جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
کارنامه عملى وهابيت (1)
-(1 Body) 
کارنامه عملى وهابيت (1)
Visitor 397
Category: دنياي فن آوري

1. قتل و غارت وهّابيّان در منطقه نجد:

محمّد بن عبد الوهّاب با اعلام جهاد عليه مسلمانان به اتهام کفر، شرک و بدعت، اعراب باديه نشين را تحريک کرد و به کمک ابن سعود، لشکرى فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهاى مسلمان نشين، مردم را به خاک و خون کشيد و اموال آنان را به عنوان غنايم جنگى غارت نمود(2). در اين بخش به چند نمونه از کشتار بى‏رحمانه وهّابيّت که در منطقه نجد و اطراف رياض انجام گرفته، اشاره مى‏کنيم.
الف: کشتار مسلمانان و قطع نخل‏ها و غارت مغازه‏ها:
ابن بشر عثمان بن عبد اللّه، مورخ آل سعود در باره آغاز دعوت وهّابيّت در منطقه نجد و کشت و کشتار مردم بى‏گناه به اتهام شرک مى‏نويسد:
عبد العزيز همراه با عدّه‏اى به قصد جهاد با اهل سرزمين «ثادق» حرکت کرد و آنان را به محاصره درآورد و بخشى از نخلستان‏هاى آنان را قطع کرد و تعدادى هم از مردان آنان را به قتل رساند(3). سپس عبد العزيز به قصد جهاد به سمت «خُرج» حرکت کرد و در منطقه «دُلَم» هشت نفر از مردان را به کشت و مغازه‏ها را که مملوّ از اموال بود، غارت کرد و آن‏گاه به سرزمين «نَعْجان»، «ثَرْمَدا»، «دُلَم» و «خُرْج» رفت و عدّه‏اى را کشت و شتران بسيارى به غنيمت گرفت(4).
ب: به آتش کشيدن محصولات زراعى:
ابن بشر در ادامه مى‏نويسد:
عبدالعزيز به قصد جهاد وارد «منفوحه» شد و محصولات زراعى آنان را به آتش کشيد و بخش عظيمى از جواهرات، گوسفندان و شتران را به غنيمت گرفت و ده نفر را نيز کشت(5).
ج: سقط جنين زنان باردار:
لشکر عبد العزيز شبانگاه وارد منطقه «حَرْمه» شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبد اللّه پسر عبد العزيز، تيراندازان به صورت دسته جمعى به طرف شهر تيراندازى کردند و صداى مهيب تيرها، شهر را به لرزه درآورد به گونه‏اى که بعضى از زنان حامله، سقط کردند و مردم به وحشت افتاده و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند(6).
د: کشته شدن مردم رياض در اثر گرسنگى و تشنگى:
ابن بشر در باره حمله وهّابيّت به رياض مى‏نويسد:
ففرّ أهل الرياض في ساقته الرجال والنساء والأطفال لا يلوى أحد على أحد، هربوا على وجوههم إلى البريّه في السهباء قاصدين الخروج وذلک في فصل الصيف، فهلک منهم خلق کثير جوعا وعطشا(7)؛ اهل رياض، همه مردان، زنان و کودکان با شنيدن حمله لشکر وهّابيّت از ترس و وحشت، پا به فرار گذاشتند، از آن جايى که اين حمله در فصل تابستان بود، جمعيّت زيادى در اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند.
ه: کشتار فراريان:
ابن بشر در ادامه مى‏گويد:
فلمّا دخل عبد العزيز الرياض وجدها خاليه من أهلها إلاّ قليلاً فساروا في أثرهم يقتلون ويغنمون.
ثمّ إنّ عبد العزيز جعل في البيوت ضبّاطا يحفظون ما فيها. وحاز جميع ما فى البلد من الأموال والسلاح والطعام والأمتاع وغير ذلک وملک بيوتها ونخيلها إلاّ قليلاً(8)؛ وقتى عبد العزيز وارد رياض شد ديد جز اندکى از مردم، کسى در شهر نمانده، فراريان را دنبال کرد و عدّه‏اى را کشت و اموالى را که با خود داشتند به غنيمت گرفت.
و به شرطه‏ها دستور داد از خانه‏هاى خالى از صاحبانشان، محافظت کنند و آن‏گاه تمام اموال، اسلحه‏ها، مواد غذايى و وسايل خانه‏ها را به غنيمت گرفت و غالب خانه‏ها و نخلستان‏ها را به تصرّف خود درآورد.
و: کشتن مؤذن به جرم درود بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :
زينى دحلان مفتى مکّه مکرمه مى‏نويسد:
ويمنعون من الصلاه عليه صلى اللّه عليه وسلم على المنابر، بعد الأذان؛ حتى أنّ رجلاً صالحا کان أعمى ، وکان موءذّنا وصلى على النبي صلى الله عليه وسلم بعد الأذان، بعد أن کان المنع منهم ، فأتوا به إلى ابن عبد الوهاب فأمر به أن يقتل فقتل، ولو تتبّعت لک ما کانوا يفعلونه من أمثال ذلک، لملأت الدفاتر والأوراق. وفي هذا القدر کفايه واللّه سبحانه وتعالى أعلم؛ وهّابى‏ها از درود فرستان به پيامبر گرامى [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] بر روى منابر و پس از اذان، ممانعت مى‏کردند، مرد صالح نابينايى که اذان مى‏گفت و پس از اذان به رسول اکرم[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] صلوات فرستاد، آن را نزد محمد بن عبد الوهّاب آوردند و او دستور داد مؤذن نابينا را به جرم درود بر حضرت، کشتند.
زينى دحلان در ادامه مى‏گويد: اگر مانند اين کارهاى زشت وهّابى‏ها را بخواهم بنويسم، دفترها مملوّ خواهد شد(10). با اين که درود به پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نص قرآن و دستور الهى است که مى‏فرمايد: «إِنَّ اللّه‏َ وَمَلاَئِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيما»(11). در آيه شريفه هيچ‏گونه قيد مکانى و زمانى براى درود به حضرت ذکر نشده يعنى هر وقت و هر کجا مى‏شود به پيامبر گرامى درود فرستاد.

2. کشتار بى‏رحمانه شيعيان کربلا:

کشتار وهّابيان در کربلاى معلّى در سال 1216، به راستى صفحه تاريخ را سياه کرده و قلب هر خواننده را به درد مى‏آورد.
دکتر منير عجلانى مى‏نويسد:
دخل اثنا عشر ألف جندي ولم يکن في البلده، إلا عدد قليل من الرجال المستضعفين لأن رجال کربلاء کانوا قد خرجوا يوم ذاک إلى النجف الأشرف لزياره قبر الإمام أمير الموءمنين يوم الغدير، فقتل الوهّابيّون کل من وجدوهم، فقدر عدد الضحايا في يوم واحد بثلاثه آلاف، وأما السلب فکان فوق الوصف ويقال أن مائتى بعير حملت فوق طاقتها بالمنهوبات الثمينه(12)؛ دوازده هزار نفر سپاه وهّابيّان به فرماندهى سعود، فرزند عبد العزيز وارد کربلا شدند در حالى که بيشتر مردم کربلا به مناسبت عيد غدير به نجف اشرف به زيارت امير المؤمنين[ عليه‏السلام [رفته بودند و در شهر جز عدّه اندکى از پيرها و ناتوان‏ها نمانده بودند.
سپاه وهّابيّان به هر کس که برخوردند، کشتند و آمار کشته‏ها به مرز سه هزار نفر رسيد و اموال غارت شده از کربلا قابل وصف نبود و گفته مى‏شد که آن روز 200 شتر بار سنگين از کربلا به غارت بردند.
محمد قارى غروى در تاريخ نجف از مجموعه شيخ خضر، نقل مى‏کند:
وهّابيّان صندوق قبر حبيب بن مظاهر را که از چوب بود شکستند و سوزاندند و با آن در ايوان طرف قبله حرم، قهوه درست کردند. آن‏ها مى‏خواستند صندوق قبر شريف حسين را هم بشکنند، اما چون داراى شبکه‏هاى آهنين بود، توفيق نيافتند(13). شيخ عثمان بن بشر مورّخ ديگر وهابى که خود اهل نجد بوده مى‏نويسد:
گنبد روى قبر (سيد الشهداء) را ويران ساختند، و صندوق روى قبر را که زمرّد، ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده بودند، برگرفتند، و آنچه در شهر از مال، سلاح، لباس، فرش، طلا، نقره و قرآن‏هاى نفيس يافتند غارت کردند و نزديک ظهر از شهر بيرون رفتند(14). صلاح الدين مختار که خود وهّابى است مى‏نويسد:
در سال 1216 امير سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد، عشاير جنوب، حجاز و ديگر نقاط به قصد عراق حرکت کرد. در ماه ذى‏قعده به کربلا رسيد. او تمام برج و باروى شهر را خراب کرد و بيشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، کشت و نزديک ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شد. آن‏گاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيّه را به نسبت هر پياده يک سهم و هر سواره دو سهم، بين لشگريان تقسيم نمود(15). شيخ عثمان نجدى از مورّخان وهّابى مى‏نويسد:
وهّابيان به صورت غافل‏گيرانه وارد کربلا شدند و بسيارى از اهل آن‏جا را در کوچه و بازار و خانه‏ها کشتند؛ روى قبر حسين عليه‏السلام را خراب کردند و آن چه در داخل قبّه بود به چپاول بردند و هرچه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا و قرآن‏هاى نفيس يافتند، ربودند. نزديک ظهر در حالى که قريب به دو هزار نفر از اهالى کربلا را کشته بودند، از شهر خارج شدند(16). برخى مى‏نويسند: «وهّابيان در يک شب، بيست هزار نفر را به قتل رساندند»(17). ميرزا ابوطالب اصفهانى در سفرنامه خود مى‏نويسد:
هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف، ديدم که قريب بيست و پنج هزار نفر وهّابى وارد کربلا شدند و شعار «اقتلوا المشرکين واذبحوا الکافرين»(18) سر مى‏دادند. آنان بيش از پنج هزار نفر را کشتند و زخمى‏ها حساب نداشت، صحن مقدّس امام حسين عليه‏السلام از لاشه کشتگان پر و خون از بدن‏هاى سر بريده شده، روان بود.
پس از يازده ماه بار ديگر به کربلا رفتم، ديدم که مردم، آن حادثه دل خراش را نقل مى‏کنند و گريه سرمى‏دهند به‏گونه‏اى که از شنيدن آن، موها بر اندام راست مى‏شد(19).

3. حمله به نجف اشرف:

حمله وهّابى‏ها به عراق از 1214 ه آغاز شد. چون در آن سال وهّابى‏ها به نجف اشرف حمله نمودند، ولى عرب خزاعل جلو آن‏ها را گرفتند و سيصد نفر از آن‏ها را کشتند(20). در سال 1215 نيز گروهى براى انهدام مرقد مطهّر حضرت امير عليه‏السلام عازم نجف اشرف شدند که در مسير با عدّه‏اى از اعراب درگير شدند و شکست خوردند(21). در مدّت نزديک به ده سال چندين بار حملات شديدى به شهر کربلا و نجف انجام دادند(22). در سال 1216 وهّابيّان پس از کشتار بى‏رحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسينى عليه‏السلام با همان لشگر راهى نجف اشرف شدند، ولى مردم نجف به‏سبب آگاهى از ماجراى کشتار و غارت کربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخواستند؛ حتّى زن‏ها از منزل‏ها بيرون آمدند و مردان خود را تشجيع و تحريک به دفاع کردند تا اسير کشتار و چپاول وهّابيّان نشوند، در نتيجه سپاه وهّابى‏ها نتوانستند به شهر نجف وارد شوند(23). در سال 1220 يا 1221 وهّابى‏ها به سرکردگى «سعود» به نجف اشرف حمله بردند، ولى چون شهر داراى برج و بارو بود، و در بيرون نيز خندقى شهر را حفاظت مى‏کرد، به علاوه جمعى از مردم و طلاب علوم دينى در حدود دويست نفر تحت رهبرى شيخ جعفر نجفى (کاشف الغطاء) از مراجع اعلم عصر که خود مردى دلير بود، شبانه روز مشغول دفاع از شهر بودند، کارى از پيش نبردند.
خانه شيخ جعفر کاشف الغطاء انبار اسلحه بود و او بر هر دروازه نجف و در هر برجى جمعى از طلاب و مردم را به دفاع واداشته بود.
شيخ حسين نجف، شيخ خضر شلال، و سيد جواد عاملى صاحب مفتاح الکرامه و شيخ مهدى ملاکتاب از جمله علماى مدافع شهر بودند که از مردان بلند آوازه مى‏باشند.
قواى سعود در اين حمله پانزده هزار وهابى جسور جنگجو بود. وهّابى‏ها چندان که سعى کردند نتوانستند وارد شهر شوند، و مدافعان نجف با سرسختى دفاع مى‏کردند.
در يکى از روزها برخى از وهّابى‏ها از ديوار شهر بالا آمدند و نزديک بود شهر را اشغال کنند، ولى با دفاع مردانه مدافعان مسلح مواجه شدند، و عقب نشستند. در مدت محاصره نجف چون مدافعان از درون شهر و برج و باروها وهّابى‏ها را زير آتش داشتند، توانستند هفتصد نفر از آن‏ها را به قتل رسانند. سرانجام سعود با بقيه نفراتش نااميد از نجف اشرف بازگشت.
اهالى نجف قبل از رسيدن قواى سعود، خزانه حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام را به بغداد و از آنجا به کاظمين منتقل ساختند و در محزن آنجا به وديعت نهادند، و بدين گونه از دستبرد آن قوم غارتگر وحشى مصون ماند.
ابن بشر مورخ نجدى راجع به حمله سعود به نجف در تاريخ نجد مى‏نويسد:
«در سال 1220 سعود با سپاه انبوهى از نجد و نواحى آن در بيرون شهر معروف در عراق (نجف اشرف) فرود آمد، و سپاه مسلمين (وهّابى‏ها) را در اطراف شهر پراکنده ساخت، و دستور داد باروى شهر را خراب کنند.
چون ياران او به شهر نزديک شدند، به خندقى عريض و عميق برخورد کردند و نتوانستند از آن عبور کنند. در جنگى که ميان طرفين روى داد در اثر تيراندازى از روى باروها و برجهاى شهر، جمعى از مسلمين (وهّابى‏ها) کشته شدند. آن‏ها نيز از شهر عقب نشستند، و به غارت نواحى اطراف پرداختند»(24). سعود در سال بعد يعنى 1222 نيز بار ديگر با بيست هزار جنگجوى جسور وهابى به نجف اشرف حمله برد، ولى چون ديد مدافعان شهر به رهبرى کاشف الغطاء با توپ و تفنک آماده دفاع هستند نجف را رها ساخت، و به شهر «حله» روى آورد(25).

4. تخريب آثار بزرگان در مکه:

وهّابيون در سال 1218 پس از مسلط شدن بر مکّه تمام آثار بزرگان دين را تخريب نمودند. در «مُعَلّى» قبّه زادگاه پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را و همچنين قبّه زادگاه على بن ابى طالب عليه‏السلام و حضرت خديجه و حتى ابوبکر را ويران و باخاک يکسان کردند.
آثار باستانى که در اطراف خانه خدا و بر روى زمزم را تخريب کرده و در تمام مناطقى که مسلط مى‏شدند آثار صالحين را نابود مى‏کردند و هنگام تخريب طبل مى‏زدند و به رقص و آواز خوانى مى‏پرداختند(26). رفاعى يکى از علماى بزرگ اهل سنّت کويت خطاب به علماى وهابى مى‏نويسد:
رضيتم ولم تعارضوا هدم بيت السيّده خديجه الکبرى أمّ المؤمنين والحبيبه الأولى لرسول ربّ العالمين صلى اللّه عليه وآله، المکان الذي هو مهبط الوحي الأوّل عليه من ربّ العزّه والجلال، وسکتم على هذا الهدم راضين أن يکون المکان بعد هدمه دورات مياه وبيوت خلاء وميضات، فأين الخوف من اللّه؟ وأين الحياء من رسوله الکريم عليه الصلاه والسلام(27)؛ شما به تخريب خانه ام المؤمنين خديجه کبرى اوّلين حبيبه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رضايت داديد و هيچ عکس العمل نشان نداديد با اين که آن مکان محل نزول وحى قرآن بود. و در برابر اين جنايت سکوت انتخاب کرديد و رضايت داديد که آن مکان مقدس به توالت و دستشويى مبدل شود. پس چرا از خدا نمى‏ترسيد؟ و از پيامبر کريم حيا نمى‏کنيد؟
رفاعى در ادامه مى‏نويسد:
زادگاه رسول اکرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را ويران و به محل خريد وفروش حيوانات تبديل شد که با تلاش افراد صالح و خيّر، از چنگال وهّابى‏ها در آمد و به کتابخانه مبدّل گرديد ... شما وهّابيان در اين سال‏هاى اخير تصميم گرفتيد نيّات شوم خود را از طريق تهديد و انتقام پياده کنيد، تمام تلاش خود را جهت نابودى محل ولادت رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به کار بستيد، حتّى از شخصيّت‏ها و علماء بزرگ سعودى مجوّز ويران کردن آن مکان مقدس را گرفتيد، ولى ملک فهد، عواقب شوم آن را ملاحظه کرد و شما را از اين کار ننگين باز داشت.
اين چه کار بى ادبانه‏اى است که از شما سر مى‏زند؟!
اين چه بى وفايى است که در حق رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ! روا مى‏داريد در حالى که خداوند به وسيله آن حضرت، ما و شما و اجداد ما را از تاريکى‏هاى شرک به سوى نور اسلام هدايت فرمود؟!
بدانيد که به هنگام مشاهده رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در کنار حوض، جز بى‏حيايى نصيب شما نخواهد شد. و به يقين بدانيد که نتيجه شقاوت خود را در نابودى آثار پاک آن نبى مکرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم که موجب رنجش گرديده است، مشاهده خواهيد کرد(28). رفاعى در جاى ديگر مى‏نويسد:
آثار قبور صحابه و امّهات المؤمنين و آل البيت را نابود کرده و قبر آمنه بنت وهب مادر گرامى رسول اکرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را با بنزين به آتش کشيديد واثرى از آن‏ها باقى نگذاشتيد(29).

5. آتش زدن کتابخانه‏هاى بزرگ:

دردناک‏ترين چيزى که وهّابيّت مرتکب شد و آثار قبيح آن براى هميشه باقى است، آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبه العربيّه» بود که بيش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر و کم نظير و بيش از 40 هزار نسخه خطّى منحصر به فرد داشت که در ميان آن‏ها برخى از آثار خطّى دوران جاهليّت، يهوديان، کفّار قريش و همچنين آثار خطّى على عليه‏السلام ، ابوبکر، عمر، خالد بن وليد، طارق بن زياد و برخى از صحابه پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و قرآن مجيد به خطّ «عبد اللّه بن مسعود» وجود داشت.
و نيز در همين کتابخانه انواع سلاح‏هاى رسول اکرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و بت‏هايى که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزّى»، «مَناه» و «هُبَل» موجود بود.
«ناصر السعيد» از قول يکى از مورّخان نقل مى‏کند که هنگام تسلط وهّابيان، اين کتابخانه را به بهانه وجود کفريّات در آن به آتش کشيده و به خاکستر تبديل کردند(30).

6. تصرف مدينه منوره:

سعود در سال 1220 يا 1221 در هجوم خود به مدينه پس از يک‏سال و نيم محاصره سرانجام آن شهر مقدّس را متصرّف شد. تمام اشياء گران بهايى که در حرم پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود را غارت نمود. فقط از بيم عموم مسلمين از تعرّض به قبر مقدّس پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خوددارى کردند.
آن‏ها چهار صندوق مملوّ از جواهرات مرصع به الماس و ياقوت گران‏بها را به غارت بردند. از جمله، چهار شمعدان زمرّدين بود که به جاى شمع، در آن‏ها يک قطعه الماس شب‏نما و درخشنده بود، و حدود يک صد قبضه شمشير با غلاف‏هاى مصلاّ به طلاى خالص و مرصع به الماس و ياقوت با دسته‏هايى از زمرّد و يَشْم که به هيچ‏وجه نمى‏شد آن‏ها را قيمت گذارى کرد(31). دريادار سرتيپ «ايّوب صبرى» سرپرست مدرسه عالى نيروى دريايى در دولت عثمانى مى‏نويسد:
سعود بن عبد العزيز، پس از تصرّف مدينه منوّره، همه اهالى مدينه را در مسجد النبى گرد آورد و درهاى مسجد را بست و اين‏گونه سخن آغاز نمود: هان اى مردم مدينه! براساس آيه شريفه «الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ» دين و آيين شما امروز به کمال رسيد، به نعمت اسلام مشرّف شديد، حضرت احديّت از شما راضى و خشنود گرديد، ديگر اديان باطل نياکان خود را رها کنيد و هرگز از آن‏ها به نيکى ياد نکنيد، از درود و رحمت فرستادن بر آن‏ها به شدّت پرهيز نماييد، زيرا همه آن‏ها به آيين شرک درگذشته‏اند(32).

پي نوشت:

(1) ر. ک: کتاب شناسى توصيفى تأليفات علماى شيعه در پاسخ به شبهات و کتاب‏هاى اهل سنّت، که رساله کارشناسى ارشد دانش پژوه گرامى جناب آقاى طاهر عباس از کشور پاکستان است که اين جانب (نگارنده) به عنوان استاد داورِ اين رساله بودم و به حقّ از بهترين رساله‏هايى بود که در سال‏هاى اخير مشاهده کردم.
(2) ر. ک: تاريخ نجد، فصل سوم غزوات،ص 95؛ تاريخ آل سعود، ج 1، ص 31 و تاريخچه نقد و بررسى وهّابى‏ها، 13 ـ 76.
(3) «سار عبد العزيز رحمه‏الله غازيا بجميع المسلمين وقصد بلد ثادق ونازلهم وحاصرهم ووقع بينهم قتال وقطع شيئا من نخيلهم فأقام على ذلک أيّاما، وقتل من أهل البلد ثمانيه رجال، وقتل من المسلمين ثمانيه رجال». عنوان المجد، ص 34.
(4) غزا عبد العزيز إلى الخرج فأوقع بأهل الدُلَم وقتل من أهلها ثمانيه رجال ونهبوا بها دکاکين فيها أموال، ثمّ أغاروا على أهل بلد نَعْجان وقتلوا عوده بن على ورجع إلى وطنه، ثمّ بعد أيّام سار عبد العزيز بجيوشه إلى بلد (ثَرْمَدا) وقتل من أهلها أربعه رجال وأصيب من الغزو مبارک بن مزروع. ثمّ إنّ عبد العزيز کرّ راجعا وقصد (الدُلَم) و(الخُرْج) فقاتل أهلها وقتل من فزعهم سبعه رجال وغنم عليهم إبلاً کثيرا. عنوان المجد، ص 43.
(5) غزا عبد العزيز منفوحه وأشعل في زروعها النار؟! وأخذ کثيرا من حللهم وغنم منهم إبلاً کثيرا وقتل من الأعراب عشره رجال.» عنوان المجد، ص 43.
(6) أتوا بلاد حَرْمه في الليل وهم هاجعون . . . فلمّا انفجر الصبح أمر عبد اللّه على صاحب بُندق يثورها، فثوروا البنادق دفعه واحده فارتجتّ البلد بأهلها وسقط بعض الحوامل، ففزعوا وإذا البلاد قدضبطت عليهم وليس لهم قدره ولا مخرج. عنوان المجد، ص 67.
(7) عنوان المجد، ص 60.
(8) همان.
(10) فتنه الوهابيه، ص 20.
(11) الأحزاب: 56.
(12) تاريخ العربيه السعوديه، ص 126.
(13) نزهه الغرى فى تاريخ النجف الغرى السرى، ص 52.
(14) عنوان المجد فى تاريخ نجد، ج 1، ص 121.
(15) تاريخ مملکه السعوديه، ج 3، ص 73.
(16) عنوان المجد فى تاريخ نجد، ج 1، ص 121، حوادث سال 1216.
(17) تاريخچه نقد و بررسى وهّابى‏ها، ص 162.
(18) مشرکان را بکشيد و کافران را ذبح کنيد.
(19) مسير طالبى، ص 408.
(20) وهابيان، ص 337.
(21) ماضى النجف وحاضرها، ج 1، ص 325.
(22) تاريخ المملکه السعوديّه، ج 1، ص 92.
(23) ماضى النجف وحاضرها، ج 1، ص 325.
(24) عنوان المجد فى تاريخ نجد، ج 1 ، ص 137.
(25) رجوع شوده به: مفتاح الکرامه، ج 5 ص512، مقدمه محقق توانا على دوانى بر کتاب فرقه وهابى سيد محمد حسن قزوينى، ص 41.
(26) کشف الارتياب، ص 27، به نقل از تاريخ «الجبرتى».
(27) نصيحه لإخواننا علماء نجد» ص 59. تأليف: يوسف بن السيّد هاشم الرفاعى، با مقدمه دکتر محمّد سعيد رمضان البوطي.
(28) حاولتم ولا زلتم تحاولون وجعلتم دأبکم هدم البقعه الباقيه من آثار رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه وآله وسلم ألا وهي (البقعه الشريفه التي ولد فيها)، التي هُدمت، ثمّ جُعلت سوقا للبهائم، ثمّ حولها بالحيله الصالحون إلى مکتبه هي (مکتبه مکّه المکرّمه).
فصرتم يرمون المکان بعيون الشرّ والتهديد والانتقام، وتتربّصون به الدوائر وطالبتم صراحه بهدمه واستعديتم السلطه وحرضّتموها على ذلک بعد اتّخاذ قرار بذلک من هيئه کبار علمائکم قبل سنوات قليله (وعندي شريط صريح بذلک) غير أنّ خادم الحرمين الشريفين الملک فهد العاقل الحکيم العارف بالعواقب تجاهل طلبکم وجمّده.
فيا سوء الأدب وقلّه الوفاء لهذا النبيّ الکريم الذي أخرجنا اللّه به وإيّاکم والأجداد من الظلمات إلى النور! ويا قلّه الحياء منه يوم الورود على حوضه الشريف! ويا بؤس وشقاء فرقه تکره نبيّها سواء بالقول أو بالعمل وتحقّره وتسعى لمحو آثاره!. نصيحه لإخواننا علماء نجد، ص 60.
(29) هدمتم معالم قبور الصحابه وأمّهات المؤمنين وآل البيت الکرام رضي اللّه عنهم وترکتموها قاعا صفصفا وشواهدا حجاره مبعثره لا يُعلم ولا يُعرف قبر هذا من هذا؛ بل سُکب على بعضها البنزين فلا حول و لاقوّه إلاّ باللّه. ثمّ ذکر في الهامش: قبر السيدّه آمنه بنت وهب أم الحبيب المصطفى نبيّ هذه الأمّه [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ]. نصيحه لإخواننا علماء نجد: 38.
(30) ر.ک: کتاب تاريخ آل سعود، ج 1، ص 158، کشف الارتياب، ص 55، 187، 324، أعيان الشيعه، ج 2، ص 7، الصحيح من سيره النبيّ الأعظم، ج 1، ص 81 و آل سعود من أين إلى أين، ص 47.
(31) فرقه وهابى و پاسخ به شبهات آن‏ها، مقدمه على دوانى، ص 40.
(32) تاريخ وهّابيان، 107، تاريخ الوهّابيّه، چاپ مصر، ص 126.

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image