بانوان فرهنگ ساز در مهدويت (1)
-(1 Body)
|
بانوان فرهنگ ساز در مهدويت (1)
Visitor
492
Category:
دنياي فن آوري
در فرهنگ مهدويت، از آغاز تا به امروز همواره زناني حضور داشته اند که تأثير آنان بر فرهنگ سازي مهدويت کاملاً محسوس و روشن است. اين مقاله مربوط به زندگي بانو حکيمه خاتون؛ عمه امام عسکري(عليه السلام) است. در ميان بانوان با فضيلتي که در ارتباط با مباحث مهدويت مطرح هستند، مهمترين بانو، بعد از ملکه دو سرا، نرجس خاتون، بيبي حکيمه خاتون، فرزند بزرگوار حضرت جوادالائمه و همشيره محترمه امام هادي و عمه بزرگوار امام حسن عسکري(ع) است. حضرت حکيمه خاتون جزو بانوان محدثه است. احاديثي از ايشان نقل شده که مهمترين آنها حرز امام جواد(ع) است. اين حرز امام جواد(ع) را حضرت حکيمه خاتون از پدر بزرگوارش، امام جواد(ع) براي ما نقل فرموده که مرحوم سيد بن طاوس در مهج الدعوات، صفحه 36، اين حرز را به وسيله حضرت حکيمه از پدر بزرگوارش نقل فرموده. مهمترين ويژگي حضرت حکيمه خاتون در مباحث مهدوي اين است که ايشان شاهد تولد حضرت بقيه الله بوده و اين بر حسب تصادف نبوده که بگوييم ايشان منزل امام حسن عسکري آمده و اين مصادف با ولادت شده؛ نه، اين با دعوت قبلي بوده است. امام حسن عسکري(ع) حکيمه خاتون را دعوت ميکنند و ميگويند عمه جان! امشب که شب نيمه شعبان است، افطارت را در منزل ما انجام بده و اين نکته هم ظريف است که ايشان تأکيد ميکند بر اينکه امشب «که شب نيمه شعبان است» و حضرت حکيمه خاتون به دودمان امامت مشرف ميشوند و افطار ميکنند. بعد از افطار که ميخواهد به منزلش برود، حضرت امام عسکري ميفرمايد عمه امشب را در منزل ما بمان. عرض ميکند شب نيمه شعبان است من بايد به اعمال برسم. ميفرمايد امشب حجت خدا به دنيا ميآيد. عرض ميکند از چه کسي؟ ميفرمايد از نرجس خاتون. عرض ميکند من هيچ آثار حملي را در او نميبينم. ميفرمايد بله او مانند مادر حضرت موسي (ع) است که تا لحظه ولادت آثار حملي در او ظاهر نبود اين داستان بسيار مفصل است مرحوم شيخ صدوق در کمال الدين و مرحوم شيخ طوسي در الغيبه نقل فرمودهاند. در آن شب نيمه شعبان 255 قمري که حکيمه خاتون در بيت امامت بود، در اتاق نرجس خاتون اعمالش را انجام ميدهد به انتظار اذان صبح است و ميبيند حضرت نرجس خاتون براي نماز شب برخاستند. عرض ميکند بي بي من، چيزي احساس ميکنيد؟ ميگويند نه. نماز شبش را ميخواند و قصد استراحت ميکند قبل از اذان صبح. در اين لحظه حضرت حکيمه خاتون يادش ميافتد حضرت فرمودند امشب. ولي شب دارد به پايان ميرسد. يک مرتبه امام حسن عسکري(ع) از آن اتاق ميفرمايد عمه جان عجله نکن امر خدا نزديک است. يک دفعه بي بي نرجس خاتون بلند ميشود و حکيمه ميفرمايد بي بي چيزي احساس ميکنيد و ميفرمايد بله حضرت برميخيزند و پردهاي آويخته ميشود و حضرت نرجس خاتون چيزي را مشاهده نميکند تا هنگامي که پرده برداشته ميشود و ميبيند حجت خدا به حالت سجده پيشاني بر زمين نهاده و انگشت سبابه را به سمت آسمان گرفته و خدا را ياد ميکند و ايشان اين را ديدند و بعد حضرت را ميآورند خدمت پدر بزرگوارشان ميآورند و حضرت فرزندشان را روي دست ميگيرند و ميفرمايد: فرزندم سخن بگو و آقا بقية الله در همان لحظات اول ولادت باسعادت خود شروع ميکند حمد خدا و درود بر پيامبر رحمت و يکايک امامان و تا اينکه ميرسد به پدر خود. در اينجا محمد بن عبدالله مطهري داستان ديگري از حکيمه خاتون نقل ميکند ايشان ميگويد بعد از شهادت امام حسن عسکري(ع) من به خدمت حکيمه خاتون رسيدم و عرض کردم ممکن است داستان تولد بقيه الله را براي من شرح دهيد؟ و بعد ايشان اين داستان را مفصل بيان ميکند. نکته ظريف اين است که ايشان ميفرمايند: «اني لأراه صباحاً و مساءً » من، الان (بعد از شهادت امام حسن عسکري) هر روز صبح و شام خدمت بقيه الله ميرسم و ايشان هر چيزي قرار است اتفاق بيفتد به من خبر ميدهد و پيش از آنکه من از ايشان سؤال کنم، ايشان مرا خبر ميدهد و هر گاه حادثهاي براي من اتفاق ميافتد، قبل از اينکه من کسي را بفرستم، خود بقية الله جواب آن واقعه را براي من ميفرستد و در لحظه وقوع به دست من ميرسد. بعد، ميفرمايد ديروز هم آقا بقية الله نزد من آمدهاند و خبر به من داده است که تو قرار است به نزد من بيايي. اين روايت، در «روضة الواعظين» نيشابوري جلد دوم ص 10 آمده. در مورد حکيمه خاتون مطلب زياد است. علامه مجلسي در بحار الانوار بيان کرده است که حضرت حکيمه از خواص ائمه بوده؛ يعني جزء کساني بوده که همواره در محضر ائمه هدي بوده و تعبير ظريف ديگر اين است که ايشان از سفرا و از ابواب بود؛ يعني به طوري که بقيه الله غير از نواب اربعه افرادي داشتند که سفير حضرت در بين مردم بودند که مرحوم علامه مجلسي حضرت حکيمه خاتون را يکي از سفيران آقا بقيه الله معرفي کرده در بحار ج 102 ص79. مرحوم شيخ صدوق از محمد بن عيسي نقل ميکند يک جوان هاشمي که نامش در جاهاي ديگر موسي بن عيساي هاشمي آمده است، اين جوان هاشمي ميگويد يک کنيزي داشت که آن کنيز غزال نام داشت که اين کنيز را صدا کرد. کنيز که آمد به او گفت آن داستان را براي ايشان بگو. اين کنيز که پيرزني بود در آن زمان، به من گفت ما بعد از ارتحال حضرت امام حسن عسگري(ع) مريضي داشتيم که اين مريض طفل نوزادي بود که ديدگانش به شدت درد مي کرد و رود به هلاک بود. من رفتم به خانه حکيمه خاتون و خانه ما دقيقاً مقابل خانه منزل ابن الرضا (امام حسن عسکري) بود و به حکيمه خاتون گفتم چيزي به من بده که ما آن بچه را با آن متبرک بسازيم تا بچه شفا پيدا کند. حضرت حکيمه خاتون فرموديد آن ميل را بياوريد. آن ميلي که ما با آن تازه مولود را ديشب سرمه کشيديم. آن ميل را آوردند که شب قبلش که شب ميلاد حضرت بوده با آن ميل به چشمان بقيه الله سرمه کشيده بودند. ميل را آورند و من آن را بردم تا آن طفل نوزاد را متبرک کنم و به چشمان او کشيدم و آن طفل خوب شد. اين روايت در بحار جلد 51 ص 343 علامه مجلسي نقل کرده از حکيمه خاتون. راجع به حضرت حکيمه خاتون بحث بسيار است. و من به همين مقدار اشاره کردم به عنوان يک بانوي بزرگواري که در فرهنگ مهدويت به شدت مطرح است. منبع: نشريه الکترونيک ساعت صفر /خ
|
|
|