جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
مروري بر انديشه سياسي علامه مجلسي (ره)
-(7 Body) 
مروري بر انديشه سياسي علامه مجلسي (ره)
Visitor 669
Category: دنياي فن آوري

مقدمه

آرا، انديشه و رفتار سياسي علامه محمدباقر مجلسي (1037- 1110 ق) از موضوعات بحث‏برانگيز در ميان محققان و نويسندگان حوزه و دانشگاه، (مسلمان و غيرمسلمان) بوده و هست . در اين ميان برخي از نويسندگان ديدگاه‏هاي علمي و عملکرد سياسي او، نظير صوفي ستيزي، اخباري‏گري، فلسفه گريزي، و همکاري با سلاطين معاصرش را مورد نقد و انتقاد قرار داده‏اند .
در مقابل اين گروه اندک از منتقدان، شمار زيادي از دانشمندان بزرگ، وي را با القاب و اوصاف اغراق‏آميز ستوده، و رفتارهاي سياسي، اجتماعي و بعضا ديدگاه‏هاي علمي او را مثبت، و منطبق با شرايط و مقتضيات زمان ارزيابي کرده‏اند .
با توجه به اهميت موضوع، مع‏الاسف هنوز تحقيق جامع و کاملي در حوزه انديشه و عمل سياسي اين دانشمند بزرگ شيعي صورت نگرفته است . نوشته‏هايي هم که تاکنون در باره وي به نگارش در آمده، هيچ کدام مستقلا به بررسي موضوع سياست از ديدگاه او نپرداخته‏اند . نويسندگاني هم که به مساله سياست از نظر مجلسي توجه کرده‏اند، به اجمال از کنار موضوع گذشته‏اند و تنها در باره عملکرد سياسي او مطالب کوتاهي را مطرح ساخته‏اند، مانند تحقيقات مستشرقان که اکثرا ناظر به رفتار سياسي اين محدث بوده تا انديشه سياسي وي، از سوي ديگر بيش‏تر اظهارات آن‏ها غرض آلود و بدون مستند و شواهد معتبر تاريخي است .
نوشتار حاضر مروري است‏بر آرا و ديدگاه‏هاي علامه مجلسي در باره مسايل و موضوعات مهم سياسي . در اين مقاله نظريه «سلطنت مشروعه‏» که از سوي برخي از نويسندگان به وي نسبت داده شده با تفصيل بيش‏تري به چالش کشيده شده است .
اميد است اين گفتار، گامي در جهت‏شفاف سازي انديشه سياسي اين عالم شيعي باشد و ابهامات موجود، از چهره سياسي اين شخصيت‏بزرگ عالم تشيع زدوده شود . (2)

زندگي سياسي علامه مجلسي

انديشه و عمل سياسي علامه مجلسي متاثر از مباني کلامي، فقهي و نيز شرايط تاريخي و اوضاع سياسي اجتماعي دوران او بوده است . تبيين انديشه و زندگي سياسي علامه مجلسي با فرض مذکور امکان‏پذير است .
پرسش‏هايي که در حوزه عمل سياسي مجلسي مطرح گرديده در دو محور: تعامل با حاکم جائر و نقش وي در انحطاط سلسله صفويه و سقوط اصفهان مي‏باشد .
در بحث از تعامل و همکاري مجلسي با حاکم جائر، بايد گفت که عمل سياسي او بر آيندي از شرايط تاريخي و اوضاع سياسي اجتماعي عصر صفوي بوده است، مجلسي با توجه به مقتضيات زمان و با اعتقاد به اين که تغيير نظام سياسي سلطنتي در آن شرايط، امري ناممکن، و از طرفي وجود حکومت مقتدر شيعي براي ايران و شيعيان امري لازم و ضروري بوده، لذا درصدد اصلاح وضع موجود بر آمده، و راه حل‏هايي را براي حل مشکلات گوناگون دوران معاصر خود ارايه نمود . گذشته از اين، عمل سياسي او منطبق با مباني فقهي او نيز بوده است .
در خصوص مساله دوم (سقوط اصفهان) به رغم اعتقاد برخي از تحليل‏گران تاريخ ايران، که اقتدار مجلسي در جايگاه مهم شيخ الاسلامي اصفهان و نيز نفوذ او در سلاطين صفوي را در انحطاط صفويه و سقوط اصفهان مؤثر مي‏دانند، نظريه ديگر، فقدان شيخ الاسلام مقتدر بعد از مجلسي در دستگاه صفوي را به عنوان يکي از عوامل ضعف مديريت‏سياسي کشور و سقوط اصفهان معرفي مي‏کند . براي اثبات اين مدعا، مستندات و شواهد کافي در منابع تاريخي اين دوران وجود دارد . (3)

انديشه سياسي علامه مجلسي

در انديشه سياسي علامه مجلسي مباحث مهم سياسي از قبيل ضرورت حکومت، انواع حکومت، ولايت فقيه، شرايط و وظايف حاکمان، حکومت‏هاي سلطنتي و حقوق پادشاهان مطرح شده است . اين مباحث‏با توجه به مسلک اخباري او تحت عناوين مذکور مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته است، که به اختصار به اين موارد اشاره مي‏کنيم .
ضرورت حکومت
از نگاه مجلسي مدني الطبع بودن انسان و نياز افراد جامعه به يکديگر در تامين معاش و برقراري نظم و امنيت اجتماعي و رفع اختلاف به منظور بقاي نوع بشر از مهم‏ترين دلايل ضرورت حکومت است . (4)
او با نگاه روايي، دامنه مکاني و گستره زماني نياز جامعه بشري به تشکيل حکومت و وجود حاکم، (در تمام اعصار و امصار) چه در بعد زندگي مادي انسان براي «تامين حکمت، تشکيل اجتماع و سد باب اختلاف‏» و چه در بعد زندگي معنوي او براي «شناخت مبدا و معاد و عبادات‏» امري لازم و ضرور مي‏داند . چرا که لولم يبق في الارض الااثنان لکان احدهما الحجة و حجت‏به معناي امام و امام نيز متولي امر دين و دنياي مردم است . (5)
در لسان روايي او، جايگاه امام و حاکم در جامعه، به قلب در بدن آدمي تشبيه شده است . همان‏گونه که «جوارح از قلب مستغني نيستند و بدون آن، امور جوارح مستقيم نمي‏شود» هم‏چنين امور مردم نيز بدون وجود حاکم به سامان نمي‏رسد . (6)

انواع حکومت

در بحث از انواع حکومت، امامت از ديدگاه مجلسي جايگاه ويژه‏اي دارد . بيش‏ترين تلاش علمي مجلسي و نيز بيش‏ترين حجم آثار او، اعم از کلامي و روايي بويژه کتاب ارزشمند او (بحارالانوار) اختصاص به تبيين مساله امامت و تاريخ امامان معصوم عليهم السلام دارد .
حکومت در تفکر سياسي مجلسي، شاني از شؤون نبوت و امامت است و امامت استمرار کليه شؤون پيامبر صلي الله عليه و آله (به استثناي نبوت) در جانشينان بر حق ايشان است . به بيان ديگر، زعامت‏سياسي مسلمانان يکي از شاخصه‏هاي اصلي امامت عامه است و امامت عامه از نظر مجلسي همان «اولي به تصرف‏» و «صاحب اختيار بودن در دين و دنياي امت‏به جانشيني حضرت رسول صلي الله عليه و آله‏» است . (7)
و «الامامة جامعة لاصلاح جميع الامور في الدارين‏» (8)
وي با رد خلافت ظالمان با استناد به آيه 124 سوره بقره «لاينال عهدي الظالمين‏» براي تصدي منصب امامت و خلافت‏سه شرط اساسي را مطرح کرده است که عبارتند از:
1) عصمت، 2) نصب از جانب خدا، 3) اعلم و افضل بودن امام و خليفه نسبت‏به ساير مردم، که جملگي اختصاص به امام معصوم عليه السلام دارد . (9)
گرچه دست‏يابي به ديدگاه صريح علامه مجلسي در باره نوع حکومت مشروع در عصر غيبت کار آساني نيست، اما با مطالعه آثار وي مي‏توان با برخي از آراي سياسي او در باره حکومت در عصر غيبت آشنا شد .

ولايت فقيه

ولايت فقيه که از مباحث مهم فقه سياسي به شمار مي‏رود، از نظر مجلسي دور نمانده است، هر چند به نظر مي‏آيد که وي در ارايه عقيده باطني خود در باره ولايت فقيه در دوران خود دچار محذورات سياسي اجتماعي بوده است، زيرا وي در کتاب مرآت العقول ضمن بحث از «مقبوله عمربن حنظله‏» وعده تاليف رساله‏اي مستقل در باره اين مساله مي‏دهد، ولي اين وعده تحقق نمي‏يابد; با توجه به اين که محدوديت زمان از موانع آن نبوده است .
خلاصه نظر وي در اين باب آن است که:
وي قدر متيقن از دلالت روايت مقبوله را، قضاوت فقيه مي‏داند، اما با وجود اين، نيابت فقيه از جانب امام معصوم عليه السلام را در اموري که امام ولايت دارد نيز نفي نمي‏کند . (10)
از لابه‏لاي مباحث‏سياسي مطرح شده در کتاب بحارالانوار در باره انواع رياست، چنين بر مي‏آيد که مجلسي از لحاظ نظري حکومت فقيه جامع الشرايط را در عصر غيبت مشروع و مجاز دانسته و در مواردي که اقامه امر به معروف و نهي از منکر و مصلحت عباد مشروط به آن باشد، واجب مي‏شمارد . (11)

صفات حاکم اسلامي

شرايط و صفات حاکم اسلامي از ديگر مباحث مورد تاکيد مجلسي است . او نيز مانند ساير متکلمان اماميه، عدالت و علم به خصوصيات احکام شرع را از شرايط مهم رهبري مي‏داند . ادله عقلي و نقلي مورد استناد وي در اين باره عام و مطلق بوده و قابل تخصيص به زمان و مکان معين نيست . از اين رو قابل تعميم به عصر غيبت نيز مي‏باشد .
او بر بديهي بودن حکم عقل در تقديم عالم بر جاهل و فاضل بر مفضول و نيز قبح تقديم مفضول بر فاضل و جاهل بر دانا با تعابيري از قبيل العقل الصحيح يمنع تقديم غير الافضل علي الافضل تاکيد کرده (12) است . از نگاه وي «مناط رياست و پادشاهي، زيادتي علم و شجاعت است‏» (13) پس‏آمد عدم رعايت‏شرايط مذکور در انتخاب حاکم اين خواهد بود که من ام قوما و فيهم من هو اعلم منه او افقه منه لم يزل امرهم الي سفال الي يوم القيامة (14)
تاکيد وي بر شرايط و اوصاف حاکم بويژه برتري حاکم اسلامي در علم و شجاعت تاييد قطعي بر لزوم تصدي حکومت توسط فقيه جامع الشرايط در عصر غيبت است .

وظايف حاکم اسلامي

در بحث از کارهاي ويژه حکومت، اقامه امر به معروف و نهي از منکر و عدالت گستري، مردم داري را در صدر وظايف حاکمان قرار داد . مجلسي با اهتمام ويژه‏اي که نسبت‏به رفتار حاکمان داشته به مقتضاي مسلک علمي خود «رساله آداب سلوک حاکم با رعيت‏» را به عنوان آيين کشورداري از ديدگاه امام علي عليه السلام براي حاکمان سياسي در عصر غيبت تاليف کرده است . (15)

حقوق متقابل حاکم و مردم

حق اطاعت و فرمانبرداري مردم از حاکمان عدل، از مهم‏ترين حقوق واليان بر مردم شمرده شده است . وي با آوردن احاديثي، آثار رعايت‏حقوق متقابل حاکم و مردم را از سوي يکديگر، همدلي مردم با حاکم و هم‏گرايي مردم با مردم، صلح و امنيت اجتماعي، رفاه اجتماعي، ثبات سياسي و بقاي دولت، و آثار تضييع حقوق مذکور را اختلاف و تفرقه، ظلم و ستم، تبه‏کاري در جامعه، تعطيل شريعت، سختي معيشت و بالاخره رياست اشرار بر ابرار بيان کرده است . (16)
بيش‏ترين تلاش مجلسي در بحث‏حقوق پادشاهان، ضمن تقسيم آن‏ها به پادشاهان دادگر و پادشاهان ستم‏گر، متوجه تبيين وظايف شيعيان در عصر غيبت در قبال آن‏هاست . او با ارايه راه کارهاي علمي و عملي براي زندگي در حکومت پادشاهان، حقوق متقابلي را براي سلاطين و مردم بيان کرده است . هر چند در انديشه سياسي وي قيام و شورش عليه حاکمان ظالم تا زماني که بنياد دين از سوي آن‏ها مورد تهديد واقع نشود، مطرح نگرديده است . (17)

حکومت‏هاي سلطنتي

مجلسي، حکومت در عصر غيبت را بر اساس تقسيم کلي که در فقه اماميه در باب مکاسب محرمه مطرح گرديده بر دو نوع مي‏داند: حکومت عدل و حکومت جور . البته از فحواي سخنان مجلسي در کتاب «عين الحيوة‏» در بحث‏حقوق پادشاهان، چنين بر مي‏آيد که وي انواع حکومت‏هاي سلطنتي را علاوه بر معيار فوق (معيار عدل و جور) از منظر ديگر نيز که معيار دين و مذهب است‏بر سه نوع تقسيم کرده است .
نوع اول: حکومت و سلطنت پادشاهاني است که بر دين حق باشند . مراد وي از دين حق، همان مذهب تشيع است . وي اين قسم از حکومت‏سلطنتي را حکومت پادشاهاني مي‏داند که علاوه بر اين که بر دين حق هستند، به عدالت نيز سلوک نمايند . علامه مجلسي براي اين نوع از پادشاهان شيعي که با رعيت‏به عدالت رفتار مي‏کنند، در قبال وظايف و خدماتي که به مردم ارايه مي‏دهند، حقوقي را قايل شده است که مردم موظف به رعايت آن‏ها هستند . به گفته وي: «پادشاهاني که بر دين حق باشند ايشان را بر رعيت، حقوق بسيار است که حفظ و حراست ايشان مي‏نمايد و دفع دشمنان دين از ايشان مي‏کند و دين و جان و مال و عرض ايشان به حمايت پادشاهان محفوظ مي‏باشد، پس ايشان را دعا بايد کرد و حق ايشان را بايد شناخت، خصوصا هنگامي که به دالت‏سلوک نمايند .» (18)
مجلسي، در اثبات اين که اين حقوق لازم الرعاية، مختص امام و منصوبان امام نيست، به احاديث عام تمسک مي‏کند . او در توضيح اين حديث پيامبر صلي الله عليه و آله که فرمود: ان من اجلال الله تعالي . . . اکرام السلطان المقسط مي‏نويسد: «چنان‏چه حضرت در اين حديث‏شريف فرموده‏اند که بزرگداشت و اکرام پادشاه دادگر، از اجلال و تعظيم خداست; پادشاه عادل اگر چه ظاهرش اين است که مراد امام و منصوبان آن حضرت باشد، چنان‏چه در حديث ديگر همين مضمون وارد شده است و به جاي سلطان عادل، امام عادل واقع شده است، اما احاديث عام بعد از اين مذکور خواهد شد .» (19)
وي در ادامه، احاديث مربوط را ذکر کرده است، البته بايد توجه داشت که عبارت فوق بر مشروعيت‏سلطنت پادشاهان، دلالتي ندارد; زيرا همان‏طور که توضيح خواهيم داد، بين داشتن حقوق لازم الرعاية و مشروعيت، هيچ‏گونه ملازمه‏اي وجود ندارد .
نوع دوم: حکومت‏سلاطيني است که بر مذهب حق باشند، ليکن «بر خلاف نهج صلاح و عدالت‏باشند» به عبارت ديگر سلطان جائري که بر مذهب تشيع باشد، وي براي اين نوع از سلاطين نيز حقوقي را ذکر کرده است، که مردم ملزم به رعايت آن هستند . اين حقوق عبارتند از اين که:
«دعا براي صلاح ايشان مي‏بايد کرد، يا خود را مي‏بايد اصلاح نمود که خدا ايشان را به اصلاح آورد، زيرا دل‏هاي پادشاهان و جميع خلايق به دست‏خداست .» (20)
نوع سوم: حکومت مطلق پادشاهان جائر است ولو بر دين حق نباشند . به گمان قوي، مراد ايشان از اين نوع سلاطين، سلاطين غير شيعي است . او براي اين نوع از پادشاهان نيز در شرايط خاصي مانند تقيه، خوف و اضطرار، حقوقي را قايل است . به گفته وي:
«و مطلق پادشاهان جابر و ظالمان را نيز رعايت مي‏بايد کرد و تقيه از ايشان واجب است، و خود را از ضرر ايشان حفظ کنند و مورد قهر ايشان نسازند .» (21)
براي توضيح بيش‏تر تقسيم‏بندي فوق، توجه به چند نکته ضروري است:
الف) اين تقسيم‏بندي، بر اساس حاکمان سياسي و حکومت‏هاي موجود و بالفعل در جوامع اسلامي صورت گرفته است، لذا بيان کننده انحصار انواع حکومت از لحاظ نظري در اين سه نوع نمي‏تواند باشد .
ب) سخنان علامه مجلسي در اين‏جا جنبه عملي و توصيه دارد، و به هيچ وجه معرف ديدگاه سياسي او در باره نوع حکومت مشروع و غيرمشروع نيست . وي بحث از حکومت و مشروعيت آن را در مبحث امامت‏به تفصيل بيان کرده است .
ج) همان‏گونه که در نقد انتساب سلطنت مشروعه به علامه مجلسي اشاره خواهيم کرد، بين داشتن حق، (حتي حق لازم الرعاية) و مساله مشروعيت، هيچ‏گونه تلازم و رابطه منطقي و قرار دادي وجود ندارد، تا به خطا از آن مشروعيت‏سلطنت پادشاهان استنتاج گردد . دليل اين مطلب يعني «فقدان مشروعيت ديني، و عدم وجوب اطاعت از پادشاهان‏» حديثي است که مجلسي از حضرت علي عليه السلام در مذمت پادشاهي آورده است که گمان مي‏کند که اطاعت او اطاعت‏خدا و معصيت او معصيت‏خدا است . وي در بيان اين حديث مي‏گويد:
«پادشاه و صاحب سلطنتي که چنين اعتقادي داشته باشد، دروغ مي‏گويد، زيرا که نيست او مگر در معصيت‏خالق، و طاعتي، لازم نيست از براي کسي که معصيت‏خدا کند .» (22)

نظريه سلطنت مشروعه

نويسنده کتاب «نظريه‏هاي دولت در فقه شيعه‏» اولين نظريه دولت در فقه سياسي شيعه را نظريه «سلطنت مشروعه‏» معرفي کرده و بعد از بيان لازم قهري آن که منحصر نمودن ولايت انتصابي فقيهان در «شرعيات‏» است‏به بيان سلطنت مسلمان ذي شوکت (پادشاه) پرداخته و ضمن نام‏گذاري آن با عنوان مذکور، آن را مورد تاييد و عمل بسياري از فقهاي شيعه دانسته، و به اعتقاد وي، اين نظريه به لحاظ تجربه عملي از بين نظريه‏هاي نه گانه دولت که وي مطرح کرده است، يک دوره طولاني از تاريخ فقه سياسي شيعه را شامل مي‏گردد .
نويسنده فوق مبناي نظريه «سلطنت مشروعه‏» را بر دو رکن اساسي بنيان نهاده است; نخستين رکن آن، انحصار ولايت فقها در امور شرعي (امور حسبيه) نظير افتا، تبليغ احکام شرعي، امر به معروف و نهي از منکر، اقامه جمعه و جماعت، قضاوت، اجراي حدود و تعزيرات، جمع‏آوري ماليات‏هاي شرعي «خمس و زکات‏» ، اداره اوقاف عام و سرپرستي افراد بي‏سرپرست است که تصدي امور مذکور توسط فقيه از ضروريات فقه شيعه محسوب مي‏شود .
رکن ديگر: سلطنت مسلمان صاحب شوکت (سلطان) است که وظايف و اختيارات او به امور عرفي يا «عرفيات‏» که مهم‏ترين مصاديق آن، اداره و تدبير جامعه و تامين نظم و امنيت اجتماع، دفاع در مقابل هجوم بيگانگان و تنظيم روابط بين‏الملل است، محدود مي‏گردد .
به گفته وي اين دو قدرت ديني و دنيايي، مستقل از يکديگر بوده به گونه‏اي که در واقع هيچ کدام منصوب ديگري نبوده گرچه در ظاهر در بعضي از دوران‏ها، نصب فقها به مناصب شرعي توسط سلاطين، و يا تاجگذاري برخي از سلاطين، با اذن فقيهان صورت مي‏گرفته است . ارايه دهنده اين نظريه، شرايط مسلمان ذي شوکت (پادشاه) را در پنج امر زير خلاصه کرده است:
1) اسلام
2) ايمان (شيعه اثني عشري بودن)
3) دارا بودن شوکت و اقتدار لازم براي اداره کشور و دفاع از مسلمانان در قبال اجانب
4) محترم شمردن ظواهر شريعت
5) و بالاخره احترام و تواضع نسبت‏به عالمان دين و تبعيت از ايشان .
نکته قابل تامل اين که در برشماري شرايط «مسلمان ذي شوکت‏» به دو شرط اساسي حاکم اسلامي يعني علم به احکام و نيز عدالت و تقواي حاکم، اشاره نشده است . دو شرطي که با فقدان آن‏ها حاکم اسلامي حاکم جور تلقي مي‏شود . در هر صورت نويسنده مذکور، علامه مجلسي را يکي از طرفداران «سلطنت مشروعه‏» معرفي کرده است و در مقام اثبات اين نظريه و اسناد آن به مرحوم مجلسي به مطالبي از سه اثر او استناد نموده که عبارتند از:
1) کتاب عين الحيوة، که مجلسي در آن حقوقي را براي پادشاهان قايل شده است، و نيز به مراتب ولايات اشاراتي دارد .
2) کتاب بحارالانوار، که در آن در توصيف سلاطين صفوي يکي از روايات ملاحم را بر پادشاهان اين سلسله تفسير و تطبيق نموده است .
3) خطبه سلطانيه که در مراسم تاجگذاري شاه سلطان حسين توسط علامه مجلسي انشا و ايراد گرديده است . (23)
اينک به طور اجمال به نقد انتساب اين نظريه به علامه مجلسي مي‏پردازيم .
نقد نظريه سلطنت مشروعه و انتساب آن به علامه مجلسي
در نقد اين نظريه بايد گفت‏حقيقت آن است که ادله‏اي که ايشان اقامه نموده اين مدعا را اثبات نمي‏کند .
مؤلف محترم در اثبات اسناد نظريه «سلطنت مشروعه‏» به علامه مجلسي چنين استدلال مي‏کند:
با توجه به اين که علامه مجلسي به مفاد روايات اهل بيت عليهم السلام عامل بوده و در آثار مختلف خود بر حرمت رکون بر ظالمين تصريح کرده و در رساله‏اي بر اساس تعليم ائمه عليهم السلام به نحوه سلوک با سلاطين اشاره کرده، حتي تقرب به ملوک و امرا را موجب خسران دنيا و عقبا دانسته، مي‏توان با اطمينان نفس اعلام کرد که علامه مجلسي، صفويه را مصداق حکام جور نمي‏دانسته است، بلکه سلاطين مسلمان شيعه ذي شوکتي مي‏دانسته که مي‏توان از اقتدار آن‏ها براي ترويج‏شريعت‏سود جست، بدون شک مباني نظري عملکرد اجتماعي اين عالم خدوم برنظريه ياد شده «سلطنت مشروعه‏» منطبق است . (24)
به اعتقاد نويسنده چون علامه مجلسي قايل به حرمت رکون به ظالمين است، و نيز تقرب به ملوک و پادشاهان را موجب خسران دنيا و عقبا مي‏داند، و از سوي ديگر وي با حاکمان صفوي همکاري و رابطه متقابل داشته است، نتيجه قهري اين مقدمات اين است که ايشان شاهان صفوي را حاکم جور تلقي نکرده و گرنه از همکاري با آن‏ها اجتناب مي‏نمود . پس لزوما سلطنت‏سلاطين صفوي از نوع «سلطنت مشروعه‏» و مورد تاييد ايشان بوده است .
واضح است که نويسنده در استدلال خود دچار مغالطه شده، زيرا دليلي که وي اقامه نموده اعم از مدعاي او است و اعم، اثبات اخص نمي‏کند، بنابراين مشروعيت ديني سلطنت‏شاهان صفوي از آن به دست نمي‏آيد . چه اين که با حفظ اين اصل اولي (يعني حرمت رکون به ظالمين) و نيز نکوهش نزديکي به سلاطين، همکاري ايشان با شاهان صفوي از باب يکي از عناوين ثانويه از قبيل تقيه يا ضرورت و يا مصلحت قابل تصحيح و تبيين است .
از طرفي، ترويج مذهب تشيع به وسيله سلاطين صفوي مشروط به عدالت و يا مشروعيت ديني آن‏ها نبوده، چه بسا پادشاهان صفوي براي تحکيم قدرت و موقعيت‏سياسي اجتماعي خود الزاما نيازمند همکاري با عالمان ديني و نيز ترويج مذهب تشيع در قبال مخالفان خود (عثماني) بوده‏اند . اضافه بر اين تاليف رساله‏اي در باب «آداب سلوک حاکم با رعيت‏» و سياست‏نامه‏هايي که جنبه پند و اندرز دارند در بين عالمان شيعي، مرسوم بوده و براي عموم سلاطين اعم از سلطان عدل يا سلطان جور نوشته مي‏شد، البته جاي شگفتي است که چرا نويسنده محترم موارد سه‏گانه‏اي را که علامه مجلسي در کتاب عين الحيوة براي جواز همکاري با ظالمان و پادشاهان بيان کرده، متعرض نشده است . بدون ترديد صراحت عبارات مجلسي در خصوص همکاري با پادشاهان، سستي استدلال وي را آشکار مي‏سازد.(25)
موارد ياد شده در بيان جواز همکاري با ظالمان و پادشاهان «درکتاب عين الحيوة‏» به‏دليل فاسق بودن و فقدان شرط عدالت در سلاطين صفوي و نيز اطلاع علامه مجلسي از فساد اخلاقي ايشان قطعا بر عملکرد سياسي اجتماعي وي منطبق بوده و برخلاف نظريه مطرح شده مي‏تواند مبناي نظري عملکرد سياسي اين محدث عالي‏مقام شيعه قرار گيرد .
مطلب ديگري که اين نويسنده از کتاب «عين الحيوة‏» در اثبات و در اسناد نظريه «سلطنت مشروعه‏» به علامه مجلسي، نقل کرده مربوط به سلسله مراتب الهي ولايت است، که خداوند در عالم تکوين و تشريع به انسان‏ها اعطا نموده است .
مجلسي در بيان مصاديق انواع ولايات، از ولايت و حکومت پادشاهان گرفته تا ولايت و سلطنت ايشان بر اعضا و جوارح و اعمال و اخلاق خود، سخن به ميان آورده و مي‏نويسد:
حق تعالي هر کس را در اين دنيا سلطنتي داده، چنان‏چه منقول است کلکم راع و کلکم مسئول عن رعيته و در قيامت از سلوک او با رعتيش سؤال خواهد فرمود . چنان‏چه پادشاهان را بر رعاياي خود و اميران و وزيران را بعضي از رعايا و . . . پس هيچ کس در دنيا نيست که بهره‏اي از ولايت و حکومت نداشته باشد، و جمعي در تحت فرمان او داخل نباشند، و در معاشرت با هر صنفي از ايشان عدلي و جوري است و هر کس در خور آن‏چه او را استيلا داده‏اند و نعمتي به او کرامت نموده‏اند، در خور آن نعمت، شکر از او طلبيده‏اند . . . شکر هر يک از اين‏ها آن است که به نحوي که خداوند فرموده با آن‏ها معاشرت نمايد، و حقوقي که حق تعالي براي ايشان مقرر فرموده، رعايت نمايد . . . چنان‏چه پادشاهان اگر در قدرت و استيلاي خود شکر کنند و رعايت‏حال و حقوق رعيت کنند، ملک ايشان پاينده مي‏ماند و گرنه به زودي زايل مي‏گردد، چنان‏چه گفته‏اند که ملک با کفر باقي مي‏ماند و با ظلم باقي نمي‏ماند . (26)
برداشت نويسنده ازعبارات فوق اين است که:
داشتن ولايت در درجات مختلف، حقوقي را براي اوليا ايجاد مي‏کند، از جمله اين ولايات، ولايت‏شاه بر رعيت است . و نتيجه عامي که مي‏گيرد همان «سلطنت مشروعه‏» مسلمان ذي شوکت است .
آن‏چه در جواب از اين استدلال مي‏توان گفت اين است که مجلسي در عبارات فوق درصدد بيان مراتب و انواع ولايات و حکومت‏هاي بالفعل و تحقق يافته انسان‏ها بر يکديگر در واقعيت‏خارجي و اعتباريات اجتماعي، و نيز حقوقي که اين ولايات به دنبال دارد مي‏باشد، اعم از اين که ولايات مذکور، ولايت‏حق باشند يا باطل، مانند ولايت و حکومت‏حاکمان جور .
بنابراين علامه مجلسي در مقام بيان حقانيت و مشروعيت انواع ولايات نبوده تا چنين استنتاج اشتباهي از آن به دست آيد . قرينه اين که مجلسي درصدد بيان مشروعيت انواع ولايات نبوده اين است که ايشان هر دو صورت مساله را متعرض شده و عدل و جور ملوک را در کنار هم ذکر نموده است . در حقيقت‏سخنان وي در اين‏جا بيش‏تر جنبه عملي و توصيه به مخاطبان خود دارد تا جنبه نظري آن، و سعي او بر تنبيه صاحبان ولايت و حکومت‏به وظايف شرعي و انساني آن‏ها در برابر زير دستان بوده که با ايشان به عدالت و مساوات رفتار نمايند . اين سخن مجلسي در همين کتاب و در همين فصل که مي‏گويد: «عدل ملوک و امرا از اعظم مصالح ناس است . عدل و صلاح ايشان موجب صلاح جميع عباد و آباداني بلاد است و فسق و فجور ايشان موجب اختلال نظام امور اکثر عالميان مي‏شود . حالت و رفتار ايشان تعيين کننده خواست اکثر مردم است . (27)
و نيز ذکر حديث مشهور پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در مورد نقش صلاح و فساد فقها و امرا در صلاح و فساد امت، مؤيد پاسخ و مدعاي ما است، زيرا سلاطين جور به اجماع همه فقها فاقد مشروعيت ديني هستند . دليل ديگر بر اين که وي در مقام بر شماري انواع ولايت و حکومت‏ها است نه درصدد بيان مشروعيت آن‏ها، اين است که وي در اين‏جا از ولايت پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام که مصداق قطعي ولايت مشروع است، سخني به ميان نياورده است .
به نظر مي‏رسد نسبت دادن نظريه «سلطنت مشروعه‏» به علامه مجلسي توسط نويسنده کتاب «نظريه‏هاي دولت در فقه شيعه‏» ناشي از سوء برداشت وي از تعبيرات مجلسي در خصوص لزوم رعايت‏حقوق پادشاهان باشد; زيرا او با نقل اين قسمت از کلام مجلسي که مي‏گويد:
« بدان که پادشاهاني که بر دين حق باشند ايشان را بر رعيت‏حقوق بسيار است که حفظ و حراست ايشان مي‏نمايد، دفع دشمنان دين از ايشان مي‏کند، و دين و جان و مال و عرض ايشان به حمايت پادشاهان محفوظ مي‏باشد . پس ايشان را بايد دعا کرد و حق ايشان را بايد شناخت، خصوصا در هنگامي که به عدالت‏سلوک نمايند . . . .» (28)
بين داشتن حق و لزوم رعايت آن از سوي ديگران، و بين حقانيت و مشروعيت صاحبان حق، تلازم ديده و نتيجه فوق را بر آن مترتب نموده است .
گذشته از آن که عبارت فوق در مقام توجيه عملي مخاطبان و خوانندگان اين اثر است، هيچ‏گونه ملازمه منطقي بين اين دو معني وجود ندارد، زيرا ممکن است اشخاص حقيقي يا حقوقي مانند «اهل کتاب و کشورهاي غيرمسلمان‏» داراي حقوقي لازم الرعاية باشند، ليکن داشتن اين حقوق و لزوم رعايت آن از سوي مسلمانان هيچ‏گونه مشروعيتي براي صاحبان حق ايجاد نکند . از اين رو پادشاهاني که بر مسلمانان ولايت جابرانه دارند مي‏توانند در پي آن داراي حقوقي از قبيل وجوب اطاعت و مانند آن باشند که رعايت آن بر رعيت لازم و واجب باشد و در همان حال در تصدي حکومت، غاصب و فاقد مشروعيت قلمداد شوند، چون که مبناي لزوم رعايت‏حقوق ايشان مي‏تواند يکي از عناوين‏ثانويه از قبيل تقيه، اضطرار، اکراه، مصلحت، جلب نفع و دفع ضرر از مؤمن باشد که با رفع اين عناوين، حقوق ايشان نيز منتفي مي‏گردد . ارايه دهنده نظريه «سلطنت مشروعه‏» از جمله مؤيدات اين نظريه را حکم رسمي منصب شيخ الاسلامي علامه مجلسي از سوي شاه سلطان حسين صفوي در سال 1106 ق مي‏داند . (29)
در اين‏جا اشاره به اين نکته لازم است که توهم نسبت آن‏چه در اين حکم رسمي آمده به علامه مجلسي خالي از تسامح نيست، زيرا اين نوشته از مرحوم مجلسي نيست، کاتب آن شخصي ديگر بوده . بنابراين مفاد آن هرگز بيانگر انديشه سياسي علامه مجلسي در خصوص مشروعيت‏سلطنت‏سلاطين صفوي و نيز مرزبندي بين عرفيات و شرعيات از ديدگاه وي نمي‏تواند باشد .
گرچه نتيجه‏گيري نويسنده از حکم فوق مبني بر اين که «تامل در حکم رسمي فوق مرز بين شرعيات و عرفيات در عصر علامه مجلسي را مشخص مي‏سازد .» (30) ، با واقعيات سياسي اجتماعي آن دوران منطبق است، زيرا در آن دوران عملا و به طور ناخواسته بين شرعيات و عرفيات جدايي بوده است، ليکن اين تفکيک و جدايي دين از سياست را به علامه مجلسي نمي‏توان منتسب نمود . نظر علامه مجلسي در باب امامت و رهبري ديني و سياسي جامعه، عدم تفکيک رياست ديني از رياست دنيوي است، که در ابتداي بحث‏به آن اشاره شد .
و اما در خصوص خطبه سلطانيه که در جلوس شاه سلطان حسين صفوي بر تخت‏سلطنت، مجلسي آن را نگاشت و در آن مراسم خوانده شد، مطالب مطرح شده در آن نظير «خالق بي‏منت . . . فرمانروايي . . . را در کف کفايت و قبضه درايت‏سلاطين عدالت‏شعار و خواقين فلک اقتدار . . . سپرد که عامه رعايا و کافه برايا در ظل ايشان در مهاد امنيت و استراحت‏بياسايند . . . .» (31)
خبر از واقعيات تاريخ سياسي اسلام مي‏دهد که بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام و غيبت امام زمان (عجل‏الله‏تعالي‏فرجه‏الشريف) اوضاع سياسي مسلمانان بدان سمت و سو کشانده شد، و در اين جهت قطعا اراده خداوند در حوادث سياسي و رفتار سياسي مسلمانان مؤثر بوده است . بنابراين مجلسي در اين خطبه در مقام استدلال و مشروعيت‏بخشيدن به سلطنت «مسلمان ذي شوکت‏» نبوده است .
از سوي ديگر بين سلطنت مشروع و سلطنت مقبول مردم (اکثريت) تفاوت است; چه بسا حکومتي در شرايطي مقبول مردم و يا حتي عالمان ديني بوده باشد، ولي نه از جهت مشروعيت ديني، بلکه از جهت ضرورت‏هاي سياسي اجتماعي، که وجود چنان حکومت‏هايي را براي حفظ نظم و امنيت جامعه و دفاع در برابر دشمنان دين و مذهب لازم و ضروري مي‏سازد .
از اين رو مقبول دانستن حکومتي به معناي مشروع بودن آن نيست و به تعبير منطقي هر حکومت مشروعي حکومت مقبول مي‏تواند باشد، ولي هر حکومت مقبولي الزاما حکومت مشروع نيست، منشا و مشروعيت‏سلطنت و حکومت در اسلام مشروط به اذن شارع است و بدون اذن شارع براي هيچ حکومتي مشروعيت ديني ثابت نيست، و حکومت‏هاي سلطنتي بعد از اسلام ماذون از جانب شارع مقدس نبوده و دوران مورد مطالعه ما نيز از اين قاعده مستثني نيست .
و بالاخره اين نويسنده در اثبات نظريه «سلطنت مشروعه‏» به مرحوم مجلسي از کتاب بحارالانوار به رواياتي تمسک کرده که در علايم ظهور امام زمان (عجل‏الله‏تعالي‏فرجه‏الشريف) نقل شده است، و مؤلف، برخي از اين روايات را بر سلاطين و دولت صفويه تطبيق نموده است . مانند: روايت امام باقر عليه السلام که فرمود:
«گروهي از طالبان حق، در شرق بارها در راه گرفتن حق شکست مي‏خورند و سرانجام دست‏به سلاح مي‏برند و حق را مي‏گيرند، آن‏گاه اين حق را به امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي‏سپارند.»
علامه مجلسي در توضيح اين روايت فرموده است:
بيان: بعيد نيست که اين حديث اشاره به دولت صفوي باشد . خدا پايه‏هايش را استوار کند و آن را به دولت قائم بپيوندد . (32)
در پاسخ اين ادعا مي‏گوييم:
اولا مجلسي اين تفسير و بيان را به صورت احتمال ذکر نموده، از اين رو صريح و نص در مدعا نيست .
ثانيا رابطه‏اي بين بسياري از روايات ملاحم با حقانيت و مشروعيت مفاد آن‏ها که در آينده رخ مي‏دهد وجود ندارد . چه آن که پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام از ظهور بني‏اميه و قيام بني عباسي خبر داده‏اند، ولي اين اخبار، لزوما به معناي حقانيت و مشروعيت آن‏ها نبوده است . علاوه، دراحاديث آمده است که خداوند دين خود و «مذهب حق‏» را به دست افراد فاسقي تاييد و ترويج مي‏کند . با اين وصف تطبيق روايات مورد نظر بر سلسله صفوي استبعادي ندارد . از سوي ديگر، نتيجه ادعا شده نيز از آن‏ها به دست نمي‏آيد .
و اما تعابير ستايش‏آميز مجلسي از شاهان صفوي با مبناي کلامي ايشان، که عبارت از جواز مدح و ستايش شيعيان فاسق در اعمال صالح ايشان، مشروط بر اين که باعث جرات ايشان بر معاصي نگردد و نيز جواز دعا به معناي طلب هدايت‏براي ايشان ست‏سازگار است .
گذشته از احتمال وجود تقيه، چه بسا امثال اين تعابير مدح‏آميز از اين بزرگان به خاطر مقايسه‏اي است که ايشان سلاطين معاصر خود را نسبت‏به سلاطين جور يا مخالف، عادل مي‏خواندند . چنان‏چه در مورد انوشيروان نيز چنين تعبيري نقل شده است . بنابراين عادل خواندن شاهان صفوي و نسبت اوصاف مذکور به ايشان، از باب تسامح و مجاز بوده است .
نتيجه آن که نسبت دادن مشروعيت‏حکومت‏سلاطين جور، که مصداق طاغوت قلمداد مي‏شوند، به اين محدث عظيم‏الشان دور از انصاف است . بعد از استقراي تفصيلي که در آثار مجلسي توسط نگارنده به عمل آمده، به موردي برخورد نگرديد که ايشان با استدلال و استناد به ادله شرعي، حقانيت و مشروعيت ديني حکومت‏سلاطين صفوي را تاييد کرده باشد . از طرفي رفتار سياسي فقها نيز معرف ديدگاه‏هاي فقهي و انديشه سياسي آن‏ها تلقي نمي‏گردد، زيرا رفتار سياسي ايشان ممکن است‏بر مبناي احکام ثانويه بوده باشد . بنابراين هيچ کدام از موارد ياد شده از آثار علامه مجلسي، بيان کننده ديدگاه‏هاي سياسي او در باره مشروعيت اين نوع از حکومت (سلطنت مشروعه) نيست .

منابع :

1- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، بيروت، انتشارات مؤسسه وفا، 1403 ق .
2- مجلسي، محمدباقر، مرآت العقول، چاپ دوم، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1363 ش .
3- مجلسي، محمدباقر، عين الحيوة، چاپ دوم، تهران، انتشارات رشيدي، 1363 ش .
4- مجلسي، محمدباقر، حق اليقين، چاپ دوم، تهران، انتشارات رشيدي، 1363 ش .
5- مجلسي، محمدباقر، بيست و پنج رساله فارسي، چاپ اول، قم، انتشارات کتابخانه آيت‏الله مرعشي، 1412 ق .
6- کديور، محسن، نظريه‏هاي دولت در فقه شيعه، تهران، نشر ني، 1377 ش .
7- نصيري، محمدابراهيم، دستور شهر ياران، انتشارات بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، 1373 ش .
8- مجله حکومت اسلامي، شماره بيستم، مقاله «همکاري با حاکم جائر از نگاه علامه مجلسي‏»
9- جمعي از نويسندگان، يادنامه مجلسي، ج 1 و ج 2، چاپ اول، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1379 ش .

پي نوشت :

1) نوشتار حاضر، گزيده‏اي از تحقيقي است که در پژوهشکده انديشه سياسي اسلام، تحت عنوان «انديشه سياسي علامه مجلسي‏» به انجام رسيده است .
2) لازم به يادآوري است نگارنده در باره اوضاع سياسي اجتماعي عصر علامه مجلسي و نيز زندگي سياسي وي، مباحث مبسوطي را ارايه نموده و در يادنامه مجلسي ج 1 و 2، که از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي انتشار يافته، چاپ شده است .
3) نگارنده در مقاله‏اي در باره «همکاري با حاکم جائر در نگاه علامه مجلسي‏» که در شماره 20 مجله حکومت اسلامي آمده است‏به اين شواهد و ادله تاريخي اشاره کرده است .
4) بحارالانوار، ج‏72، ص 112 .
5) مرآت العقول، ج‏2، ص 298، ح 1 .
6) عين الحيوة، صص 70- 69 .
7) عين الحيوة، ص 69 .
8) بحارالانوار، ج 65، ص 208، ح 12 .
9) عين الحيوة، ص 71 و ص 78 و صص 85- 84 .
10) مرآت العقول، ج‏1، صص 224- 223، ح 10 .
11) بحارالانوار، ج 70، صص 147- 145، ح 1 و مرآت‏العقول، ج 10، صص 120- 118، ح 1 .
12) بحارالانوار، ج 38، ص 20 .
13) حق‏اليقين، ص 31 .
14) بحارالانوار، ج 85، صص 89- 88، ح 51 .
15) اين رساله با همين عنوان در مجموعه «بيست و پنج رساله فارسي علامه مجلسي‏» که توسط سيدمهدي رجايي گردآوري شده آمده است، صص 179- 135 .
16) بحارالانوار، ج 34، صص 191- 183، ح 983 .
17) عين الحيوة، ص 373 .
18) عين الحيوة، ص 373 .
19) عين الحيوة، ص 373 .
20) همان، ص 373 .
21) عين الحيوة، ص 373 .
22) همان، صص 365- 364 .
23) نظريه‏هاي دولت در فقه شيعه، صص 60- 58 .
24) نظريه‏هاي دولت در فقه شيعه، صص 66- 65 .
25) موارد جواز همکاري و تعامل با ظالمان و پادشاهان و سلاطين جور، در مقاله «تعامل و همکاري با حاکم جائر از نگاه علامه مجلسي‏» به تفصيل آمده است . مجله حکومت اسلامي، شماره 20 .
26) نظريه‏هاي دولت در فقه شيعه، صص 63- 61 .
27) عين الحيوة، ص 364 .
28) عين الحيوة، ص 373 .
29) نظريه‏هاي دولت در فقه شيعه، صص 68- 66 .
30) همان، ص 68 .
31) همان، ص 65 و به دستور شهر ياران، صص 23- 21 .
32) بحارالانوار، ج 52، صص 243- 237; نظريه‏هاي دولت در فقه شيعه ص 64 .
برگرفته از : پيام حوزه ، شماره 32

منبع:سايت حوزه نت
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image