جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
وهابيت و هويت شيعي در عربستان
-(2 Body) 
وهابيت و هويت شيعي در عربستان
Visitor 436
Category: دنياي فن آوري
کل گيري اين هويت دوگانه شيعيان عربستان تا حد بسيار زيادي به عوامل فرهنگي، مذهبي وسياسي وابسته است.
در عربستان سعودي معيار تعيين هويت متفاوت است، زيرا معيارهايي مانند منطقه سکونت (به عنوان مثال حجاز، عصير، شرقيه)، دين يا فرقه (فرقه هاي اصلي : شيعيان، اهل تسنن و شاخه هاي فرعي : حنبلي وهابي، جعفري، اسماعيلي، مالکي و شافعي) و يا قبيله (عنيزه، شمار،قحطان، غميد و غيره) مي توانند معيار تعيين هويت قرار گيرند، با وجوداين ممکن است هويت برخي گروهها با لحاظ همه اين ويژگي ها تعيين شود، نظير شيعيان اسماعيليه.
به طور کلي مردم مايلند بيش از يک معيار براي تعيين هويت آنها به کار رود، از اين رو ممکن است براي معرفي خود چند ويژگي اعم از قبيله،خاندان، کشور، منطقه، شهر، دين، مذهب، حزب و غيره را به کار ببرند.
همواره انتخاب معيار تعيين هويت شخص متاثر از شرايط است. گاهي شخص فقط يک ويژگي را ملاک تعيين هويت خود قرار مي دهد، زيرااين ويژگي مختصات منحصر به فرد و خاص وي را کاملا بر مي تاباند.وقتي دو گروه با يکديگر روبرو مي شوند، هويت اهميت بسياري پيدامي کند. به عنوان مثال پافشاري وهابيون در تحميل عقايد خود به ديگران موجب شده گروه هاي ديگر هويت آنان را بپذيرند و از آنان پيروي کنند. در اين مورد هويت شيعيان در مقابل و عليه هويت وهابيون است.
پس از انقلاب ايران فرقه گرايي در ميان شيعيان عربستان تشديدشد، زيرا در اين برهه شکل گيري هويت شيعي بسيار ضروري به نظرمي رسيد.
پس از دوره اي نسبتا کوتاه عناصر و شاکله هاي هويت شيعيان استان شرقي عربستان افزايش يافت و علاوه بر ويژگي هاي ديني، عوامل دروني و بيروني نيز شکل گيري هويت شيعي را متاثر نمودند. اين عوامل عبارتند از لهجه، مثل ها، افسانه ها و داستان هاي عاميانه، فعاليت اقتصادي، آداب و سنن شامل نوع لباس و پوشش و نحوه برگزاري جشن هاي عروسي و ارزش هاي اجتماعي و خانوادگي. بدين ترتيب همه اين عوامل و عناصر، در شکل گيري هويت شيعي منشا اثرند.
اما شيعيان چگونه شعور جمعي خود را تقويت کردند؟ پاسخ به اين سوال مستلزم بررسي وجوه تمايز شيعيان استان شرقي از ديگر گروههااست، لذا در ادامه اين ويژگي ها بررسي مي گردد.

نقش فرقه (مذهب)

تشيع دوازده امامي، ايدئولوژي شيعيان استان شرقي عربستان راتشکيل مي دهد و اين سنخ از تشيع در تجمع هاي مذهبي، نمازهاي جماعت، آئين ها، مناسک و تظاهرات فرهنگي و اجتماعي ديده مي شود.تشيع، دعوتي مستقيم و بي واسطه است، زيرا پيروان اين مذهب مي توانند پاسخ هاي مباحث بنيادين و اساسي مربوط به فلسفه و منشاحيات و مفهوم و معناي زندگي و سرنوشت را در آن بيابند و در واقع تشيع راه رستگاري و نجات است. (برايان. آر. ويلسون) دو ويژگي تشيع راحائز اهميت دانسته است.
نخست اينکه رستگاري و نجات بواسطه رعايت محرمات و انجام موکدات در طي زندگي روزمره حاصل مي شود. ثانيا زندگي في النفسه بارعايت اين محدوده ها و مرزها، في النفسه رستگاري نسبي محسوب مي گردد. از اينرو اين مذهب هم نويد بخش رستگاري و هم نوعي تجربه رستگاري است.
جنبه مهم ديگر تشيع، احکام عملي اجتماعي و تکليف شيعيان درقبال اجتماع است که شرکت در مراسم مذهبي، جشنها، تشيع جنازه ومشارکت در ايجاد صندوقهاي قرض الحسنه و پرداخت زکات، خمس ونذورات از آن جمله اند. از آنجا که تشيع سر منشا بسياري از هنجارها وارزش هاي اجتماعي است، افراد بايد در قبال اين هنجارها مسئوليت پذير باشند، زيرا هنجارها و ارزشهاي مذکور نمايانگر فضايي مقدس اندکه حفظ حرمت آنها براي شيعيان لازم است. در مذهب تشيع همه مولفه ها و ارکان در فضايي مقدس قرار مي گيرند و همه نهادها، اعمال،عقايد، اصول ديني و حتي اسطوره ها مقدس اند.
شيعيان عربستان سعودي از نظر عقيدتي با محيط سازش نيافته ومرزها و محدوده هاي عقيدتي خود را نقض نکرده اند و اين امر در موسم حج کاملا نمود مي يابد.
در اينجا لازم است خاطر نشان گردد اگر چه وهابيون خود را سني معرفي مي کنند، شيعيان استان شرقي عربستان در مقابل وهابيون و نه اهل تسنن موضع گيري کرده اند. اين امر در روابط دوستانه نخبگان وشخصيت هاي برجسته شيعه و سني که در کنار يکديگر در استان شرقي و حجاز همزيستي مسالمت آميز دارند، به خوبي نمود يافته است. درحقيقت شيعيان بيشتر بر هويت اسلامي خود تاکيد مي کنند تا هويت شيعي. از منظر جامعه شناختي اقليت ها مايلند خود را عضوي از هويت غالب جلوه دهند، زيرا بدين ترتيب احساس ضعف و آسيب پذيري نخواهند کرد. با وجود اين در صورتي که فرقه هاي ديگر تهديدشان کننداز مذهب خود جانبداري مي نمايند. از نظر شيعيان تابعيت سعودي ووهابيت، ماهيت و موجوديت واحدي را تشکيل داده اند که تلفيقي ازعناصر ديني و منطقه ايست. در اينجا اين سوال پيش مي آيد که آياشيعيان با هويت ديني غالب وفق خواهند يافت؟ زيرا چنانچه تغيير هويت قومي منفعت و سودي در پي داشته باشدبسياري از مردم عربستان به اين امر مبادرت مي کنند. اين در حاليست که به نقل از ( والکر کنر) در عصر ملي گرايي و تبليغ اصل خودمختاري، هيچ نشانه اي از تغيير هويت مردم عربستان مشاهده نشده است، بلکه برعکس مردم هويت جديد را نمي پذيرند، زيرا معتقدندممکن است از اين طريق هويت خاص و اصلي آنها محو شود و غالبا درهويت جديد در رابطه با حقوق و وظايف گروهها عدالت رعايت نمي شود.
شيعيان مايل نيستند در هويت حکومت هضم شوند، زيرا بدين ترتيب مجبور خواهند شد دست از عقايد خود بردارند، در حالي که پذيرش هويت جديد تغيير وضعيت و جايگاه سياسي آنان را از امتيازات اجتماعي محروم شده اند، در پي نخواهد داشت.
اگر چه شيعه بودن در عربستان سعودي بيشتر مضر است تا منفعت بخش، ولي اين امر موجب نشده شيعيان هويت خود را از دست بدهند.در واقع کساني که هويت را صرفا ابزاري براي منفعت طلبي مي انگارند،جنبه هاي اخلاقي و روانشناختي آنرا مد نظر قرار نمي دهند، اين درحاليست که بسياري از اعضاي گروهها در راه ابراز وفاداري به گروه وحفظ هويت جان خويش را فدا مي کنند.
انسجام يک گروه در ابراز ديدگاههاي مشترک نمود مي يابد و اين مفاهيم مشترک عامل تقويت انسجام گروه بشمار مي روند. به عنوان مثال حسينيه فقط محل انجام فعاليت هاي ديني نيست، بلکه در واقع اين مکان رابطه بنيادين و عميق بين نظام معنايي شيعيان و اعضاي گروه را بر مي تاباند.
بنابراين آئين ها و نمادهاي ديني معرف شيعيانند و تعبير (معرف جمعي) دورکيم در مورد آنها مصداق پيدا مي کند. به نقل از دورکيم، اين مناسک و آئين ها پيوند مومن با خدا و فرد با جامعه را مستحکم مي نمايد. در سال 1927 علماي وهابي فتوايي صادر کردند که به موجب آن شيعيان ملزم مي شدند اعتقاداتشان را ترک نموده و به وهابيت بگروند، پس از صدور اين فتوا اقدامات خشونت آميزي عليه شيعيان صورت گرفت و وهابيون تلاش کردند حسينيه ها و مساجد را برچينند،ولي به علت پايداري و مقاومت شيعيان تلاش وهابيون ناکام ماند.شيعيان اماميه برخلاف شيعيان اسماعيلي جنوب عربستان، در مقابل سياست همسان سازي وهابيت مقاومت مي کنند، ولي آنچه شيعيان اسماعيلي را از شيعيان اماميه متمايز مي کند اين است که اسماعيليان براساس معيارهاي قبيله اي نظام يافته اند. به عبارت ديگر اسماعيليان ازعوامل قومي قبيله اي اثر پذيرفته اند و قبيله (يام) نمونه و مصداق بارزاين ويژگي است. اسماعيليان بدون اينکه هويت قومي مذهبي خود رامخدوش نمايند به خوبي با نظام موجود تطبيق يافته اند، در نتيجه فشارحکومت و تبليغات مداوم وهابيون تاثير چنداني بر آنان نداشته و عده قليلي از آنان به وهابيون پيوسته اند. در طي سالهاي اخير اسماعيليان منطقه نجران با تاکيد بر موءلفه هاي مذهبي، تاريخي و اجتماعي،هويت خود را تقويت کرده اند. وقايع منطقه نجران در سال 2000 نشانگرتقويت جنبش اسماعيليه است. اسماعيليان مصمم شدند مانند شيعيان اماميه استان شرقي عربستان مراسم سوگواري شهادت امام حسين (عليه السّلام) را به طور علني برگزار کنند که اين تصميم واکنش حکومت و وهابيون رادر پي داشت. اين حرکت اسماعيليان با تشديد فعاليت هاي تبليغي وهابيون در منطقه مقارن بود. وهابيون همه توان خود را بکار گرفتند تااسماعيليان را به کيش خود در آورند.
در حقيقت مراسم مذهبي به ابزاري براي نمايش هويت شيعيان اماميه و اسماعيلي تبديل شد. تنوع تعاملات فرهنگي و اجتماعي موجود در بطن جامعه شيعي آنان را در مقابله با گروه غالب ياري مي کند.شيعيان نيز مانند گروه هاي ديگر هويت متمايز خود را حفظ مي نمايند.واژه عربي (الجماعه) به معني گروهي متمايز با اعضاي خاص است، شيعيان عربستان عبارت (من الجماعه) به معناي (متعلق به گروه خودي) را براي تعيين هويت و شناسايي يکديگر بکار مي برند. در عين حال تقريبا همه گروهها بدون در نظر گرفتن شاخصه هاي قومي ومذهبي عباراتي مشابه عبارت مذکور را براي معرفي خود بکار مي برند.
گاهي مرزها و محدوده هاي تفکيک کننده شيعيان از اهل تسنن غيروهابي عربستان واضح و شفاف و گاهي مبهم و نامشخص اند. به عنوان مثال برگزاري جشن سالروز ولادت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اعتقاد به شفاعت اهل بيت (عليهم السّلام) و توسل به ايشان وجه مشترک شيعيان و سني هاي شافعي ومالکي حجاز است. ولي در حوزه هاي ديگر شکاف بين فرقه هاي مذکور بسيار عميق است که مباحث مربوط به امامت و عصمت امامان و اعمال اجتماعي مذهبي از آن جمله اند. پايبندي به قوميت عامل مشارکت شيعيان درفعاليت هاي گروهي است، بعلاوه فرقه گرايي شيعيان را به سوي ايجادمراکز و نهادهاي ديني خاص خود سوق داده است (نظير حسينيه، مسجد، انتشارات، مجلات، کلوبهاي اجتماعي و مراکز فرهنگي و حتي احزاب سياسي). آنان با سازوکار و امکانات موجود در داخل و خارج از کشور اين رويه را دنبال مي کنند تا هويت گروهي خود را بروز دهند.
در واقع به علت نامناسب بودن شرايط جامعه عربستان براي فعاليت گروهي و اجتماعي، شيعيان نتوانستند به طور رسمي خود را سازماندهي کنند، بنابراين علت اتخاذ اين رويه نبود آزادي بيان در کشور عربستان است

نقش علما

علما به عنوان مهمترين عامل بسيج عمومي، انسجام، همبستگي ووابستگي شيعيان به گروه محسوب مي شوند. آنان نماينده مذهبي اجتماعي شيعيان عربستان به شمار مي روند و ممکن است مطالبات زيادي متوجه آنان شود، هر چند که اين طيف بجز در موارد پراکنده ومحدود از دخالت مستقيم در امور سياسي خود داري کرده است. علماي شيعه عربستان قبل از انقلاب ايران از نظر سياسي منفعل بودند ولي نقش و عملکرد سياسي آنان در امور ديني قابل تامل است. تاکيد آنان برحفظ و تداوم مناسک و آئين هاي اجتماعي شيعيان عليرغم محدوديت هاي اعمال شده از سوي حکومت سعودي و علماي وهابي، ازآن جمله است. علماي شيعه عربستان که در حقوق اسلامي و اصول عقايد صاحب نظرند، از يک سو در جهت ترويج سنتها و تعاليم شيعي همت گماردند و از سوي ديگر در جهت رفع اتهام هايي نظير مرتد ومشرک که از سوي وهابيون به شيعيان وارد مي شد تلاش نمودند. آنان همزمان همه توان خود را بکار گرفتند تا حکام سعودي را قانع کنندحقوق ديني شيعيان را به رسميت بشناسند. همچنين علماي شيعه باجلوگيري از بروز تنشهاي ديني از مضمحل شدن شيعيان جلوگيري نمودند و در واقع عملگرايي شيعي معاصر محصول تلاشهاي علماي گذشته است.
در اوايل دوره حکومت سعودي علماي شيعه به طور مداوم در مقابل فشار حکومت سعودي و وهابيون مقاومت کردند و در جهت بقا و رشدنظام نمادين شيعي کوشيدند و شيعيان استان شرقي از اين نظام نمادين براي ابراز هويت اجتماعي و متمايز خود بهره مي برند. آنان عليرغم وجود محدوديت هاي شديد بر احياي مراسم جمعي ديني نظير برگزاري مراسم ولادت يا وفات ائمه (ع) پافشاري کردند و به عنوان پايگاه ديني مردم به اموري نظير، ازدواج، طلاق، رفع اختلافات خانوادگي، وقف وموارد مشابه ديگر که ضامن وحدت شيعيان است رسيدگي مي نمودند.
با تقويت جايگاه مرجعيت در جهان تشيع نقش علماي شيعه استان شرقي اهميت بسياري پيدا کرد. در بدو امر نقش مرجعيت فقط به انتقال تعاليم پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ائمه (عليه السّلام) محدود مي شد ولي بتدريج اين نقش تغييريافت و از نظر سياسي نيز اهميت پيدا کرد. از آنجا که شيعيان استان شرقي عربستان از مرجعيت ديني بي بهره بودند از احکام مراجع عراق وايران پيروي مي کردند. مراجع ديني علاوه بر رهبري ديني در عرصه هاي سياسي و قضايي نيز هدايت گر مقلدين خود مي باشند، درنتيجه شيعيان در همه ابعاد زندگي به احکام فقهي مراجع رجوع مي کنند. در سال 1941 (شيخ منصور المرهون) از علماي شيعه برجسته قطيف مسئله اي را از (سيد ابو الحسن الاصفهاني) مرجع تقليد وقت نجد، استفتاء نمود. موضوع استفتاء از اين قرار بود که آيا ترک بيعت باحکومت ابن سعود جايز است يا خير.
مرجع مذکور در پاسخ مکتوب خود به اين استفتاء اين امر را جايزندانست. نامه مذکور هنگام عبور از مرز عراق و عربستان توسط مرزبانان حکومت سعودي توقيف شد. وقتي ابن سعود نامه مذکور را خواند دستوربازداشت (شيخ منصور) و فرزندش (شيخ علي) را صادر کرد و آنها را به رياض احضار نمود. فتواي الاصفهاني موجبات رضايت و خشنودي ابن سعود را فراهم نمود، با وجود اين وي (شيخ منصور) و فرزندش را تهديدکرد در صورت تکرار اين سوالات به مرگ محکوم خواهند شد. خودمحوري و انحصار طلبي مطلق ابن سعود به وي اجازه نمي داد در مقابل يک گروه مذهبي مستقل مسامحه نمايد، زيرا در اين صورت آنان به رقيب وي تبديل شده و از حمايت مردم برخوردار مي شدند.

عوامل منطقه اي

شيعيان استان شرقي با برخي از قبايل وابستگي خويشاوندي دارند،ولي شرايط جغرافيايي نيز در شکل گيري هويت آنان تاثير بسزايي داشته است. آنان در مناطق متمايزي تمرکز يافته اند و با اينکه بخشي ازجمعيت استان شرقي سني مذهبند، روستايي وجود ندارد که در آن شيعه و سني در کنار يکديگر بسر ببرند. شيعيان در روستاهايي متراکم و بهم پيوسته زندگي مي کنند و با اهل تسنن ازدواج نمي کنند.
اکثريت جمعيت منطقه قطيف را شيعيان تشکيل مي دهند و جمعيت اهل تسنن که در مناطق مشخص و مجزا نظير مناطق (ام الصحک)،(رحيمه)، (دعرين)، (ايناک) و (الزور) تمرکز يافته اند به مراتب کمتراز شيعيان است. با وجود اينکه همواره عوامل اجتماعي اقتصادي روابطاهل تسنن و شيعيان را متشنج نموده، بعلت بهبود شرايط زندگي واستحکام حکومت سعودي آرامش در اين منطقه برقرار شد، البته اين به معناي پايان يافتن اختلافات نيست. عليرغم پراکندگي و تغييرات جمعيتي ناشي از گسترش شهرنشيني در منطقه احساء، تشخيص مناطق شيعه نشين از مناطق سني نشين آسان است و مرزهاي فرقه اي همچنان وجود دارد، اين در حاليست که تشخيص شيعيان از اهل تسنن در منطقه قطيف دشوار است، زيرا از ديرباز اين دو فرقه در کنار يکديگرزندگي مسالمت آميزي داشته اند. از اوايل دهه 1970 بسياري از شيعيان احساء از روستاها به شهرهاي دمام (مرکز تجاري و مرکز استان شرقي)، رياض و مناطق ديگر مهاجرت کردند، در حالي که شيعيان قطيف درمناطق خود باقي ماندند. علت اين امر را مي توان در روحيه مسامحه گراي شيعيان احساء جستجو کرد، زيرا آنان مدتها با اهل تسنن همزيستي مسالمت آميز داشته اند. شيعيان و اهل تسنن احساء بايکديگر مبادلات تجاري دارند، بعلاوه شيعيان احساء برخلاف همکيشان خود در قطيف در عرصه هاي سياسي فعال نيستند. شيعيان احساء دين را از تجارت، سياست و حوزه هاي عمومي تفکيک کرده اند،در حالي که از نظر شيعيان قطيف دين با مولفه هاي مذکور در ارتباط تنگاتنگ است و پيوند آنها ناگسستني است.
علماي شيعه احساء بر نمادهاي شيعي نظير پوشيدن لباس هاي مذهبي، عمامه بر سر گذاشتن و يا حتي ذکر شهادت (اشهد ان عليا ولي الله) تاکيد نمي کنند و علماي قطيف در اين مورد با آنان اختلاف نظردارند. اين تفاوت از آنجا ناشي مي شود که شيعيان احساء موارد فوق را به عنوان شاخصه ها و شاکله هاي اصلي هويت خود قلمداد نمي کنند، بلکه بواسطه پيروي از اصول و مباني عقيدتي شيعي و انجام مناسک ديني واجتماعي و برگزاري مراسم هاي مذهبي هويتشان را بروز مي دهند، درحالي که شيعيان قطيف نمادهاي شيعي را به عنوان عناصر سازنده هويت اجتماعي خود تلقي مي کنند. با اين همه تفاوت منش شيعيان احساء و قطيف لزوما نمايانگر ميزان دينداري آنها نيست.
در احساء عناصر معنوي و عرفاني زير ساختهاي اصلي دين را تشکيل مي دهند، در حالي که جنبه هاي عقلاني و سياسي تشيع در قطيف پررنگ تر است. در واقع مذهب تشيع در اين مناطق از عوامل خارجي نظير جنبش اسلامي عراق و مصر، انقلاب اسلامي ايران و به ويژه فرقه گرايي وهابيون اثر پذيرفته است. البته اين به معناي وجود اختلاف وانشقاق عميق شيعيان اين مناطق نيست، بلکه هدف از طرح اين مباحث بررسي تاثير عوامل منطقه اي بر هويت شيعيان است. قطيف،احساء و استان شرقي عربستان فقط به مثابه محل سکونت گروهي ازمردم تلقي نمي شوند، بلکه در گستره اي وسيع تر رابطه و تعامل بين شيعيان منطقه را بر مي تابانند. در اين فضا شيعيان تمايز فرهنگي، انسجام اجتماعي و نارضايتي سياسي خود را به نمايش گذاشته اند و عليه دشمن که عامل محروميت و انزواي آنهاست متحد شده اند.
جدايي شيعيان استان شرقي از مناطق ديگر عواطف آنان را متاثر نموده، از اينرو شيعيان قطيف هرگز مايل نيستند به مناطق ديگر مهاجرت کنند. حتي شيعيان جوياي کار اين منطقه پيشنهاد کار در مناطق ديگر را رد مي کنند، زيرا مايل نيستند از جامعه خود جدا شوند.
دانشجويان شيعه دانشگاه شاه سعود در رياض با دانشجويان ديگر درهم نمي آميزند و گروهي مجزا را تشکيل داده اند و بدين ترتيب با ارتباط برقرار کردن با همکيشان خود در اين گروه احساس امنيت مي کنند.

انسجام اجتماعي

علاوه بر مذهب مشترک، وابستگي هاي خانوادگي، منافع، ارزشها، سنن، آداب و مشکلات مشترک در پيدايش انسجام اجتماعي موثرند. درحوزه اجتماعي، مشارکت افراد در مناسک و آئين هاي جمعي نظير نمازجماعت، مناسبت هاي مذهبي (مانند جشن ولادت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وائمه (ع)، عاشورا و تشيع جنازه) نمايانگر انسجام و همبستگي اجتماعي شيعيان است. در واقع اين مناسک، تظاهرات نمادين وحدت گروه مي باشند و افراد با شرکت در آئين هاي مذهبي نيروي تعالي بخش جامعه را تجربه مي کنند.
هنگامي که اين آئين ها در محافل عمومي به منصه ظهور مي رسند،ويژگي هاي مشترک شيعيان را به نمايش مي گذارند و در واقع شيعيان بواسطه اين ويژگي ها از ديگران متمايز مي گردند. مفهوم گروه درمواردي نظير ازدواج نمود مي يابد و تقريبا در اين مورد خروج عضو از گروه غير ممکن است، زيرا اکثر خانواده هاي شيعه معتقدند فرزندانشان بايد باهمکيشان خود ازدواج کنند. تقريبا همه شيعيان موارد بسيار نادر ازدواج شيعيان با اهل سنت و به ويژه وهابيون را که در دهه هاي اخير رخ داده ملامت کرده اند و عليه اين پديده که آنرا ظلم نابخشودني مي دانند بسيج شده اند. بعلاوه تهديدات مداوم طيف مذهبي حاکم عليه شيعيان موجب شده آنان حتي اصول و مباني عقيدتي خود را بررسي نکنند، چه رسد به اينکه آنها را نقد کنند، زيرا آنان اين اقدام را گامي به سوي متزلزل نمودن هويت و اتحاد خود مي دانند.
پيروان هر فرقه اي در صورت مواجه شدن با تهديدهاي داخلي ياخارجي انسجام اجتماعي خود را حفظ مي کنند. بر حسب عادت، پيروان فرقه هاي مختلف در عين اينکه بر مرزها و محدوده هاي مشخص عقيدتي خود تاکيد مي کنند، همه توان خود را براي حفظ وفاق داخلي بکار مي گيرند. تحليل و بررسي قوميت مي تواند ما را در فهم بهتر اين پديده ها ياري کند. خاص گرايي ديني شيعيان به مفهوم آگاهي ازبحران هاي بالقوه و يا بالفعل است. در اينجا، (بحران) به معناي نگراني از تبعيد و ترس از جدايي، انزوا و اضمحلال است.
در مورد شيعيان عربستان سعودي، منشا اصلي بحران و انگيزه جدايي شيعيان از اکثريت غالب اين است که آنان خود را خارج از حيطه اجتماع بزرگتر و غالب مي پندارند و عملکرد حکومت سعودي اين ديدگاه شيعيان را تقويت کرده است. در واقع اين واکنش شيعيان به وضعيت کنوني جامعه عربستان به مبحث تقيه و انتظار در دوران غيبت امام عصر (عليه السّلام) مربوط مي شود. شيعيان مجبورند از حکام نامشروع که نه امامند و نه از سوي امام تعيين شده اند فاصله بگيرند. اگر چه اين رويکردپس از احياي تشيع در عراق، ايران و کشورهاي حوزه خليج فارس کمرنگ شد ولي همچنان در عرصه هاي ديني استمرار يافته است.
در مجموع، شيعيان استان شرقي عربستان نوعي از خاص گرايي ديني را به نمايش گذاشته اند. مي توان اين خاص گرايي را به شبکه اي قومي تشبيه نمود که اعضاي آن عضويت خود را از طريق مشارکت مداوم درفعاليت هاي اجتماعي ابراز مي کنند. در واقع در شبکه مذکور موضع گيري هاي سياسي شيعيان نمود مشارکت جمعي قومي است و تمايز وجدايي مناطق شيعه نشين از مناطق ديگر نمود خاص گرايي منطقه اي است.
بنابراين شيعيان در عربستان سعودي به جامعه اي بديل و آلترنايتوتبديل شده اند که اعضاي آن علايق، ديدگاهها و عقايد خاص خود رادارا مي باشند. در اين جزيره مجزا، اجتماع شيعيان انسجام خود را حفظنموده و ديدگاهها و مطالبات سياسي جمعي خود را مطرح مي کنند.

شيعيان و هويت ملي

حکومت کنوني سعودي در منطقه اي تاسيس شد که در طول تاريخ هرگز قدرت سياسي در آن متمرکز نشده بود. حکومت هاي منطقه اي،ديني و قبيله اي متعددي در شبهه جزيره عربستان حکومت کرده اند، ازاينرو کشور عربستان مجموعه اي از طوايف و گروه هاي مختلف قومي وديني را در بر مي گيرد که در طول ربع نخست قرن و در نتيجه استيلاي (عبدالعزيز ابن سعود) با يکديگر متحد شدند. اين اتحاد سياسي سنت هاي ريشه دار و عميق آنها و احساس وابستگي به اين سنت ها راتحت الشعاع قرار نداده است. جامعه چند گونه کنوني عربستان ازگروه هاي اجتماعي مختلف تشکيل شده و خواستگاه و ارزش هاي اجتماعي، رويکردهاي ديني، نمادهاي تاريخي، لهجه، سنت ها و آداب گروه هاي مذکور مشترک نيست و در واقع آنان فاقد حافظه جمعي و وفاق فرهنگي اند.
(ژاکوب گلدبرگ) معتقد است جمعيت بومي عربستان از نظر قومي وديني همگون تر و منسجم تر از جمعيت هر کشور ديگر عربي است وجمعيت شيعيان تنها استثناي عمده از اين همگوني است، همچنين ازنظر (جيمز پيسکاتوري) در عربستان تفاوت هاي قومي و مذهبي اهميت زيادي نداشته و چالشي براي وحدت ملي ايجاد نکرده اند وجمعيت اين کشور به استثناء جمعيت شيعيان، اجتماع همگوني از اعراب اهل تسنن است و در اين مورد نيز شيعيان استثناي اصلي اين اجتماع همگون محسوب مي شوند. برخي معتقدند جمعيت عربستان سعودي به دو بخش تقسيم شده است ؛ قبايل سني که اکثريت جمعيت را تشکيل مي دهند و اقليت شيعه. به نقل از (جوزف کاستينر)، اکثريت جمعيت مناطق نجد، القسيم و احساء بدوي و چادر نشين بوده اند، البته اين فقطيک فرض است. در اين رابطه دو نکته قابل توجه است.
اولا مناطق مذکور به عنوان مناطق مرکزي و اصلي کشور تلقي نمي شدند. تا دهه 1950 مکه تنها شهر پر جمعيت عربستان بود که جمعيت آن به يکصد هزار نفر مي رسيد و اکثريت جمعيت آن يکجانشين و ثابت بودند، همچنين جمعيت هر يک از شهرهاي رياض و جده به هشتاد هزار نفر مي رسيد و بيشترين تراکم جمعيت در استان جنوبي عربستان ديده مي شد.
ثانيا برخلاف ادعاي (کاستينر) اکثريت جمعيت احساء در اوايل قرن بيستم چادر نشين نبوده اند. به نقل از (جي. گ. لوريمر) جمعيت ثابت وغير کوچ نشين احساء در سال 1915 صد و يک هزار نفر بوده است، درحالي که کل جمعيت چادر نشينان 57/000 نفر بوده که اکثر آنان ازمنطقه نجد به اين ناحيه مهاجرت کرده بودند. اگر چه در اين رابطه آماررسمي در دست نيست، در اين مورد اتفاق نظر وجود دارد که شيعيان 50درصد از کل جمعيت منطقه احساء را تشکيل مي دهند.
بررسي همگوني ديني در عربستان سعودي مستلزم توجه به تفاوت هاي عميق و پيچيده اجتماعي، فرهنگي و مذهبي اين کشوراست. مي توان همگوني مذهبي در عربستان سعودي را به همگوني جامعه مسلمين در تاريخ اسلام تشبيه نمود. از آنجا که مذهب شاخص ترين و متمايزترين ويژگي گروههاي مختلف است، تفاوت ها وتمايزهاي مذهبي بيش از ديگر تفاوت ها نمود مي يابد، از اينرو فرض مي کنيم طبقه بندي اقليت اکثريت در مورد عربستان قابل اعمال باشد.اگر چه اين طبقه بندي تا حد بسيار زيادي به درک و شناخت هر گروه ازخود وابسته است، جامعه شناسان عربستان واژه (اقليت) را براي گروهي بکار مي برند که در موسم حج از آفريقا به عربستان آمدند و احتمالا در دوشهر مقدس مکه و مدينه سکني گزيدند. به عنوان مثال در مدينه برخي اقليت ها در (منشيه) و (باب الکوسه) استقرار يافتند. اگر چه اکثراقليت ها تابعيت کشور عربستان سعودي را کسب نمودند،محدوديت هاي فرهنگي قومي مانع از آن شد تا در جامعه سعودي ادغام شوند. اين اقليت ها در گتو يا محدوده خاص خود سنت هاي اجتماعي،زبان، سنن، رسوم، آداب، عادات و سابقه فرهنگي خود را حفظ نموده اند.وهابيون ستيزه جو شيعيان را اقليت مي نامند تا بدين طريق شأن ومنزلت جامعه و منطقه آنان را پائين تر از اکثريت سني مذهب نشان دهند. البته اين بدان معنا نيست که گروههاي ديگر اجتماعي همگون ومنسجم اند. با توجه به وجود تباين و عدم تجانس در جوامع شيعه وسني، طبقه بندي مذهبي شيعه سني مناسب به نظر نمي رسد. به نقل از(سلمه) با اينکه اهل سنت اکثريت جمعيت را تشکيل مي دهند، اتحادو انسجام در ميان آنان وجود ندارد.
عليرغم فشار مداوم وهابيون، چهار مذهب سني همچنان در کشور بقايافته اند. وضعيت شيعيان نيز به همين منوال است و جامعه آنان همگون نيست. شيعيان اماميه در استان شرقي و مدينه و اسماعيليان و زيديه درجنوب و در منطقه نجران و کيسانيات ينبوع سکني گزيده اند. از اينروتعبير اکثريت همگون ديني افسانه اي بيش نيست، چرا که فرقه هاي مختلف لزوما موجوديتي واحد را تشکيل نمي دهند، بلکه هر فرقه ويژگي هاي منطقه اي، اجتماعي و مذهبي خاص خود را داراست. در واقع مي توان عربستان سعودي را مانند لبنان کشور اقليت هاي ديني تلقي نمود که وهابيون معرف اقليت غالب مي باشند. جوامع قبيله اي و بدوي درمنطقه نجد متمرکز شده اند در حالي که جوامع شهري و ثابت در حجاز واحساء استقرار يافته اند. با اينکه اين مناطق در جغرافياي سياسي کشورادغام شده اند، از نظر فرهنگي، روانشناختي و جامعه شناختي واگرا ومتفاوتند.
شيعيان استان شرقي با مردم نجد، حجاز، عصير و مردم مناطق ديگربيگانه اند و عکس اين حالت نيز صادق است. هنگامي که يک شيعه به جده يا عصير مي رود نسبت به فضاي اجتماعي، فرهنگي و بومي اين منطقه احساس بيگانگي مي کند. هنگامي که يک حجازي به استان شرقي مي رود نيز دچار همين حالت مي شود. بديهي است کارکنان سعودي شرکت نفتي آرامکو که از مناطق ديگر به اين ناحيه آمده اندترجيح مي دهند با شيعيان استان شرقي ارتباط برقرار نکنند. آن دسته ازکارکنان شرکت که براي ساخت مسکن خود در مناطق شيعه نشين وام دريافت کرده اند معمولا با زيردستان خود و به ويژه شيعيان توافق مالي مي کنند تا از مزاياي شرکت به طور مشترک بهره ببرند. با اينکه شرکت نفتي آرامکو در سال 3 ـ 1982 نيروهاي سعودي بسياري را استخدام نمود، تغيير جمعيتي چشمگيري در مناطق شيعه نشين پديد نيامد. درواقع کارکنان اهل حجاز، نجد، عصير و ديگر شهرها وام دريافتي ازشرکت را جهت ساخت خانه در مناطق خود هزينه کردند و بسياري ازآنان اقامت خود را در استان شرقي، کوتاه مدت و يک استثناء تلقي مي کردند. از نظر تاريخي شکاف بين مردم اين مناطق بسيار عميق است و سابقه آن به مدتها قبل از تشکيل حکومت سعودي باز مي گردد.
به عنوان مثال منطقه گرايي مردم حجاز داراي ريشه تاريخي است.پس از اينکه حجاز به تصرف سپاهيان ابن سعود درآمد، شکاف منطقه اي نمودار شد، زيرا مناطق نجد و حجاز از نظر فرهنگي، اجتماعي اقتصادي و سياسي کاملا از يکديگر متمايز و متفاوت بودند.
به نقل از يکي از دانشمندان حجاز، هنگامي که نجد هنوز يک جامعه قبيله اي بود حجاز شهر و جامعه اي نسبتا متجدد بشمار مي رفت. زماني که ابن سعود به حجاز حمله کرد با سرزميني دو گانه مواجه شد. از يک سوبيابان هاي خالي از سکنه و شهرهاي عقب مانده و سزاوار حکومتي تئوکراتيک و از سوي ديگر سرزميني مقدس که درهاي آن به سوي جهان گشوده شده بود و حکومت بر آن زيرکي خاصي را مي طلبيد.
(جي. بي. کيلي) در سال 1980 همين تحليل را با عباراتي مشابه ارائه نمود. در اين شرايط آلترناتيو مناسب، دنبال کردن سياست هاي زيرکانه و بلند مدت براي سازش دادن دو قطب و جلب حمايت کوچ نشينان يا بدويان و شهرنشينان بود. ولي گروه اخوان کساني را که تسليم عقايدشان نمي شدند مشرک مي پنداشتند، از اين رو آلترناتيوسازشکارانه را رد کردند و آن را ضعف معصيت آميز ناميدند. حکومت سعودي از الحاق کامل حجاز به کشور خودداري نمود، بنابراين مردم آنراحکومتي خارجي مانند عثمانيان مي پنداشتند. در واقع جامعه حجازچالشي جدي براي حکومت به شمار مي آمد، از اينرو در پي شکست سياست اشرف در سال 26 1925، ابن سعود مصمم شد حجاز را به قلمرو خود منظم نمايد تا بدين طريق روحيه تمايز يافتگي و احساس جدايي مردم از بين برود. از نظر ابن سعود انضمام حجاز به کشور در تغييرمرکز قدرت از مناطق ساحلي به مناطق بياباني و مرکزي اهميت ويژه اي داشت و از طرف ديگر هدف اصلي وي تشکيل حکومتي بود که عموم مردم به حکام آن يعني خاندان آل سعود و اسلام وهابي وفادار باشند

ملي گرايي سعودي وهابي

پديده نو ظهور ملي گرايي در عربستان همچنان مبحثي دشوار وپيچيده است. در کشور عربستان فرهنگ و سنت سياسي واحد ومنسجمي که بتوان در مباحث مربوط به جنبه هاي نظري و عملي ملي گرايي به آن رجوع کرد وجود ندارد، از اينرو تفاسير ارائه شده در اين حوزه متاثر از قضاوتهاي فردي يا گروهي است. از نظر علماي وهابي ملي گرايي معادل واژه عربي (قوميه) است. واژه عربي مزبور به مفهوم (العصبيه الجاهليه) مربوط مي شود. اين اصطلاح به معناي نوعي مرز ومحدوده است که در دوره جاهليت رايج بوده و اين مرز بر اساس وابستگي هاي خويشاوندي، قبيله اي، خانوادگي و موارد مشابه ديگرتعيين مي شده است.
بنابراين بر اساس نگرش مذکور ملي گرايي در نقطه مقابل مفهوم امت اسلامي قرار مي گيرد، ولي اگر ملي گرايي را به معناي (وطنيه) يا وطن پرستي تعبير کنيم، اين مفهوم در نقطه مقابل مفهوم دولت يا حکومت قرار مي گيرد و نه امت.
در هر حال ملي گرايي به معناي متعارف آن در ادبيات علوم اجتماعي،در جامعه کنوني عربستان وجود ندارد. خاندان سلطنتي آل سعود نوع خاصي از ملي گرايي را به مردم تحميل کرده اند و آن وفاداري مردم به پادشاه و خاندان سلطنتي است. بر اساس اين تفسير پادشاه حاکم و امام است و نامش در دعاها ذکر مي گردد. چالش اصلي فراروي شيعيان درمبحث ملي گرايي اينست که آنان به عنوان عامل انشقاق و تفرقه امت اسلامي و حرکتي مخالف جريان کنوني جهان اسلام تلقي مي گردند.پس از انقلاب ايران اين ذهنيت بيش از پيش تقويت شد، زيرا آنان اقمار شيعيان ايران در عربستان نفت خيز و تهديدي براي انسجام ملي تلقي مي شوند. البته نحوه عملکرد و رفتار شيعيان در دوره معاصر عامل ايجاد اين ذهنيت نيست بلکه ريشه آنرا بايد در تاريخ جستجو کرد، چراکه شيعيان همواره در مورد جانشيني پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با اهل تسنن اختلاف داشته و حکومت آنان را غير مشروع دانسته اند. تاکيد وهابيون بر بکاربردن واژه رافضي (کساني که خلافت سه خليفه نخست يعني ابوبکر،عثمان و عمر را مشروع نمي دانند) در مورد شيعيان جايگاه تاريخي حکام سني و شيعيان مخالف آنان را بر مي تاباند. اين بدان معناست که وفاداري شيعيان به حکومت اهل تسنن همواره مورد ترديد است. به علاوه چون شيعيان مي توانند دين خود را مخفي کنند (تقيه) جامعه آنان به عنوان آشيانه گروههاي مخالف تلقي مي شود، بنابراين وهابيون نيزدر شکل گيري هويت مستقل شيعيان سهيم بوده اند، در عين حال شيعيان بواسطه برخورداري از هويت مستقل از سوي وهابيون طرد شده اند.
در عين حال در مفهوم متعارف ملي گرايي و هويت ملي بر رابطه نزديک ملي گرايي و حکومت تاکيد شده است. فهم اين مبحث مستلزم کالبد شناسي رابطه ديالکتيک ناسيوناليسم و مواضع و اصول حکومت سعودي است.
منبع:بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود عليه السلام اصفهان
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image