جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
چرا حكومت را نپذيرفت؟
-(0 Body) 
چرا حكومت را نپذيرفت؟
Visitor 305
Category: دنياي فن آوري
يكى ديگر از شبهاتى كه در مشروعيت الهى امامت وحكومت ائمه اطهار عليهم السلام مطرح مى‏شود مربوط به امتناع آنان از پذيرفتن حكومت و عدم تلاش در تحصيل آن است. برخى عدم پذيرفتن ولايت عهدى امام رضا عليه السلام را شاهدى بر مدعاى خود ذكر مى‏كنند. نظر شما چيست؟
پاسخ اين شبهه محتاج بسط مقال است و لكن آنچه اين شبهه را از بنيان فرو مى‏ريزد، شيوه نادرست بحث مدعيان است. آنان براى اثبات مدعاى خويش رو به جزئيات و قطعات تاريخى آوردند و بدون اين كه شرايط و اوضاع سياسى و اجتماعى زمانه را تحليل و بررسى كنند دست به استنتاج نتيجه زدند، در حالى كه متد بحث تاريخى، بحث و فحص جامعى از علل و شرايط آن روزگار مى‏طلبد كه متأسفانه اين نكته مهم از ديد مدعيان مغفول مانده است.
بايد بررسى شود چه حوادثى پشت پرده بود كه امام رضاعليه السلام از شرايط موجود استفاده بهينه نكردند؟!فحص وتتبع حوادث سياسى و اجتماعى تاريخ اسلام روشن مى‏كند امامان عليهم السلام زمينه لازم براى تشكيل حكومت اسلامى را به هيچ وجه پيدا نكردند و امامان از نداشتن ياران صديق و خالص خود هميشه گلايه مى‏كردند.1
اما نكته مهمى كه شبهه فوق را از اساس مخدوش مى‏كند، تصريحات و نصوص خود امامان شيعه بر انتصاب خودشان از طريق وحى به منصب امامت و حكومت است كه نمونه بارز آن خطبه‏هاى سوزناك على عليه السلام مبنى بر محق بودن خود، وجود نص بر خلافت و غاصب بودن خلفاى وقت است كه استاد مطهرى به صورت تفصيل به توضيح و تبيين آنها پرداخته است.2

امتناع امام رضا عليه السلام

اما مسأله عدم پذيرفتن وليعهدى توسط امام رضا عليه السلام، در پاسخ آن بايد بعضى نكات تاريخى روشن شود كه آيا مأمون واقعاً مى‏خواست حضرت به عنوان وليعهد واقعى باشد و بعد از او خلفيه مسلمين گردد؟ يا اين كه مأمون اغراض سياسى ديگرى داشت. مثلاً مى‏خواست براى تداوم حكومت خود، نظر ايرانيان را به حكومت خود جلب كند.و يا اين كه در صدد سرنگونى قيام علويان و خلع سلاح امام بود؟3
و يا اين كه مى‏خواست باكشاندن امام به عرصه حكومت، هم شخصيت معنوى امام را زير سؤال ببرد و هم به حكومت خويش مشروعيت بخشد؟ در تحليل مسأله ولايت عهدى اين نكات تاريخى بايد روشن گردد.اما در فلسفه امتناع امام از پذيرفتن ولايت عهدى نكته جالبى وجود دارد كه طراحان شبهه به كلى آن را ناديده و يا نديده انگاشتند و آن علتى است كه خود حضرت به آن تصريح مى‏كند.حضرت از پذيرفتن پيشنهاد مأمون سرباز مى‏زند اما نه به علتى كه حكومت را حق الهى و شرعى خود نمى‏داند كه اشكال كننده آن را توهم كرده است، پيشنهاد مأمون را رد مى‏كند. چرا كه پذيرفتن پيشنهاد، يعنى تأييد و به رسميت شناختن خلافت مأمون و انكار حق الهى خود. شهيد مطهرى جريان پيشنهاد مأمون به امام را چنين تشريح مى‏كند:
بار ديگر مأمون با حضرت مذاكره كرد و باز تهديد به قتل كرد. يك دفعه هم گفت: چرا قبول نمى‏كنى؟ آنها خودشان مى‏دانستند كه ته دل‏ها چيست؟ و حضرت رضا عليه السلام چرا قبول نمى‏كند.
حضرت رضا عليه السلام قبول نمى‏كرد. چون خود حضرت بعدها به مأمون فرمود: تو مال چه كسى را دارى مى‏دهى؟
اين مسأله براى حضرت رضا عليه السلام مطرح بود كه مأمون مال چه كسى را دارد مى‏دهد؟ و قبول كردن اين منصب از وى به منزله امضاى اوست. اگر حضرت رضا عليه‏السلام خلافت را من جانب الله حق خودش مى‏داند، به مأمون مى‏گويد: تو حق ندارى مرا وليعهد كنى، تو بايد واگذار كنى و بروى و بگويى: من تاكنون حق نداشتنم، حق تو بوده و شكل واگذارى، قبول كردن توست و اگر انتخاب خليفه به عهده مردم است، باز به او چه مربوط.4
امام رضا عليه السلام با اجبار و تهديد به قتل كه به ولايت عهدى تن داده بود، براى زدودن شبهه عدم مشروعيت الهى خلافت خويش، بعد از برگزارى مراسم بيعت در حضور مأمون در يك سخنرانى - به تعبير استاد يك سطر و نيم - فرمود:
لنا عليكم حق برسول الله و لكم علينا به حق، فاذا انتم أديتم الينا ذلك وجب علينا الحق لكم.5
ما اهل بيت، ما ائمه، حقى داريم بر شما مردم به اين كه ولى امر شما باشيم، اين حق اصلاً مال ماست و چيزى نيست كه مأمون بخواهد به ما واگذار كند.6
با اين تصريح به فلسفه امتناع از ولايت عهدى و مشروعيت الهى حكومت، نگارنده بر اين گمان كه مدعيان اين برداشت روايت فوق را نديده، تاريخ وليعهدى را به صورت جامع بررسى نكرده، از اين رو چنين سهوى از آنان صادر شده است.7

پى نوشت:

1. ر.ك: ا صول كافى، ج‏2، ص‏242.
2. ر.ك: سيرى در نهج‏البلاغه، بخش پنجم(اهل بيت و خلافت).
3. ر.ك: علامه طباطبايى، شيعه در اسلام، ص‏212.
4. سيرى در سيره ائمه اطهار، ص‏213.
5. بحارالانوار، ج‏49، ص‏146.
6. سيرى در سيره ا ئمه اطهار، ص‏222و221.
7. برگرفته از كتاب حكومت دينى از منظر شهيد مطهرى، محمدحسن قدردان قراملكى.

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image