جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
وهابيت ، حنبلى ها و خوارج
-(5 Body) 
وهابيت ، حنبلى ها و خوارج
Visitor 503
Category: دنياي فن آوري

فرقه وهابى و فرقه حنبلى

اگرچه نويسندگان ايرانى معاصر محمد بن عبدالوهاب (1) و برخى از نويسندگان عثمانى، وى را حنفى‏مذهب دانسته‏اند (2) ولى با توجه به نحوه تعليمات او و موافق بودن آنها با مذهب حنبلى و اين که پدرش و برادرش از علماى حنبلى بودند و پيروانش همواره خود را حنبلى مى‏دانسته‏اند، ديگر شکى باقى نمى‏ماند که بنيانگذار مسلک وهابيت در آغاز امر، مذهب حنبلى داشته است و اين مسلک از مذهب حنبلى سرچشمه گرفته است و عموم بنيان‏گذاران عقائد وهابيت، مانند: ابو محمد بربهارى، ابن بطه، ابن تيميه و ابن قيم و محمد بن عبدالوهاب همه از علماى حنبلى بوده‏اند و به همين جهت وهابيان، خود را از اهل سنت وجماعت و حنبلى‏مذهب مى‏دانند.
« صبحى محمصانى‏ » دراين باره مى‏نويسد:
«... رواج مذهب حنبلى از سه مذهب ديگر اهل سنت و جماعت کمتر است. مجدد اين مذهب سالها پس از وى دو مجتهد بزرگ اسلام ابن تيميه و شاگردش ابن قيم بودند، و سالها بعد، در قرن دوازدهم هجرى محمد بن عبدالوهاب تجديد نظرى در آن مذهب کرد و عقيده دينى خود را بر مذهب حنبلى استوار ساخت و مذهب جديدى پديد آورد که به نام او مذهب وهابى خوانده مى‏شود و اکنون در عربستان سعودى رواج دارد» (3) .
ولى طبق نوشته دکتر زکى وهابيها از دو جهت‏با حنبليها تفاوت دارند:
يکى اينکه تقليد از غير پيشوايان چهارگانه اهل سنت‏يعنى مالک و ابو حنيفه و شافعى و ابن حنبل را منع مى‏کنند و مذاهب ديگر و از جمله مذاهب شيعه را قبول ندارند.
دوم اين که وهابيها در برخى از مسائل فرعى، هرگاه رايى متکى به نص جلى از کتاب و سنت از يکى از پيشوايان سه‏گانه (غير از احمد حنبل) صادر شده باشد و به صدور آن يقين کنند، به آن راى عمل مى‏کنند و در آن مساله به خصوص به راى احمد حنبل عمل نمى‏کنند.
دکتر زکى در دنباله آن مى‏افزايد:
«مذهب وهابى هم مانند فرقه‏هاى ديگر مذهبى و سياسى و اجتماعى، دستخوش دگرگونيهايى شده است و اختلاف سليقه در درک تعاليم آن و کيفيت اجرا و عمل به آن اثر گذاشته است.
از جمله مى‏بينيم که عبدالعزيز آل سعود، که پيشوا و امام وهابيان به شمار مى‏رفت، در سال 1934 ميلادى بعد از جنگى که ميان او و امام يحيى پادشاه شيعى‏مذهب (زيدى) يمن رخ داد، با امام يحيى عهدنامه دوستى مبنى بر اخوت اسلامى امضاء کرد و در آن عهدنامه اعتراف نمود که ملک يحيى، حاکم شرعى يمن است که اين خود اعتراف ضمنى به مذهب زيدى است‏با اين که اعتراف مذکور باآنچه قبلا گفته شد که وهابيها، مذاهب ديگر غير از مذاهب اربعه را قبول ندارند، منافات دارد» (4) .
البته گذشته از اين دو امر ميان وهابيها و حنبليها تفاوتهاى ديگرى نيز وجود دارد از جمله احمد بن حنبل و پيروانش گرچه قسمتى از امورى را که وهابيان منع مى‏کنند، آنها هم منع مى‏کردند و گاهى هم از جمله در زمان بربهارى شدت عمل به خرج مى‏دادند و تبديل به فتنه مى‏شد، ولى به کفر فرقه‏هاى ديگر اسلامى حکم نمى‏کردند و شهرهاى اسلامى را دارالکفر نمى‏دانستند و کسانى را که به زيارت قبر مطهر رسول‏اکرم صلى الله عليه وآله و يا يکى از بزرگان دين مى‏رفتند، تکفير نمى‏کردند و مشرک نمى‏خواندند.

شباهت وهابيها به خوارج

از نظر محققان، مسلک وهابيت‏شباهت زيادى با مسلک خوارج دارد و چنين مى‏نمايد که کيش وهابى ادامه تاريخى فکر خارجيگرى و انديشه خوارج است. و مى‏دانيم که فرقه خوارج در جنگ صفين از جريان حکميت پيدا شد که خود داستان مفصلى دارد ريشه اصلى و پايه اعتقادات خوارج را چند چيز تشکيل مى‏دهد:
1- تکفير على عليه السلام و عثمان و معاويه و اصحاب جمل و اصحاب تحکيم، به‏طور کلى کسانى که به حکميت رضا دادند.
2- تکفير کسانى که قائل به کفر کسانى که يادآور شديم، نباشند.
3- ايمان تنها عقيده قلبى نيست، بلکه عمل به اوامر و ترک نواهى، جزء ايمان است.
4- وجوب قيام و شورش بر ضد حاکم وامام ستمگر (5) .
اين گروه آشوبگر و شورشى با اين عقايد تند افراطى به جائى رسيدند که تمام مسلمانان را کافر و همه را مهدورالدم و مخلد در آتش مى‏دانستند.
مرحوم علامه امين در کتاب گرانقدر « کشف الارتياب فى اتباع محمد بن عبدالوهاب ‏» درباره شباهتهاى وهابيها به خوارج بحث نسبتا مفصلى دارد که خلاصه آن را در اينجا ذکر مى‏کنيم:
1- شعار خوارج اين بود که: «لا حکم الا لله‏» (حکومتى جز حکومت‏خدا نيست) و اين کلمه حقى است که از آن باطل اراده شده است. چنانکه اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود: آرى اين کلمه به خاطر مطابقتى که با قول خداوند «ان الحکم الا لله‏» دارد، کلمه حقى است ولى از آن باطل اراده شده است، مقصود خوارج از اين کلمه اين است که کسى نمى‏تواند امير و حاکم باشد و در مسائل دينى نمى‏توان به «حکميت‏» پرداخت‏بدين‏جهت‏حکميت صفين را کفر و گناه مى‏پنداشتند در صورتى که در خود قرآن مردم در موارد اختلاف به حکميت و داورى فرا خوانده شده‏اند آنجا که مى‏فرمايد:
«و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها..» . (6)
«هرگاه ترسيديد که ميان زن و شوهر اختلاف پديد آيد، داورى از خانواده مرد و داورى از خانواده زن برگماريد» .
و در آيه ديگر مى‏فرمايد: «...يحکم به ذوا عدل منکم..» . (7)
« دو نفر عادل از شما داورى کند و حکم نمايد» .
همچنين شعار وهابيها اين است که : «لا دعاء الا لله، لا شفاعه الا لله، لا توسل الا بالله ، لا استغاثه الا بالله و...» دعا، شفاعت، توسل و مددخواهى جز از خدا و براى خدا نيست و اين سخن، درست است ولى وهابيها منظور نادرستى از آن اراده کرده‏اند.
آرى دعا ، شفاعت، توسل و استغاثه از خداست و در حقيقت ‏خداست که خوانده مى‏شود و براى رفع ناملايمات و بديها و جلب فائده، تنها به او توسل مى‏شود و کمک و مددکار واقعى او است و امر شفاعت ‏به دست اوست. اما مقصود وهابيان آن است که نبايد کسى را که خداوند بزرگش کرده، باخواندن او، ما نيز او را بزرگ بداريم و به او توسل بجوئيم تا در پيشگاه خداوند براى ما شفاعت کند و براى ما دعا نمايد.
2- شباهت ديگر وهابيان با خوارج آن است که خوارج خيلى به ظاهر مقدس بودند و نسبت ‏به نماز و تلاوت قرآن اهتمام زياد مى‏ورزيدند، حتى از کثرت سجده، پيشانى آنها پينه بسته بود و طالب حقيقت‏ بودند. چنانکه اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود:
«لا تقاتلوا الخوارج بعدى فليس من طلب ‏الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فاصابه‏» (8) .
«پس از من با خوارج نجنگيد، زيرا کسى که در جستجوى حق بوده و خطا کرده مانند کسى نيست که طالب باطل بوده و آن را يافته است‏» .
آرى خوارج مردمانى بودند که شديدا از محرمات اجتناب مى‏کردند تا آنجا که يکى از آنان خوکى را با شمشير کشت، ديگرى اعتراض کرد و گفت: اين عمل تو فساد در روى زمين است و باز يکى در سر راه خود خرمائى پيدا کرد و آن را برداشت و در دهان گذاشت ديگرى رسيد و خرما را از دهان او بيرون آورد که چيز حرامى خوردى! !
وهابيها نيز اين چنين‏اند به ظاهر تعصب در دين دارند و در مسائل دينى سختگيرند، نماز را به موقع مى‏خوانند و در عبادت خدا خود را خسته مى‏کنند و در طلب حق‏اند ولى راه خطا مى‏پيمايند و از محرمات شديدا اجتناب مى‏نمايند تا آنجا که ازتلگراف که حکم شرعى آن معلوم نيست، استفاده نمى‏کنند از شواهد تعصب و مقدس‏مآبى آنها آن که من خودم يک نفر نجدى (وهابى) را ديدم ريالهاى جديد را با ريالهاى کهنه با تفاوت صرف مى‏کرد، مردى خواست‏به او ريال قديم با اضافه ريال جديد بدهد، وهابى فورا گفت: نه هرگز اين رباست. دلال يهودى همراه او بود وقتى که خواست از او جدا شود، يهودى گفت: ما را دعا کن. گفت: خداوند تو را هدايت کند، آنگاه رو به من کرد و گفت: اين مرد يهودى است.
3- شباهت‏ سوم وهابيها با خوارج اين است‏خوارج جز خود، بقيه مسلمانان را کافر مى‏دانستند و مى‏گفتند کسى که مرتکب گناه کبيره مى‏شود، در آتش مخلد خواهد بود و همچنين خون و مال مسلمانان جز خود را حلال مى‏دانستند و فرزندان آنها را اسير مى‏کردند و مى‏گفتند کشور اسلامى اگر گناه کبيره در آن آشکار گردد، تبديل به کشور کفر مى‏شود. آنان عبدالله بن خباب صحابه پيامبر را که روزه بود و قرآن به گردن خود حمايل کرده بود، با همسرش که آبستن بود، بى‏رحمانه کشتند و شکم زنش را پاره کردند زيرا که او از على بن ابيطالب عليه السلام تبرى نجست و به او گفتند به حکم همين قرآنى که حمايل کرده‏اى، تو را مى‏کشيم! آرى او را در کنارنهر آب سر بريدند و خونش را بر جوى روان ساختند. خوارج هرگاه زنان مسلمان را اسير مى‏گرفتند آنها را ميان خود خريد و فروش مى‏کردند و ...
وهابيها نيز وضعى مشابه آنها را دارند، آنان ساير مسلمانان را مشرک مى‏دانند و خون و مال آنها را حلال مى‏شمارند و مسلمانان را مشرک خطاب مى‏کنند و کشورهاى اسلامى را سرزمين کفر معرفى مى‏نمايند و هجرت از آنها را لازم و ضرورى مى‏دانند و کسى را که نماز راترک کرده، اگرچه منکر آن نباشد، واجب‏ القتل مى‏شمارند (9) .
سليمان بن عبدالوهاب در رساله‏اى که در رد برادرش محمد بن عبدالوهاب نوشته، مى‏گويد: ابن قيم گفته خوارج دو ويژگى داشتند که به جهت آن از ساير مسلمانان و پيشوايان آنان جدا شدند:
نخست آن که از سنت فاصله گرفته و آنچه را که سنت نيست، سنت پنداشتند.
دوم اين که مسلمانان را به سبب ارتکاب گناه کافر دانستند و در اثر آن حکم به حليت‏خون و مال آنها دادند و سرزمين اسلام را سرزمين کفر شمردند.پس سزاوار است که مسلمانان از اين دو اصل و پايه غلط برحذر باشند و از نتايج آن دو اصل: دشمنى مسلمانان و لعن و سرزنش آنان و حلال شمردن خون و مال آنها و به‏طور کلى از هر بدعتى، بپرهيزند و اين ويژگى که او براى خوارج گفته است، بعينه در وهابيان وجود دارد.
4- همان‏طورى که وهابيها در شبهه‏هاى خود به ظاهر برخى از آيات که به زعم آنها به کفر مرتکب کبيره دلالت دارند، استناد کرده‏اند وهابيها نيز در اين شبهه به ظواهر بعضى آيات و ادله که گمان مى‏کنند بر حرمت و شرک بودن اشتغاثه و استعانت از غير خدا، دلالت دارند، تمسک جسته‏اند، چنانکه در بحث از عقائد وهابيان بيان شده است.
5- خوارج جنگ و قتال و قيام بر ضد حکام اسلام را حلال مى‏شمارند زيرا به عقيده آنها، همه‏آنها ائمه ضلال و گمراهى هستند، عقيده وهابيها نيز همينطور است.
6- خوارج باکى ازمرگ نداشتند و آن را با آغوش باز استقبال مى‏کردند زيرا چنان مى‏پنداشتند که پس از مرگ به بهشت‏خواهند رفت. گويند يکى از آنها در جنگ نيزه‏اى خورد و او همينطور خود را به دشمن رسانيد و او را بکشت و اين جمله را مى‏خواند: «و عجلت اليک رب لترضى!» «به سوى تو پروردگارا شتاب کردم تا از من خشنود شوى‏» وهابيها نيز در ميدان چنگ از خودگذشتگى و فداکارى نشان مى‏دهند و به گمانشان اگر مردند راهى بهشت مى‏شوند و در جنگ اين رجز را مى‏خوانند: «هبت هبوب‏الجنه; وين انت‏يا باغيها» .
7- خوارج مردمان قشرى و کوته‏نظر و کودن بودند، در عين‏حال که از خوردن خرمائى که در سر راه افتاده بود، خوددارى مى‏کردند و کشتن خوک وحشى را در بيابان، فساد در زمين مى‏پنداشتند ولى کشتن صحابى پيامبر را که روزه‏دار بوده و قرآن به گردن داشته واجب مى‏دانستند و تمام مسلمانان را کافر تصور نموده و هرگناه کبيره را کفر تلقى مى‏کردند. روزى گروهى از مسلمانان با خوارج روبه‏رو شدند، خوارج از آنها پرسيدند، شما کيستيد؟ يکى از مسلمانان که خيلى باهوش بود، گفت: بگذاريد من پاسخ دهم. او چنين پاسخ داد: ما طائفه‏اى از اهل کتاب هستيم به شما پناه آورده‏ايم تاکلام خدا را بشنويم، سپس ما را به نقطه امنى برسانيد. خوارج به همديگر گفتند پيمان پيامبر رامحترم بداريد بخشى از قرآن را به آنها بخوانيد و کسى را بر آنان بگماريد تا آنها را سالم به نقطه امن برسانند، به عبدالله بن خباب صحابى پيامبر گفتند: نظرت درباره على بن ابيطالب چيست؟ او شروع به مدح و ثناى على عليه السلام کرد به او گفتند: تو از کسانى هستى که مريد نام اشخاص هستيد او راکشتند به نحوى که گذشت.
وهابيها نيز از اينگونه قشرى‏گرى و کوته‏نظرى دارند از يک طرف رحمت فرستادن و ذکر گفتن را حرام مى‏دانند و در حليت تلگراف ترديد نشان مى‏دهند و استعمال دخانيات راحرام و مرتکبش را مجازات مى‏کنند، ولى از سوى ديگر مسلمانان را کافر و مشرک مى‏دانند و خون و مالشان راحلال دانسته و قتلشان را به بهانه اين که از صاحبان شفاعت طلب شفاعت مى‏کنند و به مقربان ربوبى توسل مى‏جويند، لازم مى‏شمارند.
8- در مورد خوارج رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده: همچنان که تير از کمان رها مى‏شود، آنان از دين خارج مى‏شوند و در حديثى ديگر فرموده: خوارج چنان در مسائل دينى زياده‏روى مى‏کنند که سرانجام مانند تيرى که از کمان جدا شود، از دين خارج مى‏شوند.
راجع به وهابيان نيز احاديثى از رسول خدانقل شده که امام احمد بن حنبل در مسند خويش به آن اشاره کرده است (10) . مضمون حديث اين است: ابن عمر گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: خدايا کشور شام را براى ما مبارک گردان! خدايا کشور يمن رانيز براى ما مبارک گردان، حاضران گفتند سرزمين نجد را نيز مبارک فرما، رسول خدا صلى الله عليه وآله باز در حق شام و يمن دعاى خويش را تکرار فرمود، حاضران باز سرزمين نجد را اضافه کردند پيامبر فرمود: نه اين سرزمين، با ميمنت ومبارک نيست در اينجا آشوب‏ها رخ مى‏دهد و حوادث تکان‏دهنده‏اى پديد مى‏آيد شاخ شيطان از اين نقطه سر بيرون مى‏آورد.
بخارى هم اين حديث را در کتاب فتن از ابن عمر روايت کرده و در نوبت‏سوم پيامبر جمله مذکور را فرمود. ترمذى نيز اين حديث را در مناقب روايت کرده است.
احمد در مسند از عبدالله بن عمر و مسلم در صحيح خود اين سخن پيامبر را نقل کرده‏اند که آن حضرت درحالى که رو به مشرق داشت، فرمود: «الا ان الفتنه هيهنا الا ان الفتنه هيهنا من حيث‏يطلع قرن الشيطان‏» (11) «آگاه باشيد که فتنه از آنجاست، آگاه باشيد که فتنه از آنجاست از اين جهت که شاخ شيطان پديدار مى‏گردد» .
بخارى هم در کتاب فتن «باب آشوب از سمت مشرق‏» از ابن عمر روايت کرده که پيامبر به طرف منبر مى‏رفت و مى‏فرمود: آشوب ازاينجاست، آشوب از اينجاست، آنجا که شاخ شيطان درآيد يا فرمود: آنجا که آفتاب سر درآورد.
در حديث ديگر باز بخارى از ابن عمر نقل مى‏کند که او از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيده که در حال توجه به سمت مشرق مى‏فرمود: آشوب از همين‏جاست آنجا که شاخ شيطان درآيد.
در حديث ديگر مسلم به سند خود از سالم بن عبدالله او هم از پدرش نقل مى‏کند که پيامبر درحالى که رو به مشرق بود، فرمود: «ها ان الفتنه هيهنا ها ان الفتنه هيهنا ها ان‏الفتنه هيهنا من حيث‏يطلع قرن‏الشيطان‏» (12) . «سه بار فرمود: فتنه آنجاست، از آن جهت که شاخ شيطان (از آنجا) ظاهر مى‏گردد» .
در کتاب قاموس مى‏گويد: «شاخ شيطان و دو شاخ آن، ياران و پيروانش مى‏باشند يا منظور نيروى آن و انتشار و تسلطش در روى زمين است‏» (13) .
قسطلانى مى‏گويد: شيطان به هنگام طلوع آفتاب سرش را به آن نزديک مى‏کند تا ستايش کنندگان آفتاب به آن نيز سجده کنند.
مسلم در صحيح خود اين حديث نبوى را نقل کرده که: «راس الکفر نحو المشرق‏» و در روايت ديگر فرموده: «الايمان ايمان والکفر قبل المشرق‏» يعنى ايمان در يمن است و کفر از سوى مشرق مى‏باشد.
دو حديث اول که در آنها اسم «نجد» برده شده، بقيه احاديثى را که کلمه مشرق و مطلع شاخ شيطان در آنها به کار رفته، تفسير مى‏کند و روشن مى‏سازد که منظور از مشرق همان سرزمين نجد مى‏باشد، زيرا «نجد» در مشرق مدينه قرار دارد و نيز از مجموع احاديث روشن مى‏گردد که مقصود از مشرق که درمقابل حجاز آورده شده، همان «نجد» مى‏باشد.
پس اين که از بعضى از وهابيان نقل شده که گفته‏اند: مقصود از «نجد» سرزمين عراق است، چون آنجا بلندتر از حجاز است و «نجد» از نظر لغت‏به سرزمين مرتفع مى‏گويند، کاملا بى‏پايه و بى‏اساس است زيرا هرکجا کلمه «نجد» به کار برده شود و قيدى بر آن اضافه نگردد، منظور همان سرزمين نجد است چون که «نجد» نام سرزمينى است از قديم تاکنون اهل آن را نجدى مى‏گويند و پادشاه آن را پادشاه نجد مى‏نامند و سخن اهل لغت همچنين اشعار عرب در اين باره صراحت کامل دارد.
در صحاح مى‏نويسد: نجد سرزمين عربى است و آن را «غور» گويند و غور سرزمين «تهامه‏» است و هر زمين مرتفعى از تهامه گرفته تا سمت عراق را نجد نامند.
در مصباح مى‏نويسد: «نجد سرزمين معروفى است از بلاد عرب پشت‏ سرزمين عراق و آن جزو حجاز نيست، اگرچه جزو جزيره‏العرب محسوب مى‏شود» .
اين بود نظر گروهى از اهل لغت که همگى صراحت دارند که عراق غير از نجد و حجاز و يمن و شام است و منظور از «نجد» مقابل «تهامه‏» است که «غور» نيز ناميده مى‏شود علاوه بر اين که سخن صحابه به رسول خدا که خود اهل حجاز و در حجاز بودند «نجد ما نيز مبارک باد» خود شاهد بر آن است که مقصود از «نجد» همان نجد حجاز است، يعنى سرزمين وهابيها که در مشرق حجاز قرار دارد. پس سخن وهابيان که مى‏گويند منظور از «نجد» عراق است، کاملا واهى و بى‏اساس مى‏باشد.
و در کتاب «قاموس الامکنه والبقاع‏» مى‏نويسد: «نجد سرزمينى است واقع در مشرق حجاز و آن دو ناحيه است: نجد حجاز و نجد عارض. قرمطى‏ها و مسليمه کذاب و وهابيان از اين سرزمين سر درآورده‏اند و مرکز آن «رياض‏» است که سى هزار جمعيت دارد» .
پس حديث نبوى که فرمود: شاخ شيطان و فتنه و آشوب در نجد پديدار مى‏شود، اشاره به خروج مسليمه کذاب و قرمطى‏ها و وهابيهاست.
از دانشمندانى که اين احاديث را بر وهابيان تطبيق کرده و نيکو استدلال نموده، شيخ سليمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب است. وى پس از نقل اين روايات مى‏نويسد:
«اقول اشهد ان رسول الله صلى الله عليه وآله لصادق فصلوات‏الله و سلامه و برکاته عليه و على آله و صحبه اجمعين لقد ادى الامانه و بلغ الرساله‏».
«مى‏گويم شهادت مى‏دهم که پيامبر راست فرمود و رسالت‏خويش را ادا کرد» .
قال الشيخ تقى‏الدين فالمشرق عن مدينته صلى الله عليه وآله شرقا و منها خرج مسليمه‏الکذاب الذى ادعى النبوه و هو اول حادث حدث بعده و اتبعه خلائق...» «ابن تيميه گفته: مشرق مدينه بود که مسليمه کذاب از آنجا ظهور کرد و مدعى نبوت شد واين نخستين رويداد بدى بود که پس از رحلت آن بزرگوار رخ داد و عده‏اى از مردم از او تبعيت نمودند» .
اينکه پيامبر فرمود: «ان الايمان يمانى و الفتنه تخرج من المشرق‏».
«ايمان يمنى است و آشوب و فتنه از طرف مشرق است‏»،
و اين جمله را کرارا فرموده خود هشدارى بود که مردم در رويدادهاى اين سرزمين بينديشند و با آگاهى آنها را بسنجند و زود فريب مدعيان آنجا را نخورند. چرا پيامبر مکرر براى حجاز و اهل آن دعا کرد ولى از دعا درباره «نجد» خوددارى فرمود؟ اگر بنا بود آداب و سننى که در حجاز و يمن و مکه و مدينه رواج داشت، آداب ضد دينى و شرک و کفر محسوب شود، پس چرا پيامبر آن مناطق را دعا کرد ولى سرزمين «نجد» را که اين آداب و سنن در آنجا ريشه‏کن شده، دعا نکرد. شما وهابيها فقط سرزمين خود را سرزمين اسلامى مى‏دانيد و ساير کشورها و شهرهاى اسلامى را بلاد کفر مى‏پنداريد، اين عقيده و رفتار شما با سخن و دعاى پيامبر چگونه سازگار است؟ !
پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله که از همه حوادث مهم و غير مهم خبر مى‏دهد، اگر مى‏دانست که سرزمين نجد و زادگاه مسليمه کذاب بعدها دارالايمان خواهد بود و امت‏برگزيده در آنجا به وجود خواهد آمد، حتما در حق شما و سرزمين شما دعا مى‏کرد.
آرى شما برخلاف سخنان رسول خدا صلى الله عليه وآله سرزمين فتنه و آشوب را دارالايمان و شهرهاى مکه و مدينه و يمن را دارالکفر مى‏خوانيد و هجرت از آنها را لازم مى‏شماريد... (14)
از اخبارى که به احتمال قوى بر وهابيها تطبيق مى‏کند، سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله در حق «ذوالخويصره‏» تميمى است که فرمود: از قوم و خويش اين مرد کسانى به وجود آيند که قرآن مى‏خوانند ليکن آيات قرآن از حنجره آنان فراتر نمى‏رود و در دلشان نمى‏نشيند، آنان همچون تيرى که از کمان جدا شود، از دين فاصله مى‏گيرند، مسلمانان را مى‏کشند و بت‏پرستان را آزاد مى‏گذارند، هرگاه من آنان را درک کنم، همه‏شان را نابود مى‏کنم.
برخى از رؤساى خوارج از قبيله تميم يعنى قبيله شخص «ذوالخويصره‏» بودند، محمد بن عبدالوهاب نيز از همين قبيله تميم مى‏باشد و حديث‏بر حال او و پيروانش نيز تطبيق مى‏شود.
9- خوارج آيات قرآن را که درباره کفار و مشرکين نازل شده بود، بر مسلمانان و مؤمنان تطبيق مى‏کردند وهابيها نيز اين چنين مى‏کنند و آيات مربوط به مشرکان را بر مؤمنان تطبيق مى‏نمايند.
در خلاصه‏الکلام مى‏نويسد: در صحيح بخارى از عبدالله بن عمر در وصف خوارج نقل شده که پيامبر فرمود: آنان آياتى را که راجع به کفار است، بر مؤمنان شامل مى‏دانند. و در حديث ديگر باز از ابن عمر در غير بخارى نقل شده است که پيامبر فرمود:
«اخوف ما اخاف على امتى رجل متاول للقرآن يضعه فى غير موضعه‏»
«خطرناکترين چيز بر امت من مردى است که قرآن را تاويل کند و آن را بر افرادى شامل بداند که شامل نيست‏» .
از ابن عباس روايت‏شده که: «لا تکونوا کالخوارج تاولوا آيات القرآن فى اهل القبله...» . «همچون خوارج نباشيد که آيات قرآن را تاويل مى‏کنند و شامل اهل قبله و مسلمانان مى‏دانند» در صورتى که آن آيات در حق اهل کتاب و مشرکين نازل شده است. آنها معنى اين آيات را درک نکردند، خونها ريختند و اموال غارت کردند و درحالات وهابيان مى‏بينيم که عين همين کارها را وهابيها نيز کردند.
10- همچنان که خوارج مسلمانان را مى‏کشتند ولى بت‏پرستان و مشرکان از شر آنها در امان بودند، وهابيها نيز چنين مى‏کردند در هيچ تاريخى نقل نشده که وهابيان باکفار جنگ کرده باشند آنان هرچه کشته‏اند، از مسلمانان کشته‏اند، بى‏آنکه گناهى از آنها سر زده باشد. کافى است که به تاريخ آنها مراجعه کرده و کشتار بى‏رحمانه آنها را در حمله به مکه و مدينه و طائف، کربلا و يمن و نجف و ساير بلاد اسلامى از نظر بگذرانيم در صورتى که درهمين زمان، کفر و الحاد در روى زمين گسترده و عالمگير شده بود وهابيان به فکر پيکار با آنان برنيامدند، بلکه با انگليسيها و ديگر بيگانگان ساختند و مسلمانان را قتل عام کردند.
11- در حق خوارج گفته شده، «کلما قطع منهم قرن نجم قرن‏» (15) «هرگاه شاخى از آنها قطع شود شاخى ديگر برويد و ظاهر گردد» . بارها خوارج ريشه‏کن شدند، باز گروهى از جاى ديگر سر بلند کردند و همينطورند وهابيان، شريف با آنها پيکار کرد و محمد على پاشا آنها را از بن برانداخت و فرزندش ابراهيم پاشا به مرکز درعيه حمله کرد و آن را با خاک يکسان ساخت ولى باز از جاى ديگر سر درآوردند و فتنه و آشوب بپا کردند (16) .
جمعيت‏خوارج که در اواخر دهه چهارم قرن اول هجرى در اثر يک اشتباه خطرناک به وجود آمده بودند، بيش از يک قرن و نيم دوام نياوردند و در اثر تهورها و بى‏باکيهاى جنون‏آميز مورد تعقيب خلفا قرار گرفتند و خود و مسلکشان را به نابودى و اضمحلال کشاندند و در اوائل دولت عباسى يکسره منقرض گشتند ولى اين مسلک خطرناک اثر خود را باقى گذاشت.
افکار و عقايد خارجيگرى در ساير فرق اسلامى نفوذ کرد و طرز فکر خارجيگرى در مسلک وهابيت‏به شکلى مقدس‏مآبانه‏تر و خشونت‏آميزتر و مصيبت‏بارتر احيا شده و رواج دارد و موجب بروز فاجعه‏هائى در قلب عالم اسلام گشته و مى‏شود بنابراين فرقه خوارج اگرچه منقرض شده، ولى مکتب و طرز فکر خارجگيرى در جهان اسلام باقى است.

پي نوشت‌ها:

1) ناسخ‏التواريخ: ج‏1، ص 119، 120 جلد قاجار - روضه‏الصفاى ناصرى، ج‏9، ص 381- مسير طالبى: ص 408.
2) سليمان فائق بک، تاريخ بغداد، ص 152.
3) صبحى محمصانى، فلسفه‏التشريع، ص 45 و 48.
4) المسلمون فى العالم اليوم، ج‏3، ص 63 و 64 بنا به نقل وهابيان، ص 9- 298.
5) فضل بن شاذان، الايضاح، ص 48 به بعد چاپ دانشگاه تهران. دکتر مشکور تاريخ مذاهب اسلامى، ص 41، - 71- ملل و نحل شهرستانى، شرح احمد فهمى محمد قاهره، 1948 ص 170- 222.
6) سوره نساء، آيه 35.
7) سوره مائده: آيه 95.
8) نهج‏البلاغه، کلام شماره 61.
9) رساله دوم از رسائل الهديه‏السنيه، ص 65 و 86.
10) مسند احمد بن حنبل: ج‏2، ص 118.
11) صحيح مسلم: ج‏2، ص 559.
12) صحيح مسلم: ج‏2، ص 560.
13) قرن‏الشيطان و قرناه امته و المتبعون لرايه او قومه و انتشاره و تسلطه.
14) الصواعق الالهيه فى الرد على الوهابيه، ص 43- 44.
15) از کلمات مولاى متقيان على عليه السلام.
16) کشف الارتياب، از ص 112 تا 117 مقدمه سوم.

منبع:مکتب اسلام - سال 1378- ش3
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image