جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
تشابهات رفتارى وهابيت با خوارج
-(2 Body) 
تشابهات رفتارى وهابيت با خوارج
Visitor 548
Category: دنياي فن آوري
وجوه مشترک و مشابهت هاى رفتارى وهابيان با خوارج عبارت است از:
1. وهابيان انسان ها را مى کشند و آبادانى را از بين مى برند و مسلمانان را از دم تيغ برّان مى گذرانند ـ به اين دليل و بهانه که آنها از ميّت طلب شفاعت مى کنند و به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و صالحان توسل مى جويند ـ در اين صورت همان افکار خشک و بسته خوارج در فهم اسلام، به ذهن تداعى مى کند.
2. وهابيت حکم به شرک کسانى مى کند که با عقايد آنها مخالف اند و به ايشان خطاب مى کنند «يا مشرک» و «يا کافر» با اين برخورد افکار خوارج در مواجهه با مسلمين به ذهن مى آيد، آنان به خيال خود احتياط پيشه کرده و يک دانه خرما را به احتمال آنکه صاحب آن راضى نيست، نمى خورند و يا از کشتن خوک ولگرد، به احتمال اينکه مال يک فرد کتابى که در ذمه اسلام است، خوددارى مى کنند! اين در حالى است که با تمام خودبينى و گستاخى، صحابى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را که روزه دار و در گردنش قرآن بود به شهادت رساندند.
(( اين شخص عبدالله بن خباب يکى از اصحاب رسول مکرم اسلام (صلى الله عليه وآله) است خوارج او را ـ در حالى که روزه ماه رمضان داشت و قرآن در گردنش بود ـ به شهادت رساندند و همسر حامله وى را با دريدن شکم شهيد کردند. زيرا آن دو از على (عليه السلام) تبرّى نجستند. خوارج با بى شرمى تمام به او گفتند: همان قرآنى که در گردن تو است به ما امر مى کند که تو را بکشيم و وى را در حاشيه نهر کشتند و خونش در نهر جارى گشت. از جمله کارهاى خوارج اين بود که زنان مسلمان را اسير مى گرفتند و آنها را در ميان خودشان خريد و فروش مى کردند. زمانى زن زيبايى را به اسارت گرفتند و او را براى فروش به مزايده گذاشتند و بهاى را آن قدر بالا بردند که در نتيجه از ميان آنها کسى بلند شد و زن اسير شده را به قتل رساند و گفت او کافر است. نزديک بود ميان مسلمانان فتنه به پا کند، پس بايد کشته شود، کشف الارتياب، ص 97.)) و با ريختن خونش به خدا تقرب جستند! و مسلمانان را مى بينى که به خاطر ترس از خشمشان و براى حفظ جانشان، تظاهر مى کنند که اهل کتاب بوده و اظهار نمى کنند که مسلمان هستند!
(( گروهى از مسلمانان با خوارج برخورد کردند، خوارج از آنها پرسيدند شما کى هستيد؟ در ميان اين گروه فرد دانايى، به بقيه گفت: بگذاريد من جواب دهم. گفت ما گروهى از اهل کتاب هستيم و به شما پناه آورده ايم تا کلام خدا را بشنويم و سپس در جايى که زندگى مى کنيم تبليغ نماييم. خوارج گفتند: شما در ذمه پيامبرتان هستيد. بعد اين گروه چيزى از قرآن از خوارج شنيدند و کسانى را همراه آنها فرستادند تا آنها را به محل زندگى شان برساند، السيره الحلبيّه، ج 3، ص 140 ))
هر کس که امام على بن ابيطالب (عليه السلام) را ستايش مى کرد و جز خير درباره او چيزى نمى گفت، خونش را مى ريختند.
وهابيت نيز آيه کريمه ( و اَنَّ المساجد لله فلا تدعوا مع الله احداً )(( سوره جنّ، آيه 18 ))
يعنى همانا مساجد از آن خدا است، پس هيچ کس را با خدا نخوانيد، بر کسى تطبيق مى دهند که به قبر نبى اکرم(صلى الله عليه وآله)يا به قبر صحابى جليل، يا يکى از صالحان متوسل مى شود. خوارج نيز آياتى را که درباره کافران و مشرکان نازل شده بود، بر مسلمين و مؤمنان حمل مى کردند(( بخارى،ج4، ص194 ))!
ابن عمر در اين باره مى گويد: خوارج به آياتى مراجعه مى کردند که در مورد کافران بود، سپس آن را بر مؤمنان تطبيق مى دارند، ابن عباس هم مى گويد: مثل خوارج نباشيد چرا که آيات قرآن را بر اهل قبله تطبيق مى کردند در حالى که آنها درباره اهل کتاب و مشرکان نازل شده بود ولى اينان به مفاد آيات جاهل بودند (( کشف الارتياب، ص 124)).
در نتيجه اين برداشت جاهلانه، خون ها مى ريختند و اموال مسلمين راتاراج مى کردند. وهابيان کسى که مخالف عقايدشان باشد، حکم به شرک او مى کنند و مال و خون او را مباح مى شمارند. اينان دارالاسلام را دارالحرب و خودشان را دار الايمان مى دانند که بايد به شهر آنها هجرت شود. در صورتى که از ضروريات دين اين است که هر کس شهادتين بر زبانش جارى کند، خونش محفوظ است و در جرگه مسلمين قرار مى گيرد. در سود و زيان مسلمين شريک است. و نيازى نيست که انسان خود را به سختى افکند و قلب شخصى را بشکافد تا معلوم گردد ايمان در قلبش رسوخ کرده و يا اينکه اسلامش زبانى بوده است!! شايد اين امر براى وهابيت از ضروريات نيست چرا که هميشه در صدد تکفير کسانى اند که به عقايدشان ملتزم نيستند و گويا اين آيه شريفه را فراموش کرده اند که: ( و لا تقولوا لمن القى اليکم السلام لست مؤمناً )(( نساء (4)، آيه 94. به کسى که اظهار اسلام مى کند نگوئيد مسلمان نيستى.))
و يا اين روايت را نشنيده اند: که پيامبر(صلى الله عليه وآله) سپاهى را به فرماندهى اسامه به سوى قبيله بنى ضمره فرستاد. آنان در راه با مردى به نام مرداس بن نهيک برخورد کردند که همراهش گوسفندان و شتر سرخ مويى بود. وقتى مرداس آنها را ديد، به غارى پناهنده شد و اسامه هم دنبالش رفت. وقتى مرداس به کوه رسيد، گوسفندان خود را آنجا گذاشت و بعد به طرف سپاه اسامه رفت و گفت: « السلام عليکم اشهدان لااله الاّالله و انّ محمداً رسول الله ». اما اسامه توجهى به او نکرد و به خاطر گوسفندان و شترش وى را کشت. وقتى جريان را براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفتند، آن حضرت به اسامه فرمود: چگونه کسى را که « لااله الااله» مى گويد، مى کشى؟ اسامه گفت: يا رسول الله، « لااله الااله» را گفت تا در امان باشد! پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: آيا تو قلبش را شکافتى و درون آن را نگاه کردى (( الدرالمنثور، ج 2، ص 357، مجمع البيان، ج 3، ص149. ))؟
خداوند، حادثه را براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيان نمود و به پيامبر خبر داد که اسامه آن شخص را به جهت شتر و گوسفندانش کشته است.

خوارج

(( مسند احمد، ج2، ص18، الجامع الصحيح، ج 4، ص481. ))
از دين خارج شدند، همانند خروج تير از کمان ـ و يا خوارج در دين عميق شدند تا اينکه از آن خارج شدند مثل خروج تير از کمان (( مسند احمد، ج 2، ص 18، الجامع الصحيح، ج4، ص481 )).
(( مرحوم امين در صفحه 101 کشف الارتياب مى گويد: «فأن المراد بالتعمق فيه ـ و اله العالم ـ التشدد فيه و تکلف ما لم يکلف الله به وَ نحوذلک» سخت گرفتن در دين و به مشقت انداختن خود در حالى که خداوند تعالى چنين مشقتى را بر آنها تحميل نکرده.... ))
ما بيم آن داريم که قول نبى اکرم(صلى الله عليه وآله)هنگامى که از او درباره سرزمين نجد (( چون سخن از اين روايت شد، سزاوار است که در اين زمينه مطالبى براى خوانندگان بيان شود:
در ابتدا گفتنى است که تمام احاديث نقل شده از منابع اهل سنت، بر طبق متن اصلى بيان مى شود تا اصل امانت حفظ شود:
احمد حنبل در مسند خودش از ابن عمر نقل مى کند: «ان النبى(صلى الله عليه وآله)قال اللهم بارک لنا فى شامنا، اللهم بارک لنا فى يمننا قالوا و فى نجدنا قال اللهم بارک لنا فى شامنا اللهم بارک لنا فى يمننا قالوا و فى نجدنا قال هنالک الزلازل و الفتن منها او قال بها يطلع قرن الشيطان و نيز بخارى در کتاب الفتن از ابن عمر نقل مى کند: ذکرالنبى ـ (صلى الله عليه وآله) ـ اللهم بارک لنا فى شامنا اللهم بارک لنا فى يمننا قالوا يا رسول الله و فى نجدنا فاظنه قال فى الثالثه هنا لک الزلازل و الفتن و بها يطلع قرن الشيطان». و همين روايت را ترمذى در مناقب نقل کرده و مسلم در صحيح خود از قول پيامبر بيان کرده است: «وَ هُوَ (نبى(صلى الله عليه وآله)) مستقبل المشرق يقول رأس الکفر من هاهنا من حيث يطلع قرن الشيطان». بخارى نيز در کتاب الفتن ازابن عمر نقل مى کند: «انه (صلّي الله عليه و آله و سلّم) قام الى جنب المنبر فقال الفتنه هاهنا، الفتنه هاهنا من حيث يطلع قرن الشيطان قرن الشمس». بخارى نيز از ابن عمر نقل مى کند: که پيامبر(صلى الله عليه وآله)در حالى که روبه روى مشرق بود فرمود: «الا انّ الفتنه ها هنا من حيث يطلع قرن الشيطان». مالک در موطأ از ابن عمر نقل مى کند: «رايت رسول اله(صلى الله عليه وآله) يشير الى المشرق و يقولها ان الفتنه ها هنا ان الفتنه من حيث يطلع قرن الشيطان». مسلم در صحيح خودش از قول پيامبر اسلام نقل مى کند: «رأس الکفر نحوالمشرق». و در يک روايت ديگر آمده است: «الايمان و الکفر قبل المشرق» و «غلظ القلوب و الجفاء فى المشرق و الايمان فى اهل الحجاز». در دو خبر اول مى گويد: طلوع قرن الشيطان از نجد است، بقيه اخبارى که در آن مشرق آمده تفسير مى کند. که مراد از مشرق همان سرزمين نجد است. چون نجد در شرق مدينه قرار دارد. و برخى از وهابيان به دست و پا افتادند (و مثل آن خبرى که پيامبر به عايشه داد که تو در سرزمين حوأب مى رسى و ديگران حوأب را به جاى ديگرى زدند) حمل بر جاى ديگر کردند و گفتند: مراد از نجد عراق است و بالاتر از حجاز قرار دارد، چون نجد در لغت: الشرف من الارض معنا شده است. اين سخن وهابيان مثل دست و پا زدن غريق است، چون نجد اگر مطلق آورده شود و قيدى همراه آن نباشد، منظور از آن از گذشته تا کنون، سرزمين وهابيت است و اهل آن سرزمين را نجديون و سلطان آنها را سلطان نجد و سلطنت آنها را سلطنت نجديّه مى خوانند. و از طرفى اهل لغت خلاف نظر آنها را بيان مى کنند، همچنان که قاموس مى گويد: «النجد ما اشرف من الارض... اسفله العراق و الشام و اوّله من جهه الحجاز ذات عرق». چون وهابيت در معناى نجد به همين جمله «الشرف من الارض» اکتفاء کرده، صحاح گويد: «نجد من بلادالعرب و هو الغور والغور تهامه و کل ما ارتفع عن تهامه الى ارض العراق فهو نجد». مصباح گويد: «نجد بلاد معروفه من ديار العرب ممايلى العراق و ليست من الحجاز و ان کانت من جزيره العرب...» همه اينها دلالت روشن دارد که عراق غير از نجد است چنان که حجاز و يمن و شام غير از نجد هستند. اين مطلب از روايت هم فهميده مى شود. ابيوردى الاموى در شعر خود: (فانک ان اعرقت والقلب منجد + ندمت و لم تشمم عراراً و لا زنداً) عراق را مقابل نجد قرار داده که فهميده مى شود عراق غير از نجد است. از جمله کسانى که اين احاديث را درباره وهابيت دانست شيخ سليمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب است: وى گويد: «و ممّا يدل على بطلان مذهبکم ما فى الصحيحين رأس الکفر نحوالمشرق...». در آخر سخنانش مى گويد: «اشهد ان رسول الله (صلى الله عليه وآله) لَصادق لقد أدّى الامانه و بلّغ الرساله». «کشف الارتياب ص 100 ـ 102». )) پرسيدند، فرمودند: « زلزله آنجا و فتنه ها از آنجااست »(( مسند احمد، ج 2، ص 81. ))
ويا «در آنجا امت شيطان طلوع مى کند» ناظر به همين جريانى باشد که در نجد رخ داد و کسانى نيز از او پيروى کردند. معناى «قرن» بر اساس نوشته، قاموس (( قاموس اللغه، ج3، ص382 ماده قرن. ))!
امت و تابعين رأى او است و يا قوم که تسلط يافتند. از خداوند عزوجل خواهانيم که مسلمين را متحد بگرداند و عزم و اراده آنها را عليه دشمنان قوى نمايد و قلوبشان را به هدايت اسلام نورانى گرداند و روزى فهم و بصيرت به آنها عنايت فرمايد: همچنين اميدواريم اين فرقه، همت خودشان را روى گفت گوى صحيح علمى ـ متّکى بر فهميدن و فهماندن ـ بگذارند تا شايد خداوند عزّوجل پرده جهل و تعصب را از اذهان آنها برطرف کند چرا که توفيق دهنده فقط او است.
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image