جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
خودسازي اخلاقي
-(3 Body) 
خودسازي اخلاقي
Visitor 225
Category: دنياي فن آوري

قوام‏بخش شخصيت فرد و خانواده

بيش از آن و پيش از آنكه «اخلاق»، روشي و رفتاري ظاهري و بيروني باشد، «ماهيت دروني» دارد و قبل از آنكه در ايجاد و تقويت اخلاق نيكو به «نمود ظاهري» توجه شود، لازم است به «ريشه‏هاي باطني» آن توجه شود.

ريشه‏هاي اخلاق

ريشه اخلاقيات ما، در شناخت‏ها، باورها و پاي‏بندي‏هاي قلبي و دروني است.ميوه‏اي كه چشم‏نواز است و گوارا، با ريشه‏ها تغذيه مي‏كند، بالنده مي‏شود، مي‏رسد و به صورت «ثمره» فعل و انفعال‏هاي فراوان دروني، ظاهر مي‏شود.اگر «اعمال صالح» و خلق و خوي نيكو بخواهد از ساقه و شاخ و برگ وجود انسان جوانه بزند و قد بكشد و سايه گسترد و بهره رساند، بايد به تقويت ريشه‏ها پرداخت.وقتي اخلاق، از يك «بافت دروني» برخوردار بود و ريشه در عمق وجود داشت، انجام كارهاي نيك و برخوردهاي پسنديده و داشتن منش‏هاي متعالي انساني و خلق و خوي الهي، به صورت خودجوش و طبيعي و روان و بي‏تكلّف خواهد بود، نه نيازمند حسابگري و مصلحت‏سنجي و ورانداز كردن و چرتكه انداختن.«حسنات» و «صالحات»، خود به خود، جريان زلالي مي‏شود كه از آن سرچشمه مي‏جوشد و در دشت و صحراي زندگي گسترده مي‏شود.اينكه گفته‏اند: چشمه بايد از خودش آب و جوشش داشته باشد، و گرنه با آب ريختن، چشمه درست نمي‏شود، بر همين اساس است و چشمه خلق و خوي شايسته نيز بايد منشأ دروني داشته باشد.
بزرگان اخلاق، شرطِ اخلاق بودن صفات حسنه را «رسوخ» آن سجايا و مكارم در دل و جان مي‏دانند و مي‏گويند اگر جز اين باشد، اخلاقي تصنّعي و ساختگي خواهد بود، همچون درخت خشكيده‏اي كه شاخ و برگي مصنوعي بر آن بياويزند و آن را «سبزنما» سازند، يا بر درخت ميوه‏اي كه بي‏بار و بر است، سيب و گلابي را با نخ ببندند و بياويزند.هر چند «نمود» اين گونه درختان، سبزي و ثمردهي را مي‏رساند، اما چون روييده از خود درخت نيست، نه دوام مي‏يابد و نه استحكام خواهد داشت و درختي با اين چنين سرسبزي تصنّعي، با وزش باد و طوفاني، عريان و در حقيقت رسوا خواهد شد.در فراز و نشيب زندگي هم، كشش‏ها و طوفان‏هاي فراواني است كه از درياي حوادث و صحراي عمر برمي‏خيزد و بادهاي سهمگيني در مسير «سلوك» مي‏وزد. طغيان نفس و غلبه شهوت و هجوم غريزه‏هايي مانند حبّ نفس، خودخواهي، قدرت‏طلبي، خودبرتربيني و ... به راحتي پرده‏ها را كنار مي‏زند و چهره واقعي و سيماي ساختگي را نشان مي‏دهد.پس بايد در پي آن بود كه فضايل اخلاقي، به صورت «ملكه» در آيد و در جان و دل رسوخ يابد و گرنه، بيم آن است كه دستخوش امواج و طوفان‏ها و تاراج‏ها شود و عريانيِ صاحبانش را به نمايش بگذارد و از فرد «هيچ» نماند.

خلق و خوي الهي

اينكه «خدا زيباست و زيبايي را دوست مي‏دارد»، تنها در بستر آفرينش‏هاي هنري و ادبي نيست، بلكه در وادي «اخلاق» هم جاري و ساري است.اگر در حديث مي‏خوانيم: «تَخَلَّقُوا بِأخلاقِ اللّه‏؛ به خلق و خوي خدا آراسته شويد»، گوياي آن است كه صفات نيك و ويژگي‏هاي برجسته و زيباي الهي مي‏تواند و بايد «الگو»ي عمل و «سرمشق» رفتار باشد.خداوند، به زيبايي‏هايي همچون: احسان، عفو، جود، حلم، صبر، ستر، عزّت، كرم، آمرزش، پذيرش و ... آراسته است و از عيوبي همچون: كينه‏توزي، رسواسازي، بخل، عناد، طرد و ردّ، مبرّا و منزّه است.آراستگي به اخلاق الهي، آراستن و پيراستن خويش است، در حد توان و ظرفيت، به آن جمال‏ها و از آن عيب‏ها كه ياد شد.«جمال باطني» كه در سايه تخلّق به صفات والايي است كه هم در خداست و هم ممدوح و پسنديده اوست. سيماي درون را از تناسب و تعادل و توازن برخوردار مي‏سازد. و مگر نه آنكه اخلاق، نوعي تعادل رفتاري و پرهيز از افراط و تفريط در خصلت‏ها و رفتارهاست؟وقتي «قوه غضبيّه» متعادل شود و تحت كنترل در آيد و در اختيار انسان باشد، نام «شجاعت» به خود مي‏گيرد كه يكي از صفات نيك و ارزش‏هاي اخلاقي است و حد فاصل ميانِ «ترس» و «تهوّر» است.نيروي شهوت و غريزه جنسي هم اگر مهار شود و از افراط و تفريط دور بماند و در خط اعتدال در آيد، از آن «عفّت» پديد مي‏آيد.اگر گفته‏اند كه پايه «علم اخلاق» بر چهار اصل مبتني است: حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت، اشاره به همين تعادل قوا و توازن كشش و كوشش‏هاست كه در سايه آن «جمال» پديد مي‏آيد و چهره جان در سايه آن، زيبا مي‏گردد.

نقش «انتخابگري» انسان

كيفيت «ساختار چهره درون»، تا حد بسياري دست خود انسان است. انسان، موجودي «از پيش ساخته و تغييرناپذير» نيست. سرشت او بر «جبر اخلاقي» قرار نگرفته است. پس مي‏تواند «بودن» و «شدن» خويش را خود انتخاب كند، عوض كند، بهتر يا بدتر سازد.آنكه حس مي‏كند در «صفات شايسته» ضعيف و عقب است، ميدان براي تقويت و پيشرفت براي او باز است. دعوت دين هم به همين تعالي است. راه آن هم تقويت شناخت و انگيزه و بهره‏گيري از الگوها و شاخص‏هاي برتر و به تعبير قرآن كريم، «تأسّي به اسوه‏ها»ست.مسئوليت انسان هم نسبت به خوبي و بدي خويش، به خاطر همين «قدرت انتخاب» و «خصوصيت اختيار» است.
چهره جان را مي‏توان آراست، يا آلود، اين «آرايش» و «آلايش»، در گرو عمل و انتخاب خود انسان است. علم اخلاق به انسان كمك مي‏كند كه عوامل زيباسازي سيماي باطن و اسباب زشت شدن چهره درون را بشناسيم، به آن رو كنيم و از اين بگريزيم.
آنكه مي‏خواهد سيماي اخلاقي‏اش الهي باشد، بايد «گزينشگر» خوبي باشد، برخوردار از اراده و عزم جزم، گريزان از تباهي و پستي، مشتاق رسيدن به قله، بيزار از ماندن در دره و منجلاب، آگاه از زشتي‏ها و زيبايي‏ها.وقتي حيوانات، در اثر تمرين و ممارست و تكرار و تربيت، عوض مي‏شوند، چرا انسان نتواند عوض شود؟ با آنكه در خميرمايه آدمي، قدرت انتخاب و فروغ خرد و حكمت، و تميز خير و شرّ و صلاح و فساد نهفته است و از نگاه مكتب و قرآن نيز عنوان «خليفة‏اللّه‏» دارد. فطرتش بر خداگونگي در صفات و كمالات است، به شرط آنكه وسوسه‏هاي ابليسي و تمايلات نفساني و كشش‏هاي حيواني، او را از فطرت پاك الهي‏اش دور نسازد.هر انساني مي‏تواند «حرّ» شود و از «فجور» به «فلاح» برسد، به شرط آنكه در انتخاب، درست و دقيق عمل كند.انسان، پيوسته در جدال با دشمن دروني است. پيروزي در اين جدال، هر چند دشوار اما پربركت است. به زحمت مي‏توان در مدار خلق و خوي محمدي و سيره فاطمي و علوي و مشي و مرام حسيني زيست، ولي زيبايي روح انسان هم در همين مدار شكل مي‏گيرد.

آرايش جان

كسي كه بتواند از «كوردلي» رها شود و به «بصيرت» برسد، زيباست. آنكه بتواند «بيماري روح» را هم به موازات مرض جسم درمان كند، پوياي راه عترت است. داشتن «قلب خاشع» و «خُلق حسن» و «تواضع در رفتار» و «ادب در گفتار»، نشانه‏هايي از آراستگي چهره جان به زيور اخلاق است.سنگ‏دلان، كوردلان، بيماردلان و تيره‏دلان اگر ندانند دچار چه آفتي شده‏اند، خودِ اين غفلت از بيماري، بزرگ‏ترين بيماري است. مگر نه اينكه شناختِ درد، نيمي از درمان است؟! وقتي خانه دل تاريك است و هيچ روزنه‏اي براي تابش نور حكمت و حقيقت ندارد، اگر به حالش رسيدگي نشود، اين تيرگي تباهش مي‏كند و درِ سعادت را به رويش مي‏بندد.رسيدگي به وضعيت درون و مداواي آن و زدودن بت‏هاي نفسانيات از كعبه دل، پيش‏شرط «اشراق حق» بر «رواق جان» است.
چهره دل را بايد شست و با «آب توبه و پشيماني» آن را از آلودگي‏هاي گناه و نفس‏پرستي و غفلت و غرور تطهير كرد. جان بايد مثل آينه باشد، شفاف و زلال، تا هم جلوه‏گاه كمالات قرار گيرد، هم مورد عنايت الهي باشد، چرا كه پروردگار هستي، بيش از «برون»، به «درون» مي‏نگرد و بيش از «قال» به «حال» توجه مي‏كند.
خدا و پيامبر و قرآن، به آلاينده‏اي به نام «نفس اماره» هشدارمان داده‏اند.
گفته‏اند كه:
نفس عاصي و سركش، دشمن آشتي‏ناپذير انسان و سير كمالي اوست.
با آن نبايد كنار آمد، بلكه بايد با جاذبه‏ها و وسوسه‏هايش جنگيد.
با دشمن نفس، صلح كردن ننگ است
چون در همه حال، با خرد در جنگ است
هر چند سخن ز آشتي مي‏گويد
خصمي است كه آتش‏بس او نيرنگ است
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image