جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
مهتاب مغرب (همسر امام كاظم‏«ع‏»)
-(0 Body) 
مهتاب مغرب (همسر امام كاظم‏«ع‏»)
Visitor 438
Category: دنياي فن آوري
مادر گرامى حضرت امام رضا(ع) از بزرگزادگان عجم بود. او در عجم به دنيا آمداما در بلاد عرب رشد كرد و پرورش يافت. از مشهورترين نامهايش تكتم مى‏باشد كه‏از نامهاى زنان عرب است و در اشعار عرب اين نام زياد آمده است. او نامهاى‏ديگرى هم دارد از جمله: سكن نوبيه ، اروى، نجمه، سمانه، سلامه ، خيزران، مرسيه، صقر ، و البته اين تمام نامهاى ايشان نيست و دليل اينكه ايشان نامهاى زيادى‏دارد اين است كه مستحب است اسم برده هنگام تغيير مالك، تغيير پيدا كند.
و حال ما سرگذشت‏بردگى ايشان را شرح مى‏دهيم: علامه مجلسى از هشام روايت كرده‏است كه روزى حضرت امام موسى كاظم(ع) از من پرسيد كه آيا از برده فروشان كسى‏آمده؟ جواب دادم: نه.
حضرت فرمود: آمده است‏بيا تا به نزد او برويم. همراه آن حضرت شدم وقتى كه‏به مكان مورد نظر رسيديم، با كمال تعجب ديديم كه مردى از تجار مغرب آمده است وبا خودش غلامان و كنيزان بسيارى آورده است. حضرت جلو رفت و فرمود: كنيزان خودرا بر ما عرضه كن! او نه كنيز آورد و حضرت هيچ كدام را نپسنديد و فرمود: ديگربياور. گفت:
كنيزى ندارم. حضرت فرمود: دارى و بايد بياورى. گفت: به خدا سوگند ندارم مگريك كنيز بيمار! حضرت فرمود: او را بياور. ولى مرد برده فروش امتناع كرد وبنابراين من و حضرت برگشتيم. روز بعد حضرت مرا به نزد او فرستاد و فرمود: به‏هر قيمت كه بگويد آن كنيز بيمار را براى من خريدارى كن و به نزد من بياور! من‏مثل روز قبل پيش مرد برده فروش رفتم و گفتم: آمده‏ام تا آن كنيزك را طلب كنم.
كنيز را به قيمت زيادى به من فروخت و گفت: راستش را بگو آن مردى كه ديروز باتو همراه بود كه بود؟
گفتم: مردى است از بنى‏هاشم! برده فروش گفت: اى مرد! بدان كه من اين كنيز رااز دورترين بلاد غرب خريده‏ام، روزى زنى از اهل كتاب اين كنيز را ديد و پرسيد اورا از كجا آورده‏ام؟ گفتم: او را براى خودم خريده‏ام گفت: سزاوار نيست اين كنيزنزد امثال تو باشد، بلكه بايد نزد بهترين اهل زمين باشد و چون او اين كنيزك رابگيرد، پس از مدت كوتاهى از او پسرى به دنيا خواهد آمد كه اهل مشرق و مغرب ازاو اطاعت كنند و پس از اندكى حضرت امام رضا(ع) از او به وجود آمد. روايتى‏ديگر هم هست كه نمايانگر رويايى راستين مى‏باشد: وقتى كه مادر حضرت رضا(ع) ازآن مرد برده فروش خريده شد. حميده مادر امام موسى كاظم(ع) در خواب رسول خدا(ص)را ديد كه به او مى‏فرمايد: اى حميده نجمه را به فرزندت موسى ببخش زيرا به زودى‏از او فرزندى متولد مى‏شود كه بهترين روى زمين است. حميده به آنچه كه رسول‏خدا(ص) در خواب به وى امر كرده بود عمل كرد. وقتى امام رضا(ع) به دنيا آمد آن‏وقت‏حميده، نجمه را طاهره ناميد. حال روايتى ديگر كه قطره‏اى از درياى حسن‏هاى‏نجمه را براى ما بيان مى‏كند: ابا الحسن على بن ميثم گفته است: حميده مادرامام موسى كاظم(ع) كنيزكى خريد (در برخى روايات آمده كه ايشان كنيزك را خريده‏است) اسم اين كنيزك تكتم بود و در آداب اخلاقى و دينى و در عقل و حيا يكى ازبهترين زنان بود. او حميده را بسيار گرامى مى‏داشت و به او احترام مى‏گذاشت.
روزى حميده به فرزندش امام موسى كاظم(ع) گفت: فرزندم تكتم كنيزكى است كه من ازاو در زيركى و محاسن اخلاقى بهتر نديده‏ام و مى‏دانم كه هر نسلى از او به وجودمى‏آيد پاكيزه و مطهر خواهد بود. او را به تو مى‏بخشم و از تو خواهش مى‏كنم كه‏رعايت‏حرمت او را بكنى و همان طور كه در قبل اشاره شد، وقتى حضرت امام رضا(ع)از وى متولد شد، حميده او را طاهره ناميد. در روايت آمده است كه: حضرت رضا(ع)در كودكى شير فراوانى مى‏خورد.
روزى نجمه گفت: دايه‏اى پيدا كنند كه مرا (در شير دادن به او) يارى كندپرسيدند: مگر شير تو كم شده است.
جواب داد: دروغ نمى‏گويم به خدا سوگند شير من كم نيست‏بلكه نوافلى كه هميشه‏عادت داشتم آنها را بجا آورم اعث‏شده است كه به آن كمتر بپردازم.
براى همين كمك مى‏خواهم كه نوافل و (عباداتى كه به آنها) عادت كرده‏ام ترك نكنم.
شيخ صدوق در عيون به سند معتبر از نجمه مادر آن حضرت روايت كرده است: چون‏حامله شدم به هيچ وجه احساس سنگينى نمى‏كردم و در خواب صداى تسبيح و تهليل وتمجيد حق تعالى از نوزاد درون شكم خود مى‏شنيدم. و باز مى‏گويد: وقتى حضرت‏رضا(ع) به دنيا آمد دستهاى خود را بر زمين گذاشت و سر مبارك خود را به سوى‏آسمان گرفت و لبهاى مباركش حركت مى‏كرد و سخنى (با خدا) مى‏گفت كه من نمى‏فهميدم. در آن لحظه امام موسى بن‏جعفر(ع) به نزد من آمد و فرمود: گوارا باد تو را اى‏نجمه كرامت پروردگارت! و من نوزاد را در پارچه سفيدى پيچيدم و به آن حضرت‏دادم. حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و آب فرات خواست و كامش‏را با آن آب برداشت و او را به دست من داد و فرمود: بگير اين را كه بقيه الله‏در زمين و حجت‏خدا بعد از من است.
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image