جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
سومين مسافر محراب
-(1 Body) 
سومين مسافر محراب
Visitor 512
Category: دنياي فن آوري

اشاره

بي‏ترديد بررسي ابعاد اخلاقي بزرگ‏مردان تهذيب و پارسايي، موقعيت مناسبي براي تأمل، سنجش و ارزيابي براي فرد ايجاد مي‏نمايد و به سان چراغي در مسير تهذيب نفس، فراروي سلوک معنوي پرتو افشاني نموده، الگوي مناسبي براي دست‏يابي به اهداف مطلوب اين مسير ترسيم مي‏کند. شهيد بزرگوار آيت‏اللّه‏ سيد عبدالحسين دستغيب شيرازي، از چهره‏هاي درخشان و تابناک عرصه اخلاق و تهذيب نفس است که زندگاني سراسر مبارزه و صفات اخلاقي برجسته او، ارائه کننده الکوي کاملي در بهره‏گيري از صفات پسنديده و سجاياي اخلاقي نيکوست. روز بيستم آذرماه، يادآور عروج عارفانه آن مرد سترگ عرصه تهذيب و حماسه است که اين نوشتار تلاش دارد ؛ با نگاهي گذرا به خاطراتي از زندگاني ايشان، به بررسي چهره اخلاقي آن شهيد سعيد بپردازد.

تهجد و شب‏زنده داري

خلوت با معبود و عبادت‏هاي نيمه شب، رمز بزرگي از وارستگي شهيد دستغيب است، آن گونه که فرزندش حجة‏الاسلام سيد محمد هاشم دستغيب در اين زمينه مي‏نويسد: «پدرم چه روزهاي گرم تابستان را که به روزه گذرانيد و چه شب‏هاي سرد زمستان را که با عبادت به صبح رسانيد. فراموش نمي‏کنم که در کودکي، بعضي نيمه شب‏ها از خواب بيدار مي‏شدم و صداي ناله‏اش رادر سجده مي‏شنيدم. خودم را به خواب مي‏زدم، اما به زمزمه‏هاي همراه با گريه‏ها و اشک‏هاي روانش گوش مي‏دادم. گويا هم اکنون نيز صدايش از اتاق مجاور در گوشم طنين مي‏افکند و آه جان‏سوزش دلم را مي‏آزاد».

توکل به خدا

اطمينان و توکل، نشانه بارز مردان خداست. شهيد دستغيب در ضرورت دست‏يابي به اين باور سترگ، در يکي از درس‏هاي اخلاق خود به جرياني شنيدني اشاره مي‏کند که به خوبي گوياي نفس مطمئن و خدامحور ايشان است. او مي‏گويد: روز اول ماهي که مي‏خواستم شهريه طلاب را واريز نمايم، وقتي پول‏ها را شمردم و محاسبه نمودم، متوجه شدم که يازده هزار و پانصد تومان کمبود بودجه دارم. دست به دعا برداشتم و گفتم: «خدايا، تو خود مي‏داني که من دست پيش غير از تو دراز نمي‏کنم. اينک هم همچنان بر باور خود هستم و اميد و اطمينانم به توست». لحظاتي بيش نگذشت که درب منزل به صدا درآمد. يک نفر براي محاسبه وجوهات شرعي‏اش مراجعه کرده بود. ميزان وجوهات او، بيست هزار تومان بود، اما وقتي مي‏خواست آن را بپردازد گفت: آقا، معذرت مي‏خواهم، بيشتر از اين را فعلاً نتوانستم تهيه کنم. وجه را که شمردم، ديدم يازده هزار و پانصد تومان است.

نفوذ در دل‏ها

سخن شهيد دستغيب چنان تأثير گذار بود که افراد، شيفته گفتار او مي‏شدند. نوشته‏اند روزي مردي ميانسال که سرو وضعش نشان مي‏داد از عشاير و قبايل شيراز است، نزد مرحوم دستغيب مي‏آيد و مي‏گويد مردي است که سال‏ها سابقه دزدي و شرارت داشته و به جرم سرقت‏هاي فراوان، تحت تعقيب و متواري بوده است. او همچنين مي‏گويد که به هيچ وجه اهل نماز و روزه و عمل به تکاليف شرعي نبوده و جنايت‏هاي بسياري را هم مرتکب شده است، اما سخنان شيوا و دل‏نشين شهيد دستغيب که آن را هفته قبل در خطبه‏هاي نماز جمعه از طريق راديو شنيده بوده، او را وادار به تأمل و درنگ در رفتار خود کرده و سبب بيداري او شده است و اکنون نيز آمده تا توبه نمايد.

ارشاد ديگران با رفتار

رفتار شهيد دستغيب برگرفته از سيره وحي و سنت پيامبران و امامان عليهم‏السلام بود. در دوران رژيم پهلوي، ايشان را دستگير نموده و زنداني مي‏کنند و براي اينکه بيشتر مورد آزار روحي‏اش قرار دهند، وي را با فردي کمونيست و محکوم به حبس ابد هم‏سلول مي‏نمايند؛ فردي که هيچ گونه رابطه‏اي با معنويات نداشت. نيمه شب، شهيد دستغيب را وارد سلول او مي‏نمايد، اما مرد کمونيست هيچ‏روي خوشي نشان نمي‏دهد. نزديک طلوع آفتاب، شهيد دستغيب که او را نمي‏شناسد، براي خواندن نماز بيدارش مي‏کند، ولي او به شدت پرخاش کرده و با تندي فرياد مي‏زند: «من کمونيستم و نماز نمي‏خوانم». شهيد دستغيب از او بسيار پوزش مي‏خواهد. رفتار شهيد دستغيب در مدتي که با او هم سلول بودند، به قدري بر وي تأثير مي‏گذارد که آن شخص همواره ارادت فراوان خود را به ايشان اظهار مي‏دارد.

ساده زيستي

شهيد دستغيب، زندگي‏اي بسيار ساده و به دور از زرق و برق دنيايي،و خانه‏اي کوچک با اثاثيه‏اي ساده در کوچه‏هاي قديمي و پرپيچ و خم شيراز داشت. محافظان ايشان که وظيفه حفظ امنيت و پاسداري از آن شهيد را بر عهده داشتند، وضع زندگي ايشان را مناسب با مسايل امنيتي نديده و از آن بزرگوار مي‏خواهند که منزل خود را از درون کوچه‏هاي باريک و کهن شهر، به نقطه‏اي ديگر تغيير دهند تا محافظت از ايشان نيز آسان‏تر شود، اما مورد قبول ايشان قرار نمي‏گيرد و پاسخ مي‏شنوند: «من در ميان اين مردم بوده‏ام و تا آخرين نفس هم بايد در بين آنها باشم و در سختي و شادي‏هاشان شريک باشم».

فروتني

شهيد دستغيب، هرگز اجازه نمي‏داد نام او را با القاب و عناوين بگويند. همواره خود را هم‏سطح با مردم مي‏انگاشت و به توده مردم علاقه زيادي نشان مي‏داد. هيچ گاه بالاي مجلس نمي‏نشست و هرگز خود را بر ديگران مقدّم نمي‏داشت. مراد بود، اما با مريد خود دوست، آن‏چنان که گاه ارادت‏مندانش از ياد مي‏بردند که او مراد و مرشدشان است يادوست چندين ساله‏شان. براي رفتن به نماز جمعه، سوار ماشين نمي‏شد و مي‏فرمود: «مي‏خواهم در اين کوچه‏ها در ميان مردم باشم تا اگر کسي سئوال يا گرفتاري‏اي داشته باشد و خجالت بکشد، به منزل بيايد و به کارش رسيدگي کنم». مانند فردي عادي، در بازسازي مسجد جامع شهر، کلنگ به دست گرفت و مشغول کار شد و با اين کار خود، ديگران را نيز به کمک در بازسازي مسجد تشويق نمود.

کمک به نيازمندان

روزي شهيد دستغيب از عضو اجرايي دفتر خود مي‏خواهند تا مبلغي پول را به دست شخصي برساند. او از دفتر خارج مي‏شود، اما از آنجا که وي شخص مذکور را مدت‏ها ملاقات نکرده است، با خود مي‏پرسد که او را از کجا پيدا کند. از روي اتفاق، شخص مورد نظر را در مسير خود مي‏بيند که به طرف دفتر امام جمعه در حال حرکت است. نزد او رفته و پول را به وي مي‏دهد. شخص پول را گرفته و پس از شکرگزاري به درگاه خدا مي‏گويد: ديروز منزل آقا آمدم تا مشکلم را به ايشان بگويم؛ چون همسرم در آستانه وضع حمل است، اما موفق نشدم با ايشان ديدار کنم. امروز طاقتم سرآمد و با خود گفتم راه ديگري جز ملاقات با ايشان و درخواست کمک ندارم، اما به خدا سوگند تا اين لحظه، به کسي در اين‏باره چيزي نگفته بودم که شما را ديدم و پول را به من داديد.

بردباري و ايستادگي

شهيد دستغيب صبر زيادي در برابر مشکلات داشت و هرگز از فشار مشکلات و آسيب‏ها، کمر خم نمي‏کرد و روحيه مثبت ايشان، سبب افزايش تحمل و بردباري ديگران نيز مي‏شد. در دوران خفقان رژيم پهلوي، فرزند و نزديکان ايشان را دستگير کرده و به سلول انفرادي در عشرت‏آباد تهران مي‏برند و مورد شکنجه و آزار قرار مي‏دهند. چند روز بعد، خود ايشان را هم دستگير کرده و به همان زندان مي‏افکنند و پس از ساعتي شکنجه، به سلول انفرادي مي‏اندازند. صداي ناله از همه سلول‏ها بلند است، اما شهيد دستغيب با سرفه به ديگران مي‏فهماند که حالش خوب است. ايشان حتي در برابر شخصي که همواره با او دشمني مي‏کرد و بر ضد ايشان به سخن‏پراکني مي‏پرداخت، بردباري پيشه کرده و با گذشت وصف‏ناپذيري، اشتباه‏هاي او را ناديده مي‏گرفت و هتاکي‏هايش را به دست فراموشي مي‏سپرد.

مهرباني با خانواده و کمک در کاره

رفتار شهيد دستغيب در محيط خانواده، رفتاري مهرورزانه و تحسين برانگيز بود. هرگز به اصل خانه سخت‏گيري نمي‏کرد و وجودش براي اصل خانه، مايه دلگرمي بود. همسر ايشان مي‏گويد: ايشان در امور زندگي، به من اختيار کامل داده بودند و هر کاري که ما انجام مي‏داديم، هيچ ايرادي نمي‏گرفتند. با بچه‏ها خيلي مهربان بودند. در اوقات فراغت در حياط با بچه‏ها قدم مي‏زدند و آن گونه که بچه‏ها و نوه‏ها دلشان مي‏خواست، با آنها رفتار مي‏کردند. ايشان در کارهاي خانه علاوه بر کارهاي شخصي خود، به ما هم کمک مي‏کردند». ايشان در ايام بستري شدن مادر خانواده، همه کارهاي خانه را خود به عهده مي‏گرفتند و حتي نظافت خانه را هم انجام مي‏دادند.

توجه به جوانان و دانشجويان

آيت‏اللّه‏ دستغيب با جوانان ارتباطي نزديک داشت و همواره آنان را به تهذيب اخلاق تشويق مي‏نمود و همواره به آنان مي‏گفت: «شما بايد الگو و نمونه اخلاق اسلامي در اجتماع باشيد». ايشان پس از تأکيد حضرت امام خميني رحمه‏الله مبني بر وحدت دانشجو و روحاني، تلاش بيشتري براي نزديک شدن به اين دو قشر نمود تا بتواند زمينه‏هاي اين وحدت را به وجود آورد. از اين رو، از آنان خواست تا در جلسات اخلاقي که هر پنجشنبه توسط ايشان در مدرسه علميه قوام تشکيل مي‏شد، شرکت نمايند. انبوه جوانان دختر و پسر دعوت ايشان را پذيرفتند و در اين جلسات شرکت نمودند.

روحيه پرنشاط

شهيد دستغيب، برخلاف سن زياد و اندام لاغري که داشت، از روحيه پرنشاط و شادابي برخوردار بود. ايشان هر روز بعد از نماز صبح، حدود دوازده کيلومتر پياده روي مي‏کرد و همين سحرخيزي و ورزش صبحگاهي، در شادابي روحيه ايشان تأثير زيادي داشت، به طوري که هرگز از کار بدني احساس خستگي به ايشان دست نمي‏داد؛ چرا که از دست دادن پدر در کودکي، از ايشان انساني سخت‏کوش ساخته بود و به دوش گرفتن بار مسئوليت خانواده در سال‏هاي نوجواني حتي در بالابردن توان جسماني ايشان هم تأثير گذاشته بود.

ولايت‏پذيري

شهيد دستغيب، نمونه کاملي از همراهي با ولايت بود و علاقه بسياري به حضرت امام رحمه‏الله داشت. جمله معروف «بي‏عشق خميني نتوان عاشقي مهدي(عج) شد» از سخنان ظريف اوست. ايشان در کلمات عارفانه خود مي‏فرمود: « هر کس از خميني رحمه‏الله پيروي کند، از خدا پيروي کرده است». هر گاه با امام امت ديدار مي‏کرد، در بازگشت خوشحال و شاداب بود و خرسندي ديدار، از چهره‏اش خوانده مي‏شد. شهيد دستغيب خود را مقيّد مي‏دانست که سخنراني حضرت امام رحمه‏الله را از تلويزيون يا راديو بشنود و آن را محور سخنان خود در خطبه‏هاي نماز جمعه قرار دهد. ايشان به يکي از نمايندگان شيراز گفته بود: «پسرجان، بايد باورت بشود که حضرت امام [خميني]، نايب امام زمان(عج) است. احترام به امام، احترام به امام زمان (عج) قلمداد مي‏شود. مي‏خواهي عزّت پيدا کني، عزّتْ در پيروي از امام است».

عشق به شهادت

عشق به شهادت، چنان در دل شهيد دستغيب، اين پيرآگاه، شيرين جلوه کرده بود که همواره دم از ديدار خونين با پروردگار مي‏زد و آن را برترين سعادت مي‏انگاشت و مي‏فرمود: «اين بدن‏هاي ما حيف است که در بستر جان دهد. همه خواهند مُرد و مرگ حق است؛ پس چه بهتر که در بستر نميريم». او مژده شهادت خود را سال‏ها پيش، از يکي از استادانش، حاج آقا جواد انصاري شنيده بود و از سال‏ها پيش انتظار آن را مي‏کشيد، تا آن هنگام که در خون خود غلطيد و به آرزوي ديرينه‏اش رسيد. روحش شاد و يادش جاودان باد.
منبع:ماهنامه گلبرگ
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image