آموزش همگاني مبني بر پيشگيري از اعتياد از مهمترين راههاي پيشگيري از سقوط در دام اين بلاي خانمانبرانداز است . اين مطلب در شمارهي گذشته مطرح شد . در اين نوشتار به اين مطلب اشاره ميشود كه اكرام فرزندان، محبتبه آنها كه نتيجهي آن ايجاد رابطهاي صميمي و گرم ميان والدين و فرزندان ميباشد، از ديگر راههاي اساسي پيشگيري از اعتياد به حساب ميآيد . رابطهي منطقي كه در اين خصوص وجود دارد، پيچيده نيست; زيرا هرگاه ثابتشود كه بيتوجهي به فرزندان و عدم ايجاد رابطهاي عاطفي ميان والدين و فرزندان و يا بروز طلاق در زندگي، عامل مهم گرايش به ناهنجاريهاي اجتماعي و از جمله اعتياد است; آن گاه به اين اصل مسلم پي خواهيم برد كه اگر حرمت فرزندان از سوي والدين حفظ شود و رابطهي ميان آنها از خميرمايه و رنگ و لعاب عطوفت و مهرباني و احترام معنا يابد، سقوط فرزندان در دام اعتياد، احتمالي نزديك به صفر پيدا خواهد كرد .
در اين خصوص، رواياتي كه در متون ديني وجود دارند و سيرهي ائمهي اطهار ( عليهم السلام) گويا و كافي به نظر ميرسند .
امام صادق ( عليه السلام) فرمود: «خداوند، مرد را به خاطر شدت محبتبه فرزندش مورد رحمتخود قرار ميدهد»
توجه به اين نكته ضروري است كه داشتن محبتيك بعد قضيه است . و اظهار محبتبعد گستردهتر و مهمتري است .
به همين اساس، توصيهي اسلام آن است كه اين محبت اظهار شود تا در خاطر طفل باقي بماند . بوسيدن اطفال و رعايت تساوي در بين آنها از توصيههاي ديگري است كه در اين زمينه وجود دارد:
رسول خدا ( صلي الله عليه و آله) فرمودند: «فرزندان خود را ببوسيد، زيرا هر بوسهاي مرتبهاي در بهشت، و هركدام با فاصلهي پانصد سال از يكديگر ميباشد; و در اين خصوص جان كلام را در اين روايت از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله) مييابيم كه فرمود: «فرزندان خود را اكرام كنيد و آداب آنها را نيكو نماييد كه مورد رحمت و بخشش قرار خواهيدگرفت.»(1)
اكرام از كرامت است و در زبان فارسي نميتوان معادلي دقيق براي كرامت پيدا كرد . با قدري مسامحه ميتوان آن را بزرگواري و عزت نفس (2) معنا كرد . توصيهي بالا از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله) بر اين دو اصل مبتني است كه فرزندان خود را بزرگوارو با عزت نفس پرورش دهيد و آداب نيكو و پسنديده به آنها بياموزيد .
با توجه به آنچه گفته شد كه بدون شك جرعهاي از درياي آموزههاي اسلام در زمينهي تعليم و تربيت و اكرام و احترام فرزند ميباشد، اين نكته مسلم ميشود كه هرگاه والدين آموزهها و تعاليم اسلام را در خصوص طفل قبل، از تولد و در بدو تولد در سنين اوليهي زندگي طفل رعايت كننده، هرگز فرزندشان احساس خلا عاطفي نخواهد كرد; در نتيجه پا به هر دايرهاي نخواهد گذاشت، به هر ندايي لبيك نخواهد گفت; هنجارهاي اجتماعي و اخلاقي را از ناهنجاريها باز خواهد شناخت و هرگز براي گريز از مشكلات و كمبودهاي عاطفي و ترميم شخصيتشكسته شدهاش به دامان ناهنجاريها و از جمله اعتياد در نخواهد غلتيد .
دريغ از اين كه نكتهاي را ناگفته رد شويم و آن اين كه:
هرگاه دنياي غرب در مواجهه و مبارزه با تبهكاريها و از جمله ناهنجاريهايي مانند اعتياد خود را موفق نبيند، آن گاه به تعاليم و آموزههاي اسلام روي خواهد آورد و سپس رمز و راز اين همه توصيهي ايمني و اخلاقي را در قبل از تولد و بدو تولد و سنين اوليهي طفل بررسي و تجزيه و تحليل خواهد كرد و آن گاه به اين مطلب دستخواهد يافت كه هرگاه والدين اين توصيهها را مراعات كنند، طفل در حصن و حصاري محكم، از ناهنجاريها و از جمله اعتياد مصون خواهد ماند .
گروههاي همسن و سال
گروههاي همسن و سال از جمله عوامل مهم گرايش فرد به ناهنجاريها و از جمله اعتياد ميباشد . در اين زمينه انتخاب وستبراساس معيارهاي الهي و انساني مورد توصيه پيشوايان ديني است . اين كه انسان با چه كساني رفت و آمد كند و از مراوده با چه كساني بپرهيزد، بخشي از روايات اسلامي را به خود اختصاص داده است . انتخاب دوست و هدايت طفل به رفت و آمد با افرادي خاص از جمله وظايفي است كه والدين در خصوص فرزند دارند; زيرا طفل در ابتداي راه زندگي طبعا نميتواند افراد را از يكديگر تمييز كند; چه بسا نتواند خير و صلاح خود را در مراودهي با ديگران مورد ملاحظه قرار بدهد و اصولا با توجه به عدم قاعدهپذيري طفل و نوجوان و به منظور ارضاي حس كنجكاوي خود ممكن استبا افرادي رفت و آمد كند كه مصلحت آيندهي او خدشه دار گردد . در نتيجهي اينها وظيفهي والدين است كه دوستان فرزندان خود را از صافيهاي مخصوص عبور دهند . معيارهاي دوستان نيكو را از افراد ناباب به او باز گويند; تا فرزند در آشفته بازار اجتماع، حيران و سرگردان نمانده و اين هدايتگري تا جايي ادامه يابد كه فرزند بتواند خوب از بدو مصلحت را از غير مصلحت و راه را از بيراهه باشناسد و سكان زندگي اجتماعياش را خود به دستبگيرد .
سفارشي اميرمؤمنان ( عليه السلام) به فرزندانش گوياي اين نكته است كه والدين بايستي در ابتداي راه نقش هدايتگري داشته باشند (اگرچه واضح است كه امام حسن و امام حسين ( عليهم السلام) هرگز خطا نميكنند)
امام علي ( عليه السلام) به فرزندش امام حسن ( عليه السلام) فرمود: «همنشيني با آدم جاهل نحس است» . همچنين به امام حسين ( عليه السلام) فرمود: «و هركس با فرومايگان معاشرت كند، حقير شود»
امام صادق ( عليه السلام) در وصيتي به فرزندش امام كاظم ( عليه السلام) فرمود:
«اگر خواستي به ديدار كسي بروي به زيارت خوبان برو و هيچگاه به ديدار بدكاران مرو ...»
اين كه فرزند با چه كسي رفت و آمد كند و از ارتباط با چه افرادي بپرهيزد، نقش مهمي در گرايشهاي عملي او خواهد داشت .
در روايات سفارش شده است كه با افراد صالح و شايسته و اهل فضل و عاقل و با وفا و راستگو رفت و آمد كنيم و از مراوده با افراد ستمگر، فاسق و خائن و تن پرور و دروغگو و بخيل و چاپلوس و احمق پرهيز نماييم . هركدام از اينها موضوع رواياتي است كه جهت اطلاع بيشتر ميتوان به متون روايي و كتابهاي مربوطه مراجعه نمود .
آموزشهاي مذهبي
آموزشهاي مذهبي و ترويج تعاليم ديني نقش تعيين كنندهاي در گرايش افراد به رعايت اصول انساني و پرهيز از ناهنجاريهاي اجتماعي دارند . يافتههاي روانشناسي گوياي آن است كه فرزنداني كه در خانوادههاي مذهبي رشد ميكنند، كمتر به انحرافات شخصيتي و ناهنجاريهاي اجتماعي روي ميآورند . جالب توجه اين كه دنياي غرب در حال حاضر مطالعات گستردهاي را در خصوص نقش مذهب در زندگي افراد شروع كرده و در دانشگاههاي معتبر، اين مهم به عنوان يك پروژهي وسيع تحقيقاتي مطرح شده است .
مبارزه با مذهب به شكلي محسوس از اواخر قرن نوزده و اوايل قرن بيستم شروع شد . اين مبارزه و بي مهري ابتدا از سوي طبقات كارگر فرانسه و پس ساير طبقات رخ نمود .
«گابريل تارد» جامعهشناسي فرانسوي در سال هزارو نه صدو ده نوشت:
«سرچشمهي ايمان پيشين خشكيد . نميدانم نسلهاي جديد براي تقويت مباني اخلاقي خود به كجا خواهند رفت؟ به بيان ديگر براي مبارزه عليه تمايلات مخرب غير از احساسات غني و بارور پيشين، چه عاملي آنان را در اين راه تقويتخواهد كرد؟» (3)
«تحقيقي كه در فرانسه در خصوص بزرگسالان با سابقهي محكوميتبه عمل آمده است، نشان ميدهد كه تعدادي قليل از آنها در مدارس مذهبي درس خواندهاند و بخش معتنابهي از آنها در مدارس عمومي تعليم ديدهاند» (4)
مذهب و آموزشهاي مذهبي مهمترين عواملي است كه نوعي «خودكنترلي» در افراد ايجاد ميكند . رعايت تعاليم ديني آتشفشان درون و التهابات و خواستههاي مبتني بر غيرهنجاريهاي اجتماعي را فرو مينشاند و در نتيجه شخص به ارتكاب خطاها و ناهنجاريها دست نميزند .
علاوه بر اين نقش مهمتر مذهب آن است كه خلاهاي فكري و اعتقادي اشخاص را ترميم ميسازد، در نتيجه تكيهگاهي مطمئن براي شخص در مواجهه با بحرانهاي اجتماعي و شخصي ايجاد ميكند . در اين صورت به جاي اين كه شخصي در مواجهه با بحرانها و سختيها به تار و پود پوسيدهي اعتياد به چنگ بزند، آموزههاي ديني و ارتباط با خالق را كه خميرمايه و مبناي تمامي مذاهب توحيدي است، به كار ميگيرد و سردرگمي دروني را سرانجامي نيكو ميبخشد .
بديهي است هراندازه تعاليم و باورهاي مذهبي شخصي با فطرت همخواني بيشتري داشته باشد، او را در چنين بحرانهايي بيشتر ياري ميكند .
معتاد بيمار است
بيان يك نكته را در آخرين بخش از اين بحث ضروري دانستيم و آن اين كه براستي چرا رقم قابل توجهي از معتادان پس از ترك اعتياد، مجددا به اعتياد روي ميآورند؟
در اين خصوص دوعامل را نميتوان ناديده گرفت:
اول: ضعف ارادهي معتاد . شخص معتاد از ارادهاي ضعيف برخوردار است . به طوري كه براي ترك اعتياد، لازم است او را ياري رساند و ارادهاش را تقويت نمود . اين تقويت اراده بايستي در دورههاي پس از اعتياد هم تداوم يابد . متاسفانه به دليل نوساناتي كه در ارادهي معتاد سابق (معتادي كه اعتياد را ترك كرده است) پيش ميآيد و احيانا ارتباطي كه با رفقاي قبلي پيدا ميكند، مجددا به دام اعتياد ميافتد .
دوم: نگرشي كه جامعه به معتاد سابق دارد; او را تشويق به اعتياد مجدد ميكند .
متاسفانه در بسياري از جوامع معتاد را به چشم يك مجرم مينگرد!
سياست جنايي كشورها بايستي بيش از آنچه كه مفهوم جرم را متوجه معتادان كند، آن را به قاچاقچيان معطوف سازد .
اگرچه در گذشته، اعتياد، خود يك عامل مطلق براي جرم به شمار ميرفت و در نتيجه آن را عامل اصلي فسادهاي فردي و اجتماعي ميشمردند، اما در حال حاضر (ضمن اعتقاد به اين كه برخي از جرائم معلول اعتياد هستند)
اعتياد را بايستي يك معلول و يك واكنش شمرد .
نتايجسمينار يونسكو نيز اين گفته را تاييد ميكند كه معتاد را نميتوان يك بيمار رواني، بزهكار و تن پرور شمرد; بلكه پناه بردن معتاد را به مواد مخدر اصلا بايستي نوعي پردهپوشي بر مشكلات و سختيهاي زندگياش عنوان كرد . (5)
هرگاه جامعه به افرادي كه اعتياد را ترك كردهاند، به ديدهي افرادي شرافتمند و با اراده نگاه كند، آنها همين اجتماع را مامن و پناهگاهي مطمئن خواهند شمرد و در سختيها روي اين اجتماع و خصوصا اطرافيان حسابي ويژه باز خواهند كرد; والا هرگاه جامعه آنها را به ديدهي مجرميني بنگرد كه زندان برگشتهاند و هر آينه ممكن استبراي رسيدن به خواستههاي خود به سرقت و ديگر جنايات دستبزنند، به مرور زمان معتاد سابق به اين باور خواهد رسيد كه مجرمي استبالفطره و موجوديت او با سرقت و اعتياد سرشته است و براي دستيابي به اين «شخصيت» راهي جز آلودگي مجدد به اعتياد پيش رو ندارد . آب را از سرخود گذشته ميبيند، حال چه يك ني و چه صدني!
معتاد، بيماري است كه بايستي با روشهاي علمي به درمان او پرداخت; نه مجرمي كه مجازات حق اوست .
پينوشتها:
1 . همان، ص 104
2 . كرامت در قرآن آيتا ... جوادي آملي
3 . جرمشناسي، جلد 2، ص 243
4 . همان، ص 250