با ورود به دورهي جواني و مرز جواني اولين سؤالات مبتني براحساس هويت، در ذهن فرد جرقه ميزند: من كيستم؟ چرا آفريده شدم؟ چه بايد بكنم؟ و سؤالهايي از اين دست . هرگاه نوجوان و جوان بتواند پاسخهايي قانع كننده براي اين سؤالات پيدا كند، زندگياش را همسو با ارزشهاي حاكم برجامعه، جهت ميدهد; و الا به اصطلاح روان شناسان، دچار بحران هويتخواهد شد و براي گريز از اين سؤالات و رهايي از خاطرههاي دغدغهبار به ستونهايي تكيه ميكند كه هرگز نميتوانند براي او تكيهگاه مناسبي باشند . فراموشي ناشي از اعتياد، از جمله پناهگاههاي متزلزل و غيرقابل اعتمادي است كه برخي از جوانان براي فرار از اين بحران هويتبرمي گزينند و در نتيجه در دامي فرو ميغلتند كه رهايي از آن برايشان امكانپذير نيست .
براساس آنچه گفته شد، اولين عامل در گرايش افراد را به اعتياد، بايستي اين اقتضاي نوجواني و جواني يعني «احساس هويت و كشف آن» دانست .
اين مطلب را مقالهي قبل در خدمتشما بوديم .
خانواده:
عامل ديگري كه در گرايش فرد به اعتياد و در نتيجه سقوط در اين درهي وحشتناك، نقش عمده دارد، چارديواري خانوادهي اوست . به تعبير يكي از دانشمندان خارجي، بندرت ميتوان دايرهي تربيت طفل را به خارج از خانواده تسري داد و به تعبير «گزل» روانشناس آمريكايي، شالودهي شخصيت فرد در پنجسال اول زندگي شكل گرفته است و از اين تعبير، اساسيتر و عميقتر روايتي است از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله) كه فرمودند:
«انسان بدبخت در شكم مادر خود اين گونه است و انسان سعادتمند هم در شكم مادر، سعادتمند است» . اين روايت گوياي آن است كه زمينهي تربيتي طفل، قبل از اين كه با ورود به دنيا فراهم شود، از سوي عواملي رقم زده ميشود كه مثل قبل از تولد در اين خصوص نقش دارند، اين امور كه ميتوان آنها را عوامل تربيتي قبل از تولد نام نهاد، فصلي را در كتابهاي تربيتي و كتابهايي كه به مسائل خانواده و تعليم و تربيت پرداختهاند، به خود اختصاص داده است .
در خانواده، پايههاي سعادت يا بدبختي و تيرهروزي طفل، رقم زده ميشود و گرايش طفل، به انجام دادن كارهاي نيكو و يا گرايش به ناهنجاريهاي اجتماعي و اخلاقي، معلول عواملي است كه ريشه در مزرعهي خانواده دارد، و از آنجا كه دو عنصر تعيين كننده در چارديواري خانواده، پدر و مادر هستند، گاه از خانواده به والدين تعبير ميشود .
يافتههاي روان شناسان گوياي اين نكته است كه در مقاطع مختلفي از زندگي، نوعي گرايش به معيارهاي بزرگسالان در طفل بروز ميكند، اما قبل از آن بايستي از ويژگي همانندسازي كه در كودكي اجتنابناپذير استياد كرد . «همانند سازي» را ميتوان نوعي تقليد از حركات بزرگترها دانست . همانندسازي، جزئي جدانشدني از ويژگي كودكان است، لذا نقش والدين در جهت دهي شخصيت و گرايشهاي كودكان اولين رتبه را در تكوين شخصيت آنها بهخود اختصاص ميدهد . البته در اين كه كدام يك از پدر و مادر، در اين فرايند همانندسازي نقش بيشتري دارد، طي نظر سنجي از دانشجويان يك دانشگاه مشخص شده است كه از لحاظ اخلاق و علايق شخصيتيك چهارم پسرها شبيه مادر خود هستند و يك چهارم از دخترها در اين موارد شبيه پدر خود عمل ميكنند . (1) در فرايند همانندسازي نقش ساير اعضاي خانواده، مانند برادر و خواهر نيز بيتاثير نيست .
هرگاه طفل در خانواده و با كساني زندگي كند كه ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي آنها با ارزشها و هنجارهاي عرفي و رايج همسو نباشد، گرايش طفل در بزرگسالي به ناهنجاريهاي اخلاقي و اجتماعي امري محتمل است و برعكس، هرگاه درخانواده و با افرادي زندگي كند كه ارزشها و هنجارهاي اجتماعي و اخلاقي را مراعات ميكنند، سعادت طفل تاحدودي زيادي تضمين ميگردد .
عدم توجه به طفل، بيتوجهي به اقتضائات سني او، درنظر نگرفتن كرامت و بزرگمنشي طفل، از مهمترين عوامل زمينه ساز گرايش به ناهنجاريهاي اجتماعي و به صورت مصداق، گرايش به اعتياد است .
بر طبق يك از يافتهها، مصرف دارو در بين جواناني بيشتر است كه به خانوادههاي ناخرسند تعلق دارند كه در آنها والدين علاقهاي به فرزندان خود ندارند، و به تنبيه بدني شديدي متوسل ميشوند، تا در بين جواناني كه در محيطهاي خانوادگي شادتري بزرگ شدهاند . ارزشهاي والدين نيز نقش مهمي در استفاده از دارو دارند . جواناني كه در خانوادههاي محافظه كاري بزرگ شدهاند كه در آنها برارزشهاي اجتماعي و ديني سنتي و اهميت هدفهاي دراز مدت تاكيد ميگردد، كمتر به مصرف دارو گرايش نشان ميدهند، تا جواناني از خانوادههايي كه در آنها عدم دخالت در كار همديگر تشويق ميشود . شايد قويترين تاثير والدين اين باشد كه الگويي براي مصرف دارو فراهم ميكنند . در خانوادههاي كه در آن آزادانه الكل، آرام بخشها و ساير داروهاي قانوني استفاده ميشود، ممكن است كودكان نيز در انتخاب داروها آزادي عمل نشان دهند ...» (2)
برمبناي آنچه گفته شد، خانواده مهمترين تاثير را در گرايش محفل به هنجارها و ناهنجاريهاي اجتماعي دارد; و به تعبير ويل دورانت: «كودك سركش است و پايبند هيچ قانوني و قراردادي نيست و هرچه ممنوع است، مورد توجه و ميل طبيعي اوست . نخستين وحدت اجتماعي كه اين موجود خودخواه بدان علاقه پيدا ميكند، خانواده است ...» (3)
خانواده و والديني كه با عطوفت و مهرباني با فرزندان خود روبه رو ميشوند، بذر يك زندگي طبيعي را در دل فرزندان خود ميكارند . چنين فرزنداني هرگز مجبور نميشوند، براي چشيدن يك جرعه محبت، چشم به دست ودهان هركس و ناكس بدوزند و برعكس، فرزنداني كه جاي خالي يك لحظه عطوفت را در زندگي خود احساس ميكنند و تشنهي يك جام محبتند، به اندك گوش چشمي تغيير مسير ميدهند و چه بسا گم شدهي خود را به سفرهاي ببينند كه محتويات آن را بلاي ويرانگر اعتياد تشكيل ميدهد .
منابع ديني ما مشحون از رواياتي است كه محبتبه فرزندان را توصيه كردهاند كه در شمارههاي آينده انشاءالله مصاديقي خواهدآمد .
پاشيدگي خانواده
از ديگر عواملي است كه در گرايش فرد به ناهنجاريهاي اجتماعي و از جمله اعتياد، مؤثر است .
پژوهشها نشان ميدهد كه بين سي تا شصت درصد از بزهكاران به خانوادههايي تعلق دارند كه از هم پاشيده شدهاند، و به اين ترتيب ميتوان گفت كه به طور متوسط چهل درصد از بزهكاري، ثمرهي تلخ ازهمپاشيدگي خانوادههاست . (4)
از هم پاشيدگي خانوادهها، گرفتارشدن طفل به رفتار ظالمانهي پدر و مادري كه مجددا تشكيل زندگي دادهاند و روند اوليهي زندگيشان از دست رفته، موجب خلا عاطفي شديد طفل ميگردد . دقت اين اطفال در امور مختلف زندگي كاهش مييابد، اعتماد به نفس آنها تقليل مييابد، احساس پوچي ميكنند و لاابالي خواهند شد و چون دچار عقدهي حقارت ميشوند، افرادي ناپايدار خواهند بود .
بر اساس آنچه گفته شد، خانواده و والدين در ارائهي الگويي به فرزندان و اتخاذ زندگياي مبتني بر هنجارها يا ناهنجاريهاي اجتماعي، نقش اول و اساسي را دارند و عملكرد آنها به طور قهري در سعادت يا بدبختي فرزند مؤثر است . والديني كه برخوردهاي محبتآميز و طبيعي بافرزندان داشته باشند، او را شيفتهي لبخند ديگران نساخته و خلا عاطفي او را پر ميكنند . چنين فرزنداني سفرهي دل نزد هركس نميگشايند و به دام ناهنجاريهاي اجتماعي و از جمله اعتياد نميافتند و والديني كه سرانجام زندگي آنها به جادهي طلاق و از هم پاشيدگي ختم ميشود، سنگ بناي انحراف فرزندان خود را با دستخود به كار زدهاند .
گروههاي همسن و سال
از جمله زمينه سازان سعادت و يا بدبختي افراد به شمار ميروند .
فرايند رشد انسان گوياي آن است كه رشد اجتماعي از هشتسالگي آغاز ميگردد و تمايل به مقبوليت و پذيرش اجتماعي در شخص جوانه ميزند، هرگاه طفل درگروهي قرار بگيرد كه هنجارهاي اجتماعي را پذيرفتهاند، قهرا كشش او به سمت رعايت هنجارهاي اجتماعي است و هرگاه در ميان كساني قرار بگيرد كه ناهنجاريهاي اجتماعي وجه مشخص آنهاست، براي كسب مقبوليت نزد آنها ناچار است، ناهنجاريهاي پذيرفته شدهي گروه را مرتكب شود . اعتياد به مواد مخدر را مصداقي اين مفهوم كلي ميتوان دانست . همچنين يك اصل پذيرفته شدهي جامعهشناسي گوياي آن است كه اعضاء در گروههاي تبهكار براي كسب مقبوليتبيشتر ناچارند، ناهنجاري پذيرفته شده را بيشتر مرتكب شوند، مثلا اگر نوجوان يا جواني در گروهي قرار بگيرد كه اعتياد وجه مشخص آنهاست، چنين نوجوان و جواني بايستي براي پذيرش بيشتر و مقبوليتبالاتر فراتر از يك معتاد معمولي عمل كند، سرانجام كسي كه خواهان اين مقبوليتبرتر و بالاتر است، به جاهايي ختم ميشود كه به مراتب از سرنوشتيك معتاد معمولي دردناكتر است . از اين گذشته چه بسا اين افراد هنگامي كه به شكلي سازمان يافته در آينده، نيرويي قوي و فوق العاده در ارتكاب جرائم متعدد بسازند و به مرور زمان، باند تبهكاري خطرناكي به وجود آورند . تاثير دوست و رفيق و گروه همسن و سال اعضاي گروهي كه نوجوان و جوان با آنها ارتباط دارند، در گرايش او به ناهنجاريهاي اجتماعي و از جمله اعتياد و برعكس در كشاندن او به رعايت هنجارهاي جامعه، اجتنابناپذير است .
فراواني و در دسترس بودن مواد مخدر
فراواني و در دسترس بودن انواع مواد مخدر و توزيع سازمان يافتهي آن، از ديگر عواملي است كه افراد را به استعمال اين مواد تشويق و ترغيب ميكند، و همجواري كشور ما با افغانستان، به عنوان بزرگترين توليد كنندهي مواد مخدر در جهان، اين فراواني و در دسترس بودن را تسهيل ميكند . از طرف ديگر تنوع اين مواد، نوع كشش مضاعف براي كساني كه ايجاد ميكند كه در پي ارضاي تنوعطلبي ذاتي خودشان هستند .
تا كنون حدود هشت صدو پانزده نوع، مواد مخدر شناخته شده كه در شكل و قالبهاي مختلفي عرضه ميشود، مضافا اين كه مصرف آنها از چنان تنوع و اشكالي صورت ميگيرد كه كنجكاوي افراد را برمي انگيزد، و چه بسيار از اين مواد كه شخص هرگز باور نميكند، به آن معتاد شده است، اما در ظرف مدت زماني حدودا يك سال، به اوضاع وخيم و اعتياد خود پي ميبرد .
براساس آنچه به آن اشاره شد:
پس از احساس هويت و ضرورت كشف اين هويت، خانواده را ميتوان عامل مهمي در كشش فرد به اعتياد عنوان نمود (بلكه اين عامل را ميتوان اصليترين و اولين عامل برشمرد) . قرار گرفتن در گروههاي همسن و سالي كه ناهنجاريهاي اجتماعي و از جمله اعتياد در آنها رواج دارد، از ديگر عوامل كشش به اعتياد است . از ديگر عوامل بروز و تشديد و ترويج اعتياد را، ميتوان وفور و تنوع مواد مخدر دانست . آنچه گفته شد، برخي از مهمترين علل گرايش به اعتياد است . عوامل گوناگون ديگري نيز هستند كه شايد بتوان آنها را در دايرهي عواملي كه بيان شد، قرار داد .
پينوشتها:
1 . زمينه روانشاسي، ج 1، ص 167 .
2 . همان، ج 2، ص 250 .
3 . جرمشناسي، ج 3، ص 601 .
4 . همان، ص 730 .