ريشههاى وهّابيّت در قرون اوليه اسلامى
اگر امروز مىبينيم که يکى از شاخصترين مبانى اعتقادى وهّابيّت حرمت زيارت قبر پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله و ائمه اطهار عليهمالسلام مىباشد، با نگاهى به گذشته درمىيابيم که اين موضوع يک پديده جديدى نيست؛ بلکه اين تفکر انحرافى مخالف اسلام اصيل و سيره مسلمانان، در تاريخ سابقه داشته که به برخى از آنها اشاره مىکنم:
1. معاويه بن ابو سفيان متوفاى 60:
در ملاقاتى که مغيره بن شعبه با معاويه داشت، به وى گفت: بنى هاشم ديگر اقتدار خود را از دست داده و از ناحيه آنان خطرى حکومت تو را تهديد نمىکند، چه بهتر که نسبت به آنان سختگيرى نکنى و آنان را مورد بذل و محبت قرار دهى.
معاويه پاسخ داد:
ابوبکر، عمر و عثمان آمدند و رفتند و از آنان جز نامى نمانده است ولى هر روز پنج مرتبه فرياد «أشهد أن محمدا رسول اللّه» به گوش مىرسد، «فأيّ عمل يبقى مع هذا لا أم لک!؟ لا واللّه إلا دفنا دفنا»؛ با اين وضع ديگر چه چيزى براى ما بنى اميّه باقى مانده است به خدا سوگند تا نام پيامبر را دفن نکنم و از زبانها نيندازم، آرام نخواهم گرفت(1). روزى معاويه همين که صداى مؤذن را که شهادت به رسالت پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله مىداد شنيد، به صورت اعتراض گفت:
للّه أبوک يا ابن عبد اللّه ، لقد کنت عالي الهمه ، ما رضيت لنفسک إلا أن يقرن إسمک باسم ربّ العالمين(2)؛ اى فرزند عبد اللّه، همّت بلندى داشتى، از کمتر از اين که نامت کنار نام خدا بيايد، رضايت ندادى.
از اين رو بود که محمد رشيد رضا از علماى بزرگ اهل سنّت، مىنويسد:
يکى از دانشمندان بزرگ غربى گفته بود که: «شايسته است که ما مجسمه معاويه را از طلا بسازيم و در ميدان پايتخت کشور قرار دهيم.» از وى علت اين سخن را پرسيدند، پاسخ داد: لأنّه هو الذى حوّل نظام الحکم الإسلامى عن قاعدته الديمقراطيّه إلى عصبيّه الغلب، ولو لا ذلک لعمّ الإسلام العالم کلّه، ولکنّا نحن الألمان وسائر شعوب أروبه عربا مسلمين(3)؛ زيرا معاويه بود که سيستم حکومت اسلامى را از نظام دموکراسى به نظام استبدادى تبديل کرد؛ اگر معاويه اين کار را نکرده بود اسلام سراسر جهان را فرا گرفته بود و مردم آلمان و ساير کشورهاى اروپايى همه مسلمان عربى بوديم.
2. مروان بن حکم متوفاى 61:
حاکم نيشابورى و احمد بن حنبل نقل مىکنند:
مروان، در مسجد نبوى، ابو ايوب انصارى، صحابه پيامبر اکرم صلىاللهعليهوآله را مىبيند که روى قبر حضرت نشسته و با ايشان راز دل مىگويد و اظهار عشق و ارادت مىکند، گردن او را گرفت و گفت: أتدري ما تصنع؟؛ مىفهمى دارى چه کار مىکنى؟
ابو ايّوب انصارى به او جواب مىدهد: «جئت رسول اللّه [ صلىاللهعليه وآله ] ولم آت الحجر، سمعت رسول اللّه [ صلىاللهعليه وآله ] يقول: لا تبکوا على الدين إذا وليه أهله، ولکن ابکوا عليه إذا وليه غير أهله(4)؛ اينجا براى زيارت پيامبر اکرم [ صلىاللهعليهوآله ] آمدهام، براى ديدار خاک و سنگ نيامدهام.
از پيامبر گرامى [ صلىاللهعليهوآله ] شنيدم که مىفرمود: زمانى که انسانهاى شايسته، در مسند حکومت نشستند، غصه ندارد؛ غصه و گريه روزى است که مثل تو نااهلى در مسند قدرت قرار گرفته باشد.
3. حجاج بن يوسف متوفاى 95:
ابن ابى الحديد معتزلى شافعى(5) متوفاى 655، مىنويسد: حجاج بن يوسف ثقفى وقتى به مدينه آمد و مشاهده کرد که مردم اطراف قبر پيامبر صلىاللهعليهوآله پروانهوار مىچرخند، گفت: تبّا لهم! إنّما يطوفون بأعواد ورمه باليه ، هَلاّ طافوا بقصر أمير الموءمنين عبدالملک؟ ألا يعلمون أنّ خليفه المرء خير من رسوله؟!(6)؛ مرگ بر اينها که بر اطراف استخوانهاى پوسيده پيامبر مىچرخند ـ نستجير باللّه ـ چرا اينها نمىروند اطراف قصر عبدالملک بگردند، مگر نمىدانند که عبدالملک خليفه خدا هست و بهتر از رسول و فرستاده خدا است.
مبرد، از پيشوايان ادبيات عرب متوفاى 286، مىنويسد:
إنّ ذلک ممّا کفّرت به الفقهاء الحجاج ، وأنّه إنّما قال ذلک والناس يطوفون بالقبر؛(7) از اين رو، فقهاء حجاج را کافر مىدانند، زيرا اين سخن را در حالى گفت: که مردم مشغول طواف قبر پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله بودند.
4. بَرْبَهارى متوفاى 329:
حسن بن على بَرْبَهارى، عالم معروف حنبلى زيارت قبور، نوحهگرى و مرثيهخوانى بر امام حسين عليهالسلام را براى اولين بار منع کرد و زيارت حضرت را قدغن ساخت و دستور کشتن نوحه خوانان را صادر کرد(8).
5. ابن بَطَّه متوفاى 387:
عبيداللّه بن محمد بن حمدان عکبرى، معروف به ابن بَطَّه، از فقهاى حنبلى است. بنا به نقل ابن تيميّه، وى زيارت و شفاعت پيغمبر [صلىاللهعليهوآله] را انکار کرد و معتقد بود که سفر براى زيارت قبر پيغمبر [صلىاللهعليهوآله] سفر معصيت مىباشد و بايد نماز را در اين سفر تمام خواند(9).
6. ابن تيميه متوفاى 728:
تقى الدين احمد بن عبد الحليم بن تيميه، نظريّه پرداز وهّابيّت در قرن هشتم، همين حرفها را با اسلوب جديد مطرح کرد و موجب تفرقه شديد ميان امّت اسلامى گرديد.
7. محمّد بن عبد الوهاب متوفاى 1205:
محمّد بن عبد الوهاب، بنيانگذار و رهبر وهّابيّت در قرن دوازدهم هجرى با همکارى تنگاتنگ «محمّد بن سعود» جدّ اعلاى فهد و با استفاده از مستشاران نظامى انگليسى در منطقه نجد و دِرعيّه عربستان، همان افکار ابنتيميه يا به تعبير خيلى رساتر، افکار بنىاُميّه را نشر داد.
پي نوشت:
(1) موفقيات زبير بن بکار، ص 576؛ مروج الذهب، ج 3، ص 454، شرح حوادث سال 212؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص 130 و النصائح الکافيه، ص 124.
(2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 10، ص 101.
(3) تفسير المنار، ج 11، ص 260؛ الوحى المحمدى، ص 232، محمود أبو ريه، ص 185 و مع رجال الفکر، ج 1، ص 299.
(4) مستدرک على الصحيحين، ج 4، ص 515؛ مسند أحمد، ج 5، ص 22؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 57، ص 249، و مجمع الزوائد، ج 5، ص 245.
(5) جهت آگاهى از مذهب ابن ابى الحديد رجوع شود به کتاب: وفيات الأعيان ابن خلکان، ج 7 ، ص 342 و فوات الوفيات ابن شاکر، ج2، ص 259.
(6) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 242، النصائح الکافيه، ص 106.
(7) الکامل فىاللغه والأدب، ج 1، ص 222 چاپ نهضت مصر.
(8) نشوار المحاضره، ج 2، ص 134.
(9) الردّ على الاخنايى ابن تيميه، ص 27 و شفاء السقام سبکى، ص 263.
/خ