اشاره
بيترديد بررسي ابعاد اخلاقي بزرگمردان تهذيب و پارسايي، موقعيت مناسبي براي تأمل، سنجش و ارزيابي براي فرد ايجاد مينمايد و به سان چراغي در مسير تهذيب نفس، فراروي سلوک معنوي پرتو افشاني نموده، الگوي مناسبي براي دستيابي به اهداف مطلوب اين مسير ترسيم ميکند. شهيد بزرگوار آيتاللّه سيد عبدالحسين دستغيب شيرازي، از چهرههاي درخشان و تابناک عرصه اخلاق و تهذيب نفس است که زندگاني سراسر مبارزه و صفات اخلاقي برجسته او، ارائه کننده الکوي کاملي در بهرهگيري از صفات پسنديده و سجاياي اخلاقي نيکوست. روز بيستم آذرماه، يادآور عروج عارفانه آن مرد سترگ عرصه تهذيب و حماسه است که اين نوشتار تلاش دارد ؛ با نگاهي گذرا به خاطراتي از زندگاني ايشان، به بررسي چهره اخلاقي آن شهيد سعيد بپردازد.
تهجد و شبزنده داري
خلوت با معبود و عبادتهاي نيمه شب، رمز بزرگي از وارستگي شهيد دستغيب است، آن گونه که فرزندش حجةالاسلام سيد محمد هاشم دستغيب در اين زمينه مينويسد: «پدرم چه روزهاي گرم تابستان را که به روزه گذرانيد و چه شبهاي سرد زمستان را که با عبادت به صبح رسانيد. فراموش نميکنم که در کودکي، بعضي نيمه شبها از خواب بيدار ميشدم و صداي نالهاش رادر سجده ميشنيدم. خودم را به خواب ميزدم، اما به زمزمههاي همراه با گريهها و اشکهاي روانش گوش ميدادم. گويا هم اکنون نيز صدايش از اتاق مجاور در گوشم طنين ميافکند و آه جانسوزش دلم را ميآزاد».
توکل به خدا
اطمينان و توکل، نشانه بارز مردان خداست. شهيد دستغيب در ضرورت دستيابي به اين باور سترگ، در يکي از درسهاي اخلاق خود به جرياني شنيدني اشاره ميکند که به خوبي گوياي نفس مطمئن و خدامحور ايشان است. او ميگويد: روز اول ماهي که ميخواستم شهريه طلاب را واريز نمايم، وقتي پولها را شمردم و محاسبه نمودم، متوجه شدم که يازده هزار و پانصد تومان کمبود بودجه دارم. دست به دعا برداشتم و گفتم: «خدايا، تو خود ميداني که من دست پيش غير از تو دراز نميکنم. اينک هم همچنان بر باور خود هستم و اميد و اطمينانم به توست». لحظاتي بيش نگذشت که درب منزل به صدا درآمد. يک نفر براي محاسبه وجوهات شرعياش مراجعه کرده بود. ميزان وجوهات او، بيست هزار تومان بود، اما وقتي ميخواست آن را بپردازد گفت: آقا، معذرت ميخواهم، بيشتر از اين را فعلاً نتوانستم تهيه کنم. وجه را که شمردم، ديدم يازده هزار و پانصد تومان است.
نفوذ در دلها
سخن شهيد دستغيب چنان تأثير گذار بود که افراد، شيفته گفتار او ميشدند. نوشتهاند روزي مردي ميانسال که سرو وضعش نشان ميداد از عشاير و قبايل شيراز است، نزد مرحوم دستغيب ميآيد و ميگويد مردي است که سالها سابقه دزدي و شرارت داشته و به جرم سرقتهاي فراوان، تحت تعقيب و متواري بوده است. او همچنين ميگويد که به هيچ وجه اهل نماز و روزه و عمل به تکاليف شرعي نبوده و جنايتهاي بسياري را هم مرتکب شده است، اما سخنان شيوا و دلنشين شهيد دستغيب که آن را هفته قبل در خطبههاي نماز جمعه از طريق راديو شنيده بوده، او را وادار به تأمل و درنگ در رفتار خود کرده و سبب بيداري او شده است و اکنون نيز آمده تا توبه نمايد.
ارشاد ديگران با رفتار
رفتار شهيد دستغيب برگرفته از سيره وحي و سنت پيامبران و امامان عليهمالسلام بود. در دوران رژيم پهلوي، ايشان را دستگير نموده و زنداني ميکنند و براي اينکه بيشتر مورد آزار روحياش قرار دهند، وي را با فردي کمونيست و محکوم به حبس ابد همسلول مينمايند؛ فردي که هيچ گونه رابطهاي با معنويات نداشت. نيمه شب، شهيد دستغيب را وارد سلول او مينمايد، اما مرد کمونيست هيچروي خوشي نشان نميدهد. نزديک طلوع آفتاب، شهيد دستغيب که او را نميشناسد، براي خواندن نماز بيدارش ميکند، ولي او به شدت پرخاش کرده و با تندي فرياد ميزند: «من کمونيستم و نماز نميخوانم». شهيد دستغيب از او بسيار پوزش ميخواهد. رفتار شهيد دستغيب در مدتي که با او هم سلول بودند، به قدري بر وي تأثير ميگذارد که آن شخص همواره ارادت فراوان خود را به ايشان اظهار ميدارد.
ساده زيستي
شهيد دستغيب، زندگياي بسيار ساده و به دور از زرق و برق دنيايي،و خانهاي کوچک با اثاثيهاي ساده در کوچههاي قديمي و پرپيچ و خم شيراز داشت. محافظان ايشان که وظيفه حفظ امنيت و پاسداري از آن شهيد را بر عهده داشتند، وضع زندگي ايشان را مناسب با مسايل امنيتي نديده و از آن بزرگوار ميخواهند که منزل خود را از درون کوچههاي باريک و کهن شهر، به نقطهاي ديگر تغيير دهند تا محافظت از ايشان نيز آسانتر شود، اما مورد قبول ايشان قرار نميگيرد و پاسخ ميشنوند: «من در ميان اين مردم بودهام و تا آخرين نفس هم بايد در بين آنها باشم و در سختي و شاديهاشان شريک باشم».
فروتني
شهيد دستغيب، هرگز اجازه نميداد نام او را با القاب و عناوين بگويند. همواره خود را همسطح با مردم ميانگاشت و به توده مردم علاقه زيادي نشان ميداد. هيچ گاه بالاي مجلس نمينشست و هرگز خود را بر ديگران مقدّم نميداشت. مراد بود، اما با مريد خود دوست، آنچنان که گاه ارادتمندانش از ياد ميبردند که او مراد و مرشدشان است يادوست چندين سالهشان. براي رفتن به نماز جمعه، سوار ماشين نميشد و ميفرمود: «ميخواهم در اين کوچهها در ميان مردم باشم تا اگر کسي سئوال يا گرفتارياي داشته باشد و خجالت بکشد، به منزل بيايد و به کارش رسيدگي کنم». مانند فردي عادي، در بازسازي مسجد جامع شهر، کلنگ به دست گرفت و مشغول کار شد و با اين کار خود، ديگران را نيز به کمک در بازسازي مسجد تشويق نمود.
کمک به نيازمندان
روزي شهيد دستغيب از عضو اجرايي دفتر خود ميخواهند تا مبلغي پول را به دست شخصي برساند. او از دفتر خارج ميشود، اما از آنجا که وي شخص مذکور را مدتها ملاقات نکرده است، با خود ميپرسد که او را از کجا پيدا کند. از روي اتفاق، شخص مورد نظر را در مسير خود ميبيند که به طرف دفتر امام جمعه در حال حرکت است. نزد او رفته و پول را به وي ميدهد. شخص پول را گرفته و پس از شکرگزاري به درگاه خدا ميگويد: ديروز منزل آقا آمدم تا مشکلم را به ايشان بگويم؛ چون همسرم در آستانه وضع حمل است، اما موفق نشدم با ايشان ديدار کنم. امروز طاقتم سرآمد و با خود گفتم راه ديگري جز ملاقات با ايشان و درخواست کمک ندارم، اما به خدا سوگند تا اين لحظه، به کسي در اينباره چيزي نگفته بودم که شما را ديدم و پول را به من داديد.
بردباري و ايستادگي
شهيد دستغيب صبر زيادي در برابر مشکلات داشت و هرگز از فشار مشکلات و آسيبها، کمر خم نميکرد و روحيه مثبت ايشان، سبب افزايش تحمل و بردباري ديگران نيز ميشد. در دوران خفقان رژيم پهلوي، فرزند و نزديکان ايشان را دستگير کرده و به سلول انفرادي در عشرتآباد تهران ميبرند و مورد شکنجه و آزار قرار ميدهند. چند روز بعد، خود ايشان را هم دستگير کرده و به همان زندان ميافکنند و پس از ساعتي شکنجه، به سلول انفرادي مياندازند. صداي ناله از همه سلولها بلند است، اما شهيد دستغيب با سرفه به ديگران ميفهماند که حالش خوب است. ايشان حتي در برابر شخصي که همواره با او دشمني ميکرد و بر ضد ايشان به سخنپراکني ميپرداخت، بردباري پيشه کرده و با گذشت وصفناپذيري، اشتباههاي او را ناديده ميگرفت و هتاکيهايش را به دست فراموشي ميسپرد.
مهرباني با خانواده و کمک در کاره
رفتار شهيد دستغيب در محيط خانواده، رفتاري مهرورزانه و تحسين برانگيز بود. هرگز به اصل خانه سختگيري نميکرد و وجودش براي اصل خانه، مايه دلگرمي بود. همسر ايشان ميگويد: ايشان در امور زندگي، به من اختيار کامل داده بودند و هر کاري که ما انجام ميداديم، هيچ ايرادي نميگرفتند. با بچهها خيلي مهربان بودند. در اوقات فراغت در حياط با بچهها قدم ميزدند و آن گونه که بچهها و نوهها دلشان ميخواست، با آنها رفتار ميکردند. ايشان در کارهاي خانه علاوه بر کارهاي شخصي خود، به ما هم کمک ميکردند». ايشان در ايام بستري شدن مادر خانواده، همه کارهاي خانه را خود به عهده ميگرفتند و حتي نظافت خانه را هم انجام ميدادند.
توجه به جوانان و دانشجويان
آيتاللّه دستغيب با جوانان ارتباطي نزديک داشت و همواره آنان را به تهذيب اخلاق تشويق مينمود و همواره به آنان ميگفت: «شما بايد الگو و نمونه اخلاق اسلامي در اجتماع باشيد». ايشان پس از تأکيد حضرت امام خميني رحمهالله مبني بر وحدت دانشجو و روحاني، تلاش بيشتري براي نزديک شدن به اين دو قشر نمود تا بتواند زمينههاي اين وحدت را به وجود آورد. از اين رو، از آنان خواست تا در جلسات اخلاقي که هر پنجشنبه توسط ايشان در مدرسه علميه قوام تشکيل ميشد، شرکت نمايند. انبوه جوانان دختر و پسر دعوت ايشان را پذيرفتند و در اين جلسات شرکت نمودند.
روحيه پرنشاط
شهيد دستغيب، برخلاف سن زياد و اندام لاغري که داشت، از روحيه پرنشاط و شادابي برخوردار بود. ايشان هر روز بعد از نماز صبح، حدود دوازده کيلومتر پياده روي ميکرد و همين سحرخيزي و ورزش صبحگاهي، در شادابي روحيه ايشان تأثير زيادي داشت، به طوري که هرگز از کار بدني احساس خستگي به ايشان دست نميداد؛ چرا که از دست دادن پدر در کودکي، از ايشان انساني سختکوش ساخته بود و به دوش گرفتن بار مسئوليت خانواده در سالهاي نوجواني حتي در بالابردن توان جسماني ايشان هم تأثير گذاشته بود.
ولايتپذيري
شهيد دستغيب، نمونه کاملي از همراهي با ولايت بود و علاقه بسياري به حضرت امام رحمهالله داشت. جمله معروف «بيعشق خميني نتوان عاشقي مهدي(عج) شد» از سخنان ظريف اوست. ايشان در کلمات عارفانه خود ميفرمود: « هر کس از خميني رحمهالله پيروي کند، از خدا پيروي کرده است». هر گاه با امام امت ديدار ميکرد، در بازگشت خوشحال و شاداب بود و خرسندي ديدار، از چهرهاش خوانده ميشد. شهيد دستغيب خود را مقيّد ميدانست که سخنراني حضرت امام رحمهالله را از تلويزيون يا راديو بشنود و آن را محور سخنان خود در خطبههاي نماز جمعه قرار دهد. ايشان به يکي از نمايندگان شيراز گفته بود: «پسرجان، بايد باورت بشود که حضرت امام [خميني]، نايب امام زمان(عج) است. احترام به امام، احترام به امام زمان (عج) قلمداد ميشود. ميخواهي عزّت پيدا کني، عزّتْ در پيروي از امام است».
عشق به شهادت
عشق به شهادت، چنان در دل شهيد دستغيب، اين پيرآگاه، شيرين جلوه کرده بود که همواره دم از ديدار خونين با پروردگار ميزد و آن را برترين سعادت ميانگاشت و ميفرمود: «اين بدنهاي ما حيف است که در بستر جان دهد. همه خواهند مُرد و مرگ حق است؛ پس چه بهتر که در بستر نميريم». او مژده شهادت خود را سالها پيش، از يکي از استادانش، حاج آقا جواد انصاري شنيده بود و از سالها پيش انتظار آن را ميکشيد، تا آن هنگام که در خون خود غلطيد و به آرزوي ديرينهاش رسيد. روحش شاد و يادش جاودان باد.
منبع:ماهنامه گلبرگ