مشاركت فعال زنان، در تكاپوي جامعه مسألهاي است كه از ديرباز با موانع و مشكلات فراواني روبهرو بوده است. به طوري كه اين موانع در قالبهاي مختلف اجتماعي، مذهبي و ... جلوه نموده و از زنان، موجودي ثانويي ساخته است و از تكاپوي اجتماع به زاويه و كنج خانهها محبوس ساخته تا روزگار ما كه زنان به خاطر دور ماندن و جدا شدن از فعاليتهاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي، دچار ركود فكري گرديدند؛ چندان كه اگر حتي جامعه نيز اجازه دهد، به طور فعال در مسائل اجتماعي نميتوانند شركت نمايند. البته بايد اذعان داشت كه قصد نداريم در اين مقاله به زن به صورت فردي اصالت ببخشيم. آن طوري كه جامعه غربي زن را از چارچوب خانه، به كارخانه و خيابان كشيد و به بهانه استقلال و تشخّص، به منجلاب تمايز و انفكاك از خانه كشاند. بلكه اصالت بخشيدن به زن در مقامي كه بايد باشد و به عنوان يك عضو اصلي از نهاد خانواده. چرا كه زن نقش بزرگي در اجتماع دارد و مظهر تحقق بخشيدن به آرمان بشر است و به قول امام(ره) «از دامن زن مرد به معراج ميرود».
موانع و مشكلات بر سر راه مشاركت زنان در فعاليتهاي جامعه، داراي ابعاد و جنبههاي متعددي است. به طوري كه بعضي از اين موانع در تمامي جوامع و شرايط متفاوت فرهنگي، داراي ساختار مشابهي است و بعضي ديگر با توجه به شرايط فرهنگي، اجتماعي و اقليمي ... متفاوت داراي بافتي گوناگون ميباشند.براي اينكه بتوان به طور دقيقتر به بررسي مسائل و موانع مشاركت فعال زنان در مباني جامعه بپردازيم، ابتدا اين موانع را در دوسته كلي تقسيمبندي نموده و سپس به توضيح عناصر جزئيتر آن ميپردازيم.
1ـ موانع درون زا
اين دسته موانع مشاركت زنان در فعاليتهاي اجتماعي، به موانعي اطلاق ميگردد كه عمدتا طبيعت درونپويي داشته و جزء لاينفك ساختار و جنسيت زنان است كه عبارتند از:
الف ـ ساختار جنسي زنان
واضح است زنان از لحاظ بافت جسمي و فيزيكي نسبت به مردان داراي تفاوتهاي ويژهاي ميباشند و به همين لحاظ داراي موانع و محدوديتهاي خاص براي مشاركت در مسائل و كارآيي لازم براي انجام بعضي از امور ميباشند، همچنان كه مردان از همين بعد داراي محدوديت هستند. البته اين مانع نبايد به عنوان يك ضعف و نقصان تلقي گردد، هر چند اين گونه تلقي نشده است، به طور مثال زنان از لحاظ فيزيكي و جسمي قابليت شركت در بعضي از امور و فعاليتها را كه نياز به توانايي جسمي و فيزيكي ويژه دارد دارا نميباشند و قطعا اين مطلبي نيست كه محيط پيرامون و شرايط اقليمي به وجود آورنده آن باشند، بلكه يك خصلت ژنتيكي و فطري است همچنان كه در اكثر موجودات ديگر اين خصلت وجود دارد.
ب ـ موانع ناشي از وظايف ويژه زنان
بعضي از موانع موجود بر سر راه مشاركت زنان در تكاپوي اجتماع، نشأت گرفته از وظايف ويژه است كه بالطبع به زنان محول گرديده است؛ مانند زايمان، شير دادن و ... از اينرو به لحاظ اينكه طبعا اين گونه وظايف از عهده مردان خارج است، زنان دچار مسائل و محدوديت گرديدهاند به طوري كه وقتي يك زن در طول دوران خانهداري، به بيش از ده زايمان مبادرت ميورزد و بالطبع براي هر زايمان بخواهد به مسائل و وظايف پيرامون آن مانند شير دادن، تربيت و ... بپردازد، عملاً هيچ گونه فرصت و وقت باقي ماندهاي نخواهد داشت تا به امور ديگر مانند شركت در فعاليتهاي اجتماعي و كسب دانش و معرفت بپردازد. لذا زنان موجوداتي خواهند بود كه وظيفهاي به جز توليد نسل نخواهند داشت و وقتي مهمترين و اصليترين توليد آنان، توليد نسل و كودك است و به همين خاطر از تمامي غرائز مثبت و منفي تهي گرديده و تنها با قواره بيروني و پوسته ظاهري مورد توجه ميباشنداز يك طرف به عشوهگري و مشاطهگري ميپردازند و از طرف ديگر به توليدات خود كه همان كودك است، سخت احساس وابستگي و نياز ميكنند چرا كه اين تنها وسيلهاي براي «شدن» و «بودن» است و لذا قبل از اينكه احساس مادري باشد، احساس هويت داشتن و بودن است و در واقع نوعي احساس مالكيت خواهد بود كه جانشين احساس مادري شده است. چندان كه وقتي بچهها بزرگ ميشوند و به موقعيت و مقامي و منزلتي دست مييابند، معمولاً اين مادران هستند كه احساس رضايتمندي ميكنند و احساس بودن ميكنند، چون در طول دوران گذشته (زايمان، شيردهي، تربيت ...) مادر تمامي بودن خود را در فرزندان خلاصه كرده است بدون اينكه زماني و فرصتي براي رسيدگي به خود و تعميق معارف و دانش خود داشته باشد و زماني فرا ميرسد كه ميبيند، فرزندان بزرگ شدهاند و از خودش جز موجودي فرسوده باقي نمانده است و از اين رو است كه «شدن» و «بودن» فرزندان را در شدن خويش احساس ميكند و احساس ميكند كه خودش به ثمر رسيده است. اين احساس وابستگي و نياز در زنان كه مهمترين وظيفه خود را در توليد نسل ميدانند و قطعا ناشي از تبعيضات جنسي است، موجب خواهد شد كه زنان از رشد و تعالي فاصله بگيرند و همچنين فرزندان مستقلي نيز تربيت نكنند؛ چرا كه در اين گونه روابط، مادران اجازه مستقل شدن، آگاه شدن و در نتيجه آزاد زيستن و انديشيدن را به فرزندان خود نميدهند.
2ـ موانع برونزا
اين دسته از موانع، موانعي هستند كه رابطهاي با جنسيت زنان ندارد، بلكه موانعي هستند كه در طول دورانهاي گذشته، به لحاظ مسائل تاريخي، فرهنگي، اجتماعي و مذهبي ايجاد گرديده و امروزه جزئي از شاكله شخصيتي جوامع گرديدهاند. يا به عبارت بهتر، جزئي از فرهنگ عمومي اجتماع شدهاند؛ تا آنجا كه اكثريت زنان نيز اين مسائل را به عنوان يك پديده طبيعي پذيرفتهاند:
الف ـ فرهنگ و باورهاي عمومي
جايگاه و شخصيت زن در اذهان و باورهاي عمومي هر جامعه، نشان دهنده ميزان اهميت و منزلت زنان در آن جامعه است. به طوري كه تصويري را كه فرهنگ عمومي يك ملت از زن ارائه ميدهد، در واقع نگرش و ديدگاه مردم آن جامعه به زن ميباشد و اين تصوير را در برخوردها، آداب و رسوم، سنتها، ادبيات و ارزشهاي شايع و ... آن ملت ميتوان ارزيابي نمود. امروزه در جوامع، اغلب صفات انساني به نام مردان ثبت شده است و جزء صفات مردانه محسوب ميشوند. مانند خوشخلقي، شجاع بودن و سختكوشي، صفات مردانه است، و بر عكس آسانگيري، چشمپوشي، بيوفايي و ... صفاتي زنانه محسوب ميشوند! به طوري كه اگر نگاهي به چهره زن در ادبيات فارسي داشته باشيم، ديدگاه جامعه ملي ايران را نسبت به زن در گذشته و امروز درخواهيم يافت؛ چنان كه يكي از نقطههاي مشترك ادبيات ما با فرهنگ عمومي، تلقي بدبينانهاي است كه از هر دو سو نسبت به زن شده است و در ادبيات ملي كه زبان گوياي فرهنگ عمومي جامعه است، زن به عنوان نماد سستي و ضعف و ترس قلمداد ميگردد و در همه جا و همه زواياي گوناگون آثار اديبان و شاعران ديروز و حتي امروز، زن عنصري شكننده و ناپايدار است و اين مسأله تا بدان جا پيشرفت كرده است كه برداشت منفي و ناصواب از شخصيت زن در روح و ذهن و زبان زنان شاعر و اديب نيز رخنه كرده است.(1)
اين فرهنگ عمومي ماست كه زنان نيك و موفق را هميشه به مردان تشبيه كرده است و مردان بد همواره مانند زنان تلقي شدهاند. چندان كه بدترين صفت براي مردان مساوي با زن بودن و بهترين صفت زن مردانگي آن است:
زن در دار مهر و كين نباشد زن باشيم اگر چنين نباشد
زن رخنهگر يقين مرد است زن ناقصِ عقل و دين مرد است
(خواجه مسعود قمي)
اينگونه برخورد در خصوص خاندان عصمت و طهارت نيز صورت گرفته است. چنان كه عمان ساماني، در نقل حوادث كربلا و در مقام ستايش و شرح احوال حضرت زينب(س)، ميسرايد:
زن مگو، مردآفرين روزگار cc زن مگو، بنتالجلال اختالوقار
زن مگو، خاك درش نقش جبين cc زن مگو، دست خدا در آستين
...
آنچه از فرهنگ عامه و باورهاي عمومي مردم برميآيد، آن است كه گويي زن را خداوند فقط براي خانهداري خلق كرده است و شجاعت و دلاوري زنان در فرهنگ عمومي پديدهاي غريب مينمايد؛ چرا كه همواره آن را، «ضعيفه» ناميدهاند و اگر بگوييم «زني شجاع»، صفتي را به موصوفي نسبت دادهايم، كه بعيد است و بايد بگوييم زن مگو بلكه فلان ...
حال به خوبي روشن است كه چرا زنان در يك چنين باور و فرهنگ عمومي نميتوانند جايگاه واقعي و حقيقي خود را دريابند و همواره به عنوان موجودي ثانوي قلمداد ميگردند.
ب ـ ارزشهاي شايع
ارزشهاي شايع در هر جامعه و پايبند بودن به آنها در جامعه از ديدگاه افراد آن جامعه اهميت فراواني دارد. به طوري كه بسيار اتفاق ميافتد كه نقص قانون وضع شده از طرف دولت چندان در نظر مردم ضد ارزش تلقي نگردد ولي نقص ارزشهاي شايع از نظر مردم شديدا ارزيابي منفي ايجاد ميكند. ارزشهاي شايع در بين مردم داراي يك منشاء و ريشه خاصي نيست، بلكه بعضي از آنها ناشي از موقعيتهاي جغرافيايي و اقليمي، بعضي ناشي از مذهب و باورهاي ديني و برخي نيز ناشي از سنتها و خرافات موروثي در اين جوامع است. البته اين ارزشها در جاهاي مختلف از نظر شدّت و ضعف به يك ميزان نيست اما آنچه در اين مقوله مورد توجه است اينكه در اكثر جوامع ارزشهاي شايع مربوط به زنان، داراي حساسيت ويژهاي است و متأسفانه بسياري از مواقع اين ارزشهاي شايع در جهت محدود و محبوس كردن ناصحيح و غير منطقي زنان ايجاد گرديدهاند. مثلاً در بعضي از مناطق، زناني كه در بيرون از خانه كار ميكنند در مظانِّ اتهام قرار دارند و از لحاظ ارزشهاي شايع به غير مسؤول يا غير اسلامي بودن متهم ميگردند.
پ ـ عدم تخصص و سواد
يكي از مسائل و مشكلات زنان در جوامع، عدم بهرهمند بودن از تخصص و مهارتهاي لازم و سطح سواد مورد نياز است. و اين مطلب خود ناشي از موانعي بوده كه بر سر راه تحصيل و دست يافتن به تخصصهاي لازم به وجود آمده است. چنان كه در جوامع، تا ديروز زنان را از دستيابي به تخصص و تحصيلات به دلايل مختلف فرهنگي محروم كردهاند و امروز آنها را به خاطر عدم تواناييهاي لازم علمي، فني، مديريتي و ... به باد استهزاءِ ميگيرند. تا ديروز حضور و ظهور زنان در عرصههاي فرهنگ و دانش، عيب بزرگ و نابخشودني بود و زن موجودي بود كه بايد در كنج خانهها و پستوها مخفي ميماند و امروز عقبماندگي و ناتواناييهاي متعدد زنان كه زاييده همان طرز تفكر و شرايط است به استهزاء گرفته ميشود.
امروزه عليرغم پيشرفتهايي كه در وضعيت آموزش در سطح جهان به وجود آمده است، در سال 1369 قريب به 948 ميليون نفر از بزرگسالان در جهان (حدود 41 جمعيت) بيسواد بودهاند كه بخش قابل توجهي از اين رقم را زنان تشكيل ميدهند. در همين سال، حدود 130 ميليون كودك در جهان دسترسي به آموزش ابتدايي نداشتهاند كه 61 درصد آن يعني 81 ميليون آنها از دختران ميباشند. در 29 كشور جهان در سالهاي 68ـ1364 (89 ـ 1985)، كمتر از 30 درصد از زنان قادر به خواندن و نوشتن بودند و متأسفانه بايد اذعان داشت كه از اين كشورها، تعداد قابل توجهي كشورهاي مسلمان ميباشند.
بنابراين طبيعي است زني كه به لحاظ عدم تخصص و تحصيلات لازم از مسؤوليتهاي انسانياش تهي ميگردد، حتي امكان لازم و كافي بروز غرائز طبيعي مثبت و منفي را هم نخواهد داشت. چه رسد به اينكه در جامعه بخواهد اعتلا و رشد يابد. البته رشد كردهاند، منتها از آن به بعد كه بيشتر مورد توجه و تشويق مردان قرار گرفتهاند و بيشترين تجربهاي كه اندوختهاند، آن است كه با قوارههاي جسمي و ظواهر دلفريب جلوه نمايند. غيبت زنان از صحنههاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در طول اعصار گذشته موجب گرديده است كه آنان دچار ركود فكري گردند و اين ركود فكري سر از يك دور باطل درآورده است پرواضح است كه سهمي كه زنان در مسؤوليتهاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي و ... نسبت به مردان دارند، بسيار محدود و مختصر است. به طوري كه از جدول 1 ملاحظه ميگردد، درصد تصدي زنان در مقامهاي وزارتي و مقامهاي ارشد، تصميمگيري بر حسب مناطق مختلف جهان در سال 1366، بسيار محدود است.
منطقهسطح وزارتيچهار مقام ارشد
تصميمگيري
كشورهاي سوسياليست و اروپايي شرقي6/4 درصد7/3 درصد
آفريقا5/2 درصد6/3 درصد
آسيا و اقيانوس آرام6/1 درصد2/2 درصد
آمريكاي لاتين و جزائر كارائيب4 درصد6 درصد
اروپاي غربي و ساير كشورها9/8 درصد5/7 درصد*
ت ـ باورها و برداشتهاي ديني
از جمله مسائلي كه در رابطه با زنان همواره بر سر آن مناقشه بوده است، برداشتهاي متفاوت ديني در رابطه با زن، حجاب، فعاليتهاي بيرون از خانه، تحصيلات و ... بوده است. چندان كه در بين علماي اسلام همواره در رابطه با مسائل مذكور، اتفاق نظر وجود نداشته است. به طور مثال در مورد حجاب بعضي افراد تا آنجا پيش رفتهاند كه بايد زن را در پستوهاي خانهها نگه داشت و زنان خود را هيچ گاه به اسم صدا نكرد؛ «مادر بچهها»، «عيال» و «ضعيفه» يا به نام پسر بزرگ و ...
در مورد تحصيلات و سواد آموختن زنان برداشتهاي متفاوتي از دين صورت گرفته است. به طور كلي در مورد تحصيلات زنان دو نظر متضاد وجود داشته است: يكي منع آموزش زنان به طور مطلق و ديگري ديدگاه آزادي تعليم و تعلم است. در ميان معتقدان به منع آموزش زنان، برخي آموزش زن را حرام و برخي مكروه ميدانند و در ميان موافقان، برخي واجب و برخي مستحب ميدانند.
برخي گفتهاند:
دختر چو به كف گرفت خامه ارسال كند جواب نامه
آن نامه نشان روسياهي است نامش چو نوشته شد گواهي است
نظامي گنجوي
در مقابل عدهاي از علماي اسلام، آموزش زنان را همچون مردان ميدانند و به استناد روايات معتقدند طلب علم براي زنان و مردان يك فريضه است و در اين باب تفاوتي بين مرد و زن قائل نيستند.
ث ـ عدم خودباوري و اعتماد به نفس
يكي از مقولههايي كه گريبانگير زنان جوامع از جمله زنان جامعه ايران است، عدم خودباوري و اعتماد به نفس در مقابل مسؤوليتهاي اجتماعي و بيرون از خانه است. چرا كه در طول دورانهاي گذشته، از نهاد خانواده گرفته تا پهنه اجتماع، اين مسأله به زنان و دختران تلقين شده است كه شما براي امور بيرون از خانه ساخته نشدهايد و فرزند دختري كه در يك خانه به دنيا ميآيد، با اين باور عمومي و فرهنگ رشد ميكند كه «من دخترم» و اين بدان مفهوم است كه بايد از بسياري از امور بپرهيزم و اين موجب ميگردد كه عليرغم اينكه زنان در بسياري از امور از تواناييها و قابليتهاي خوبي برخوردارند، خود را باور نداشته باشند و اين تا آنجا پيش رفته است كه اگر زناني در اين بين به خودباوري رسيده باشند، متأسفانه ابتدا از طرف زنان مورد استهزاء و كنايه قرار ميگيرند. خودباوري و اعتماد به نفس در زنان جامعه، بايد از نهاد خانواده صورت بگيرد و اين مسأله به صورت باور عمومي به سطح جامعه، تعميم داده شود.
ج ـ مردسالاري
آنچه در اكثر جوامع وجود دارد، نهاد خانواده به صورت مردسالاري اداره ميشود. حال اين مرد ممكن است همان پدر خانواده باشد و بعد از آن در صورت از كار افتادگي پدر يا فوت او به وسيله پسر ارشد؛ اما اينكه مردسالاري به عنوان يك مانع برونزا در سر راه رشد و تعالي زنان قرار دارد، مردسالاري به معناي صحيح آن نيست، بلكه مردسالاري بدين مفهوم كه يك نوع ديكتاتوري كوچك در قالب خانواده، در اكثر جوامعي كه هنوز نهاد خانواده چارچوب خود را حفظ كرده است و به صورت پدر يا مردسالاري اداره ميشود. اين مرد يا پدر است، كه حرف اول و آخر را ميزند و ديگران حتي در مقام مشورت هم قرار نميگيرند و در اين ميان دختران و زنان از همه محرومترند. چرا كه در اكثر اين گونه خانوادهها اگر كسي صلاحيت مقام مشورتي را دارا باشد، معمولاً فرزندان ذكور هستند، چون كه پسر به دنيا آمدهاند و قرار است فردا نقش همين پدر را در خانواده ديگري بازي كنند، والاّ ناخلف خواهند بود!
بدين گونه، جامعهاي كه نهاد خانواده به صورت مردسالاري، آن هم به مفهوم ديكتاتوري آن، اداره ميشود، زنان و دختران در اين نهاد، معمولاً جزء افراد مستضعف و محروم خواهند بود. تا نهاد خانوادهاي كه به وسيله پدر و مردي اداره شود كه مسؤوليتپذير است و در مقابل تك تك افراد خانواده خويش احساس مسؤوليت در همه ابعاد فكري، معنوي و مادي مينمايد.
نتيجه گيري:
موانع و مسائل موجود بر سر راه مشاركت زنان در جامعه، عمدتا يك پديده برونزا است و به وسيله شرايط و مشخصههاي ويژه پديد آمده است. بنابراين براي بررسي و شناسايي آن بايد به عنوان يك متغير برونزا با آن برخورد نمود. اين موانع را بايد، موانعي دانست كه از شرايط پيرامون به زنان تحميل گرديده است و امروزه به عنوان يك باور فرهنگي درآمده است. بنابراين اگر قرار باشد موانع موجود بر سر راه زنان را آن گونه از ميان برداشت كه به زن اصالت فرد جداي از چارچوب نهاد مقدس خانواده ببخشد، پيش از اين، جوامع غربي آن را در حد نهايت انجام داده و امروزه به عوارض سوء آن مبتلا گرديدهاند. اما اگر اين موانع را بخواهيم بدان گونه مرتفع سازيم كه به زن اصالت واقعي ببخشد و جايگاه حقيقي و واقعي زن را در جامعه مشخص سازد، بايد به اصلاح باورهاي فرهنگي مردم و جامعه پرداخت. باورهايي كه نشأت گرفته از عوامل و مسائل متعدد ملي، جغرافيايي، اجتماعي، اقتصادي و مذهبي ... است و در حال حاضر ايجاد كننده رفتار در بين افراد است. رفتاري كه از يك طرف زنان را به عدم اعتماد به نفس و خودباوري و ضعف كشانده و از آنان موجودي ثانوي ساخته است و از طرف مقابل مردان را، تافته جدا بافته و برتر ميداند. بايد باور فرهنگي مردم را اصلاح كرد كه زن همانند مرد است و آزاد است كه سرنوشت و فعاليتهاي خود را انتخاب كند و بايد اين باور را در مجموعه باورهاي فرهنگي جامعه از جمله مردان ايجاد نمود كه «زن نقش بزرگي در اجتماع دارد. زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش دهنده زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن مرد به معراج ميرود. دامن زن محل تربيت بزرگ زنان و مردان است.»
منابع و مأخذ
* كتاب توسعه، ش6، مقاله، نقش زنان در توسعه.
1ـ اكبري نعمتاللّه، كنش و واكنش متقابل مشاركت زنان در اجتماع و توسعه فرهنگي، سمينار زن و توسعه فرهنگي، دانشگاه الزهراء، 1374.
2ـ اكبري نعمتاللّه، نقش باورهاي ناصواب از مباني دين در اجتماع، سمينار معضليابي و مسألهشناسي فرهنگي در استان اصفهان، اداره كل ارشاد اسلامي، 1373.
3ـ اكبري نعمتاللّه، نقش انديشه ديني در فرايند توسعه، مجله علمي، پژوهشي دانشگاه شاهد، شماره 4 و 5، 1373.
4ـ امام خميني(ره)، سيماي زن در كلام امام خميني.
5ـ پيام زن، شمارههاي 10 الي 42.
6ـ زن روز، تمامي شمارههاي 1364.
7ـ ستاري جلال، سيماي زن در فرهنگ ايران، چاپ اول، 1373.
8ـ شريفي علي، مجموعه آثار 21، چاپ ششم، 1373.
9ـ كتاب توسعه، نظريههاي اجتماعي شمارههاي 5، 6، 7 و 8، 1372 تا 1374.
10ـ مطهري مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ هشتم، 1357.
11ـ ويژهنامه، سمينار رسالت زن مسلمان در جهان امروز، آبان، 1373.