جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
رابطه درون و برون
-(4 Body) 
رابطه درون و برون
Visitor 240
Category: دنياي فن آوري
از شگفتي‏هاي روح انسان، تأثيرگذاري و تأثيرپذيري درون و برون بر يكديگر و از يكديگر است. كاربرد اين مسأله نيز، بسيار دامنه‏دار است. از عبادات و مسايل تربيتي و سياسي گرفته، تا شخصيت فردي و اجتماعي و مسايل تهاجم فرهنگي و استقلال و هوّيت و خلوص و نظم و ... را در بر مي‏گيرد.
ناچار، بايد با مثالهايي مسأله را روشن ساخت.
شما وقتي مي‏ترسيد، رنگ از چهره‏تان مي‏پرد.
وقتي خجالت مي‏كشيد، عرق شرم بر چهره‏تان مي‏نشيند و رنگتان سرخ مي‏شود.
وقتي ترديد داريد، گفتارتان هم سست است و از صلابت لازم برخوردار نيست.
وقتي يقين داريد، محكم و قاطع حرف مي‏زنيد.
وقتي براي كسي در دل خويش، احساس محبت و مهابت و احترام داريد، آن را در رفتارتان هم بروز مي‏دهيد.
وقتي غمگين و ناراحتيد، اشتهاي شما هم كور مي‏شود و قيافه‏تان هم گرفته است و حوصله حرف زدن با كسي را هم نداريد و افراد غصّه‏دار، لاغر و ضعيف مي‏شوند.
وقتي هم دلتان از حادثه‏اي و صحنه‏اي مي‏سوزد، اشك از ديدگانتان جاري مي‏گردد.
به قول آن شاعر:
تا نسوزد دل، نريزد اشك و خون از ديده‏ها
آتشي بايد كه خوناب كباب آيد برون
اينها و دهها مثال ديگر، نشان مي‏دهد كه پديده‏ها و حالاتي همچون: ترس، غم، شكّ، يقين، شرم، عشق، رقّت قلب، شجاعت و ... كه همه دروني‏اند، در چهره و گفتار و رفتار انسان تأثير مي‏گذارند. رفتار يك مؤمن و منافق يكسان نيست و كار يك انسان عقيده‏مند و بي‏عقيده، متفاوت است.
همين جا اين نتيجه را مي‏توان گرفت كه براي تغيير در ظاهر و دگرگون‏سازي رفتار بيروني، بايد به تغيير باطني پرداخت. چرا كه «حالات ظاهر»، انعكاس «ويژگيهاي دروني» است.
تأثير ديگر، تأثير ظاهر در باطن است.
به اين چند مثال هم دقّت كنيد:
وقتي لباس نو و تميز مي‏پوشيد، احساس ديگري به شما دست مي‏دهد.
وقتي حمام مي‏رويد و خود را شستشو مي‏دهيد، روحتان هم احساس شادابي مي‏كند.
وقتي سوار بر مركبي راهوار يا ماشيني مدل بالا مي‏شويد، نوعي احساس خودبرتربيني در شما پديد مي‏آيد.
وقتي در يك خانه مجلل و كاخ‏گونه زندگي كنيد، روحيات شما هم كم كم شاه‏گونه و طاغوتي مي‏شود.
حالت شما، آنگاه كه لباس راحتي خانه را پوشيده‏ايد، يا لباس رسمي و بيروني را در بر كرده‏ايد، يكسان نيست.
يك فرد نظامي، اگر با دمپايي و لباس شخصي و بي‏كلاه و سلاح باشد، حالتي دارد، و اگر لباس نظامي و پوتين بپوشد و فانسخه ببندد و مسلّح باشد، حالتي ديگر.
معطر و آراسته بودن، روح را هم تلطيف مي‏كند و چركي و آلودگي و لباس كهنه و پاره پوشيدن و متعفن بودن و شلختگي ظاهري، در روح و روان هم اثر منفي مي‏گذارد و نشاط را مي‏زدايد.
باز، در اينجا هم اين نتيجه را بگيريم كه چون ظاهر در باطن مؤثر است، گاهي مي‏توان از راه ايجاد تغييرات بروني به تحولات دروني دست يافت، همان گونه كه مثلاً بعضي با تغيير دكور و آرايش وسايل منزل، دنبال تنوع و شادابي در زندگي و مقابله به افسردگي و دل‏مردگي مي‏روند. يا به وسيله ورزش، كه نوعي حركت جسمي است، مي‏كوشند در خودشان طراوت رواني پديد آورند.
بگذريم ... حالا فكر مي‏كنيد كدام يك اصلي‏تر و مهمتر است؟ ظاهر يا باطن؟ و به اصلاح و تجهيز و تحول كدام يك بايد پرداخت، درون يا برون؟
گفتيم كه دامنه سخن بسيار متنوع و گسترده است. فعلاً به يكي از آنها مي‏پردازيم، تا معيار و نمونه‏اي باشد براي تحليل و مطالعه اين «تأثير متقابل» در عرصه‏هاي ديگر زندگي.
از «نماز» مثال بزنيم. چرا رو به «قبله» مي‏ايستيم؟ جهت‏گيري ظاهري و ايستادن به سوي يك مكان جغرافيايي، دل و جان را هم به همان سمت مي‏كشد و باطن هم توحيدي و ابراهيمي مي‏شود. و توجه به كعبه، از همه چيز سلب جهت مي‏كند و دل و بدن و فكر را متوجه يك جهت مي‏سازد. امام صادق(ع) فرمود: هر گاه رو به قبله ايستادي، از دنيا و مردم و هر چه در دنياست و هر حالتي كه در مردم است، دل بكن و مأيوس باش و دلت را از هر چه كه تو را از خدا غافل مي‏سازد، خالي كن ...(1)
چرا به «جماعت» مي‏خوانيم؟ چون تشكّل و همبستگي و هماهنگي ظاهري صفوف و حركتها و قيام و قعودها، تمريني براي وحدت قلبي و انسجام دروني و پيوند باطني امت نمازگزار نيز به شمار مي‏رود.
چرا مأموريم كه بهترين، تميزترين، خوشبوترين و كامل‏ترين لباس و پوشش را در نماز به تن كنيم؟ چون اين گونه نماز خواندن، براي نمازگزاران «حضور قلب» مي‏آورد و رعايت «ادب ظاهري» به تحققِ «آداب باطني» در نماز، كمك مي‏كند. نماز در مسجد با نماز در خانه يكسان نيست.
در نماز، هم خشوع لازم است، هم خضوع. «خضوع»، بيشتر ناظر به حالاتِ ظاهري انسان است و «خشوع» به بُعد دروني مربوط مي‏شود.
اگر گفته‏اند در نماز، طمأنينه داشته باشيد، باوقار باشيد، با لباس و اعضا و دماغ و گوش خود ور نرويد، به محل سجود نگاه كنيد، در محل تردد و رفت و آمد و سر و صدا نماز نخوانيد، جلوي پنجره به نماز نايستيد، عطر بزنيد، شانه بزنيد و آراسته باشيد، در ركوع و سجود و قنوت و تشهد و ... فلان حالت را در جسم خويش داشته باشيد، همه اينها بهره‏گيري از «عوامل بيروني» براي پيدايش «حالت دروني» است. خضوع جسم، به پيدايش خشوع قلب، كمك مي‏كند و البته عكس آن هم درست است و موثرتر و مهمتر. يعني خشوع قلبي است كه خضوع و ادب بدني و ظاهري را ايجاد مي‏كند.
اگر در حديث است كه رسوي خدا(ص) كسي را ديد كه با سرعت و شتاب‏زده و بي‏طمأنينه نماز مي‏خواند، فرمود:
«لَوْ خَشَعَتْ جوانِحُهُ لَخَضَعَتْ جَوارِحُهُ؛
اگر قلبش خاشع بود، اعضاي بدنش هم خاضع مي‏شد.»
اشاره به همين حقيقت است. علي(ع) هم فرموده است:
«مَن خشع قَلْبه خَشَعَتْ جوارِحُه.»(2)
آنان كه در پي كسب «حضور قلب» در نمازند، بايد دل را به ياد خدا بيارايند، معرفت و توجه باطني را در عبادت، بيفزايند، به اينكه كجا و در برابر چه كسي ايستاده‏اند و چه مي‏گويند، بينديشند. اگر اين حالت بود، ادب ظاهري نماز هم فراهم خواهد شد.
يكي از بزرگان مثالي مي‏زد. مي‏فرمود: آنچه ماشين را به حركت در مي‏آورد، كار كردنِ موتور است. اگر موتور روشن نشود و اتومبيل دچار خفگي و نقص فني شده باشد، آن را هُل مي‏دهند تا روشن شود، يعني انتقال حركت از چرخهاي ماشين به موتور، در حالي كه اصل آن است كه موتور حركت كند و چرخها را به حركت آورد.
«ذكر» و «عرفان» و «محبت»، عوامل باطني‏اند كه در ظاهر عبادتها هم تأثير مي‏گذارند. اگر اين موتورهاي داخلي خاموش باشد، مراعات مستحبات و ترك مكروهات و توجه داشتن به آداب و سنن در نماز و عبادتهاي ديگر، به مثابه هُل دادن وجود است، تا موتور دروني روشن شود و «حالت ظاهري» به پيدايش «حضور قلب» در نماز و نيايش، كمك مي‏كند.
از نماز بگذريم، اين اشارات گذرا كافي است.
مسايل ديگر حيات فردي و اجتماعي ما نيز از اين «تأثير متقابل» بي‏بهره نيست.
به فرموده علي(ع): خشكي اشك چشم، نتيجه سنگدلي است، و سنگدلي محصولِ گنهكاري: «ما جَفّتِ الدُّموعُ اِلاّ لِقَسوَةِ القُلُوب وَ ما قَسَتِ القلوبُ اِلاّ لِكَثرةِ الذّنوب؛(3)
اينكه كسي از اشك چشم محروم مي‏شود، حالتي ظاهري است، ولي ريشه‏اش قساوت قلب است كه يك امر باطني است و در ظاهر و حالات جسم اثر مي‏گذارد. قساوت دل نيز، ثمره گناه و ازدياد آن است.»
عصيان و گناه، پرتگاه دل ماست
مسدود به روي عقل، راه دل ماست
خشكيدن اشك گرم از چشمه چشم
گوياي سقوط پايگاهِ دل ماست(4)
مثال ديگر: اگر كسي روحيه اعتماد به نفس و احساس شخصيت و هويت داشته باشد، هرگز مقلّد بيگانگان نمي‏شود و خود را به آنان شبيه نمي‏سازد. چون چيزي كم ندارد كه در اين «تشبّه به غير» بخواهد آن را به دست آورد.
از آن سو، كسي كه در لباس و قيافه و نوع زندگي و فرهنگ اجتماعي و آداب و رسوم، از بيگانه پيروي كند و الگو بگيرد، اين «شباهت ظاهري» به تدريج او را به «فرهنگ‏پذيري» مي‏كشاند. كسي كه در نوع پوشش يا نحوه زندگي، خود را همسان و همرنگ ديگران مي‏كند، از كجا كه وقتي پاي همسويي در فرهنگ بيگانه به ميان آيد، بتواند مقاومت كند و فرهنگ اصيل خود را از دست ندهد؟
سالها دل طلب جام جم از ما مي‏كرد
آنچه خود داشت، ز بيگانه تمنّا مي‏كرد
گوهري كز صدف كون و مكان بيرون بود
طلب از گمشدگان لب دريا مي‏كرد(5)
پس، وقتي ظاهر در باطن مؤثر است و حتي تشبّه در لباس و چهره، انسان را به تشبّه در فكر و فرهنگ مي‏كشد و موجب سلب شخصيت و هويت از انسان مي‏گردد، مي‏بينيم كه چه عميق است هشداري‏هاي مكتب و بزرگان دين كه گفته‏اند: «تشبّه به كفّار حرام است!»
البته مسأله، ژرف‏تر و عميق‏تر از اين حرفهاست.
آنچه فرهنگ و تمدن را مي‏سازد، شالوده‏هاي فكري و اعتقادي و فرهنگي يك ملت است. اين لايه‏هاي زيرين، زيربناي مدنيّت و فرهنگ اجتماعي هر قوم است. صادرات فرهنگي غرب، سرانجام به «مسخ فرهنگي» ملتها مي‏انجامد.
الگوگيري از غرب، اگر بدون داشتن بنيانهاي استوار دروني نباشد، انسانها و جامعه‏هاي اسلامي را «غربي» مي‏سازد. اين نيز نوعي از تأثير برون در درون است. «غرب‏زدگي»، محصولِ غرب‏باوري و خودباختن در برابر جلوه‏هاي تمدن اروپاست و خود را شبيه آنان ساختن، روحيه آنان را هم در افراد ايجاد مي‏كند. به فرموده حضرت امير(ع):
قَلَّ مَنْ تَشَبَّه بِقَوْمٍ اِلاّ اَوْ شَكَ اَنْ يَكوُنَ مِنْهُم؛(6)
كم است اينكه كسي خود را شبيه گروهي سازد، مگر اينكه نزديك است از آنان باشد.» همشكلي به همدلي مي‏انجامد و در جلوه و سيماي صالحان و نيكان زيستن، به صلاح و نيكي مي‏كشاند.
از تأثير متقابل ظاهر و باطن، مي‏توان حتي استقلال فرهنگي و غنابخشي به شخصيت فكري و روحي را هم به دست آورد و در مسايل تربيتي از اين اهرم اثرگذار، بهره گرفت.
سخن آخر در اين «رابطه»، اينكه:
شايد لباس را زود به زود بشود عوض كرد، يا خانه را فروخت، ولي «فرهنگ و اخلاق»، هويت ماست. نبايد به اين زودي و سادگي شخصيت و هويت خود را بفروشيم.
نخستين خاكريزي كه مهاجمان فرهنگي فتح مي‏كنند، «اعتماد به نفس» و «اعتقاد به خدا» است. عقب‏نشيني از سنگر خداترسي و معادانديشي، همه پايگاههاي ارزشي را به دشمن تسليم مي‏كند. زمينه «تهاجم بيگانه»، «هجوم‏پذيريِ خودي» است. براي مقاومت در برابر سيل تهاجم فرهنگي، بايد «سدّ ايمان» زد و از مرز عقيده و اخلاق نگهباني كرد.
خودباختگان در برابر فرهنگ بيگانه، به راحتي «خدا» را هم مي‏بازند.
مواظب باشيم برگه «هويت» خود را گم نكنيم.

پي‏ نوشتها:

1 ـ محجة‏البيضاء، ج1، ص382.
2 ـ غرر الحكم.
3 ـ بحارالانوار، ج70، ص354.
4 ـ از نويسنده.
5 ـ حافظ.
6 ـ نهج ‏البلاغه، حكمت 207.

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image