «حي علي الصلاة»؛ «حي علي خير العمل»؛ کدامين نماز، زيباتر از آن نمازي که سلامش با سلام فرشتگان گره بخورد و اشهد آن از شهد شهادت نوشيده باشد؟!
کدامين قيام، برتر از قيامي که دل را به خدا برساند و کدامين رکوع، زيباتر از رکوعي که نهايت خشوع است در مقام عبوديت او؟!
آسمان، بغض ميکند نديدنت را و محراب، بر عباي خونينت بوسه ميزند. محراب که ميعادگاه عاشقان است؛ ميعادگاه بنده و معبود، ميعادگاه رهرو و مقصود، ميعادگاه عاشق و معشوق و نماز، لحظه وصال است؛ لحظه شيرين ديدار، ديدار يار يگانه، ديدار رب العالمين.
«خوشا آنان که دائم در نمازند».
خوشا آنان که در نماز، تو را ميبينند! خوشا آنان که شهد شهادت مينوشند.
خوشا آنان که جولانگاهشان، عرصه پرواز سيمرغ است!
خوشا آنان که اشکهاي پنهانيشان، سرچشمه کوثر و زمزم است! خون آنان که دست توسل بر شاخه طوبي زدهاند! خوشا آنان که قنوت، از تو جز تو نميخواهند!
خوشا آنان که تو خواستهشان را اجابت ميکني!
خوشا نام آنان که نام تو را ميخوانند! خوشا رهنوردان درياي نور! خوشا آسمانيتباران عاشق!
خوشا آنان که شهيد نمازند و زنده در محراب آسمان؛ آنان که چون مولايشان علي عليهالسلام بهترين لحظه را براي بهترين ديدار برگزيدهاند؛ آنان که نشانههاي خداوند بر روي زمينند، آنان که مقبول درگاه رب العالميناند و شاهبازان صدره نشينند!
متبرک باد نام آنان! متبرک باد نام شهداي رده عشق و آئين. متبرک باد نام شهيد مدني!
منابع :
اشارات ، شماره 76
اشارات ، شماره 88
سايت حوزه نت/خ