و اينک اسطورهاي ديگر:
... زندگي همچنين به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آنجا که در حد توان است به آنان کمک کنم. حال اين کمک از چه طريقي باشد و از چه راهي، مهم نيست؛ هر کس به قدر توانايياش...».
من هميشه پيش خود فکر ميکردم که در قبال مردم ايران تعهد وجداني دارم. باور کنيد از برد و باخت نميترسيدم، ولي ميخواستم آنچه را که مردم در انتظار آن هستند به آنها بدهم... منتظر بودند که من با مدال طلا به مهرآباد وارد شوم. به اين دليل، گرفتن مدال طلا براي من وظيفهاي شده بود و هرگز اين وظيفه را فراموش نکرده و خوشبختم با مساعدت تمام مردم ايران موفق شدم آن را طبق دلخواه آنها انجام دهم».
اين را تختي ميگويد در بازگشت از بازيهاي المپيک ملبورن، در اوج دوران پر افتخار ورزشياش؛ کسي که دارنده بهترين نشان ورزشي جهان است. او نه تنها فخر نميفروشد که تحقق اين مهم را وظيفه خود تلقي ميکند!
او پورياي ولي نبود. او هيچ کس نبود. او خودش بود. بگذار ديگران را به نام او و با حضور او بسنجيم. او مبنا و معناي آزادگي است... و هرگز به طبقه خود پشت نکرد».
و اين را جلال آلاحمد ميگويد در وصف مردي که فاتح قلبهاي مردم رنجکشيده ملت ايران بود. مسلماً آنچه که از تختي، تختي ساخت، تنها کسب مدال و عنوان نبود که خيليها آمدند و کسب کردند و ماندگار نشدند، بلکه تعهدش در مقابل خدا، دين و ملت بود.
وقتي که زلزله تلخ و ويرانگر بوئين زهرا رخ داد، ناتواني دستگاه دولتي براي عمليات کمک و امداد، مؤسسات جهاني را به ايران کشاند، اما در اين ميان، تختي در تهران موجي به راه انداخت.
اول کار، او که يک کاميون در اختيار گرفته بود، در محلات پرجمعيت با بلندگو از مردم ميخواست به زلزلهزدگان کمک کنند. واکنشها چنان باور نکردني بود که بلافاصله نيکوکاران به راه افتادند. دهها کاميون به وي سپرده شد و مردم ميرسيدند و رخت و لباس به تختي ميسپردند.
و حالا در اين آشفته بازار قهرمان و قهرمانپروري انگار بعضيها فراموش ميکنند که تنها متعلق به خود نيستند، بلکه ميليونها نفر در مقابل صفحه جادويي تلويزيون چشم به آنها دوختهاند و منتظرند تا تکتک حرکات آنها را با تمام وجود به تماشا بنشينند و به خاطر بسپارند. گاهي کساني پوريا شدن و تختي شدن را فراموش ميکنند و آن وقت پيروزي و کسب قدرت و شهرت ميشود تنها هدف.
زماني که تختي از مسابقات يوکوهاماي ژاپن با مدال طلا بازگشت، تيم قهرمان را به ديدار شاه بردند. شاه که کينه تختي را به دل داشت، در مقابل او مکثي کرد وگفت: شما ديگر بايد کشتي را کنار بگذاري و مربي شوي».
تختي گفت: من براي اين مردم چيزي ندارم جز کشتي. اين آخرين فرصتهاي من است که براي آنها کشتي بگيرم و خوشحالشان کنم».
و حالا کساني هستند که فقط براي خودشان ميمانند تا جايي که مردم کمکم آنها را کنار ميگذارند با پايين آوردن عکسهايشان از ديوار اتاقها و فراموش کردنشان.
ميآيند و کسب ميکنند، اما ماندگار نميشوند. دوپينگ ميکنند، فحش ميدهند، کتککاري ميکنند، به خاطر پرداخت نشدن حقوق، بازي نميکنند، مدل مو و لباس جوانها را تغيير ميدهند و... در واقع يادشان ميرود که الگو شدهاند. زماني که يکي از قهرمانان فوتبال جهان در مصاحبهاش گفته بود که از سيگار متنفر است، تمام دختران سيگاري که مهر آقاي فوتباليست را در دل داشتند، سيگار را ترک کردند. دوستان ما يا نميدانند که زير ذرهبيناند يا برايشان مهم نيست. يادمان باشد که همه قهرمانان، پهلوان نيستند.
نماز
«علي دلال باشي» که از خدمتگزاران سالن کشتي بود درباره تختي گفته است: من سعي داشتم همواره وسايل راحتي تختي را فراهم کنم در روزهاي تمرين، تختي از دو لنگ استفاده ميکرد يکي براي نماز و ديگري براي تمرين. لنگ مخصوص نماز او را در رختکن در جاي معيني ميگذاشتيم به محض اينکه تمرين تمام ميشد نماز را شروع ميکرد و ما هم با او به نماز ميايستاديم که البته در آن روزگار با نگاه مخصوص ديگران مواجه بوديم ولي تختي توجهي به اين مسايل نداشت. بعضي وقتها هم که تمرين سبک بود، به مسجد هدايت ميرفت. امام جماعت آنجا آقاي «آيتالله طالقاني» بود و او اين سيد را خيلي دوست مي داشت.
«مهدي سهيلي» در اين مورد ميگويد: «نگاهش برق عفت داشت، درون چهرهي مردانهاش موج نجابت بود. هميشه با خداي خويش راز و نيازي داشت به اميدي که با پروردگار خود سخن گويد، به سر شوق نماز داشت.»
حضور در هيئتهاي مذهبي و احترام پدر
«آل حسيني» بچه محل قديمي تختي که اکنون در خانه قديميتختي در نارمک زندگي ميکند، درباره حضور غلامرضا تختي در هيئتهاي مذهبي ميگويد: «يادم هست که ايام ماه مبارک رمضان بود و من و تختي در جلسات هيئت مذهبي خانيآباد شرکت ميکرديم» ولي او به من گفت: «اول بيا برويم بيمارستان به بابا سري بزنيم بعد برويم هيئت»
عشق و ارادت تختي به اهل بيت(ع)
تختي يک بار در پاسخ ابراز محبت روحاني مسجد که بالاي منبر از او تجليل کرد گفت: «آقا، از شما تشکر ميکنم که به من محبت کرديد، اين را بدانيد که من نه تنها به دليل اينکه اسمم غلامرضا است، غلام حضرت رضا(ع) هستم، بلکه غلام همه ائمه اطهارم و از خدا ميخواهم که تا پايان عمر توفيق انجام فرايض مذهبي را داشته و يک مسلمان واقعي باشم.»
عشق به اهل بيت(ع) در غلامرضا تختي آنقدر بود که هنگام شکست در مسابقات 1954 توکيو به اتفاق ساير کشتيگيران شکست خورده از توکيو رهسپار کربلا شد، او به کربلا رفت تا غم شکستن را فراموش کند و براي سالهاي بعد به قول خودش سبکتر و پاکتر به ميدان جهاني پاگذارد.
محمود ملاقاسمي از قهرمانان معاصر تختي که در سفر کربلا با اوهمراه بوده است، نقل ميکند: «شبها در صحن مطهر بارگاه امام حسين(ع) مرحوم تختي زيارت نامهها را خيلي ميخوانده است. او خيلي زود همه را بيدار ميکرد تا نماز صبح را در صحن بخوانند.»
پهلوان جوانمرد
يکي از کشتي هاي قابل توجه غلامرضا با «پتکوف سيراکف» قهرمان نامدار بلغارستان است. غلامرضا در اين کشتي از حريف زير گرفت و او را خاک کرد و باز هم پاي او را در سگگ خود تحت فشار قرار داد. دقيقه سوم کشتي بودف فشار سگگ موجب ناراحتي شديد پاي سيراکف شد. او با دست به پايش اشاره کرد، تختي که متوجه ناراحتي او شده بود سيراکف را رها کرد و از جا بلند شد. فرياد اعتراض تماشاچيان بلند شد که چرا اين کار را کردي؟سيراکف که اين عمل جوانمردانه را از حريف خود ديد، منتظر داور نشد و دست تختي را به عنوان برنده بلند کرد.
ارزشمندترين مدال
همانطور که قبلاً ذکر شد، تختي مرد جاودانه کشتي، در دفتر افتخارات خود 10 مدال را رقم زده است، با اين حال نزد او شادي قلب يک انسان ارزشمندتر از مدالهاي دريافتي بود. ماجراي زير بيانگر اين موضوع ميباشد.
پس از دريافت مدال طلاي المپيک ملبورن، خبرنگاري از تختي سؤال کرد:«با ارزشترين مدالي که تا کنون گرفتهاي کدام هست؟»
او پاسخ ميدهد: «بزرگترين پاداش و عاليترين هديهاي که گرفتم نشان طلا و نقره نبود! قلب يک انسان بيش از هزار مدال طلا ارزش دارد و من ميدانم که هزاران نفر از مردم حقشناس ميهنم در قلب مهربان خودشان جاي کوچکي هم براي من ذخيره کردهاند.»
روايتي ديگر از پهلواني
يکي از حريفان او «کولايف» روسي بود. شب قبل از مسابقه انگشتان دست کولايف، لاي در آسيب ديد. در روز مسابقه، تختي حتي يک بار به دست مجروح او کوچکترين فشاري وارد نکرد.
منبع:www.hawzah.net
/س