انکار شايستگي علي (عليه السّلام) بر قضاوت :
وأما قوله : قال رسول الله «أقضاکم علي» والقضاء يستلزم العلم والدين ، فهذا الحديث لم يثبت وليس له إسناد تقوم به الحجه . منهاج السنّه، ج4 ص 138.
و اما کلام رسول خدا (که فرموده اند): علي قاضي ترين شما است ؛ و قضاوت لازمه اش علم و دين است ؛ پس اين حديث درست نيست و سند ندارد و نمي توان به آن استدلال کرد .
و نيز در باره حديث « اقضاکم علي » مينويسد :
فهذا الحديث لم يثبت ، وليس له إسناد تقوم به الحجّه ... لم يروه أحد في السنن المشهوره، ولا المساند المعروفه، لا بإسناد صحيح ولا ضعيف، وإنّما يروى من طريق من هو معروف بالکذب. منهاج السنّه ، ج 7 ، ص512 .
اين حديثي است که درست نيست و سندي ندارد که بتوان به آن استدلال کرد ؛ هيچ کس آن را در کتاب هاي سنن مشهور نقل نکرده است ؛ و نه در کتاب هاي مسند ؛ نه با سندي صحيح و نه ضعيف ؛ و تنها آن را کسي روايت مي کند که به دروغ گويي معروف است .
در حالي که محمد بن اسماعيل بخاري در صحيحترين کتاب اهل سنت بعد از قرآن ، از قول عمر بن خطاب مينويسد :
عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَقْرَؤُنَا أُبَيٌّ وَأَقْضَانَا عَلِيٌّ . صحيح البخاري ، ج 5 ، ص149، کتاب التفسير ، باب قوله تعالى : ما ننسخ من آيه أو ننسها .
از ابن عباس نقل شده است که گفت : عمر رضي الله عنه گفت : بهترين خواننده ( قرآن ) ما أبي است و قاضي ترين ما علي .
اگر کتاب محمد بن اسماعيل بخاري ، کتاب مشهوري نيست و سندهايي که نقل کرده ، سند صحيحي نيست ، ما نيز ميپذيريم که برترين و صحيحترين کتاب اهل سنت بعد از قرآن کريم ، ارزش سندي نداشته و رواياتي را که نقل کرده از طريق دروغگويان مشهور بوده است . مرحبا بناصرنا .
دفاع از ابن ملجم
ابن تيميه ، نه تنها با امير المؤمنين عليه السلام علناً دشمني ميروزد که حتي از قاتل آن حضرت دفاع سرسختانهاي ميکند .
وي در منهاج السنه مينويسد :
والذي قتل عليّاً کان يصلّي ويصوم ويقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله يحبّ قتل عليّ، وفعل ذلک محبّه للّه ورسوله في زعمه، وإن کان في ذلک ضالاًّ مبتدعاً . منهاج السنه ، ج 1 ، ص153.
آن کسى که على را کشت ، اهل نماز و روزه بود و قرآن مى خواند و معتقد بود که کشتن على مورد رضايت خدا و پبامبر است و اين کار را به خاطر به دست آوردن محبت خدا و پيامبر انجام داد ، اگر چه در اين عقيده دچار گمراهى شده بود .
و نيز مى گويد :
على بن ابى طالب را يکى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى که از عابدترين انسان ها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند :
قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادي مع کونه کان من أعبد الناس وأهل العلم . منهاج السنّه ، ج 5 ، ص47 .
ملاحظه مى کنيد که ابن تيميّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى کند با اين که پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) ، او را از شقى ترين انسان ها و در رديف پى کننده ناقه ثمود شمرده است .
قال علي(عليه السلام) : « أخبرني الصادق المصدّق أنّي لا أموت حتى أضرب على هذه ، وأشار إلى مقدّم رأسه الأيسر فتخضب هذه منها بدم، وأخذ بلحيته وقال لي: يقتلک أشقى هذه الأمّه کما عقر ناقه اللّه أشقى بني فلان من ثمود» .
مسند أبي يعلى ، ج 1 ، ص431 و المعجم الکبير ، الطبراني ، ج 8 ، ص38 و کنز العمّال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص192 و تاريخ مدينه دمشق ، ابن عساکر ، ج 42 ، ص543 .
پيغمبر راستگو و راست گفتار به من اطلاع داد که از دنيا نمىروم مگر اين که ضربتى بر فرق سرم وارد مىآيد و محاسنم را از خون سرم رنگين مىکند و در اين هنگام بود که محاسن شريفش را به دست گرفت . پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا على! شقىترين شخص اين امت ، تو را از پاى درمىآورد ، چنانکه شقىترين بنى فلان از مردم ثمود ، شتر حضرت صالح عليه السّلام را پى کرد .
حضرت امير(عليه السلام) مى فرمايد : پيامبر راستگو و راستين به من خبر داد که مرا شقى ترين انسانهاى اين امت به شهادت خواهد رساند .
هيثمى رواياتى به اين مضمون نقل کرده و سپس مى نويسد :
رواه الطبراني وأبو يعلى وفيه رشدين بن سعد وقد وثّق ، وبقيّه رجاله ثقات.
سپس روايت ديگرى به همين مضمون نقل مى کند و مى گويد:
رواه أحمد والطبراني والبزّار باختصار، ورجال الجميع موثّقون .
مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص136.
احمد و طبرانى و بزّرا آنرا مختصر نقل کرده اند ، و همه راويان اين حديث ثقه هستند .
نظر ابن تيميه در باره جنگهاي امير المؤمنين عليه السلام :
وي در منهاج السنه مينويسد :
ثم يقال لهؤلاء الرافضه لو قالت لکم النواصب علي قد استحل دماء المسلمين وقاتلهم بغير أمر الله ورسوله على رياسته وقد قال النبي صلى الله عليه وسلم سباب المسلم فسوق وقتاله کفر وقال ولا ترجعوا بعدي کفارا يضرب بعضکم رقاب بعض فيکون علي کافرا لذلک لم تکن حجتکم أقوى من حجتهم لأن الأحاديث التي احتجوا بها صحيحه .
وأيضا فيقولون قتل النفوس فساد فمن قتل النفوس على طاعته کان مريدا للعلو في الأرض والفساد وهذا حال فرعون والله تعالى يقول تلک الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا في الأرض ولا فسادا والعاقبه للمتقين فمن أراد العلو في الأرض والفساد لم يکن من أهل السعاده في الاخره وليس هذا کقتال الصديق للمرتدين ولمانعي الزکاه فإن الصديق إنما قاتلهم على طاعه الله ورسوله لا على کاعته فإن الزکاه فرض عليهم فقاتلهم عللا الإقرار بها وعلى أدائها بخلاف من قاتل ليطاع هو . منهاج السنه ، ج 4 ، ص 499_ 500 .
سپس به اين روافض گفته مي شود که اگر ناصبي ها به شما بگويند که علي خون مسلمانان را حلال دانست و با ايشان بدون دستور خدا و رسول او براي رياست خودش جنگيد - و حال آنکه رسول خدا فرموده اند : فحش دادن به مسلمان سبب فسق است و جنگ با او کفر ، و فرموده است : که بعد از من دوباره در حاليکه کافر شده ايد باز نگرديد ، چون عده اي از شما گردن ديگري را مي زند - پس علي بدين سبب کافر است ، دليل شما ( رافضه) در جواب دليل ايشان ( نواصب) قوي تر نخواهد بود ؛ زيرا رواياتي که ايشان بدان استدلال کرده اند ، صحيح است .
و نيز پس ( ناصبي ها) مي گويند : کشتن مردمان فساد است ؛ پس هرکس که مردمان را براي تحت اطاعت در آوردن ايشان بکشد ، قصد سرکشي در زمين و فساد را دارد ؛ و اين حالت فرعون است و خداوند مي گويد » آن خانه آخرت است ؛ آن را براي کساني قرار مي دهيم که سرکشي در زمين و فساد را نمي خواهند . و عاقبت براي پرهيزکاران است ؛ پس هرکس که در زمين سرکشي و فساد کند از اهل سعادت در آخرت نخواهد بود ؛ و اين مانند جنگ صديق( ابو بکر) با مرتدين و کساني که زکات ندادند نيست ( تا بگوييد او هم در زمين فساد کرده است ) ؛ پس بدرستيکه صديق با ايشان تنها به خاطر اطاعت خدا و رسول او جنگيد ؛ نه به خاطر اطاعت خودش ؛ پس بدرستيکه زکات واجب بود بر ايشان ؛ پس با ايشان به خاطر اقرار به وجوب زکات و پرداخت آن جنگيد ؛ به خلاف کسي که مي جنگد تا از او اطاعت کنند .
و باز در جاي ديگر مينويسد :
وعلي يقاتل ليطاع ويتصرف في النفوس والأموال فکيف يجعل هذا قتالا على الدين وأبو بکر يقاتل من ارتد عن الإسلام ومن ترک ما فرض الله ليطيع الله ورسوله فقط ولا يکون هذا قتالا على الدين . منهاج السنّه ، ج 8 ، ص 330 .
و علي جنگيد تا از او اطاعت کنند و بتواند در جان و مال مردم تصرف کند ؛ پس چگونه اين را جنگ براي دين قرار مي دهيد ؟ و ابوبکر با کساني جنگيد که از اسلام مرتد شده بودند و نيز با کسانيکه آن چه را خدا واجب کرده بود ترک کرده بودند ؛ تا فقط خدا و رسولش اطاعت شوند ؛ و اين جنگ (جنگهاي امام علي ) براي دين نيست .
در حالي که پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم با علمي که خداوند به او عطا کرده بود ، وقوع تمامي اين جنگها را پيش بيني و امير المؤمنين عليه السلام را دستور داد تا با ناکثين ، قاسطين و مارقين جنگ نمايد . و حتي کساني همچون عايشه ، زبير و ... را از شرکت در اين جنگها بر حذر داشته است ؛ چنانچه بسياري از علماي اهل سنت حديث « کلاب حوأب » را نقل کردهاند . ابن حجر عسقلاني در کتاب معتبر فتح الباري مينويسد :
عن عکرمه عن ابن عباس ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لنسائه أيتکن صاحبه الجمل الأدبب ـ بهمزه مفتوحه ودال ساکنه ثم موحدتين الأولى مفتوحه ـ تخرج حتى تنبحها کلاب الحوأب يقتل عن يمينها وعن شمالها قتلى کثيره وتنجو من بعد ما کادت .
عکرمه از ابن عباس نقل کرده که پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم خطاب به همسرانش فرمود : کداميک از شما بر شتر پر مو مىنشيند و خروج مىکند و سگان حوأب بر او پارس مىکنند و مردم بسيارى از جانب راست و چپ او کشته مىشوند و او سرانجام رهائى پيدا مىکند؟ .
و بعد از نقل حديث ميگويد :
وهذا رواه البزار ورجاله ثقات . فتح الباري - ابن حجر - ج 13 - ص 45 – 46 .
بزاز اين روايت را نقل کرده و راويان آن قابل اعتماد هستند .
و ابن کثير دمشقي سلفي در کتاب البدايه والنهايه مينويسد :
عن قيس بن أبي حازم : أن عائشه لما أتت على الحوأب فسمعت نباح الکلاب فقالت : ما أظنني إلا راجعه ، إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لنا : أيتکن ينبح عليها کلاب الحوأب ، فقال لها الزبير : ترجعين ؟ عسى الله أن يصلح بک بين الناس .
هنگامى که «عايشه» به حوأب وارد شد و پارس سگان آنجا را شنيد، گفت: چارهاى نيست جز اينکه از اين سفر صرف نظر کنم؛ چرا که رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ما، همسرانش فرمود: کداميک از شماست که سگان حوأب بر او پارس مىکنند؟ «زبير» گفت: چگونه ممکن است از اين سفر، صرف نظر کنى در حالى که اميد آن مىرود که خداى تعالى با حضور تو سازشى در ميان مردم برقرار سازد !
و بعد از نقل حديث ميگويد :
وهذا إسناد على شرط الصحيحين ولم يخرجوه . البدايه والنهايه - ابن کثير - ج 6 - ص 236 .
سند اين روايت ، طبق شرطهايي که مسلم و بخاري در صحت روايت قائل بودند ، صحيح است ؛ ولي آنها نياوردهاند .
اين داستان در بسياري از کتابهاي اهل سنت نقل شده ؛ از جمله :
مسند أحمد ، ج6 ، ص52 و97 و المستدرک ، حاکم نيشابوري ، ج3 ، ص120 و المصنف ، ابن أبي شيبه الکوفي ، ج8 ، ص708 و مسند ابن راهويه ، صج3 ، ص892 و مسند أبي يعلى ، ج8 ، ص282 و الفايق في غريب الحديث ، زمخشري ، ج1 ، ص353 و موارد الظمآن ، هيثمي ، ص 453 و کنز العمال ، ج11 ، ص197 و 334 و سير أعلام النبلاء ، ذهبي ، ج2 ، ص177 و أنساب الاشراف ، بلاذري ، ص 224 و معجم البلدان ، حموي ، ج2 ، ص314 و تاريخ يعقوبي ، ج2 ، ص181 و تاريخ طبري ، ج3 ، ص475 و ... .
طبق اين روايات ، پيامبر از اين واقعه با خبر بوده و عايشه و طرفدارانش را از چنين جنگي برحذر داشته است و اين نشان ميدهد که آنها در اين جنگ بر باطل و امير المؤمنين عليه السلام بر حق بوده .
و نيز در روايات بسياري نقل شده است که پيامبر اسلام زبير را از اين جنگ بر حذر داشته و حتي او را ظالم خطاب کرده است . حاکم نيشابوري مينويسد :
عن أبي حرب بن أبي الأسود الديلي قال شهدت الزبير خرج يريد عليا فقال له علي أنشدک الله هل سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول تقاتله وأنت له ظالم فقال لم اذکر ثم مضى الزبير منصرفا .
حرب بن ابو الاسود دئلى ، گفت: هنگامى که زبير عليه حضرت على عليه السّلام خروج کرد ، حضرت على عليه السّلام خطاب به او، فرمود : تو را به خدا سوگند ، آيا به خاطر دارى که رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به تو فرمود : تو هستى که با على مىجنگى و به او ستم مىکنى ؟ «زبير» با کمال بىحيائى در پاسخ گفت : از آنچه مىگوئى اطلاعى ندارم- و يا به قولى- فراموش کردهام !! آنگاه زبير بازگشت .
و بعد از نقل حديث ميگويد :
هذا حديث صحيح عن أبي حرب بن أبي الأسود . المستدرک - الحاکم النيسابوري - ج 3 - ص 366 .
اين حديث از أبي حرب بن أبي اسود صحيح است .
حاکم نيشابوري بعد از نقل چندين حديث در اين باره ، ميگويد :
هذه الأحاديث صحيحه عن أمير المؤمنين علي وإن لم يخرجاه بهذه الأسانيد .
المستدرک - الحاکم النيسابوري - ج 3 – ص367 .
اين احاديث از امير المؤمنين علي عليه السلام صحيح است ؛ اگر چه بخاري و مسلم با اين سندها نقل نکردهاند .
و نيز ميگويد :
وقد روي اقرار الزبير لعلي رضي الله عنهما بذلک من غير هذه الوجوه والروايات .
: اقرارى که زبير براى حضرت على عليه السّلام نمود ، منحصر به اين بخش از روايات نيست ؛ بلکه وجوه و روايات ديگرى هم مؤيّد اقرار و اعتراف زبير مىباشد .
جنگ با علي ، جنگ با خدا و رسول او است :
روايات فراواني در کتابهاي اهل سنت نقل شده است که پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم اعلام کرده است که هرکس با علي بجنگد ، مثل آن است که با من جنگيده است ؛ از جمله ابن ماجه در سننش که يکي از صحاح سته اهل سنت به شمار ميآيد ، مينويسد :
عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَعَلِيٍّ وَفَاطِمَهَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ.
سنن ابن ماجه ، ج1 ، ص166 ، ح142 و المستدرک على الصحيحين ، ج 3 ، ص 149 ذهبي نيز اين روايت را در تلخيص المستدرک آورده است . و نيز طبراني ، در معجم اوسط ، ج5 ، ص182 و معجم کبير ، ج 3 ، ص40 أسد الغابه ، ابن أثير ، ج5 ، ص 522 و البدايه والنهايه، ابن کثير ، ج8 ، ص40 و . نقل کردهاند .
پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم خطاب به امام علي ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام فرمود : من با کسى که شما جنگ با او بکنيد جنگ مي کنم و با کسى که سازگار باشيد سازگارم
جصاص ، بعد از نقل حديث ميگويد : فاستحقّ من حاربهم اسم المحارب للّه ولرسوله. أحکام القرآن ، ج2 ، ص 508 .
بنابراين ، سزاوار است کسي که با آنها (اهل بيت) بجنگد ، گفته شود که با خدا و رسول جنگيده است .
عجيب اين است که ابن تيميه و همفکران او ، مسلماناني را که در زمان ابوبکر ، حاضر به پرداخت زکات به ابوبکر نشدند ، کافر و مرتد ميدانند ؛ اما کساني که جان دهها هزار مسلمان را به ناحق گرفته و خون آنان هدر دادهاند ، نه تنها از ديدشان مرتد نيست ؛ بلکه مجتهد هستند و ثواب نيز ميبرند ! با اين که طبق اين روايت ، جنگ کننده با علي عليه السلام همانند کسي است که با خدا و پيامبرش جنگيده است و محارب با خدا و رسول به اجماع مسلمين کافر هستند .
جنگ با ناکثين ، قاسطين و مارقين ، به دستور رسول خدا :
ابن تيميه در منهاج السنه ميگويد : وعلي رضي الله عنه لم يکن قتاله يوم الجمل وصفين بأمر من النبي صلى الله عليه وسلم وإنّما کان رأياً رآه.
منهاج السنّه ، ج4 ، ص496 .
جنگ علي عليه السلام در روز جمل و صفين به دستور رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نبوده است ؛ بلکه با رأي شخصي او بوده است .
در حالي که روايات بسياري در کتابهاي اهل سنت وجود دارد که نبي مکرم اسلام به امام علي عليه السلام دستور داده است که با آنها بجنگد . حاکم نيشابوري در اين باره مينويسد :
عن أبي أيوب الأنصاري في خلافه عمر بن الخطاب رضي اللّه عنه قال: أمر رسول الله صلى الله عليه وإله وسلم ، علي بن أبي طالب بقتال الناکثين والقاسطين والمارقين .
مستدرک الصحيحين، ج 3 ، ص139 .
ابو ايوب انصاري در زمان خلافت عمر بن الخطاب گفت : رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به علي بن أبي طالب عليه السلام دستور داد که با ناکثين ، قاسطين و مارقين بجنگد .
و نيز ابن کثير دمشقي در البدايه والنهايه و ابن اثير در اسد الغابه مينويسند :
عن أبي سعيد الخدري ، قال : أمرنا رسول الله صلى الله عليه وآله بقتال الناکثين ، والقاسطين ، والمارقين ! فقلنا : يا رسول الله ! أمرتنا بقتال هؤلاء ! فمع من ؟ فقال : مع علي بن أبي طالب ، معه يقتل عمار بن ياسر .
أسد الغابه ، ج4 ،ص32و البدايه والنهايه ، ج7 ، ص 339 و المناقب ، خوارزمي ، ص 190 و تاريخ دمشق ، ابن عساکر ، ج42 ، ص471 .
از ابو سعيد خدرى روايت شده که گفت : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، ما را به نبرد با ناکثان و قاسطان و مارقان ، فرمان داد . عرض کرديم : يا رسول الله ! شما که مىفرماييد با اين گروه نبرد کنيم ، اينان با چه کسى مىجنگند ؟ فرمود : با على بن ابيطالب عليه السّلام . و عمار هم با حمايتى که از على عليه السّلام مىکند ، به شهادت مىرسد ! .
همچنين خطيب بغدادي مينويسد :
عن علقمه بن قيس والأسود بن يزيد ، قالا : أتينا أبا أيوب الأنصاري عند منصرفه من صفين ، فقلنا له : يا أبا أيوب ، إن الله أکرمک بنزول محمد - ص - في بيتک ، وبمجئ ناقته ، تفضلا من الله تعالى وإکراما لک ، حتى أناخت ببابک دون الناس جميعا ، ثم جئت بسيفک على عاتقک تضرب به أهل لا إله إلا الله ؟ ! . فقال : يا هذا إن الرائد لا يکذب أهله ، إن رسول الله ( صلي الله عليه وآله وسلم) أمرنا بقتال ثلاثه مع علي رضي الله عنه ، بقتال الناکثين والقاسطين والمارقين ، فأما الناکثون فقد قاتلناهم ، وهم أهل الجمل وطلحه والزبير وأما القاسطون فهذا منصرفنا من عندهم - يعني معاويه وعمرو بن العاص - ، وأما المارقون فهم أهل الطرفاوات وأهل السعيفات وأهل النخيلات وأهل النهروانات ، والله ما أدري أين هم ؟ ولکن لا بد من قتالهم إن شاء الله تعالى .
ثم قال : وسمعت رسول الله - ص - يقول لعمار : يا عمار تقتلک الفئه الباغيه ، وأنت إذ ذاک مع الحق والحق معک . يا عمار بن ياسر ، إن رأيت عليا قد سلک واديا وسلک الناس کلهم واديا غيره ، فاسلک مع علي فإنه لن يدليک في ردى ، ولن يخرجک من هدى . يا عمار ، من تقلد سيفا وأعان به عليا - رضي الله عنه - على عدوه قلده الله يوم القيامه وشاحين من در ، ومن تقلد سيفا أعان به عدو علي - رضي الله عنه - قلده الله يوم القيامه وشاحين من نار . قلنا : يا هذا ، حسبک رحمک الله ! حسبک رحمک الله .
تاريخ بغداد ، ج13 ، ص 188 و تاريخ مدينه دمشق ، ج42 ، ص472 .
علقمه و اسود نقل مىکنند ، هنگامى که ابو ايوب از صفّين بازمىگشت ، به ديدارش شتافتم و گفتم : اى ابا ايّوب ! خداى تعالى تو را مورد اکرام خود قرار داد که محمد صلّى اللّه عليه و آله به خانهات قدم نهاد و ناقهاش کنار خانه تو به زمين نشست و اين همه به سبب موقعيت ويژه تو بود و ديگران از اين منزلت بىنصيب ماندند . از تو توقع نبود که شمشير روى گردن بگذارى و با آنهائى که خدا را به يکتائى مىستايند و (لا اله الّا الله) مىگويند ، نبرد کنى ! .
ابو ايوب ، در پاسخ به اين ضرب المثل متمسّک شد که : «انّ الرائد لا يکذب اهله» ؛ راهنماى کاروان به اهل آن دروغ نمىگويد . (رائد به کسى مىگويند که امور آبرسانى قافله را به عهده دارد اينک اگر به اهل قافله دروغ گويد که آبى به دست نياوردم ، خود و قافله را از تشنگى هلاک کرده است) همانا پيغمبر اکرم صلّى اللّه عليه و آله به ما دستور داد ، با سه دسته از مردم که با على عليه السّلام جنگ مىکنند ، نبرد کنيد : با «ناکثان»، «قاسطان» و «مارقان». با ناکثان که پيروان طلحه و زبير بودند و آتش جنگ جمل را دامن مىزدند ، نبرد کرديم ؛ و با قاسطان هم که پيروان معاويه و عمرو عاص اند، نبرد کرديم ؛ و اکنون از مبارزه با آنان برگشتيم ؛ و با مارقان که در راه ها در انتظار ما هستند و در نخلستان ها و در کنار نهرها جاى گرفتهاند ، نبرد خواهيم کرد . به خدا سوگند که در حال حاضر نمىدانم آنان در کجا به سر مىبرند ؛ ولى به يارى خدا با آن ها هم مبارزه خواهيم کرد .
ابو ايوب گفت : از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم که خطاب به عمّار، مىفرمود : اى عمّار ! گروهى از بدکاران و ستمکاران تو را مىکشند و تو در آن حال ، به راه حق قدم گذاشته و حق هم همراه و حامى توست . اى عمار ياسر ! هرگاه مشاهده کنى که على عليه السّلام در راهى گام مىنهد و ديگران به راههاى ديگر قدم مىگذارند ، تو با على عليه السّلام همراه باش و همان راهى را بپيماى که او پيموده است ؛ چرا که او هرگز به راه خلاف تو را نمىکشاند و از راه هدايت هم تو را بيرون نمىسازد .
اى عمّار ! کسى که براى حمايت از على عليه السّلام و کشتن دشمنان او شمشير ، حمايل نمايد ، خداى تعالى در روز قيامت دو گردنبند از مرواريد بر گردن او مىآويزد و او را به اين زينت الهى مىآرايد. و کسى که شمشير، حمايل کند تا به دشمنان على عليه السّلام کمک کند و آنان را براى قتل على عليه السّلام اعانت نمايد ، در روز قيامت خداى تعالى دو گردنبند از آتش بر گردن او مىآويزد .
سخن ابو ايوب تا اينجا به پايان رسيد و ما به منظور تشويق و تأييد او گفتيم : آرى اين موقعيت براى تو کافى و بسنده است و آرزو مىکنيم که خدا تو را به خاطر چنين مرامى که دارى مورد رحمت و لطف خود قرار دهد.
جنگ علي عليه السلام ، بر اساس تأويل قرآن :
احمد بن حنبل ، استاد بخاري و مسلم در مسندش مينويسد :
عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ رَجَاءٍ الزُّبَيْدِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ يَقُولُ کُنَّا جُلُوسًا نَنْتَظِرُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَخَرَجَ عَلَيْنَا مِنْ بَعْضِ بُيُوتِ نِسَائِهِ قَالَ فَقُمْنَا مَعَهُ فَانْقَطَعَتْ نَعْلُهُ فَتَخَلَّفَ عَلَيْهَا عَلِيٌّ يَخْصِفُهَا فَمَضَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَمَضَيْنَا مَعَهُ ثُمَّ قَامَ يَنْتَظِرُهُ وَقُمْنَا مَعَهُ فَقَالَ إِنَّ مِنْکُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ هَذَا الْقُرْآنِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ فَاسْتَشْرَفْنَا وَفِينَا أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ فَقَالَ لَا وَلَکِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ قَالَ فَجِئْنَا نُبَشِّرُهُ قَالَ وَکَأَنَّهُ قَدْ سَمِعَهُ (مسند أحمد ، احمد بن حنبل ، ج3 ، ص81 ).
اسماعيل ، از پدرش از ابو سعيد خدرى نقل مىکند که در انتظار تشريف فرمائى رسول اکرم صلّى اللّه عليه و آله نشسته بوديم. فاصلهاى نشد که پيغمبر اکرم صلّى اللّه عليه و آله از خانه يکى از همسرانش بيرون آمد . از جاى برخاستيم و به اتفاق آن حضرت به راه افتاديم . اندکى که حرکت کرديم بند کفش پيغمبر اکرم صلّى اللّه عليه و آله گسيخت . على عليه السّلام کفش را گرفت و به وصله زدن آن پرداخت. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به حرکت خود ادامه داد و ما همه همراه آن حضرت حرکت کرديم. پس از اندک فاصلهاى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ايستاد و ما هم به پيروى از ايشان ايستاديم. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله منتظر آمدن على عليه السّلام بود. در اين هنگام، پيغمبر اکرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: به راستى يکى از شما براى تأويل قرآن مىجنگد، همانطور که من براى تنزيل آن جنگيدم.
ابو بکر و عمر گفتند : آيا ما همان مردى هستيم که براى بيان تأويل قرآن مىجنگيم ؟ پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود : نه ؛ بلکه آن کسي که کفش مرا وصله مىزند ، براى تأويل قرآن با مخالفان نبرد مىکند
به ملاقات على عليه السّلام رفتيم تا او را به مأموريتى که در آينده خواهد داشت ، مژده دهيم . حضرت على عليه السّلام به مژده ما توجهى نکرد و گويا اين موقعيت را از خود رسول اکرم صلّى اللّه عليه و آله شنيده بود .
هيثمي بعد از نقل اين حديث مينويسد :
رواه احمد وإسناده حسن . قلت: وله طريق أطول من هذه في مناقب على وکذلک أحاديث فيمن يقاتله. مجمع الزوائد ، ج6 ، ص 244 .
احمد بن حنبل اين روايت را نقل کرده است و سندش حسن است و من ميگويم : روايتهاي طولانيتري نيز در فضائل امام علي عليه السلام نقل شده است و نيز احاديثي در باره کساني که با او ميجنگند .
و در جاي ديگر نيز مينويسد :
رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفه وهو ثقه. مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص133 .
اين روايت را احمد بن حنبل نقل کرده است و راويان آن صحيح بخاري است ، غير از فطر بن خليفه که او نيز مورد اعتماد است .
هرکس علي را ياري نکند ، از من نيست :
ابن عساکر به نقل از عمار ياسر مينويسد :
سمعت النبي صلى اللّه عليه وسلّم يقول: «يا علي! ستقاتلک الفئه الباغيه وأنت على الحق، فمن لم ينصرک يومئذ فليس منّي». تاريخ مدينه دمشق ، ج42 ، ص473 و کنز العمال ، متقي هند ، ج 13 ، ص613 .
از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم که فرمود : يا على ! به زودى گروه بد سيرت و از خدا بىخبر با تو نبرد مىکنند و تو بر حقى ؛ کسى که در آن روز به يارى تو قيام نمىکند ، از امت من نيست .
البته اهانتهاي ابن تيميه به امير المؤمنين عليه السلام فقط به همين موارد ختم نمي شود ؛ ولي ما به جهت رعايت اختصار فقط به همين موارد اکتفا ميکنيم .
ادامه دارد ...
/س