مقدمه
چهرهشان عجيب بود. روسريهاي سرمهاي و کِرم رنگ پوشيده بودند و لباس بلندي بر تن داشتند. سرمه چشمانشان گرد و غبار و اشک، سرخي لبهايشان از خشکيِ تشنگي، و گونه هايشان آفتاب زده و سوخته بود. عطرشان بوي باروت ميداد و گردنبندي از پوکه به گردن داشتند. با تحمّلي شگفت آور سلاح در دست ميگرفتند، يا کولهاي از تدارکات و مهمات و... را با آن سنگيني بر دوش ميانداختند. زيورشان اسلحه شان بود، يا دوربين عکاسيشان، يا ضبط صوت و جعبه مهمّات و جعبه کمکهاي اوليه... و اکنون نيز قلمشان زيبندهترين زينت آنهاست. ابهتشان چشم مردان را ميگرفت و سوزن در دستشان، تيري بود بر قلب دشمن. نُقل عروسيشان گلوله بود؛ شاهد عقدشان شهدا؛ ضامن عقدشان امام (ره)؛ شرط ازدواجشان همراهي در سير و سلوک و مدّت ازدواجشان شايد تا چند لحظه ديگر... .
و زنان جنگ، چنين بودند.
سرّ اينکه اباذر در مبارزه شهره آفاق است، براي آن است که مبارزات قولي و عملي او در کتابها به ثبت رسيد و در سخنرانيها طرح گرديد. سرداران جنگ تحميلي نيز چنين بودند. از همّت و چمران و باکريها و باباييها و.... سخنها گفته شد. امّا زناني هم بودند که چه در صدر اسلام و چه پس از آن، اباذر گونه، هم در صحنه جنگ حضور داشتند و هم براي روحيه دادن به نيروهاي اعزامي و رزمي از آيات و احاديث رسول خدا (صليعليهوآلهوسلم) استمداد مينمودند و دعوت و رهبري آنها بر محور قرآن کريم بود.
اگر کارهايي که زنان، در جنگها و صحنههاي سياسيِ اسلام کردند، دهها بار گفته ميشد، به صورت فيلم تبليغي درميآمد و کتابها در اين زمينه نوشته ميشد، آنگاه مشخص ميگشت که زنها در پيشبرد دين چه در صدر اسلام و چه پس از آن همچون اباذر و مالک اشتر بودند.
زن هم ميتواند مسأله جهاد را به عهده بگيرد، چرا که جهاد، تنها در سنگر بودن و تيراندازي کردن نيست. کمکهاي تدارکاتي پشت جبهه و متن جبهه، امور مربوط به نقشه برداري، ديده باني و ... بخشهاي مهمي از جهاد به شمار ميرود، که زنان ميتوانند آنها را به عهده بگيرند.
زن از فيض جهاد محروم نيست. اگر کشوري در حال جنگ و دفاع است، و از طرف بيگانگان تهديد ميشود، زن نيز بايد دفاع کند و لازمه دفاع آموزش ديدن است. در هيچ يک از اين مسائل، زن را محروم نکردهاند، بلکه در اکثر دشواريها و امانتداريها، در بسياري مصائب و مشکلات، زن همتاي مرد است.1
حتي اگر شرايط ايجاب کند، واجب است که زن، فرمانده لشگر هم باشد.2 چنانکه هنگام ظهور حضرت امام عصر (عج) طبق روايات، پنجاه تن از سيصد و سيزده نفر ياران امام، زن هستند و البته تنها اينان نيستند، بلکه اين 50 نفر فرمانده ديگر زنانِ ياورِ حضرت هستند.
مشارکت بانوان در دفاع مقدس، از اهميت به سزايي برخوردار است، زيرا از جهت کميّت، حدود نيمي از آحاد جامعه را زنان تشکيل ميدهند و مشارکت زن، يعني هماهنگي نيمي از نيروهاي جامعه در راستاي يک هدف.
نقش زنان در صدر اسلام
نقش زنان در صدر اسلام در دفاع، امري انکارناپذير و مالامال از ايثاري آگاهانه، تقديمي عاشقانه و روحي مخلصانه است. بزرگترين مدافع زن در صدر اسلام، فاطمه (عليهاالسلام) است. ايشان به همراه گروهي از زنان در جنگ احد شرکت کردند. حضرت زهرا (عليهاالسلام) و چهارده زن ديگر، عهده دار حمل آذوقه و آشاميدني، مراقبت از مجروحان و آب رساني به تشنگان بودند. در همين جنگ ايشان از رسول خدا (صلياللهعليهوآله) و علي (عليهالسلام) پرستاري و مراقبت نمودند.
زنان ديگري نيز در صدر اسلام براي دفاع از عقيده، ايمان، و دين و کيان خود نقشي به سزا داشتهاند. اولين شهيد زن در اسلام، سميّه است؛ مادر عمار ياسر. سوده همداني با اشعار خود برادران مسلمان را تشويق به جهاد مينمود. صفيه دختر عبدالمطلب و عمّه بزرگوار پيامبر در جنگ احد سر يک يهودي را با شمشير از تن جدا کرد، آسيه در مداواي مجروحين و انتقال شهدا سهم به سزايي داشت و يک نيروي رزمي بود. ام عمّاره در جنگ حنين يکي از دشمنان را با ضربات شمشير از پاي درآورد.
پيامبر اکرم همواره در جنگها تعدادي از زنان را به همراه داشت، که وظيفه آبرساني به بيماران و مداواي آنها را بر عهده داشتند. نسيبه، امّ سنان اسلمي، سِلمي کنيز پيامبر نيز به عنوان پرستار به ايشان کمک ميکردند.
سهم زنان در جنگ هشت ساله ايران و عراق
بحث مهم زنان در جنگ ايران در سه مقوله اصلي ميگنجد:
1ـ فعاليت زنان در پشت جبهه
2ـ حضور زنان در ميدان نبرد و خط مقدم
3ـ نقش زنان در حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس پس از پايان جنگ
1ـ فعاليت زنان در پشت جبهه
مساعدت زنان در پشت جبهه، طيف گستردهاي از فعاليتها را در برمي گيرد. از جمله:
الف ـ کمکهاي نقدي و غير نقدي
«لن تنالوا البرّ حتّي تنفقوا ممّا تحبّون»؛ هرگز به نيکي دست نخواهيد يافت مگر از آن چه دوست داريد (به ديگران) ببخشيد.3 خانم مصباحي مدير دبيرستان قدس نقل ميکند: «از آنجا که ميخواستيم کاري انجام دهيم که هم در روحيه شاگردان و هم خدمت عمدهاي به جبهه باشد، لذا با صحبتهايي که با هلال احمر انجام داديم، قرار گذاشتيم تا آمبولانسي به صورت امانت به مدرسه آورده شود، آنگاه به شيوههاي مختلفي که دانشآموزان در نظر ميگيرند، به تدريج پول آن تهيه شود. قرار شد هر روز يک کلاس، غذايي تهيه کند و با فروش آن به دانشآموزان، سودش را براي خريد آمبولانس پرداخت نمايد. حتي بعضي از کلاسها روزه گرفتند و پول صبحانه و نهارشان را به جبهه دادند. اين مسأله شور و شوق عجيبي در دانشآموزان به وجود آورد.»4
«زني را ديدم که با وجود فقر مالي، دسترنج يک ماه حصيربافي خودش را با رضايت فرزاندان يتيم خود براي کمک اهدا کرد.»5
در سال 66، شرايط خاصي در جبههها به وجود آمده بود. در دبيرستان دخترانهاي که من مدير آن بودم، جهاد مالي اعلام شد. روز اول چند تن از فرزندان شهدا، انگشترهايي که پدرانشان برايشان خريده بودند، داوطلبانه به صندوق ريختند. دانش آموزي داشتيم که برادر شهيدش براي ازدواج خود يک انگشتر براي نامزدش خريده بود. او نيز آن را به جبهه اهدا کرد. 6
مرحومه فهيمه بابائيانپور، همسر شهيد غلامرضا صادق زاده، در نامهاي به همسرش، مينويسد: «دستم را از زير چادر بيرون آوردم و يکبار ديگر براي آخرين بار به آن نگاه کردم. از دستم بيرونش آوردم و گفتم: ميخواهم براي جبهه بدهم. برادري که در دکه ايستاده بود، گفت: چيه؟ طلاست؟ و بي اختيار نوار آهنگران را پشت بلندگوي دکه گذاشت. صداي آهنگران در ميدان پيچيد. اما من به خاطر ميآوردم لحظات خوشي را که براي خريدنش صرف کرده بوديم. از اين مغازه به آن مغازه. مغازهدار وقتي آن را آورد، گفت: عقيق اين انگشتر يمني است. تو خوشحال شدي و به عنوان تنها خريد ازدواجمان آن را خريدي. ميخواستم به آن برادر بگويم: آري طلا است. تنها خريد ازدواجمان است. ميخواستم بگويم که خيلي دوستش دارم. ميخواستم بگويم که چند روزي در دستم کردم که خاطرهاش در ذهنم بماند... برادر نوشت: انگشتر طلا با نگين دريافت گرديد... . از دکه کمک به جبهه بيرون آمدم و پيش خود گفتم: يا زهرا (عليهاالسلام) قبول کن!7
ب ـ آشپزي و تهيه مواد غذايي
«عمليات کربلاي چهار و پنج بود که تعداد مجروحين زياد بود و آنها را به نقاهتگاهي که به همين منظور در استاديوم آزادي تهران تدارک ديده بودند، آوردند. ساعت 12 شب، به بسيج خواهران محل اطلاع دادند که دويست کيلو هويج را بايد آماده و آبگيري کنيد. ما بلافاصله با خواهران تماس گرفتيم. آنها به مسجد آمدند و در مدت 2 ساعت، تمامي 200 کيلو هويج را آب گرفتند و در شيشه آماده کردند. وقتي برادرها براي تحويل آنها به مسجد آمدند، از سرعت عمل ما شگفت زده شدند...»8
ج ـ خياطي و تهيه لباس گرم
«يکي از خواهراني که در ستاد پشتيباني مکتب الزهرا(عليهاالسلام) فعاليت کرده است، چنين ميگويد: «آن روزها شنيديم که بعضي کارخانهها لباسهايي را که براي برادران سپاهي و ارتشي ميدوزند، دستي 45 تومان از دولت پول ميگيرند. ما با مراجعه به واحد امور صنفي تقاضا کرديم که دو هزار دست لباس را ميدوزيم و مجاناً در اختيار دولت ميگذاريم.»9
«حتي در مواقع بمباران هوايي دشمن، شبانه روز پشت چرخ خياطي مينشستيم و فقط کار ميکرديم. مادر شهيدي که در فاجعه هفتمتير پسرش شهيد شده بود، اشک ميريخت و شبانه روز در ستاد، لباس ميدوخت...»10
دـ اهداي خون
دکتر ميلاني، مدير عامل وقت سازمان انتقال خون ايران، خاطرهاي از عمليات کربلاي 5 نقل ميکند: «... ساعت حدود 3 نيمه شب بود. براي سرکشي به سالن انتقال خون رفتم. ديدم گروهي از خواهران براي اهداي خون از دولت آباد تهران به سازمان آمدهاند... آن هم در آن ساعات شب!»11
ه ـ ازدواج با رزمندگان و جانبازان
معصومه صالح خاني، همسر جانباز صفوي (نابينا از دو چشم و محروم دوپا)، ميگويد: «اوايل جنگ بود. فکر ميکردم من که زن هستم، تکليف من چيست؟ احساس کردم که بايد با يک جانباز ازدواج کنم...»12
و ـ سخنراني و نامههاي پرشور در تشجيع رزمندگان
سخنراني پرشور مادر بزرگوار شهيدان مهدي و مجيد زين الدين، در تشييع پيکرشان، چنان شوري در همگان ايجاد کرد که هزاران هزار جوان برومند با تهييج مادرانشان، داوطلبانه به جبهه اعزام شدند... .
و يا سخنراني فهيمه بابائيان پور، همسر شهيد غلامرضا صادق زاده که: «اي همسر شهيدم! راهت ادامه دارد...». فهيمه پس از آن که بر جسد پاره پاره همسرش حضور يافت، به جاي آن که فغان و زاري پيشه کند و سياه بپوشد، لباس سپيد عروسي اش را بر تن کرد و گل روز عروسياش را در دست گرفت و پيشاپيش همگان در تشييع پيکر همسرش فرياد برآورد: «اي همسر شهيدم! شهادتت مبارک!» و در هنگام تدفين او، در ميان انبوه جمعيت، با صداي رسا گفت: «الهي! رضاً برضائک، تسليماً لأمرک». و در مراسم ختم او تأکيد کرد که «اين ختم نيست که آغاز است، آغاز راهي که همسرم آن را پيمود...»
از آن پس فهيمه يکسال لباس سپيد پوشيد؛ چرا که خود را عزادار نميدانست، همان گونه که در تدفين او گفته بود: «اگر غلامرضا به مرگ طبيعي مرده بود، سياه ميپوشيدم؛ چرا که عزيزي از دست رفته بود. اما اکنون لباس سپيد عروسيام را بر تن کردهام؛ چرا که ميدانم او هست، ناظر است، شاهد است، من حتي از او خداحافظي هم نميکنم...». کلامش چنان شورانگيز بود که بانويي از فهيمه 19 ساله خواسته بود تا اگر پسرش شهيد شد، فهيمه در مراسم ختمش سخنراني کند.13
ز ـ تبليغات براي ايجاد روحيه حماسي در رزمندگان
هنر، هم چنان که پير مراد رزمندگان گفته بود: دميدن روح تعهد در انسانهاست... و اين چنين بود که شاعران و هنرمندان زن در اين ميان نقش آفريني کردند. اشعار حماسي و شورانگيز مرحومه سپيده کاشاني، خانم سيمين دخت وحيدي و طاهره صفارزاده، همچون شعر خنساء در زمان پيامبر، حماسه ساز بزرگمردان بود. تهيه و نصب پلاکاردها و تراکتهاي تبليغاتي و شعارها و... نيز شيوهاي ديگر بود.
«بچهها چند قوطي رنگ که در خانه داشتند، آورده بودند. نقاش ابتدا طرحها را با مداد روي تختهها پياده کرد. قلم مو نداشتيم. نگاهي به هم انداختيم. آستينم را بالا زدم و انگشتم را در قوطي رنگ فرو بردم و شروع کردم به رنگ زدن. بقيه هم به من نگاه کردند و با خنده مرا همراهي کردند... صداي اذان صبح که بلند شد، کار طراحي ما نيز به پايان رسيده بود...»14
چنين است که رهبر معظم انقلاب ميفرمايند: «ما در جنگ و انقلاب مشاهده کرديم که نقش خانمها اگر از مردها بيشتر نبود، کمتر هم نبود. اگر زنان حماسه جنگ را نميسرودند و جنگ را در ميان خانهها يک ارزش تلقي نميکردند، مردها اراده و انگيزه رفتن به ميدان جنگ را پيدا نميکردند. دهها عامل دست به دست هم ميدهد تا خيل عظيم بسيجي را به سمت جبهه روانه کند. يکي از مهمترين اين عاملها، روحيه همسران و زنان است...»15
پي نوشت :
1ـ آيت الله جوادي آملي، زن در آينه جلال و جمال، نشر فرهنگي رجاء، ص 292.
2ـ همان، ص 391.
3ـ آل عمران/ 92.
4ـ زهرا رحمانيان، نقش رزمي زنان در دفاع، ناشر: سازمان تحقيقات خودکفايي بسيج، ص 10.
5ـ همان، ص 15.
6ـ عشق و آتش (ويژهنامه بانوان فداکار مازندران)، ص 104 و 106.
7ـ عليرضا کمري، نامههاي فهيمه، دفتر ادبيات و هنر مقاومت، ص 137.
8ـ عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس، مرکز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه، ص 80.
9ـ نقش پشتيباني رزمي در دفاع، کنگره نقش زنان در دفاع و امنيت، ص 10.
10ـ همان، ص 11.
11ـ همان، ص 15.
12ـ همان.
13ـ نامههاي فهيمه، ص 116.
14ـ منبع شماره 9.
15ـ حديث ولايت، ج 3، ص 54.
منبع: ماهنامه ياس، شماره 22