جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
محاصره مکه توسط وهابيها
-(1 Body) 
محاصره مکه توسط وهابيها
Visitor 508
Category: دنياي فن آوري
در سال ‏1219 وهابيها از هر طرف مکه را در محاصره گرفتند و ازهر طرف راهها را بستند و از رسيدن آذوقه مانع شدند، در آن سال‏گرانى، گرسنگى، علت‏بسته شدن راهها شدت گرفت و اين وضع از اواخر ماه ذيحجه سال‏1219 شروع و تا ماه ذى القعده سال 1220ادامه داشت. قيمت اجناس و مواذ غذائى به دهها برابر رسيد.
مردم مکه تمام دارائى خود را به نازلترين قيمت فروختند وآنگاه آذوقه در شهر تمام شد و مردم از هر راهى که ممکن بود، سد جوع مى‏کردند، حتى خون، پوست ‏حيوانات، گوشت گربه و سگ و هر حيوان ديگر را مى‏خوردند.
برخى از مردم به فرمانده سپاه وهابيها «مضايفى‏» نامه نوشتند و بعضى هم شبانه مخفيانه پيش او رفتند، شريف که از اين جريان‏اطلاع يافت، عده‏اى را زندانى کرد و عده‏اى را اعدام نمود ولى‏بسيارى از اشراف از شدت ناراحتى به وهابيت گرويدند.
و بيشتر عربهاى اطراف مکه نيز با وهابيها بيعت کردند وهابيها از هر طرف راهها را بسته و مامورانى گذاشته بودند که نگذارندآذوقه و لوازم به مکه برده شود.
در اين موقع عده‏اى از جنگجويان وهابى به فرماندهى «مضايفى‏» به سوى جده حرکت کردند و شهر جده را نيز به محاصره انداختند، آنان به خود نردبان و کلنگ همراه داشتند و نگهبانان برج وباروى شهر، وهابيها را به توپ و گلوله بستند و بسيارى راکشتند و مابقى را وادار به عقب‏نشينى کردند، سپس مضايفى‏ عقب‏نشينى کرد و راههاى جده، يمن، صحراى نعمان و قلعه مدره را به شدت بستند و هرکه را هم سر راه مى‏ديدند، اعم از زائر خانه‏خدا و غيره، مى‏کشتند يا اسير مى‏کردند زيرا آنان مردم مسلمان‏ را کافر و مشرک مى‏دانستند و سپس به چهل تن از قبيله هذيل‏ ماموريت دادند که راه ميان مکه و عيينه را بگيرند و راهزنى‏ کنند و راهها را ناامن سازند، آنها مانع از اين شدند که مردم ‏از «تنعيم‏» محرم شوند و برخى را که به عمره مى‏آمدند، در راه‏ کشتند.
در اثر ناامن بودن راهها قيمت مواد غذائى آنقدر بالا رفت که‏ مردم قادر نبودند براى خود آذوقه تهيه نمايند و بالاخره قحطى و گرانى آنقدر شديد شد که بسيارى از مردم از گرسنگى مى‏مردند، جنازه مرده‏ها کوچه‏ها را پر کرده بود و در مکه جز اندکى‏ نماندند و حتى صف اول نماز جماعت در مسجدالحرام پر نمى‏شد وتمام مغازه‏ها و دکانها بسته شده بود.
در اين شرائط يکى از علماى وهابى به نام عبدالرحمن بن نامى ‏نزد شريف آمد و با او پيشنهاد صلح کرد به اين شرط که شريف به‏آنان اجازه زيارت خانه خدا را بدهد. آنها پس از زيارت به ‏سرزمين خود برگردند و همه مردم مکه و اطراف آن تحت‏حکومت ‏وهابيها باشند منتها حکومت ‏شهر مکه به دست‏ شريف باشد و تعهد کردند که با مردم مکه به مهربانى رفتار کنند و بنا را بر اين‏ گذاشتند که سعود را از جريان باخبر سازند و به انتظار پاسخ‏ بنشينند.
وهابيها پس از اين قرارداد وارد مکه شدند و در مراسم حج شرکت‏ کردند، آنها به هنگام طواف پايکوبى مى‏کردند و به طرف حجرالاسود با چوب و عصا اشاره مى‏کردند.
مردم شهر که اغلب فرار کرده بودند، به شهر باز گشتند و اوضاع ‏آرام شد و قيمت‏ها پائين آمد و در همين سال زائران شامى به‏ سرپرستى عبدالله پاشا با نيروئى فوق‏العاده حدود 1500 سوار رسيدند و خود سعود نيز در مراسم حج ‏شرکت کرد.
سعود به عبدالله پاشا و نيز به امير حاج مصر به خاطر محمل‏هائى ‏که با خود آورده بودند، اعتراض کرد. آنها در پاسخ گفتند:
اينها علامت و نشانه‏هائى هستند که حجاج قافله‏هاى خود را پيدا کنند، سعود آنها را تهديد کرد که اگر باز آنها را بياورند، خواهد شکست و شرط کرد که به هنگام انجام مراسم حج نبايد طبل ونى و شيپور بزنند.
وهابيها تا يازدهم محرم 1221 در مکه ماندند و بعد آنجا را ترک گفتند آنها در مدت اقامت ‏خود در مکه به بيمارى آبله مبتلاشدند و بسيارى از آنها مردند و آنقدر مرده زياد شد که چندين ‏جسد را در يک قبر دفن مى‏کردند و عده‏اى هم که از آن‏ها سالم‏ مانده بودند، به کارهاى پست مشغول شده بودند.
در آغاز همان سال بود که شريف غالب ماموران خود را به اطراف‏ فرستاد و خود به جده وارد شد و به کارهاى خود سرو سامان داد ومشغول مرمت‏ خرابيهاى ناشى از جنگ شد، آنگاه تعداد بيست نفر از وهابيها از درعيه وارد جده شدند، آنها حامل نامه‏اى از سعود بودند و اين نامه در رابطه با صلح بود، مردم را به مسجد عکاش‏ فرا خواندند و رساله محمد بن عبدالوهاب را که طى آن همه .//‏مسلمانان را کافر خوانده بود، براى مردم جده خوانده شد.
شريف غالب از جنگ با وهابيها خسته شده بود و از طرفى نيروى‏مقاومت در خود نمى‏ديد و از طرف ديگر سخت علاقه داشت که بقيه‏نفوذ خود را حفظ کند، از اين روى چاره‏اى نداشت جز اين که به‏مسلک وهابى تظاهر نمايد و طبق تمايلات وهابيها رفتار نمايد و با پذيرفتن دين خدا و رسول با سعود دست‏ بيعت‏ بدهد (1) .و قول دادکه همه کارهاى ممنوع از طرف وهابيها را ممنوع سازد. براى اين ‏که خلوص نيت‏خود را بهتر به ثبوت رساند، دستور داد بقعه‏هائى ‏را که وهابيها خراب نکرده بودند، ويران سازند و دستور دادمردم با شنيدن اذان نماز، جملگى براى شرکت در نماز جماعت ‏حاضرشوند و رساله‏هاى محمد بن عبدالوهاب تدريس شود و نماز جماعت در مسجدالحرام به‏طور مکرر برگزار نشود و... با همه اينها اعمالى‏از او سر مى‏زد که سعود را نسبت ‏به خلوص وى بدگمان مى‏ساخت.
از کارهاى جالب توجهى که از شريف سر مى‏زد، اين بود که از بازرگانان اموالى به عنوان «عشور» دريافت مى‏داشت و چون مورداعتراض قرار مى‏گرفت، مى‏گفت: اين بازرگانان مشرکند(مقصودش اين‏بود که چون وهابى نيستند، پس مشرک هستند) و بنابراين من اين‏مال را از مشرکين دريافت مى‏کنم نه از مسلمانان موحد (2) .
مورخان نوشته‏اند: سرپرست ‏حجاج شامى آن سال باز عبدالله پاشا بود وقتى که قافله وى به نزديکى مکه رسيد، يکى از ماموران‏ وهابى به او اخطار کرد که جز به شرط سال گذشته نبايد وارد مکه ‏شود او هم نپذيرفت و قافله وى بدون انجام مراسم حج از همانجابه شام برگشتند و محمل مصريها به دستور سعود به آتش کشيده شد و پس از پايان مراسم حج کسى از طرف سعود اعلام کرد که سال ديگرکسى که ريش خود را بتراشد، حق شرکت در حج نداد و ضمنا آيه‏ شريفه را خواند:
(يا ايها الذين آمنوا انما المشرکون نجس فلا يقربوا المسجدالحرام بعد عامهم هذا...) (3) .
«اى کسانى که ايمان آورده‏ايد بدانيد که مشرکان پليدند، پس ازامسال ديگر به مسجدالحرام نزديک نشوند».
از همين سال کاروان حج ‏شاميها و مصريها قطع شد (4) . و به ‏طور کلى‏غير از وهابيان همه مسلمانان از شرکت در مراسم حج و زيارت‏خانه خدا منع شدند زيرا آنان جز وهابيها را مشرک مى‏دانستند.

تصرف مدينه

جبرتى در ضمن حوادث سال 1220 مى‏نويسد که:
وهابيها مدت نزديک به يک سال و نيم مدينه را در محاصره داشتندو از ورود آذوقه به شهر ممانعت مى‏کردند، سرانجام مردم مدينه‏ناگزير از تسليم شدند و وهابيها شهر را به تصرف درآوردند،استعمال تنباکو و توتون را منع کردند و گنبدهاى روى قبور رابه جز گنبد روى قبر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همه را ويران ساختند (5) و تمام‏اشياى گرانبهايى را که در حرم پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وجود داشت، به تصرف‏آوردند و قاضى مکه و مدينه را که از طرف عثمانيها بودند، ازشهر بيرون کردند. آنگاه پست قضاوت مکه را به شيخ عبدالحفيظ وپست قضاوت مدينه را به برخى از علماى اين شهر دادند، آنان ‏مردم را از زيارت قبر پيامبر منع و جلوگيرى کردند (6) .
بنابر نوشته صلاح الدين مختار، چون سران و بزرکان مدينه‏دريافتند که شريف غالب قصد بيعت ‏با سعود را دارد، به سعودي ها پيشنهاد کردند بيعت اهل مدينه را مبنى بر پذيرفتن دين خدا و رسول و فرمانبرى از سعود، قبول کند. پس از اين پيشنهاد اهل‏ مدينه به ويران ساختن قبه‏ها و بناهاى روى قبور اقدام کردند (7) .
به اين ترتيب، وهابيها حکومت ‏حجاز را نيز به دست آوردند وعمال عثمانى را بيرون کردند و نام پادشاه عثمانى را از خطبه‏ها انداختند و به اين هم قانع نشدند به فکر تصرف عراق و سوريه ‏افتادند.
امير حيدر شهابى در تاريخ خود مى‏نويسد:
وهابيها در اين سال (1225) به سرزمين حوران يورش بردند و تمام ‏اموال مردم را تاراج کردند و غلات را آتش زدند و مردم بى‏گناه ‏را قتل عام نمودند و خانه‏هايشان را ويران ساختند و فساد وآشوب بپا کردند و گفته‏اند: معادل سه ميليون درهم به اين منطقه‏ خسارت وارد آوردند (8) .

هجوم وهابيها به کربلا و نجف:

از اوايل تشکيل حکومت آل سعود گاهى وهابيها به شهر و نواحى‏مختلف عراق حمله مى‏کردند بنابه نوشته مورخان حملات وهابيها به‏کربلا و نجف از سال‏1216، زمان حکومت عبدالعزيز آغاز شد و تابعد از سال 1225 دوران حکومت‏سعود بن عبدالعزيز ادامه داشت ودر طول مدت دوازده سال چندين بار کربلا و نجف و مناطق مرزى‏عراق مورد تاخت و تاز وهابيها قرار گرفت.
ظاهرا نخستين بار در سال‏1216 بود که سعود بن عبدالعزيز بالشگر عظيمى به کربلا حمله کرد آنچه در زير مى‏خوانيد، عصاره‏اى‏است که از نوشته‏هائى که سه گروه از مورخان (مورخان وهابى،مورخان شيعه، و علماى بزرگى که خود شاهد و ناظر بوده‏اند و مورخان غير اسلامى) در باره اين حملات نوشته‏اند.
صلاح الدين مختار، از نويسندگان وهابى در اين باره چنين‏مى‏نويسد:
«در سال‏1216، امير سعود (پسر عبدالعزيز) در راس سپاهى ازمردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و تهامه و نواحى ديگر به قصدعراق حرکت نمود و در ماه ذيقعده به شهر کربلا رسيد و آن رامحاصره کرد، سپاه مذکور باروى شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند، بيشتر مردم را در کوچه و بازار و منازل به قتل‏رسانيدند و نزديک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج‏شدند و در آبى به نام ابيض گرد آمدند، خمس اموال را خود سعود برداشت و بقيه را به هر پياده يک سهم و به هر سواره دو سهم‏ قسمت کرد» (9) .
مورخ نجدى، شرح واقعه مزبور را اين‏طور نوشته است که:
«در سال‏1216 در ماه ذيقعده سعود، با سپاهى مرکب از جميع‏شهرنشينان و باديه‏نشينان نجد و جنوب و حجاز و تهامه و نقاطديگر به قصد حمله به سرزمين کربلاى حسينى(عليه السّلام) حرکت کرد و دربيرون شهر فرود آمد. سپاه مزبور ديوار شهر را خراب کردند و به‏زور وارد شهر شدند، بيشتر مردم را در بازارها و خانه‏ها به قتل‏رسانيدند و گنبد روى قبر را ويران ساختند و صندوق روى قبر را که زمرد و ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده شده بود، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا ونقره و قرآنهاى نفيس و غير آنها هرچه يافتند، غارت کردند، نزديک ظهر از شهر بيرون رفتند در حالى که قريب به دو هزار تن ‏از اهل کربلا را کشته بودند (10) .
صلاح الدين مختار، پس از نقل سخن ابن بشر، مى‏گويد که:
«امير سعود به شهرى حمله برد و قتل و غارت کرد که در نظر شيعه، شهرى است که رعايت احترام آن لازم است‏» (11) .
و يکى از مستشرقين درباره جنايات هولناک وهابيها در کربلا، مى‏نويسد:
«12 هزار وهابى غافلگيرانه به ضريح امام حسين(عليه السّلام) هجوم‏آوردند، بعد از آن که به غنائم عظيمى دست‏يافتند، هرچه‏ مى‏توانستند با خود حمل کردند و هرچه باقى ماند، طعمه حريق‏ ساختند، پير مردها و زنها و کودکان به شمشير عربهاى وحشى قتل ‏عام شدند، قساوتشان هرگز اشباع نمى‏شد و آنقدر کشتند که خون‏مثل نهر آب جارى شد و در نتيجه در اين حمله سبعانه بيش از چهار هزار نفر به قتل رسيدند و آنچه غارت کردند و با خود بردند بيش از چهار هزار بار شتر بود و بعد از غارت و کشت وکشتار ضريح امام و هرچه در اطراف آن بود، کوبيدند و به صورت‏تل خاکى درآوردند و همه چيز را ويران ساختند و به خصوص ‏مناره‏ها و قبه‏ها را به اعتقاد اين که از طلا ساخته شده‏اند» (12) .
مرحوم علامه سيد محمد جواد عاملى مولف «مفتاح الکرامه‏» که‏ حمله سبعانه وهابيان به کربلا و نجف در حال حيات او اتفاق‏افتاده و خود شاهد حمله آنها به نجف بوده در خاتمه جلد پنجم ‏«مفتاح‏الکرامه‏» مى‏نويسد:
«سعود وهابى که در سرزمين نجد سر به شورش برداشته و در منطقه ‏آشوب به پا کرده بود، بدعتهاى زيادى در دين گذاشت و خونهاى‏ زيادى از مسلمانان بريخت و قبور ائمه شيعه را با خاک يکسان‏کرد و در سال‏1216 به مشهد حسين(عليه السّلام) هجوم بردند، مردان وکودکان را کشتند، اموال مردم را گرفتند و در بى‏احترامى نسبت‏به آستان مقدس زياده‏روى کردند و آن را ويران ساختند و از ريشه‏درآوردند و آنچنان در حرم شريف فساد و ويرانى بار آوردند که‏خدا مى‏داند» (13) .
باز مى‏گويد:
«در نهم ماه صفر سال 1221 قبل از طلوع صبح، سعود وهابى به‏نجف حمله آورد و ما را غافلگير کرد حتى برخى از هواداران اواز ديوار سور نجف بالا آمدند و نزديک بود شهر نجف را به تصرف‏خود درآورند که از اميرمومنان على(عليه السّلام) کرامات آشکار و معجزات‏روشن ظاهر گشت، از سپاهيان او عده زيادى کشته شدند و او ناکام‏برگشت‏» (14) .
باز در جلد ششم‏«مفتاح‏الکرامه‏» مى‏نويسد:
«در ماه جمادى الاخر سال‏1223 آشوبگرى به نام «سعود» از نجدبا بيست هزار پيکارگر -بلکه بيشتر- به عراق هجوم آوردند به ما اطلاع رسيد که او مى‏خواهد غافلگيرانه به نجف اشرف حمله کند، ماخود را آماده ساختيم و همه مردم در داخل سور قرار گرفتيم،آنها شبانه به سوى نجف رو آوردند ديدند ما آماده پيکار هستيم‏و همگى در داخل سور رفته‏ايم و توپ‏ها و گلوله‏ها فراهم ‏ساخته‏ايم، آنها کارى از پيش نبردند، نجف را به سوى حله ترک ‏گفتند، اهل آن‏جا را هم مجهز يافتند آنگاه به سوى کربلا رونهادند و اين شهر روز روشن محاصره کردند اهالى شهر پشت دروازه‏شهر مقاومت کردند، کشته‏ها دادند و از دشمن نيز بکشتند و سرانجام در آن حمله، سعود نااميد بازگشت او در عراق فساد و تباهى راه انداخت و بر مکه و مدينه چيره شد و برنامه حج را سه‏سال به صورت تعطيل درآورد» (15) .
باز مرحوم علامه عاملى در جلد هفتم مفتاح‏الکرامه مى‏نويسد:
«اين جزء از کتاب، بعد از نيمه شب نهم رمضان المبارک 1225 به‏دست مصنف آن خاتمه يافت، درحالى که دل نگرانى و تشويش بود،زيرا اعراب «عنيزه‏» که وهابى هستند، اطراف نجف اشرف و مشهدحسين(عليه السّلام) محاصره کرده‏اند، راهها را بسته و زوار حسين(عليه السّلام) را که‏از زيارت نيمه شعبان به وطن‏هاى خود باز مى‏گشتند، غارت‏نموده‏اند و جمع کثيرى از آنان(بيشتر از زوار ايرانى را) به‏قتل رسانيده‏اند، گفته مى‏شود عدد مقتولين (دراين بار) يکصد وپنجاه تن بوده است، البته کمتر از اين هم گفته‏اند (16) .
نويسندگان شيعه، عموما قتل عام کربلا را در روز هجدهم‏ ذيحجه (عيد غدير) سال‏1216 نوشته‏اند از جمله مولف‏«روضات‏الجنات‏» در شرح حال مولى عبدالصمد همدانى حائرى نوشته‏است که در روز چهارشنبه هجدهم ذيحجه که عيد غدير بود، پس ازآن که وهابيان، عالم مزبور را با حيله و مکر از خانه بيرون وبه دست ايشان به شهادت رسيد (17) .
دکتر عبدالجواد کليددار که خود از اهل کربلاست، در تاريخ کربلاو حائر حسين(عليه السّلام) از تاريخ کربلاى معلى نقل کرده است، واقعه را اين چنين شرح مى‏دهد:
«در سال‏1216 امير سعود وهابى سپاهى مرکب از بيست هزار مردجنگى تجهيز کرد و به شهر کربلا حمله‏ور شد، کربلا در اين ايام،در نهايت ‏شهرت وعظمت‏ بود زوار ايرانى و ترک و عرب بدان روى‏مى‏آوردند، سعود پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گرديد، وکشتار سختى از مدافعين و ساکنان آن نمود، حصار شهر، از چوب وشاخه‏هاى درخت‏خرما که آن‏ها را پشت ديوارهاى گلى، تعبيه کرده ‏بودند، به وجود آمده بود.
سپاه وهابى در اين يورش وحشيانه، چنان رسوايى در شهر به بارآوردند که به وصف نمى‏گنجد حتى گفته مى‏شود که در يک شب بيست‏هزار تن را به قتل رسانيدند» (18) .
همين نويسنده ادامه مى‏دهد:
«پس از آن که امير سعود، از کارهاى جنگى فراغت ‏يافت، به طرف ‏خزينه‏هاى حرم، متوجه شد، اين خزائن از اموال فراوان و اشياى‏نفيس، انباشته بود وى هر چه در آن‏جا يافت، برداشت. مى‏گويند که‏در مخزنى را باز کرد که سکه‏هاى بسيار در آن گردآورى شده بود،از جمله چيزهايى که به چنگ آورد، گوهر درخشان بسيار بزرگى بودبا بيست قبضه شمشير که همه با طلا زينت‏يافته و با سنگهاى‏قيمتى مرصع شده بود، ظرفهاى زرين و سيمين و فيروزه و الماس ازذخائر گران‏قيمت، همه را برداشت، ديگر چهار هزار شال کشميرى، دو هزار شمشير طلا، تعداد زيادى تفنگ و اسلحه ديگر، همه به‏غارت رفت.
کربلا، پس از اين حادثه به وضعى درآمد که شعرا براى آن مرثيه‏مى‏گفتند از جمله:
فشدلايثنى هواه الثانى‏و مزق الکتاب و المثانى و هدم الشباک و الرواقاو استلب الحلى و الاعلافا و قتل النساء و الاطفالااذ لم يجد فى کربلا رجالا لانهم زاروا الغدير قصدافارخوه (بغدير) عدا (19)
کسانى که جان سالم بدر برده بودند، به تدريج‏ به شهر باز گشتندو به اصلاح پاره‏اى از خرابيها برخاستند.
بنابر آنچه «لونکريک‏» در تاريخ خود نوشته (چهار قرن از تاريخ‏عراق) تمام پايتخت‏هاى کشورهاى اسلامى از اين واقعه به شدت‏ لرزيد» (20) .
همين نويسنده در جاى ديگر از کتاب خود، به نقل از «لونکريک‏» اين چنين آورده است:
«خبر نزديک شدن وهابيها ، به شهر کربلا غروب روز دوم نيسان‏1801 ميلادى، درحالى که بيشتر ساکنان آن شهر به قصد زيارت به ‏نجف رفته بودند، با عجله دروازه‏ها را بستند وهابيها که تعدادآنها به ششصد پياده و چهارصد سوار تخمين زده مى‏شد، به کنار شهر فرود آمدند و چادرهاى خويش را برافراشتند و آذوقه‏هاى خودرا به سه قسمت کردند، آنگاه از طرف محله باب‏المخيم سوراخى درباروى شهر به وجود آوردند و از آن سوراخ وارد خانه‏اى شدند واز آنجا به نزديکترين دروازه‏ها حمله بردند و به زور آن راگشودند و داخل شهر شدند. مردم وحشت‏زده و سراسيمه پا به فرارنهادند وهابيان به طرف ضريحهاى مقدس سرازير گشته، شروع به‏خرابى آنها نمودند، اشياء نفيس و نذورات قيمتى و هدايايى که‏فرمانروايان و پادشاهان ايران تقديم کرده بودند، همه را غارت‏کردند، همچنين زينت آلات ديوارها و طلاهاى سقف را کندند،شمعدانها و قاليهاى گران‏قيمت و قنديلهاى پرارزش را بردند،درهاى مرصع و آنچه از اينگونه يافته مى‏شد، همه را کندند. وقريب پنجاه نفر زائر را نزديک و پانصد نفر را بيرون ضريح و درصحن به قتل رسانيدند و به هرکس رسيدند بدون رحم با قساوت تمام‏کشتند، بر پيران و خردسالان هم ترحم نکردند بعضى تعداد کشتگان‏را هزار تن و بعضى ديگر نج‏برابر تخمين زده‏اند (21) .
مولف کتاب «العراق قديما و حديثا» درباره هجوم وهابيها به‏کربلا مى‏نويسد:
«در سال‏1216 گروهى از وهابيها، مرکب ازحدود 600 شتر سوار وچهارصد اسب‏سوار به کربلا هجوم آوردند و اين در هنگامى بود که‏بيشتر اهالى به نجف رفته بودند.
مهاجمين صحن‏هاى امام حسين(عليه السّلام) و برادرش عباس(عليه السّلام) را به سختى‏ويران ساختند و آنچه در آن دو حرم شريف بود، غارت کردند،اشياى نفيس و دانه‏هاى قيمتى و قطعه سنگهاى معدنى و چوبهاى ساج‏و آينه‏هاى بزرگ و هداياى گرانقيمتى که وزرا و امرا و پادشاهان‏ايران هديه کرده بودند، همه را بردند و هرچه به ديوارها نصب‏شده بود و طلاى‏سقفها را کندند و قاليهاى پر ارزش و شمعدانها واشياى نفيسى که از سقف آويزان بود، و درهاى مرصع و هرچه ازاين قبيل بود، به يغما بردند (22) .
«اوژن فلاندن‏» در سفرنامه خود به ايران، مى‏نويسد:
«کاردانان مى‏گويند که اين اشياء و جواهرات آتش طماعى اعراب‏را فراهم کرده که با دست منحوس خود به ربودن اين نفايس قيام‏کنند ولى آنچه که بيشتر حرص اينان را تحريک مى‏کند، همانا وجوددو ضريح على و حسين (عليهماالسلام) است. اهالى محل با شگفت وبهت نقل مى‏کنند که چهل سال پيش (1256 - 1258ه) وهابى‏ها که‏طايفه‏اى از اعرابند، به تعداد پانزده هزار نفر به شهر کوچک‏کربلا هجوم آوردند، تمام مردمش را کشتند، خانه‏هايش را ريشه‏کن‏کرده کليه نفايس و غنائمش را ربودند» (23) .
آرى وهابيها در اين يورش سبعانه به سالمندان و خردسالان وزنان، کوچکترين ترحمى ننمودند و به جناياتى دست زدند که قلب‏هر انسان را به درد مى‏آورد، تعجب‏اور است که به قول‏«مسترلونکريک‏» وهابيها اين جنايات هولناک را به نام دين‏انجام مى‏دادند. و نام آن را جهاد فى سبيل‏الله گذاشته بودند!!
همان‏طورى که ملاحظه مى‏شود مورخان تعداد لشگريان سعود و همچنين‏تعداد مقتولين را با اختلاف زياد نقل کرده‏اند، بعضى تعداد سپاه‏سعود را بيست هزار و بعضى يک هزار، يا ميان اين دو گفته‏اند.
با توجه به نوشته‏هاى نويسندگان وهابى که قسمتى از آنها قبلانقل گرديد، و قرائن ديگر، گويا تعداد لشگريان سعود در حمله‏سال‏1216 بيست هزار و تعداد کشته شدگان پنج هزار درست‏تر باشد.
انگيزه حمله وهابيها به دو شهر مقدس کربلا و نجف دو چيز بود:
نخست عداوت شديد آنها نسبت‏به شيعيان به خاطر احترام‏فوق‏العاده‏اى که آنها براى قبور ائمه اهل بيت(عليهم السلام) قائلند. دوم دوختن چشم طمع به ذخاير فراوانى که در خزائن وحرمهاى اين بزرگواران وجود داشت، و در يک کلمه‏«غارتگرى‏»آنها، در وهله اول در حمله خويش به کربلا پيروز شدند ولى درحملات ديگر به نجف و کربلا بر اثر هشيارى مردم مسلمان ناکام بازگشتند.
صاحب‏نظران علل غلبه وهابيها به شهر کربلا را در مرتبه اول خلاصه‏کرده‏اند:
1 - از همه مهمتر خيانت عمرآقا حاکم شهر کربلا بود او از طرف‏سليمان پاشا، والى بغداد از طرف سلطان عثمانى براى حفاظت‏شهر،کارى انجام نداد و هيچ اقدامى نکرد، بلکه به سبب تعصب تسنن باوهابيها همزبان و هم‏قول بود و به همين جهت مورد مواخذه سليمان‏پاشا قرار گرفت و سرانجام اعدام گرديد (24)
2 - برج و باروى‏شهر کربلا، استحکام کافى نداشت، به علاوه براى دفاع از آن عده‏کافى و لازم وجود نداشتند (25) .
3 - وقوع وبا در مدت کوتاهى قبل از آن به‏طورى که گروه عظيمى‏از مردم تلف و عده‏اى از شهر فرار کرده بودند و به اين ترتيب‏شهر آمادگى کافى براى دفاع نداشت.
4 - هنگام هجوم وهابيها به شهر کربلا طبق نوشته مولف‏«مفتاح‏الکرامه‏» قبائل شيعى مذهب اطراف از قبيل قبيله خزاعل‏و آل بعيج و آل جشعم، با يکديگر، اختلاف داشتند و سرگرم زد وخورد بودند (26) . و مجال جلوگيرى از وهابيان را نداشت.
5 - از همه مهمتر اين که مردان و جوانان، عموما به مناسبت عيدغدير رهسپار نجف اشرف شده بودند و کسى نبود که از شهر دفاع‏کند و در برابر مهاجمان بايستد، در شهر فقط زنان و سالخوردگان‏و کودکان باقى مانده بودند که از ايشان کارى ساخته نبود (27) .
ولى اين حادثه اثر عميقى در شيعيان عراق گذارد، حاکم شهر رابرکنار کردند و او را به عنوان قصاص کشتند و يکى از عراقيان‏به صورت مرد قلندرى به نجد رفت و با وهابيان خو گرفت و در يک‏فرصت مناسب، عبدالعزيز را به قتل رساند. برج و باروى کربلا ونجف را محکم کردند و آذوقه و اسلحه به قدر کافى فراهم نمودندو در حملات ديگر در مقابل وهابيان با رشادت تمام مقاومت‏نمودند.
از علماى بزرگى که براى دفاع از شهر نجف و مقابله با وهابيان‏کوشش و تلاش فراوان کردند، مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطاء بود که ‏طلاب نجف و مردم آن شهر را براى مقابله با وهابيان بسيج کرد واين بسيج همگانى اثر قابل ملاحظه‏اى در دفع آن‏ها داشت.
عبدالله فيلبى گويد که عمل سعود در حمله به کربلا ، گذشته ازشيعه، همه جهان را به هيجان آورد و نقطه استوارى بود براى‏ قيامهايى که در برابر وهابيت انجام يافت و عواقب وخيمى براى‏ دولت ‏سعودى به بار آورد (28) .

پي نوشت‌ها:

1- تاريخ المملکه‏العربيه السعوديه، ج‏1، ص 91.
2- المختار من تاريخ الجبرتى، ص‏667.
3- توبه: 28.
4- خلاصه‏الکلام، به نقل کشف الارتياب، ص‏36.
5- تاريخ جبرتى، ج‏3، ص 91.
6- تاريخ المملکه العربيه‏السعوديه، ج‏1، ص 91، 92.
7- تاريخ المملکه‏العربيه‏السعوديه، ج‏1، ص 91، 92.
8- به نقل کشف الارتياب، ص‏37.
9- تاريخ المملکه‏العربيه‏السعوديه، ج‏1، ص‏73.
10- عنوان المجد، فى تاريخ نجد، ج‏1، ص 2 - 121.
11- تاريخ المملکه‏العربيه‏السعوديه، ج‏1، ص‏77 و 78.
12- فاسيليف، تاريخ العربيه‏السعوديه، ص 48.
13- مفتاح الکرامه، ج‏5، ص 512.
14- همان.
15- مفتاح الکرامه، ج‏6، ص 434.
16- مفتاح الکرامه، ج‏7، ص‏653.
17- روضات الجنات، ج‏4، ص 198.
18- تاريخ کربلا و حاير حسين(ع) ص 174.
19- موسوعه العتبات المقدسه، قسم کربلا، ج‏8، ص 375.
20- تاريخ کربلا و حائر حسين، ص 174.
21- تاريخ کربلا و حائر حسين، ص 172 - موسوعه‏العتبات‏المقدسه،ج‏8، قسم کربلا، ص 271.
22- به نقل موسوعه‏العتبات المقدسه، قسم کربلا، ص 271.
23- سفرنامه «اوژن فلاندن‏» به ايران، چاپ سوم، انتشارات‏اشراقى، ص 462 ترجمه نور صادقى.
24- مسير طالبى، ص 408 - تاريخ العربيه‏السعوديه، ص‏49.
25- مسير طالبى، ص 408.
26- مفتاح الکرامه، ج‏7، ص‏653.
27- وهابيان، على اصغر فقيهى، ص 262.
28- تاريخ نجد، ص‏99.

منبع:مکتب اسلام - سال 1378- ش8
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image