يکى از مسايلى که ابن تيميّه بنيان گذار فکرى وهّابيّت، به نشر آن همّت گماشت اعتقاد به جسمانيت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانيّت مانند: قرار گرفتن بر روى کرسى، خنديدن، راه رفتن و مانند اينها براى حقّ تعالى بود.
ابن تيميّه گفته است:
وليس فى کتاب اللّه ولا سنّه رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّه وأئمّتها أنّه ليس بجسم وأنّ صفاته ليست أجساما وأعراضا؟! فنفى المعانى الثابته بالشرع والعقل بنفى ألفاظ لمينف معناها شرع ولا عقل، جهل وضلال(1)؛ در کتاب خدا و سنّت رسول اکرم [ صلىاللهعليهوآله ] و همچنين در گفتار سلف امّت (صحابه) و پيشوايان دينى نيامده که خداوند جسم نيست و صفات او از جسمانيّت و عَرَض بودن منزّه است. انکار يک معنايى که شرع و عقل آن را نفى نکرده، يک نوع نادانى و گمراهى است.
او در ادامه مىگويد:
والکلام في وصف اللّه بالجسم نفيا وإثباتا بدعه، لم يقل أحد من سلف الأمّه وأئمتها إنّ اللّه ليس بجسم، کما لم يقولوا إنّ اللّه جسم(2)؛ نفى و اثبات جسمانيّت خداوند متعال بدعت است و کسى از بزرگان گذشته نگفته است که خداوند جسم نيست، همانگونه که گفته نشده او جسم است.
در جاى ديگر مىگويد:
فإسم المشبّهه ليس له ذکر بذمّ، في الکتاب والسنّه ولاکلام أحد من الصحابه والتابعين(3)؛ در قرآن و روايات، مذمتى از مشبهه به ميان نيامده و سخنى هم از صحابه و تابعين در اين باره نقل نشده است.
2. هيئت عالى افتاى سعودى و جسمانيّت خداوند تعالى:
هيئت عالى افتاى سعودى در پاسخ به پرسش درباره جسمانيّت خداوند تعالى نوشته است:
ونظرا إلى أنّ التجسيم لم يرد في النصوص نفيه ولا إثباته فلا يجوز للمسلم نفيه ولا إثباته؛ لأنّ الصفات توقيفيّه(4)؛ با توجّه به اين که درباره جسمانيّت خداوند نفيا و اثباتا در روايات گفتوگو نشده است، بنابراين، نبايد سخنى گفته شود؛ چون صفات خداوند توقيفى(5) است.
3. خداى وهّابيّت مىخندد:
ابن تيميّه در رساله عقيده الحمويّه مىنويسد: خداوند مىخندد و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّى مىکند (6).
4. خداى وهّابيّت از عرش به زير مىآيد:
ابن تيميّه مىگويد: خداوند هر شب هر گونهاى که بخواهد به آسمان دنيا فرود مىآيد و مىگويد: آيا کسى هست که مرا بخواند تا اجابتش کنم و طالب مغفرتى هست که او را ببخشم ... ؟ خدا اين کار را تا طلوع فجر انجام مىدهد.
وى پس از نقل مطلب بالا مىنويسد:
فمن أنکر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ(7)؛ هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انکار يا توجيه کند، بدعتگذار و گمراه است.
ابن بطوطه در سفرنامه خود مىنويسد:
ابن تيميّه در مسجد جامع دمشق که من حضور داشتم، بر بالاى منبر گفت: إنّ اللّه ينزل إلى السماء الدنيا کنزولي هذا؛ خداوند به آسمان دنيا فرود مىآيد، همچنان که من از پلّههاى اين منبر فرود مىآيم، سپس يک پلّه پايين آمد.
ابن الزهراء، از فقهاى مالکى اعتراض کرد و اظهارات وى را به اطّلاع ملک ناصر رساند، وى دستور داد تا او را زندانى کردند و در زندان از دنيا رفت(8).
5. خداى وهّابيّت با چشم قابل رؤيت است:
ابن تيميّه در کتاب منهاج السنّه که ردّى بر کتاب منهاج الکرامه علاّمه حلّى است، مىنويسد:
در اين که خداوند در قيامت با چشم قابل رؤيت هست، گفتار سلف و پيشوايان امّت اسلامى و جمهور مسلمانان از مذاهب چهارگانه مىباشد و علماى حديث، احاديث متواتر در اين زمينه از پيامبر اکرم صلىاللهعليهوآله نقل کردهاند(9).
6. خداى وهّابيّت نمىتواند همه جا باشد:
از هيئت عالى افتاى سعودى پرسيده شده: از نظر شرعى حکم کسى که معتقد است که خداوند همهجا وجود دارد چيست؟ و چگونه مىشود به او پاسخ داد؟ هيئت عالى پاسخ داده:
عقيده اهل سنّت اين است که خداوند بالاى عرش قرار گرفته و در درون جهان نيست؛ بلکه خارج از اين عالم مىباشد.
و دليل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست و مسلّم است که نزول همواره از بالا به پايين صورت مىگيرد، همان گونه که در قرآن نيز آمده است: «وَأَنزَلْنَآ إِلَيْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ ...»(10)؛ ما قرآن را به سوى تو به حقّ نازل نموديم. تا آن جا که مىنويسند:
رسول گرامى [ صلىاللهعليهوآله ] از کنيزى که مىخواست او را آزاد نمايد، پرسيد: خداوند کجاست؟ پاسخ داد: در آسمانهاست. حضرت پرسيد: من چه کسى هستم؟ پاسخ داد: پيامبر خدا.
آنگاه حضرت به صاحب آن کنيز فرمود: او شخص باايمانى است و مىتوانى وى را در راه خدا آزاد نمايى.
و همچنين رسول اکرم [ صلىاللهعليهوآله ] فرمود: من امين کسى هستم که در آسمانهاست و اخبار آسمان هر صبح و شب به اطّلاع من مىرسد.
آن گاه هيئت عالى افتاى سعودى مى نويسد:
من اعتقد أنّ اللّه في کلّ مکان فهو من الحلوليّه، ويردّ عليه بماتقدّم من الأدلّه على أنّ اللّه فى جهه العلوّ، وأنّه مستو على عرشه، بائن من خلقه، فإن انقاد لما دلّ عليه الکتاب والسنّه والإجماع، وإلاّ فهو کافر مرتدّ عن الإسلام؛ هر کس معتقد باشد که خداوند همه جا هست، قائل به حلول و دخول خداوند در درون عالم شده، بايد به چنين فردى با دليل ثابت کرد که خداوند بر بالاى عرش قرار دارد و خارج از جهان مىباشد و اگر نپذيرفت، او کافر و مرتدّ و خارج از اسلام است(11).
7. خداى وهّابيّت مىتواند بر روى پشه قرار گيرد:
ابن تيميّه مىگويد:
ولو قد شاء لاستقرّ على ظهر بعوضه فاستقلّت به بقدرته ولطف ربوبيّته فکيف على عرش عظيم(12)؛ اگر خداوند بخواهد با قدرت خويش مىتواند بر پشت يک پشهاى هم قرار گيرد، پس چگونه نتواند بر روى عرش استقرار بيابد؟
8. خداى وهّابيّت نوجوان و مو فرفرى است:
ابو يعلى از ابن عبّاس نقل کرده که پيامبر گرامى [ صلىاللهعليهوآله ] فرمود:
رأيت ربّي عزّ وجلّ، شابّ أمرد جعد قطط، عليه حليه حمراء؛ خداوند را به صورت نوجوانى ديدم که هنوز موى صورتش در نيامده، سرش پرمو، پيچ پيچ (فرفرى) و داراى زيور و آلات سرخ بود.
ابو يعلى در کتاب ديگرش گفته:
ابوزرعه دمشقى اين روايت را صحيح شمرده ... و احمد بن حنبل گفته: هذا حديث رواه الکبّر عن الکبّر، عن الصحابه عن النبي [ صلىاللهعليهوآله ] ، فمن شک فى ذلک أو في شىء¨ منه فهو جهميّ لا تقبل شهادته ولا يُسلّم عليه، ولا يُعاد في مرضه(13)؛ اين حديث را بزرگان از بزرگان از صحابه روايت کردهاند و هر کس در صحّت اين روايت شک نمايد او جهمى و شهادت او پذيرفته نيست، به او نبايد سلام داد و به هنگام بيمارى از وى نبايد عيادت کرد.
9. خداى وهّابيّت مبتلا به درد چشم مىشود:
شهرستانى متوفّاى 548، بعد از نقل خرافات مشبهه مىنويسد:
وزادوا فى الأخبار أکاذيب وضعوها ونسبوها إلى النبي ـ عليه الصلاه والسلام ـ وأکثرها مقتبسه من اليهود فإن التشبيه فيهم طباع حتّى قالوا: اشتکت عيناه فعادته الملائکه وبکى على طوفان نوح حتّى رمدت عيناه(14)؛ مشبهه احاديث دروغين ساخته و به پيامبر اکرم، عليه الصلاه والسلام، نسبت دادهاند و اکثر اين روايات ساختگى برگرفته از يهود مىباشد، زيرا تشبيه، اساس آيين يهود است تا جايى که گفتهاند: چشمان خداوند ـ تبارک وتعالى ـ به درد آمد و ملائکه به عيادت او رفتند و خداوند بر طوفان نوح که باعث نابودى انسانها شد، به قدرى گريه کرد که چشمانش به درد آمد و تار گرديد.
10. خداى وهّابيّت با پيامبر صلىاللهعليهوآله مصافحه مىکند:
بنا به نقل شهرستانى، مشبهه از پبامبر گرامى صلىاللهعليهوآله نقل مىکنند که فرمود:
لقيني ربّي فصافحني وکافحني ووضع يده بين کتفي حتّى وجدت برد أنامله(15)؛ با خداوند ملاقات کردم و او با من مصافحه کرد و به من بوسه داد و دستش را ميان شانههايم نهاد و من سردى انگشتان خدا را احساس کردم.
11. خداى وهّابيّت غير از ريش و عورت، همه چيز دارد:
ابو بکر ابن عربى مىگويد:
فردى که مورد وثوق من بود نقل کرد که ابويعلى (امام و پيشواى ابن تيميّه) مىگويد: إذا ذکر اللّه تعالى وما ورد من هذه الظواهر في صفاته، يقول: ألزموني ماشئتم فإنّي ألتزمه، إلاّ اللحيه والعوره(16)؛ نسبت به آنچه که در صفات حقّ گفته مىشود، از قول من نقل کنيد و هر عضوى را جز ريش و عورت، ملتزم مىشوم.
12. پيامبر وهّابيّت در کنار خداى آنان جلوس مىکند:
ابن قيّم شاگرد ابن تيميّه مىنويسد:
إنّ اللّه يجلس على العرش، ويجلس بجنبه سيّدنا محمّد صلىاللهعليهوآله وهذا هو المقام المحمود(17)؛ خداوند بر روى عرش مىنشيند و رسول اکرم [ صلىاللهعليهوآله ] نيز در کنار او جلوس مىکند و اين همان مقام محمود و شايستهاى است که قرآن وعده داده است.
13. خداى وهّابيّت چهار انگشت بزرگتر از عرش است:
ابن عربى در تفسير آيه شريفه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى(18)» مىگويد:
«إنّه جالس عليه، متّصل به، وأنّه أکبر بأربع أصابع، إذ لايصحّ أن يکون أصغر منه، لأنّه العظيم، ولا يکون مثله لأنّه «لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ »(19) فهو أکبر من العرش بأربع أصابع؛ خداوند بر روى عرش مىنشيند و چهار انگشت از عرش بزرگتر (پهنتر) مىباشد؛ زيرا خداوند عظيم است و نمىشود که با عرش يکسان باشد و از اين روى، چهار انگشت از عرش بزرگتر مىباشد(20). طبرى در تفسير خود در ذيل آيه شريفه «وَسِعَ کُرْسِيُّهُ السَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضَ(21)» از عبد اللّه بن خليفه از رسول اکرم صلىاللهعليهوآله نقل کرده که فرمود: وإنّه ليقعد عليه فما يفضّل منه مقدار أربع أصابع، ثمّ قال بأصابعه(22)؛ خداوند بر روى کرسى مىنشيند و از هر طرف به مقدار
چهار انگشت از کرسى پهنتر مىباشد، آنگاه حضرت فرمود: به مقدار چهار انگشت خداوند.
ديلمى از عبد اللّه عمر نقل کرده که مىگويد:
إنّ اللّه عزّ وجل ملأ عرشه يفضّل منه کما يدور العرش أربعه أصابع بأصابع الرحمن عزّوجل(23)؛ خداوند، عرش خود را پُر مىکند بهطورى که از هر طرف، چهار انگشت به اندازه انگشت خداوند، بيشتر مىآيد.
14. کرسى در اثر سنگينى خداى وهّابيّت ناله مىکند:
سيوطى با سندهاى مختلف از عمر نقل مىکند که گفت:
زنى خدمت رسول اکرم [صلىاللهعليهوآله] رسيد و گفت: دعا کن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامى [صلىاللهعليهوآله] خدا را به عظمت ياد کرد و فرمود: «إنّ کرسيّه وسع السماوات والأرض، وإنّ له أطيطا کأطيط الرحل الجديد إذا رکب من ثقله(24)؛ کرسى خداوند، سراسر آسمان و زمين را فرا گرفته است و هنگامى که خداوند بر روى کرسى قرار مىگيرد، در اثر سنگينى، از کرسى نالهاى همانند ناله شتر بچه خارج مىشود.
و هيثمى در کتاب مجمع الزوائد اين روايت را صحيح دانسته است(25).
15. خداى وهّابيّت دوان دوان راه مىرود:
از هيأت عالى افتاى سعودى پرسيدند: «هل للّه صفه الهروله؟؛ آيا خداوند متصف به صفت هروله (دوان دوان رفتن) مىباشد؟» پاسخ دادند:
نعم! صفه الهروله على نحو ما جاء في الحديث القدسي الشريف على ما يليق به قال تعالى: إذا تقرّب إليّ العبد شبرا تقرّبت إليه ذراعا، و إذا تقرّب إليّ ذراعا تقرّبت منه باعا ، وإذا أتاني ماشيا أتيته هروله؛ رواه البخارى ومسلم(26)؛ آرى، صفت هروله (دوان دوان رفتن) خدا در حديث قدسى که بخارى و مسلم نقل کردهاند آمده که خداوند فرموده: اگر بندهاى يک وجب به من نزديک شود، من يک ذراع (نيم متر) به او نزديک خواهم شد و اگر او يک ذراع به طرف من بيايد، من به قدر فاصله انگشتان دو دست که به صورت افقى باز شود (بيش از يک متر و نيم) به او نزديک خواهم شد، اگر او قدم زنان به طرف من بيايد، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت.
پي نوشت:
(1) التأسيس فى ردّ أساس التقديس، ج 1، ص 101.
(2) الفتاوى، ج 5، ص 192.
(3) بيان تلبيس الجهميّه فى تأسيس بدعهم الکلاميه، ج 1، ص 109.
(4) فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلميّه والإفتاء، ج 3، ص 227.
(5) يعنى فقط آنچه را که در روايات و آيات آمده، مىشود به زبان آورد.
(6) مجموعه الرسائل الکبرى، رساله يازدهم، ص 451.
(7) همان.
(8) رحله ابن بطوطه، ص 113.
(9) «أمّا إثبات روءيه اللّه تعالى بالأبصار في الآخره فهو قول سلف الأمّه وأئمّتها وجماهير المسلمين من أهل المذاهب الأربعه وغيرها وقد تواترت فيه الأحاديث عن النبي [ صلىاللهعليهوآلهوسلم [ عند علماء الحديث،» منهاج السنّه ج3 ص341.
(10) مائده (5) آيه 48.
(11) فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلميّه والإفتاء، ج 3، ص 216 و 218.
(12) التأسيس فى ردّ أساس التقديس، ج 1، ص 568 .
(13) طبقات الحنابله، ج 3، ص 81، ح 82 و أبو يعلى، إبطال التأويلات، ج 1، ص 141.
(14) ملل ونحل، ج 1، ص 153.
(15) الملل والنحل، ج 1، ص 100.
(16) العواصم من القواصم، ص 210؛ الطبعه الحديثه، ج 2، ص 283 و دفع شبه التشبيه بأکف التنزيه، ص 95 و 130 (حاشيه).
(17) بدائع الفوائد، ج 4، ص 39.
(18) طه (20) آيه 5.
(19) شورى (42) آيه 11. «هيچ چيز همانند او نيست».
(20) العواصم من القواصم، ص 209.
(21) بقره (2) آيه 255.
(22) جامع البيان، ج 3، ص 16.
(23) فردوس الأخبار، ج 1، ص 219.
(24) قال السيوطي: وأخرج عبد بن حميد وابن أبي عاصم في السنه والبزار وأبو يعلي وابن جرير وأبو الشيخ والطبراني وابن مردويه والضياء المقدسى في المختاره عن عمر، «أنّ إمرأه أتت النبي [ صلىاللهعليهوآلهوسلم ] فقالت: أدع اللّه أن يدخلني الجنّه، فعظمّ الرب تبارک وتعالى وقال : «إنّ کرسيّه وسع السماوات والأرض، وإنّ له أطيطا کأطيط الرحل الجديد إذا رکب من ثقله». درّ المنثور، ج 1، ص 328.
(25) هيثمى مىگويد: «رواه البزار ورجاله رجال الصحيح». مجمع الزوائد، ج 1، ص 83.
و در جاى ديگر مىگويد: «رواه أبو يعلى فى الکبير ورجاله رجال الصحيح غير عبد اللّه بن خليفه الهمذانى وهو ثقه». مجمع الزوائد، ج 10، ص 159.
(26) فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث والإفتاء، ج 3، ص 196، فتواى شماره 6932.
منبع:موسسه جهاني سبطين/خ