تغييرات عميق و سريع فرهنگي و اجتماعي زندگي مدرن، بسياري از شهروندان ايراني را در رويارويي با مسايل زندگي دچار مشکل کرده است.به طوري که اکثر آنها فاقد تواناييها و مهارتهاي لازم در مواجهه با زندگي جديد بوده و بسيار آسيب پذيرند !
آمار بالاي خودکشي، افسردگي، طلاق، اعتياد، اختلالات رواني، قتل و ... در کنار مهمترين عوامل مرگ و مير يعني بيماريهاي قلبي- عروقي، سوانح و حوادث، گوياي اين امر است که زندگي سالم به «زيستن دشوار» تبديل شده است. پيچيدگي روابط و مناسبات انساني، نفوذ و گسترش وسايل ارتباط جمعي، تنوع در مصارف زيستي و فرهنگي به همراه افزايش جمعيت و مطالبات آنان و مهمتر از همه تغييرات ايدهآلها و آرمانهاي بشر امروزي، زيستن را از وضعيت همگون و ساده به وضعيتي ناهمگون و پيچيده تبديل کرده است.
اين وضعيت اگر چه از سويي به تحولات پرشتاب و پيچيده ي جامعه ي مدرن ربط دارد ، اما از سويي ديگر و مهمتر از آن به ناکارآمدي نهادهاي سنتي خانواده، نظام آموزشي و ساير نهادهاي فرهنگي ما برميگردد. نظام خانوادگي و آموزشي ما نتوانسته خود را با تحولات ارزشي، فرهنگي و تکنولوژيکي جامعه ي جديد وفق دهد. اين امر ضمن اين که از شکاف نسلها تأثير پذيرفته بر عمق اين شکاف نيز افزوده است. بخشي از نابسامانيهاي خانوادگي و چالشهاي تربيتي که در درون خانوادههاي ايراني در رابطه با فرزندانشان وجود دارد به ناآگاهي و نداشتن تجربه و مهارتهاي زيستن در جامعه ي مدرن بر ميگردد که خود بزرگسالان به آن دچار هستند!
در حقيقت نسل جديد به دليل فقر آگاهي و اطلاعات نسل پيشين نسبت به تحولات زندگي جديد دچار آسيب ميشود. نهادهاي فرهنگي و مدني نيز به دليل همين ضعف نميتوانند کمبودها و کاستيهاي نظام خانوادگي را جبران کنند. به عنوان مثال نظام آموزشي ما تنها مبتني بر پرورش هوش ذهني استوار است و به هوش اجتماعي و عاطفي توجهي ندارد. چه بسا نخبگان و تيزهوشاني که در رشته ي علمي خود سرآمدند اما در حل مسايل روزمره ي زندگي خود باز ميمانند . مثلاً با يک شکست عاطفي در هم ميريزند و احساس عجز ميکنند يا در مطالبه ي حقوق اجتماعي خود ناتوانند.
زندگي مدرن، متنوع وپيچيده است و به مهارتهايي فراتر از آن چه که خانواده و مدرسه به انسان ميآموزد نيازمند است.مهارتهايي که فراتر از تامين بهداشت رواني و ايمن کردن فرد در برابر آسيبهاي رواني- اجتماعي، به او بياموزد که چگونه از زندگي لذت هم ببرد. اين هدف و توانايي در زندگي پيچيده مدرن امروزي، هنري بس گرانبهاست .
مهارتهاي زندگي Life skills را ميتوان در سه معني يا شيوه ي زيستن تقسيم کرد:
1- مهارتهاي مربوط به امرار معاش مانند اين که چگونه فرد مشغول کار شود.
در اين مرحله با افزايش سطح دانش و معلومات شهروندان، آنها را براي کسب يک حرفه ي ويژه در جامعه آماده ميسازيم. اين توانايي نه تنها چرخه ي معيشت افراد را ميچرخاند بلکه در تأمين سلامت رواني و اجتماعي آنان تأثير مثبت ميگذارد.
به هر حال کار و تلاش نماد زنده بودن و زندگي است به قول ارد بزرگ :آنکه زندگي بدون رنج و تلاش را برمي گزيند پيشاپيش مرگ خويش را نيز جشن گرفته است .
2- مهارتهاي مراقبت از خود مانند مصرفغذاهاي سالم،ورزش و...
اين مهارتها به حفظ و نگهداري سلامت جسماني افراد ياري ميرساند. به خاطر بسپاريد که اين مهارتها کمارزش و بياهميت نيستند. سلامت روان و سلامت اجتماعي بر پايههاي سلامتي جسمي استوار است. مصداق اين سخن همان ضربالمثل معروف است که «عقل سالم در بدن سالم است». 3- مهارتهايي که براي پرداختن به موقعيتهاي پرخطر زندگي، آموزش داده ميشوند.
مانند توانايي نه گفتن در مقابل فشار جمع جهت استفاده از مواد مخدر، توانايي مقابله با افسردگي در موقعيتهاي دشوار زندگي، کنترل خشم و عصبانيت و ... در واقع مهمترين بخش از آموزش مهارتهاي زندگي به اين قسمت مربوط ميشود و منظور ما دراين مقاله نيز اهميت و ضرورت اين بخش از مهارتهاي زندگي است. با اين توصيف مهارتهاي زندگي، مهارتهايي هستند که براي افزايش تواناييهاي رواني، اجتماعي افراد آموزش داده ميشوند و فرد را قادر ميسازند که به طور موثر با مقتضيات و کشمکشهاي زندگي روبه رو شود، به عبارت ديگر هدف از آموزش مهارتهاي زندگي، افزايش تواناييهاي رواني- اجتماعي و در نهايت پيشگيري از ايجاد رفتارهاي آسيب زننده به بهداشت و سلامت و ارتقاي سطح سلامت روان افراد است.
مهارتهاي زندگي، داراي پنج حوزه اصلي است:
1- مقابله با هيجانها و استرسها
2- خودآگاهي همدلانه
3- ارتباطات اجتماعي و ارتباطات بين فردي
4- تفکر خلاق و تفکر نقادانه
5- تصميمگيري و حل مساله
و خلاصه اينکه به قول ارد بزرگ : ساده باش ، آهوي دشت زندگي ، خيلي زود با نيرنگ مي ميرد .
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سايت با نام کاربري : hamidrayane
/خ