جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
گوش جان
-(1 Body) 
گوش جان
Visitor 467
Category: دنياي فن آوري
از «چشم دل» سخن گفتيم و اين كه گاهى كور مى‏شود و روشن‏ترين حقيقت‏ها را نمى‏بيند.از «گوش جان» هم مى‏توان سخن گفت و از شنوايى و ناشنوايى‏اش. اين جا هم نكوهش قرآن از آنان كه گوش دارند و نمى‏شنوند، پابرجاست. مثل آن جا كه از چشم‏داران نابينا بود.

گيرنده درونى

در اين جهان پهناور، صداها و نداهاى بسيارى پخش مى‏شود، با فركانس‏هاى متفاوت.نداهايى هم وجود دارد، اما نه از جنس صوت و صدا، كه براى دريافت آنها گوشى ديگر لازم است. به جز گوش سر.هم دعوت‏هاى «رحمانى» وجود دارد، هم دعوت‏هاى «شيطانى»، تا انسان، شنونده و پاسخ‏گو و پذيراى كدام باشد!در سخنان معصومين، بسيار از اين حقيقت سخن گفته شده است كه قلب انسان يا قلب مؤمن، دو گوش دارد، در يكى ابليس وسوسه گر و شيطان فريبكار مى‏دمد، در ديگرى فرشته نجات بخش و ارشاد گر. نسبت به كارهاى نيك و بد يكى امر مى‏كند، ديگرى نهى مى‏نمايد. يكى تشويق مى‏كند، ديگرى هشدار مى‏دهد و بر حذر مى‏دارد. انسان در اين ميان، متحيّر است كه كدام را بپذيرد و در پى كدام دعوت به راه افتد.
امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: «انَّ للقلبِ اُذُنين: روحُ الايمانِ يُسارُّه بالخير، و الشيطانُ يسارُّه بالشّر، فايّهما ظهر على صاحبه غَلَبَه؛1
دل، دو گوش دارد: روح ايمان او را به نيكى فرا مى‏خواند و در گوشش زمزمه خير سر مى‏دهد، امّا شيطان، نجواى شرّ و بدى با او دارد. هر يك از اين دو چيره شود بر ديگرى و صاحب آن گوش غلبه مى‏يابد».
اين، همان گيرنده درونى است كه يا روى فرستنده حق تنظيم مى‏شود، يا فرستنده باطل. امواج هر يك را دريافت كند و دستور از هر كدام بگيرد، برنامه زندگيش هم آن گونه تنظيم مى‏شود.
اشكال از كجاست؟ از گيرنده يا فرستنده؟
اگر در فضاى زندگى‏ها و در قلمرو جان‏ها و قلب‏ها، امواج هدايت و بصيرت پراكنده مى‏شود، اگر گيرنده آن امواج «هدايت» نباشيم و گوش جانمان تعطيل باشد، خودمان مقصريم كه «رادار دل» را خاموش كرده‏ايم.
جمعى شنونده‏اند و گوينده خداست‏
يك عده كرند و كور، بيننده جداست‏
در كار فرستنده حق، عيبى نيست‏
هر عيب و نقيصه‏اى ز گيرنده ماست‏2

گوش باز و گوش بسته‏

مى‏گويند: وقتى حرّ بن يزيد، از كوفه خارج شد تا به سوى حسين بن على عليه‏السلام آيد و به دستور ابن زياد، راه را بر امام ببندد، از پشت سر ندايى شنيد كه: «اى حر، تو را بر بهشت جاودان بشارت باد!» اما با شگفتى وقتى به عقب نگاه كرد، كسى را نديد»3 همين ندا بود كه در صبح عاشورا او را «حسينى» كرد و از جبهه باطل جدا شد و به اردوى حق پيوست و جان خود را فداى امام كرد.
از اين نداهاى بيدارگر، بسيار است. اما اگر گوش جان كسى بسته باشد، از شنيدن و پيروى كردن محروم مى‏ماند.
امام صادق عليه‏السلام فرمود: «انّ اللّه اذا اراد اَن يهدى عبداً فَتَح مسامع قلبه...»4
هر گاه خداوند بخواهد بنده‏اى را هدايت كند، «گوش جان» او را باز مى‏كند، و اگر جز اين را بخواهد، گوش قلب و درونش را مى‏بندد و مهر مى‏زند، پس هرگز به راه صلاح و اصلاح نمى‏آيد و اين است معناى كلام خدا كه: بلكه بر دل‏ها قفل‏هاست!
اگر كسى نخواهد هدايت شود، هزار حنجره آواز هم بيخ گوشش زمزمه هدايت سر دهد، بيدار نمى‏شود. مگر قوم حضرت نوح، در برابر دعوت توحيدى و هدايتگر او، جامه بر سر نمى‏كشيدند و انگشتان خود را در گوش‏هاى خود نمى‏نهادند تا نداى نوح را نشنوند؟5
وقتى «گوش سر» با روى گردانى انسان، از شنيدن حق و پيام هدايت محروم مى‏شود، «گوش جان» هم با وجود حالت اعراض، لجاجت، روى گردانى و بى رغبتى، ناشنوا مى‏شود.
امام على عليه‏السلام آن غريب مظلوم، در جمع غفلت زدگان ناشنواى حق، دلگير از آن همه گوش جان مخاطبان از شنيدن پيام علوى، به آنان مى‏فرمود: اى مردم! خوب گوش دهيد و توجه كنيد، گوش‏هاى دل‏هايتان را حاضر كنيد تا دريابيد و بفهميد...«واحضروا آذان قلوبكم تفهموا».
تاريخ و تجربه نشان مى‏دهد كه اگر «گوش جان» كر شده باشد، حتى كلام بليغ و برّان على عليه‏السلام و مواعظ تكان دهنده او هم نمى‏تواند مخاطب را از جا حركت دهد و متحول سازد، و اين اشكال، نه از گوينده، بلكه از شنونده است.

پرده‏هاى گوش جان‏

آن چه گوش‏جان را از كار مى‏اندازد، آلايش‏هاى درونى و رذايل اخلاقى است.
«پند»، عزيزترين همدم انسان است، اما اگر «گوش پند نيوش» نباشد، آن موعظه نه بر دل مى‏نشيند، نه با انسان انس مى‏گيرد.
«حكمت»، روشنى بخش خانه دل ست، اما اگر «گوش جان» كر و بسته باشد، راه و روزنى براى فروغ افكنى به اين خانه نخواهد داشت.
«حق»، رساترين صداست كه پرده‏ها را مى‏درد و ديوارها را فرو مى‏ريزد، اما اگر كسى آلوده به خودخواهى و دنياطلبى و هواپرستى باشد، گوش جانش از شنيدن و دريافتن پيام حق ناشنوا مى‏شود.
به قول مولوى:
گوش را بندد طمع، از استماع‏
چشم را بندد غرض از اطلاع‏
«گناه»، مايه زنگار گرفتن دل و از كار افتادن دستگاه شنوايى قلب و بسته شدن درهاى حكمت و يقين به روى انسان است.
آنان كه دلى پر از هوس‏هاى شيطانى دارند و زندگى‏شان آلوده به معصيت و غفلت است و دنيازدگى آنان را مسخ كرده، حكمت‏هاى متعالى يا به گوش جانشان نمى‏رسد، يا از يك گوش وارد شده، از گوش ديگر خارج مى‏شود و چون بستر مناسب براى آرام گرفتن و توطّن نمى‏يابد، در جان چنين آدمى «قرار» نمى‏گيرد و پندها، موعظه‏ها، هشدارها، آيه‏ها و انذارها او را به توبه و تذكر و تدارك و جبران و خودسازى نمى‏كشاند.
اگر قلب، از آشفتگى و پراكندگى نجات يابد و به تمركز و قرار برسد، هوش و حواس آن هم كارآمدتر خواهد شد.
حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏وآله در حديثى از جمله عوامل بسته شدن گوش جان و محروم گشتن از زمزمه‏ها و آواهاى ملكوتى را آشفتگى خاطر و پر حرفى مى‏داند و مى‏فرمايد: «لو لا تمزُّع قلوبكم و تزيّدكم فى الحديث، لَيَسمعتُم ما اسمع»7
اگر آشفتگى و پريشانى و تفرّق قلب‏هاى شما نبود و اگر زياده‏گويى شما نبود، شما هم مى‏شنيديد آن چه را من مى‏شنوم»!
پيشواى وارسته‏اى چون على عليه‏السلام چون خاطرى جمع به ياد خدا داشت و قلبى متمركز بر حضرت حق، از اين رو از آن گوش جان كه حضرت رسالت برخوردار بود، نصيبى داشت و چشم و گوش درونش به روى حقايق هستى باز بود، مثل پيامبر، از اين رو رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏وآله به وى فرمود: «انّك تسمع ما اسمع و ترى‏ ما ارى‏، الّا انّك لست بنبىٍّ؛8
يا على! آن چه را من مى‏شنوم، تو هم مى‏شنوى و آن چه را من مى‏بينم تو هم مى‏بينى، جز اين كه تو پيامبر نيستى»!
طاعت و عبادت، چشم دل و گوش جان را بينا و شنوا مى‏كند، گناه و هوى‏، بر بصيرت قلب و شنوايى دل، پرده ظلمت و قساوت مى‏كشد. بايد از آن وادى جدا نشد و به اين وادى پاى ننهاد، تا قلب از دو روزن چشم و گوش، بيناى حقايق و شنواى معارف گردد.
در كشور دل، ملال پيش آمده است‏
بين دل و دين جدال پيش آمده است‏
در سيستم ارتباطى ما و خدا
چندى است كه اختلال پيش آمده است‏9

پى‏نوشت‏

1- ميزان الحكمه، حديث 16950.
2- برگ و بار، ص 302.
3- قاموس الرجال، ج 3 ص 103.
4- ميزان الحكمه، حديث 16955.
5- سوره نوح (71) آيه 7.
6- نهج البلاغه، حكمت 193.
7- ميزان الحكمه، حديث 16956.
8- نهج البلاغه، خطبه 192.
9- برگ و بار، ص 301.

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image