جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
قلمرو دل - سوز سخن ز ناله مستانه دل است‏
-(0 Body) 
قلمرو دل - سوز سخن ز ناله مستانه دل است‏
Visitor 252
Category: دنياي فن آوري
اگر دل، زنده مى‏شود، مرگ هم دارد و اگر «حيات قلب» يك نعمت است، «دل‏مردگى» هم آفتى است كه بايد درمانش كرد. آنان كه در پى عوامل «حيات‏بخش» براى قلب خويشند، بايد عوامل «مرگ دل» را هم بشناسند و از آنان پرهيز كنند. اين عوامل چيست؟ و... راه درمانش كدام است؟

عوامل دل‏مردگى‏

وقتى حيات دل، به بصيرت، ايمان، يقين و نور معرفت است، مرگ آن هم به جهالت، كفر، شرك و غفلت است.
«ذكر»، دل را زنده مى‏سازد، اما «غفلت»، آن را مى‏ميراند.
«طاعت»، مايه حيات قلب است، ولى «معصيت»، مايه مرگ دل است.
اگر «توجه»، «تنبّه» و «بيدارى»، از نشانه‏هاى دل زنده است، نسيان هدف و غفلت از آخرت و خوشى‏هاى هوس‏آميز هم دليل دل‏مردگى است. از همين رو خنده زياد، در زبان حضرت رسول، سبب مرگ قلب به شمار آمده است: «اياك و كثرة الضحك، فانه يميت القلب».1
فيض كاشانى نقل مى‏كند:
به ابراهيم ادهم گفتند: چرا دعا مى‏كنيم، اما مستجاب نمى‏شود؟ با آن كه خداى متعال فرموده است كه بخوانيد مرا، تا اجابت كنم شما را!
گفت: چون كه دل‏هايتان مرده است.
گفتند: چه چيزى دل‏ها را ميرانده است؟
گفت: هشت خصلت؛ حق خدا را شناختيد، اما آن را بر پا نداشتيد و ادا نكرديد. قرآن خوانديد، ولى به حدود احكام آن عمل نكرديد. گفتيد رسول خدا را دوست مى‏داريم، اما سنت و روش او را ترك كرديد. گفتيد از مرگ بيم داريم، اما براى آن آماده نشديد. خداوند فرموده بود: «شيطان، دشمن شماست. او را دشمن خود بدانيد»، اما با گناهانتان با شيطان همكارى و همراهى كرديد. گفتيد: از آتش دوزخ مى‏ترسيم، اما بدن‏هاى خود را در آن آتش افكنديد. گفتيد بهشت را دوست داريم، اما براى بهشت كارى نكرديد. چون از بسترهايتان برخاستيد، عيب‏هاى خود را پشت سرتان انداختيد، ولى عيب‏هاى مردم را جلوى خود قرار داديد. پس (با اين كارها) موجبات خشم پروردگارتان را فراهم ساختيد؛ چگونه دعايتان را مستجاب كند؟2
و راستى كه چنين است. اينها، يعنى خروج از حريم بندگى و به شوخى گرفتن عذاب، عقاب، بهشت و جهنم، و ايمان داشتن با زبان و مسلمان بودن به شعار و حرف. و مگر «مرگ دل» چيزى جز اينهاست؟
«گناه»، عامل مهم دل مردگى است.
دل بستن به دنيا، مصاحبت با نابخردان، مجادله‏هاى بيهوده، دوستى با دنيازدگان نيز از عوامل مرگ قلب است.
از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏وآله روايت است:
چهار چيز، دل را مى‏ميراند:
1- گناه روى گناه (تكرار گناه بدون توبه)،
2- با زنان، زياد بگو مگو كردن و هم سخن شدن،
3- با احمق و جاهل، جر و بحث كردن‏هاى بى‏ثمر،
4- همنشينى با مردگان.
پرسيدند: يا رسول الله، مردگان كيانند؟
فرمود: هر ثروتمند خوشگذران و مترف‏3
اين پديده، يعنى مرگ دل و عوامل آن، در متون دينى مورد توجه خاص قرار گرفته و سخنان حكمت‏آميزى درباره آن نقل شده است.
مثلاً نشست و برخاست با انسان‏هاى گمراه، بى‏ايمان و رويگردان از احكام الهى، يكى از اين عوامل است؛ مجالست با فرومايگان دون‏همت و پول‏داران دنياطلب، عامل ديگرى است؛ بى‏تقوايى و كمبود ورع، عامل سوم. به تعبير اميرالمؤمنين على عليه‏السلام: «من قلّ ورعه مات قلبه، و من مات قلبه دخل النّار؛4 هر كس ورع و پرهيزكارى اش كم شود، دلش مى‏ميرد و هر كه دلش مرد، وارد آتش مى‏شود».
در مناجات سرور ساجدان چنين آمده است:
«... خدايا! گناهان، جامه خوارى بر من پوشانده است و دورى از تو لباس مسكنت و توانايى بر وجودم كشيده و جرم بزرگ، دلم را ميرانده است؛ پس اى آرزو و اميد من! با توبه‏اى از سوى خود، قلبم را زنده كن».5
با چنين دلى، چه بايد كرد، جز احياگرى؟ و قلب مرده را چه چيزى حيات مى‏بخشد، جز توجه به سرچشمه حيات و منبع نور؟ اين است كه در روايات، از معنويات به عنوان عامل حيات‏بخشى دل‏هاى مرده ياد شده و حكمت و بصيرت و موعظه و ياد قيامت و ذكر خدا و... عامل زنده‏ساز دل معرفى گشته است.

حيات‏بخش دل‏ها

سرور زنده‏دلان، امير مؤمنان على عليه‏السلام، انس، همدمى و حشر و نشر با انسان‏هاى با فضيلت را يكى از اسباب «حيات دل» مى‏شمارد: «معاشرة ذوى الفضائل حياة القلوب».6
همانگونه كه مجالست با دل مردگان بى‏فضيلت، روح را دچار تنگى نفس و جان را گرفتار زندانى بى‏دردى و بى‏احساسى مى‏كند، هم نفس شدن با «انسان»ها نيز، افق‏هاى تازه كمال به روى دل مى‏گشايد و زندگى‏ها را از حصار بسته «ماده انديشى» و «دنيانگرى» مى‏رهاند.
«فكر»، عامل ديگر حيات دل و جان است.
انديشه، پر و بال دل را در فضاى خوبى‏ها و ايده‏ها و آرمان‏ها به پرواز مى‏گشايد و قيد و بندها را از قلب باز مى‏كند. از اين رو امام حسن مجتبى عليه‏السلام فرموده است: «عليكم بالفكر، فانّه حياة القلب البصير؛7 بينديشيد و سراغ تفكر برويد، كه آن، مايه حيات دل انسان بيناست»
در سخن ديگرى از حضرت امير، چنين آمده است:
«دلت را با موعظه زنده كن، قلبت را با ياد مرگ رام و متواضع گردان و چشم دلت را نسبت به فاجعه‏هاى دنيا بصير ساز».8
در يكى از سخنان حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏وآله نيز، «تذاكر علم» و گفت‏وگوهاى علمى و دانش آموختن، موجب زنده شدن دل‏ها به شمار آمده است.9
اگر بستر قلوب را به زمينى تشبيه كنيم كه يا «آباد» است و يا «موات»، آن چه عمران و آبادانى سرزمين قلوب را فراهم مى‏آورد، چيزهايى از جنس همان دل است، يعنى خوف، ذكر، خشيت، دانش، ياد مرگ، پند، معرفت و....
و اگر بهار، فصل حيات طبيعت است، حيات دل و فصل رويش جان‏ها هم هنگام تلاوت قرآن و انس با كلام الهى است و از همين رو مولاى متقيان، در توصيه به انس با كلام‏الله و تلاوت آيات وحى، آن را «بهار دل‏ها» و «چشمه دانش‏ها» معرفى مى‏كند: «... و فيه ربيع القلب و دنيا بيع العلم».10
همدمان با قرآن، حيات قلبى را مديون كلام الهى‏اند و غافلان از سخن وحى و مهجوران از قرآن كريم، دچار تيرگى درون و افسردگى جان و مردگى دل مى‏شوند و اين براى دورافتادگان از «چشمه حيات»، امرى طبيعى است.
همدمى با نيكان و نيكوكاران نيز، جان و دل را حيات مى‏بخشد.
در كلام امام على عليه‏السلام آمده است: «لقاء اهل الخير عمارة القلب؛11 ديدار اهل خير، آبادانى دل است»
اگر شاعرى در يكى از سروده‏هايش، دل خود را گسسته از يك دلبند و دلخواه و بريده از پيامى از دل‏آرامى معرفى مى‏كند و شام بى‏فروغش را بى‏نشان از سحرگاه و محفلش را بدون گرمى و خاطرش را به الفت با مهرى يا ماهى، اين ثمره سيراب نساختن نهال دل از چشمه يقين و باور است و دل نسپردن به معنويات قدسى و حيات طيبه كه در سايه ذكر خدا و بندگى او پديد مى‏آيد؛ وگرنه به قول اقبال لاهورى:
سوز سخن ز ناله مستانه دل است‏
اين شمع را فروغ ز پروانه دل است‏
مشت گليم و ذوق فغانى نداشتيم‏
غوغاى ما ز گردش پيمانه دل است‏
غافل‏ترى ز مرد مسلمان نديده‏ام‏
دل در ميان سينه و بيگانه دل است‏12
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image