چكيده: اين مقاله تلاش ميكند نقش ايمان و هدفمندي را در برنامه ريزي آشكار سازد و هشت گام اساسي در برنامه ريزي كارآمد را توضيح دهد . ابعاد ايمان در برنامه ريزي و سپس ملازمت ايمان و عشق در برنامه زندگي از ديگر مطالبي است كه در اين مختصر بررسي ميشود .
گامي به سوي موفقيت
صاحب ذوقي گفته است:
«انسان بايد عظمت را بجويد
وگرنه
از جويبار حقيري كه به چالهاي ميريزد
مرواريدي صيد نخواهد شد»
2 شرط اساسي موفقيت
عصر امروز، عصر امپراتوري برنامه و اطلاعات به شمار ميآيد و همه چيز تجليگاه اراده آدمي است . اگر با عنصر آگاهي و نظم و خدامحوري عمل كنيم و مايه تحول خود و پيرامون خود شويم، بي ترديد به قلهها دستخواهيم يافت .
شعار جهان امروز چنين است:
«آينده از آن تو استبه دو شرط: نخست آن كه با برنامه و در برنامه حركت كني؛ و دوم آن كه به برنامه ايمان داشته باشي»
هشت گام در برنامه ريزي كارآمد:
امروزه براي برنامه ريزي كارآمد و بهينه هشت گام تعريف ميكنند . وقتي ميخواهيد به قله كوهي صعود كنيد، شايد نخستين چيزي كه ذهن را به خود مشغول ميسازد، كليت قضيه است . كليت قضيه در قالب يك پرسش انديشهتان را زير فشار قرار ميدهد: آيا اساساً من ميتوانم از اين قله بالا بروم . اين تلنگر ذهني ميزان ايمان شما به كليت عمل را مشخص ميسازد؛
به عبارت ديگر، شما از خود ميپرسيد: آيا من ايمان قلبي دارم كه ميتوانم اين كار را بكنم؟ !
اگر اين ايمان قلبي مسلم و مسجل شد، هشت گام يا مرحله مطرح ميگردد .
گام اول: در اين مرحله، علت صعود به طور ذهني تبيين ميشود؛ يعني چرا صعود به اين قله؟ به عبارت روشنتر، ايمان دارم اين كار شدني است؛ اما چرا اين قله؟ بر اين اساس، شناسايي و تعيين رسالت (Mission) و بينش (Vision) مطرح ميشود .
گام دوم: در اين مرحله، مسير حركت از آغاز تا مقصد تعيين ميگردد . اين كار اصطلاحاً تعيين هدف دراز مدت خوانده ميشود .
تنها داشتن هدف كافي نيست؛ آدمي بايد به ابعاد هدف، مراحل هدف، نحوه حركتبه سوي هدف بينديشد و سپس حركت را آغازکند . بنابراين، فرايندگراييونتيجه گرايي هر دو مهم و تعيين كنندهاند؛ هر چند در طراحي و برنامهريزي فرايندگرايي تأثير بيشتر و ارزش بالاتر دارد .
گام سوم: زمان دقيق صعود، در اين مرحله تعيين ميشود . اين گام اصطلاحاً نخستين گام اجرايي در مديريت زمان نام دارد .
گام چهارم: در اين گام، مراحل مهم صعود و زمان آنها تعيين ميگردد .
وقتي يك فعاليت را به مراحلي تقسيم كنيم، به راحتي ميتوانيم آن را در ظرف زمان و فعاليتهاي كوچك يا خرده فعاليت تعريف كنيم .
گام پنجم: در اين مرحله، جايگاه امروز فرد تبيين ميشود و فاصله او با هر مرحله از برنامه صعود به دست ميآيد . اين همان نگاه فرايندي مرحلهاي به كارها است كه نوعي ارزشيابي تكويني و مرحلهاي است .
گام ششم: مسيري كه انسان از جايگاه امروز تا جايگاه بعدي ميرساند، با تمام جزئياتش در اين مرحله ترسيم و طراحي ميگردد . (مرحله تهيه برنامه استراتژيك)
گام هفتم: نوع وسيله يا ابزاري را كه فرد بايد در هر مقطع از صعود از آن استفاده كند، در هفتمين مرحله مشخص ميشود . اين كار اصطلاحاً ابزارشناسي نام دارد . گاه شناخت دقيق ابزار انسان را صدها قدم به موفقيت نزديك ميسازد .
گام هشتم: اينك زمان اجرا است . با يك نگاه به برنامه و وضعيت موجود در هر لحظه، مراحل پيشرفت كار را مديريت كنيد . تا هدف را در آغوش بگيريد .(مراحل كنترل كار) (1)
اجراي اين مراحل در يك برنامه ريزي استراتژيك بسيار مهم است و در موفقيت انسان نقش اساسي دارد .
ايمان در برنامه ريزي:
ايمان در حقيقت نوعي رجوع به خويشتن خويش است . رجوع به خويشتن يعني شناختخويشتن يا تلاش در جهت شناخت خويشتن .
آندره تاركوفسكي، فيلمساز نامآور روس، مينويسد:
اگر انسان حتي به درختخشكيده با ايمان آب دهد سبز خواهد شد، زيرا ريشه دارد . (2)
ميتوان گفت مقصود از مديريت زمان توام با ايمان و اعتقاد، مديريتبرنامهها در ظرف زمان است نه مديريتبر زمان . بنابراين، زمان عاملي استبا قابليت انعطاف نامحدود براي دسته بندي بهينه فعاليتها؛ همچون قفسههاي كتابخانه كه عاملي استبراي چينش صحيح كتابها .
ايمان در زندگي با عشق، شوق، و انتظار درآميخته است . اگر به گذشته بنگريد، ميبينيد لحظههاي خطير، لحظههايي هستند كه به راستي زندگي كردهايد و با عشق و محبتبه سر شده است . (3) بنابراين، براي آزاد ساختن انرژي بي نهايت درون خويش در برنامه ريزي، جز محبتسرشار بي ريا و بي انتظار به ذره ذره اين عالم هيچ راهي وجود ندارد . تمام اعمال نادرست ما در حبس اين نيروي عظيم در دايره تنگ خودخواهيهاي كور ريشه دارد .
فرانچسكوي قديس مينويسد:
ديدن با چشمان بسته، ايمان با قلبي خاموش، اين است معجزه دائمي . (4)
همراهي ايمان و عشق در برنامه زندگي
ايمان و عشق در برنامه ريزي زندگي ملازم حركت ميكنند . عشق، هر دو كيفيت تاريكي و روشنايي را در خود دارد و تركيبي است از شب و روز و مرگ و زندگي . انسان بايد از بخش تاريك شروع كند . شروع هميشه از تاريكي است، درست مثل بذري كه زندگي خود را از تاريكي درون خاك شروع ميكند . تمام شروعها در تاريكي است؛ زيرا تاريكي از مهمترين عوامل آغاز هر حركت است . البته حركت در تاريكي با نور ايمان معنا ميشود و متبلور ميگردد .
تاريكي داراي عمق خاصي است و قدرت فراواني براي تغذيه شما دارد . روز هميشه شما را خسته ميكند، ولي شب هنگام دوباره نيرو ميگيريد و زنده ميشود . بنابراين، حركتخود را از تاريكي و ابهام ولي با ايمان شروع كنيد و بدانيد روشنايي سحر در پيش خواهد بود . اگر از تاريك هراسان باشيد و فرار كنيد هرگز روشنايي روز را در نمييابيد . اگر انسان بخواهد بدون تجربه تاريكي شب از آن گذر كند، هرگز قادر به تجربه روز نخواهد بود .
انسان بايد با نور ايمان به درون تاريكي روح نفوذ كند تا از آن بگذرد و به روشنايي سحرگاهان برسد . ابتدا مرگ را ميچشيد و سپس زندگي را تجربه خواهيد كرد . در ترتيب عادي كارها ابتدا تولد است و سپس زندگي ولي در دنياي باطني و سفر دروني مساله كاملاً فرق دارد . ابتدا از خود گذشتن را تجربه ميكنيد و سپس زندگي ميچشيد .
ابتدا تاريكي را تجربه ميكنيد و سپس روشنايي از درون آن زاده ميشود . چنان كه آساني از دل سختي، حيات از دل مرگ، محبت از دل محنت، شادي از دل غم، وصل از دل هجر و نور از دل ظلمتبرون ميتراود .
حافظ شكايت از غم هجران چه ميكني
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
اگر نيك و ظريف به زندگي بزرگان و فرهيختگان بنگريم، از محنتها و غمها و هجرانها و حرمانها و سختيهاي طاقت فرسا آكنده است . آنها به ياري ايمان به هدف به قلههاي رفيع موفقيت دستيافتند . صاحبدل متفكري ميفرمود: «جوانان امروز بايد همواره بكوشند .» زندگي نامه بسياري از بزرگان و ذوالفنون و انديشه ورزان و عالمان و مخترعان و مكتشفان را مطالعه كنند؛ چرا كه چهار چيز به ما هديه ميدهد:
1- الگو گيري
2- برنامه ريزي
3- تعهد به هدف
4- ايمان به مسير و عاقبت راه ها نبايد فراموش كرد كه رشد و تعالي و شخصيت هر فرد ساخته و پرداخته خود او است . دانش برنامه ريزي و ايمان به هدف موتورهاي محرك انسان به سوي تعالياند . انسان واقعي در جبر خطي و قالبها نميگنجد و غير قابل پيش بيني است . او از حصارهاي به ظاهر معقول و زنجيرهاي مرئي و نامرئي آزاد است و به همين سبب، ساختار شكن است نه قانون شكن؛ قالبهاي محدود را در هم ميشكند و پيش ميرود . رمز پيشرفت و خلاقيتبشر نيز در همين شالوده شكني به ظاهر غير معقول نهفته است .
«پيشرفتها يكسره به انسانهاي فرا ساختار يا ساختار شكن و قالب شكن بر ميگردد؛ چون آدمهاي قالبي هميشه در صدر و تطبيق خويش با وضع موجود هستند، حال انسان ساختار شكن و متحول وضع موجود را برخود و نيازهاي خود منطبق ميسازد . بنابراين براي وقوع هر گونه تغيير جدي بايد چشم اميدمان به انسان متفاوت و متحول باشد .» (5)
راه خويش گير
هر انساني موجودي يگانه و منحصر به فرد است كه ميتواند در مسير خود ساختگي و اجتماع سازي منشأ تحول شود .
بودا ميگويد: «اي انسان خود پناه خويشتن باش» (6) يعني با ايمان به خويش و توان خويش حركت كن تا مرزهاي سعادت را درنوردي و به دنبال سبو و مشك آب و راههاي رفته و قطبهاي مختلف نباش .
آب كم جو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
انسان چگونهاي است كه براي تقابل با چراهاي زندگي آفريده شده است و كوركورانه نبايد تابع محض يا منتظر محتضر باشد . حركت، تكاپو، خلاقيت، رشد، تحول و انتقال و مهاجرت و گريز از بندهاي ناگزير همه و همه نشان انسان پيراسته از تقليد كوركورانه است .
روزي عارف بزرگ خواجه عبدالله انصاري همراه يكي از مريدانش از جادهاي ميگذشت . «مريد» به رسم ادب پشتسر خواجه در حركتبود كه خواجه به وي گفت: اي پسر! پشتسرم راه مرو . مريد پيش خود گفت: خطا كردم؛ شايد خواجه را ميل سخت گفتن و درس گفتن با من باشد . پس به سمت راستخواجه شتافت و از اين سوي به راه افتاد لحظهاي بعد، خواجه گفت: اي پسر از سمت راست من راه مرو . مريد با خود گفت: خطا كردم؛ سمت راستبزرگان جايگاه مريدان ارشد است . پس از سمت چپ خواجه قدم در راه نهاد . لحظه اي بعد خواجه گفت: اي پسر از سمت چپ من راه مرو . مريد بر خود نهيب زد: باز هم خطا كردم؛ من بايد پيشاپيش خواجه بروم تا همه راه را بر او باز كنم و همه مانع تابش اشعه خورشيد بر رخسارش گردم؛ و چنين كرد . اندكي بعد، خواجه او رابه خود خواند و گفت: اي پسر، پيشاپيش من راه مرو .
مريد متحير شد و گفت: نه پشتسر شما، نه سمت راست و چپ شما، نه پيشاپيش، پس از كدام سمتحركت كنم؟
خواجه فرمود . اي پسر، راه خويش درياب و ازآن سوي برو» .
بنابراين، هر كس بايد، در كنار بهرهگيري از مربي، به سبك و سيرت خود راه خويش را كشف كند . كشف راه در پرتو ايمان و هدفمندي ممكن ميشود . برنامه و حركت رهاورد اين دو عنصر مهم است . انسان در هدفمندي برنامههاي خود را ترسيم ميكند و در ايمان باور به خويشتن را تا مرز عمل پيش ميراند .
رشد و تحول و فتح قلهها، حق شما است . و گذرگاه آن برنامه و باور خويشتن است . اين حق حقيقي شما است . مهم نيست ديگران چه ميانديشند؛ زيرا بسياري از افراد ترمز و مانع حركت و تحول به شمار ميآيند . حركت كنيد و آرام باشيد . بگذاريد جهان راه خود را طي كند و شما با دو بال ايمان و هدفمندي كه خداوند كريم در وجود تان به وديعه نهاده است، لذت غافلگير كردن خود را كشف كنيد .
پينوشت:
1 . مديريت زمان، سعيد رجحان .
2 . گنگ خواب ديده، هوشنگ گلمكاني .
3 . از دولت عشق، هنري در آموند، ترجمه سعيد رجحان .
4 . يادداشتهاي ممنوعه، برداشتهاي وارونه، عبدالعظيم كريمي، ص181 .
5 . عصر سنتگريزي، هنري چارلز، ترجمه عباس مخبر، ص10تا19 .
6 . يادداشتهاي پراكنده، دست نويس، احمد ناصري .