عدهاي از دوستان مذهبي با ديدن جمله «كاش خدا ميمرد» در دانشگاه، گفتند: خدايي كه خيليها ميپرستند، ولي در زندگي موءثر نيست، مرده است و بايد اعتقاد به خداي حيّ داشت. آيا اين مطلب درست است؟ در رابطه با اين پرسش، توجه به چند نكته لازم است:
1. احتمالاً اين جمله از عبارت معروف نيچه گرفته شده است. جمله «خدا مرده است»1، اشاره به فراموشي خدا در جهان غرب دارد؛ اما تعبير زيباتر و قرآني آن، فراموشي خداوند يا خدا-فراموشي است.بسياري از ما انسانها، خداوند را فراموش ميكنيم و سعي ميكنيم كه زندگي خود را بر اساس عقل، احساس و تصميم خود اداره كنيم. بنابراين، خدايي كه در زندگي ما تأثير نداشته باشد، گويي براي ما مرده است؛ البته خداوند زنده و پابرجاست؛ «الله لا اله الا هو الحي القيوم لا تأخذه سنة و لا نوم؛ خداست كه معبودي جز او نيست، زنده و برپادارنده است نه خوابي سبك او را فرو ميگيرد و نه خوابيگران».2 ولي ما انسانها هستيم كه خداوند را فراموش ميكنيم و دچار شرك جلي (آشكار) چون مشركان و يا شرك خفي (پنهان) چون بسياري از مسلمانان ميشويم.
2. گفتيم كه قرآن از فراموشي خدا سخن ميگويد؛ «نسوا الله؛ خداوند را فراموش كردند»3 اما خدا-فراموشي دو پيامد تلخ دارد:
الف) خداوند نيز آنها را فراموش ميكند؛ «فنسيهم؛ پس خداوند نيز فراموششان كرد»4 فراموشي خداوند، به معناي ترك عنايت به آنهاست؛ زيرا خداوند دچار فراموشي، سهو و نسيان نميشود و اين امور از صفات آفريدههاست؛ «و ما كان ربك نسيّاً؛ و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده است»5؛ بلكه منظور از فراموشي خداوند اين است كه خداوند آنها را ترك ميكند و به خودشان واميگذارد و اين ترك، هم در دنياست و هم در آخرت. از اين رو، آنها استعداد ديدار خداوند را از دست ميدهند و مانند توپي در جهان بيكران پرتاب ميشوند كه اين، كيفري سخت است.
ب) دومين كيفر تلخ و سخت فراموش كردن خداوند، خودفراموشي است؛ «فأنساهم انفسهم؛ پس او ـ خداوند ـ آنها را دچار خودفراموشي كرد».6 انساني كه خداوند را فراموش كند و خداوند او را ترك كند و به خود واگذارد، خود را در وجود و حيات، موجودي مستقل ميپندارد و تنها بر خود و علل مادي اعتماد و تكيه دارد و تنها از علل و اسباب ظاهري و حسي كمك ميخواهد، از عوامل مادي ميترسد و برنامه زندگانياش، تنها براساس ماديات استوار است. چنين انساني بيهدف در جهان به سر ميبرد و همانند خاشاكي بر روي آب دريا با هر موجي ـ بيهدف ـ به سمتي روان ميشود. در جهان امروز، واژگاني چون هيچانگاري، بحران هويت، اليناسيون و از خودبيگانگي و جهان از خود بيگانه، واژگاني بسيار آشنا و ملموس هستند كه همگي حكايت از فراموشي خدا و نتيجه تلخ آن يعني خودفراموشي دارد.
پس عبارتي كه ذكر شده، عبارتي طنزگونه است كه در آن هشدارباشي به ما انسانهاست كه خداوند را در زندگي خود فراموش كردهايم، چنان كه گويي خدايي وجود ندارد؛ اما خداوند وجود دارد و كيفر سخت فراموشي خداوند - خدا-فراموشي و خودفراموشي - به صورت طبيعي از دست دادن استعداد ديدار خداوند در قيامت است؛ «الذين اتخذوا دينهم لهواً و لعباً و غرّتهم الحياة الدنيا فاليوم ننساهم كمانسوا لقاء يومهم هذا و ماكانوا باياتنا يحجدون؛ كساني كه دين خود را سرگرمي و بازي پنداشتند و زندگي دنيا آنها را فريفت، پس همان گونه كه آنان ديدار امروز خود در قيامت را از ياد بردند و آيات ما را انكار ميكردند، ما هم امروز آنان را از ياد ميبريم.»7
تعبير «مرگ خداوند يا «خدا ميميرد»، تعابير زيبايي نيستند و شايسته نيست درباره خداوند گفته شوند، بلكه بهتر است از تعبير زيباي قرآني «فراموشي خدا» استفاده شود.
پينوشت
1. فريدريش نيجه، چنين گفت زرتشت، ترجمه داريوش آشوري، ص 7.
2. بقره (2) آيه 255.
3. توبه (9) آيه 67؛ حشر(59) آيه 19.
4. توبه (9) آيه 67.
5. مريم (19) آيه 64.
6. حشر (59) آيه 19.
7. اعراف (7) آيه 51.